از زمان فروپاشي آخرين نظام سياسي دولتهاي اسلامي ـ دولت خلافت عثماني ـ بدست مصطفي كمال آتاترك، در سال 1924، سرزمينهاي اسلامي امواج متوالي وگوناگون شكستها و مصيبتها را از سر گذراند كه سرانجام تداوم حضور نفوذ و سلطه خشن غربي را موجب گرديد. و شايد دولت نامشروع لائيك، كه تراوش يافته از طرحجديد امپرياليسم است، يكي از مهمترين ابزارهاي غرب در اين خصوص باشد. زيرا كهاز طريق آن، مسئله تجزيه ومنطقه گرايي، در برابر امت واحده وميهن يكپارچه در طول سيزده قرن، تثبيت يافته است. سپس روشهاي غربزدگي و آثار ويرانگر آن در برابر توحيد و روش اسلام يعني راه حق، راه صلح وعزت قد علم كرد. همچنين در سايه اين روند، مهمترين و خطرناكترين هدف حمله غرب به اجرا در آمد، آنگاه كه « دولت عبري» درقلب جهان اسلام ايجاد شد.
پس از گذشت بيش از نيم قرن از فروپاشي خلافت وپيدايي دولتهاي مليگرا،انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد و يكي از مهمترين حلقههاي زنجيره دولتناسيوناليستي كه امپرياليسم در ايران زمان شاه بنيان نهاده بود، از هم گسست و موازنه نيروها در منطقه آنچنان دچار دگرگونيهاي شديد شد كه ناظران سياسي هرگز انتظار آن را نداشتند. پرچمها وشعارهاي اسلامي در آسمان منطقه به طور بيسابقهاي برافراشتهشد و واپسين سال دهه هفتاد( 1979م) تمام منطقه را برسر دوراهي مهمي قرار داد: تودههاي ميهن اسلامي در حالت شور التهاب وسرمستي، انقلاب اسلامي را بدون حد ومرز تاييد نمودند و نسبت به آن ابراز همدردي ميكردند تا اينكه دهه هشتاد آغاز وبا آن،سالهاي سنگين نيز آغاز شد و شور والتهاب كم رنگ گرديد. سرمستي پريد و انديشه وعقل وارد گود شد وخردگرائي مسلمانان به تلاش جهت ساماندهي گفتگوي بينتيجه باتبليغات غربي وعربي پرداخت.
روژه گارودي انديشمند فرانسوي مسلمان اعلام مينمود:" امام خميني الگوي توسعه غرب را در قفس اتهام قرار داد. او به زندگي ايرانيان معنا بخشيد آنهم درست در زمانيكه غرب وسرسپردگانش كه از اين قيام وانقلاب گيج شده بودند، در چند محور جهت ضربه زدن به انقلاب حركت كردند. ابتدا كوشيدند مانع از رسيدن رهبران مذهبي به قدرت شوند... اقليتهاي قومي را بر انگيختند... از گروههاي ايراني ضد انقلاب و گروهكهاي سلطنت طلب، ساواك و برخي سازمانهاي لائيك پشتيباني كردند، سپس به محاصره اقتصادي وسياسي دست زدند ووقتي تمام اين توطئهها شكست خورد، به صدام حسين دستور دادند تا جنگ را آغاز كند! وسرانجام ميان اهل تسنن وتشيع، فتنه را برانگيختند تا موج انقلابي ـ جهادي را محاصره نمايند واز رسيدن تاثير آن به مناطق سنينشين ـ خواه مناطق نفت خيز يا مناطق رودرو با اسرائيل ـ جلوگيري بعمل آورند. و بهمين دليل اوج فتنه انگيزي در عربستان سعودي وميهن اشغالي ( فلسطين) بود.
