صفحه اصلي
زندگينامه
كتابها
كتب فارسي
كتب عربي
دانلود كتاب
مقالات
سياسي
فرهنگي
تاريخي
مصاحبه
سياسي
فرهنگي
تاريخي
خاطرات
علما و مراجع
شخصيت هاي داخلي
شخصيت هاي بين المللي
آلبوم
شخصيتهاي بين الملي
شخصيتهاي ايراني
علما و مراجع
كنفرانسها
مصر
واتيكان
متفرقه
ويژه نامه
اخبار
اخبار سايت
اخبار فرهنگي
پيوندها
تماس با ما
ويژه نامه
تبليغات
«جستارهائي در سيره فردي و سياسي علامه بهلول» در گفت و شنود شاهد ياران با استاد خسروشاهي
نوع خاطره :
علما و مراجع ,
راوي :
استاد سيد هادي خسروشاهي
منبع :
مجله شاهد ياران
سابقه آشنائی جنابعالی با شیخ بهلول به چه زمانی برمیگردد؟
بهلول همان طور كه در خاطرات خود بیان میكند، پس از آنكه سی و یك سال تمام در زندانهای افغانستان با بدترین شرایط زندانی بود، سرانجام آزاد و به درخواست خودش توسط دولت افغانستان، از طریق هند به مصر فرستاده شد. در آنجا او علاوه بر تماس و دیدار با علما و طلاب الازهر و آغاز بحثهای طلبگی برای بعضی از مشتاقان، در بخش عربی و فارسی رادیو- تلویزیون مصر هم به سخنرانی و شعرخوانی علیه استعمارگران و رژیم شاه ایران اقدام كرد. به گفته خود او این برنامه تا حدود یك سال و نیم ادامه داشته است... من در آن دوران به اخبار و گزارشهای بعضی از رادیوهای خارجی گوش میكردم، از جمله صدای قاهره، فتح- صوت الثور الفلسطینه- و پیك ایران وابسته به حزب توده ایران و به همین دلیل با صدای بهلول مأنوس شدم و از راه دور! با او آشنا شده بودم! البته تحلیلهای سیاسی وی كه از رادیوی مصر پخش میشد، خیلی قوی نبود و بیشتر به هجو رژیم شاه و خواندن اشعار میپرداخت.
در سال 1347بنده پس از اطلاع از اینكه دستگاه قصد توقیف و محاكمه مرا دارد، بهطور قاچاق از مرز آبادان به عراق رفتم و مدت چندین ماه در نجف و كربلا اقامت نمودم و در این مدت در درس بعضی از مراجع عظام در نجف اشرف شركت میكردم و در مدرسه مرحوم آیتالله بروجردی در اتاق حضرت آقای عمید زنجانی «سلمهالله» سكنی گزیده بودم كه امام هم نماز مغرب و عشا را در آن مدرسه به جماعت اقامت میكردند.
در همین ایام روزی در صحن مطهر حضرت علی(ع) شیخ پیری را دیدم كه سخنرانی میكرد. از طلابی كه پای منبر او نشسته بودند، پرسیدم: «این شیخ كیست؟» گفتند: «شیخ محمد تقی بهلول معروف» و این آغاز آشنائی حضوری من با وی بود. چندین بار با او در صحن مطهر دیدار و گفتگو داشتم و پای صحبت او مینشستم و از خاطراتش میپرسیدم كه اغلب آنچه را كه برای من نقل كرد، در كتابش آورده است و ضرورتی بر نقل مكرر آنها نیست.
شیخ كی و چگونه به ایران آمد؟ آیا او پس از پیروزی انقلاب به میهن خود بازگشت؟
شیخ هنگام اخراج ایرانیها از عراق توسط رژیم بعث صدامی احساس كرد كه بهزودی به دولت ایران تحویل داده خواهد شد و لذا خود تصمیم گرفت به ایران برگردد. خودش میگفت: «من خود در سال 1350 به ایران برگشتم و در مرز، ماموران وقتی فهمیدند من همان بهلول مسجد گوهرشاد هستم، دستگیرم كردند و به تهران فرستادند كه زندانی شدم. چند روزی از من بازجوئی كردند و وقتی دیدند كه من آدم راستگوئی هستم و حقیقت را میگویم، گفتند جرم تو شامل مرور زمان شده و پس از یك ماه و اندی مرا آزاد نمودند، ولی شایع كردند كه مرا نزد شاه بردهاند و من تقاضای عفو! كردهام و شاه مرا بخشیده است كه این شایعه، كذب محض بود. من اصلا با شاه ملاقاتی نداشتم، بلكه مرا پس از بازجوئیهای مقدماتی نزد ژنرال نصیری، رئیس ساواك بردند و او هم چند سئوال از من پرسید و بعد مرا بدون هیچ قید و شرطی آزاد كردند.