اگر تمام تلاشها به شكست انجاميده باشد، تلاش اخير ـ فتنه انگيزي ـ به پارهايموفقيتها دست يافت، زيرا كه عمدتاً در خارج از سرزمين ايران انجام ميگيرد وستونيبزرگ از وعاظ وآخوندهاي درباري آن را رهبري ميكنند كه به گفته بانوي مجاهد زينب غزالي، نظامهاي طاغوتي آنان را در اين توطئه صهيونيستي ـ كه ترديدي در ماهيت آننيست ـ به مزدوري گرفتهاند.1 امروز كه ما از چگونگي وضع نابسامان امت ـ كه فتنه آن را از پاي در ميآورد ـ به سوگ نشستهايم، در برابر اين هياهوي تاسف برانگيزي كه تر و خشك را مي سوزاند، از چاره انديشي علمي و واقع بينانه گريزي نداريم...البته ما حتي شنيدهايم كه بعضيها شيعه امامي اثني عشري را يك مذهب اسلامي ميدانند كه ازديگرمذاهب اهل سنت تمايزي ندارد، ولي در مقابل، اين را هم شنيدهايم كه بعضيهاميان شيعه امامي اثني عشري وفرقه غلات،فرقي قائل نيستند و آنان را گروهي كفر و رز و زنديق! يا مجوس و زرتشتيان گناهكار ميشمارند!.
در اين بررسي سريع تلاش خواهيم كرد با نظرات ومواضع علماي اهل سنتورهبران حركتهاي اسلامي معاصر آشنا شويم كه تاكيد دارند اماميه اثني عشري يكفرقه اسلامي است و پيروان آن در اصول اعتقادي با ما يكسان هستند و تنها در برخي مسائل اختلاف نظر دارند، مسائلي كه اختلاف نظر درباره آنها، كفر يا خروج از جرگهامت اسلامي تلقي نميگردد!.
اين بررسي، يك بحث تفصيلي درباره ديدگاهها و دلايل شرعي آنها نيست كه اينبحث ديگري را ميطلبد، ولي ما تنها از ميان بسياري از نظرات ومواضع، پارهاي را جهت دقت و يادآوري انتخاب خواهيم كرد. اصولا" اسلام ديني است كه به تامل، تفكر و خردگرائي دعوت ميكند... به گفتگو و سازندگي فراميخواند و مجتهد را حتي اگراشتباه كند، داراي اجر وپاداش ميداند... كه اگر درست اجتهاد كرده باشد، دو پاداشميگيرد. اين امر در بنيانگذاري تمدني عظيم سهيم بوده است، تمدني كه الگويي بينظيربراي خلاقيت فكري تسامح بود، با اينحال امّت، دورههايي استثنايي از ترور فكري، نهتنها از سوي حكومت بر ضد جامعه، بلكه ميان خود قشرهاي جامعه رااز سرگذرانيد...تروريسم فكري به همراه تنگ نظري وبستن تمام درهاي گفتگو... اين وضع همراه بادورههاي انحطاط وشكست در تاريخ مان بود. زماني كه تبعيت نا آگاهانه وتعصب منفورحاكم بود و مكتب هاي فكري كه رهبران و پيشوايان بزرگ باني آن بودند، به احزابي تبديل شدند كه گاهي با بكارگيري سلاح تكفير و گاهي ديگر با فتنه انگيزي در محافلاجتماعي، هر يك از طريق تروريسم، ديگري را از صحنه بدر ميكردند.
كتابهاي حجت الاسلام ابوحامد غزالي همانند كتابهاي شيخ الاسلام، ابن تيميه، هردو مغزهاي تاريخ انديشه اسلامي ـ بدست علماي مسلمان به آتش كشيده شد. البته« غزالي» اشعري است وبه سوي تصوف ميگرايد ولي « ابن تيميه» به سوي سلفي گري گرايش دارد، واين واكنش در قبال هر دو اين تاكيد را دارد كه تروريسم بر ضد طرفخاصي جهت داده نشده بود، بلكه بر ضد سازندگي! است. وقتي كتاب «احياء علومالدين» را آتش مي زدند، كتاب را بدعتي مخالف با سنت دانستند! در برهههايي ديگركار برخي شافعيان متعصب بدانجا رسيد كه وقتي از يك شافعي پرسيدند: حكم غذايي كه يك قطره شراب در آن افتاده باشد چيست؟ او در پاسخ گفت: براي يك سگ يا يك حنفي؟ وآنگاه كه از يك حنفي متعصب پرسيدند: آيا براي يك حنفي جايز است كه بايك دختر شافعي ازدواج كند؟ پاسخ داد: جايز نيست، زيرا ايمان آن زن مورد ترديد است! و ديگري گفت: با قياس بر اهل كتاب، ازدواج با او جايز نيست! شيخ محمد غزالي در يكي از كتابهاي خود نقل ميكند كه وي روزگاري را ديده است كه وقتي وارد مسجد ميشد چهار نماز جداگانه، طبق مذاهب چهارگانه برگزار ميشد!... و بالاخره كار به آنجا كشيد كه احاديث پيامبر(ص) وسيله تهمت زدنها يا دفاع از اين و آن شد!