شیخ بهلول چند سال در زندان و تبعید و آواره بود؟
به گفته خودش سی و یك سال در زندانهای مختلف و قرون وسطائی افغانستان زندانی بوده و بعد او را از طریق هند به مصر فرستادند و در مصر هم یك سال و نیم اقامت داشت و سپس به عراق آمد و در آنجا هم كه گویا مادر و خواهرش حضور داشتند و دو سال و نیم در نجف و كربلا اقامت كرد و بعد راهی ایران شد.
پس از دیدارهای نجف اشرف، آیا در ایران هم با او ملاقاتی داشتید؟
بلی، بهطور مكرر در تهران و قم با او دیدار داشتم. یك بار هم كه برای زیارت عمره عازم مكه بودم، در فرودگاه مهرآباد شیخ را دیدم كه او هم عازم حج بود. در كنارش نشستم و نان و پنیری تعارف كردم كه نخورد و گفت: «روزه هستم!» گفتم: «شما در حال سفر، چگونه روزه گرفتهاید؟» پاسخ داد: «من سالی دوازده ماه- بهجز روز عید فطر و عاشورا – همیشه روزه هستم و شبانهروزی یك بار بیشتر غذا نمیخورم.» در هواپیما در كنار او نشستم و تا جده از خاطرات او پرسیدم كه در واقع تكرار همان خاطرات مكتوبش بود. از خاندان و تاریخ تولدش پرسیدم گفت:
«به سال یك هزار و سیصد و سی
دو كمتر سال مهتابی نه شمسی
به روز هشت جیم ثانی
مرا شد جا در این دنیای فانی»
و بدین ترتیب، تولد او در هشتم جمادیالثانی سال 1328 هجری قمری بوده است.
در مورد نام خود و خاندانش چه گفت؟
بهلول میگفت نام من محمدتقی است؛ اما چون در دوران نوجوانی در روستای خود، هم منبر میرفتم و هم بچه بازیگوشی بودم، مردم مرا «بهلول» نامیدند و من با این لقب مشهور شدم. بعد هم كه گرفتن سجل اجباری شد، در اداره مسجلات، همان «بهلول» رابه عنوان نام فامیلی خود انتخاب كردم. پدرم شیخ نظامالدین در فقه و اصول از شاگردان حاج میرزا ابراهیم سبزواری و در فلسفه و عرفان از تلامذه حاج ملا هادی سبزواری معروف بوده و پس از مراجعت به وطن، از علمای مشهور گناباد شد. البته خود او متولد قریه «بیلند» گناباد بود.
شیخ بهلول از دوران تحصیل خود در مشهد، قم، نجف و كربلا خاطراتی را نقل كرد و گفت كه به دستور آیتالله آقا سید ابوالحسن اصفهانی برای مبارزه با اقدامات خلاف شرع رضاخان به ایران برگشتم و به مبارزه پرداختم و از ادامه تحصیل در نجف باز ماندم و سپس به مشهد رفتم تا حادثه مسجد گوهرشاد پیش آمد كه نزدیك بود كشته شوم، ولی مردم مرا از اتاقی كه رد آن محبوس بودم بیرون آوردند و فراری دادند و من هم شبانه به منزل یكی از علاقمندان رفتم! سپس از آنجا عازم افغانستان شدم. گویا در آن ایام شایع شده بود كه شیخ بهلول چون طیالارض داشت، لذا توانست از مسجد گوهر شاد فرار كند.