وقتي كه بعضي از حنفيها روايت جعل كردند: « در امتم مردي خواهد آمد بنام ابوحنيفه واو چراغ امت من است "! ديگران مدعي شدند كه مالك درباره ابوحنيفه گفتهاست:" او بدترين مولودي است كه در اسلام زاده شد و او اگر با شمشير عليه اين امت خارج ميشد آسانتر و قابل تحمل تر بود"!
همچنين شافعيها از پيامبر خدا روايت كردند" عالم قريش تمام زمين را از علم لبريزميسازد"، كه گويا مراد از آن، امام شافعي بود وحنفيها پاسخ دادند:" در امتم مرديخواهد بود بنام محمد بن ادريس كه ضرر آن براي امتم از ابليس بيشتر است"!2 اگر بخواهيم مثالهاي بيشتري بياوريم متاسفانه كم نميآوريم، حتي شيخ الاسلام ابن تيميه كه امروز بعضي ميكوشند از فتواهاي او براي تكفير واتهام ديگران به فسق وكفر،بهره برداري كنند، خود روزي به كفر متهم شد!3
حافظ ابن حجر در كتاب" الفتاوي الحديثه" گفتار عجيبي درباره ابن تيميه آورده وميگويد:"ابن تيميه بندهاي است كه خدا او را ناكام، گمراه، كور وكر وخوار كرده است.امامان بدين امر تصريح كرده و تباهي كار و دروغ بودن گفتارش رابيان كردهاند وهر كس بخواهد بر اين امر آگاهي يابد، سخنان امام مجتهد را كه امامت، بزرگواري و بلوغ رتبة اجتهادش مورد توافق است، يعني ابو الحسن سبكي وفرزندش التاج وشيخ عز بن جماعه و مردم روزگارشان و ديگران ـ از شافعيها ومالكيهاـ مطالعه كند"!4 امام ذهبي نامهاي براي ابن تيميه فرستاده كه در بدگويي دست كمي از آنچه نقل شد، ندارد. دركتاب الدرالكافيه ابن حجر عسقلاني آمده است:" در دمشق جار زدند هر كس به عقيدهابن تيميه معتقد باشد، خون ومال وي مباح است"!5 حتي در برخي كتابهائي كه تا چندي پيش در دانشگاه الازهر تدريس ميشد، سخنان مشابهي موجود بود، ولي جناب شيخ عبدالمتعال صعيدي يكي از اساتيد الازهر سخنان جالبي درباره اجتهاد واصلاحگري او آورده است. آيا امروزه آن تكفيرها، به ضرر ابن تيميه است؟
روند تكفير، مسئلهاي به غايت خطرناك است وهر مسلماني بايد نسبت به آن محتاطباشد. مثلاً بعضيها سعي ميكنند از فتواهاي شيخ الاسلام بر ضد " رافضي ها"! بهمنظور متهم كردن شيعه اماميه اثني عشري، به كفر ودر نتيجه تكفير! انقلاب اسلامي درايران، سوء استفاده كنند كه اصل نكته همين جاست!. ما در بررسي كوتاه خود،ميخواهيم ببينيم كه آيا اماميه اثني عشري تحت پوشش" عنوان رافضيها!" قرارميگيرند؟ كه شيخ الاسلام خود در كتابش آن را مردود ميشمارد؟.
استاد انور الجندي در كتاب خود، ميگويد:" رافضيها غير از سنيها وشيعيانهستند". 6 استاد سعيد افغاني در كتاب " العائشه والسياسه" از محب الدين خطيب نقلميكند كه ميگويد:"اجمالا" كتاب «عائشه والسياسه» از بهترين كتابهايي است كه دردوران ما تاليف شده است" وافغاني در چاپ دوم كتاب خود، تصريح ميكند:" وبرخي ازعلماء وقتي ميگويند « رافضيها»، منظورشان غلات فتنه انگيز است، نه شيعيان، بلكه آن گروهي كه وارد اسلام شدند تا آنرا تضعيف ودين مردم را تباه سازند..."7
استاد فهمي هويدي نويسنده كتاب « القرآن والسلطان » در مقالهاي درباره يكي ازمشايخ مينويسد:" خطرناكترين گفتار وي ـ غفر الله له ـ اين بود كه شيعيان را در رديفرافضيها وباطنيها بشمار آورد وطبقه بندي كرد"!8
سخن آخر را از خود ابن تيمّيه در كتاب" منهاج السنه النبويه" نقل كنيم كه ميگويد:" پيدايش رفض را در بدترين فرقهها چون: نصيريه، باطنيه وملحدان طريقتها مييابيد."9
وي هرگز نامي از شيعه اماميه اثني عشري نميبرد، آيا از اين روشنتر مدركي وجوددارد؟
شيخ محمد ابو زهره در كتاب خود بنام"ابن تيميه"، به بررسي برخي از فرقههايشيعي در عصر ابن تيميه ـ چون اثني عشريه وزنديه ـ ميپردازد، بيآنكه به هيچگونه موضع منفي ابن تيميه در قبال آن دو اشارهاي بنمايد، ولي وي به هنگام ذكر اسماعيليه ميگويد:" اين همان فرقهاي است كه ابن تيميه بر ضد برخي از وابستگان به آن موضعگيريهايي كرده است. وي با قلم، زبان و شمشيرش با آنان جنگيد."10 ابوزهره به دليل موضعگيري ابن تيميه، به تفصيل به بررسي اين فرقه ميپردازد.11
ابن تيميه خود در كتاب « منهاج السنه النبويه» در توضيح وتضعيف نظر يكي ازفتنهانگيزان درباره شيعه، ميگويد: " بايد روشن شود كه در نوع شيعه از گفتارها و كردارهاي ناپسند وجود ندارد ـ هر چند، چندين برابر آنچه گفته شد، باشد ـ ولي اينهااماميه اثني عشري ودر زيديه نيست، بلكه بسياري از اين خصوصيات در فرقه غلات ودر ميان مردم عوام آنان ديده شده است.12
وي باز در كتاب خود ميگويد: "آن كس كه قائل به اين باشد كه مسئله امامتمهمترين مطلب در احكام دين و شريفترين مسائل مسلمانان است، به اتفاق نظرمسلمانان سني وشيعي، دروغگو است، بلكه اين كفر است، زيرا ايمان به خدا وپيامبر، ازمسئله امامت مهمتر است واين امر در دين اسلام، بخوبي روشن است». 13 بنابراينمسلمانان از نظر خود ابن تيميه، به دو گروه شيعه وسني، تقسيم ميشوند كه در ديدگاه هردو، مهمترين اصل واساسي ترين مسئله در اسلام، نخست ايمان به خدا وسپس مسئله پيامبري است.
از ابن تيميه كه بگذريم به يك عالم اصولي بزرگي ميرسيم كه چند قرن پيش از اوميزيست، او ابو منصور عبدالقاهر بغدادي است. نويسنده، كتاب " الفرق بين الفرق" بهرغم اينكه امام فخرالدين رازي از امامان بزرگ اهل سنت است، ميگويد: " كتاب الملل والنحل شهرستاني كتابي است كه مكاتب اهل علم را به تشخيص وانتخاب خودميآورد، ولي معتبر نيست، زيرا وي مذاهب اسلامي را از كتاب "الفرق بين الفرق" تاليف استاد ابو منصور بغدادي آورده است، واين استاد نسبت به مخالفان بسيار متعصب بود و مذاهب آنان را به طور صحيح نقل نميكرد، وچون شهرستاني عقايد فرقههاي اسلامي را از آن كتاب نقل كرده، به همين دليل در نقل اين مذاهب اختلال پيش آمده است 14".
صفحات -> 1 - 2 - 3