من هم این شایعه را شنیده بودم و اتفاقا در سفر حج حقیقت امر را از ایشان پرسیدم، شیخ گفت: «این هم از شایعات كذب است و من طیالارضم آن است كه اكنون سوار هواپیما شده و به حج آمدهام!» در باره منشاء شایعه گفت: «روزی من از سبزوار عازم مشهد بودم. در كنار جاده خاكی منتظر ماشین بودم كه اتوبوسی آمد و رد شد و مرا سوار نكرد. پس از آن به فاصله یكی دو ساعت ماشین دیگری رسید و مرا سوار كرد و ما در وسط راه دیدیم كه آن اتوبوس قبلی خراب و متوقف شده است. بعد به قهوهخانهای رسیدیم و پیاده شدیم و نماز خواندیم و مشغول خوردن نان و ماست بودیم كه آن اتوبوس هم رسید و دیدند كه من در آنجا نشستهام. دو سه تا طلبه هم در آن ماشین بودند كه پیاده شدند و نزد من آمدند و گفتند: «شما كه در سر راه مانده بودید، چگونه زودتر از ما رسیدید؟» به شوخی گفتم: «من با طیالارض آمدم!» و گویا آنها این شوخی را جدی گرفته و باورشان شده بود و این شایعه را راه انداختند، در حالی كه من نه تنها طیالارض ندارم، بلكه حتی آن را باور هم ندارم. یعنی اینكه آدم دعائی بخواند و به خود فوت كند و ناگهان از سبزوار به مشهد منتقل گردد، امر غیرعقلانی است. به هرحال در صورت صحت هم من صاحب این نعمت نیستم. طیالارض من آن است كه هر جا خواستم بروم، خداوند وسیلهاش را فراهم كرده است. در بیابانهای افغانستان سوار الاغ شدم و به آن سرزمین رفتم؛ از آنجا سوار هواپیمای هندی شدم و به مصر رفتم و همین طور جاهای دیگر. این میشود طیالارض من! اما از طیالارض و كرامات دیگران خبری ندارم. اگر هست خوش به حالشان...».
بعد از سفر حج دیگر ایشان را ندیدید؟
چرا بارها و بارها... چون ایشان در تهران بیشتر در مسجد آقای وحید دامغانی منبر میرفت و من هم همان طور كه اشاره كردم با آقای وحید از دوران طلبگی رفیق بودم و به همین دلیل هم از ایشان خواستم كه خاطرات شیخ بهلول را با ویرایشی جدید در اختیار ما قرار دهد تا در مجله «تاریخ و فرهنگ معاصر» چاپ كنیم و چنین نیز شد. البته این پس از كسب اجازه حضوری از خود شیخ بهلول بود.
داستان به ژاپن رفتن ایشان كه گویا در زمان شاه شایع شد، چه بود؟
رژیم شاه، همان برنامهای را اجرا میكرد كه امروز امپریالیسم غرب و صهیونیسم جهانی و مزدوران اجارهای آنها در ماهوارهها و روزنامهها و كتابها در قداستزدائی و ایجاد شك و تردید در اصول ثابت اسلامی و تخریب شخصیتهای برجسته اسلامی و متهم ساختن آنها با انواع تهمتها و نشر اكاذیب بیشرمانه در باره آنها، آن را پیاده میكنند.
در راستای همین برنامه نخست اسماعیل رائین مورخ دربار پهلوی و عضو ساواك كتاب «حقوقبگیران انگلیس» را منتشر ساخت كه در آن نام بعضی از علمای حوزههای علمیه نجف و كربلا و ایران به عنوان حقوقبگیران! از موقوفه «او ده هند» كه در اختیار و یا زیر مجموعه اشغالگران انگلیسی بود، ذكر شده است.
سپس همین نویسنده كتاب فراموشخانه یا «فراماسونری در ایران» را در سه جلد منتشر كرد كه هدف اصلی آن متهم ساختن سید جمالالدین حسینی اسدآبادی، طلیعهدار حركتهای ضد استعماری و ضد استبدادی در ایران و دنیای اسلام، به عضویت در لژ فراماسونری «مصر» بود... سپس دانشگاه تهران، اسناد سید جمالالدین حسینی در خانه امینالضرب را منتشر ساخت كه در آن مثلا عكس یك زن فرانسوی را چاپ كرده بودند كه گویا همسر موقت سید در پاریس بوده و البته این از نظر من نه تنها هیچ اشكالی ندارد، بلكه نشاندهندة طبیعی بودن زندگی سید است، اما هدف آنها از نشر آن عكس و نامههای او، چیز دیگری بود و یا نامههای سید به شاه و امینالسلطان را منتشر ساختند، بدون آنكه اصل نامههای ناصرالدین شاه و امینالسلطان به سید رادر كنار آنها چاپ كنند.
سپس ابراهیم صفائی، مورخ اجارهای دیگر در بار پهلوی رسالهای مستقل را در ضمن مجموعه «رهبران مشروطه» منتشر نمود كه علیه سید جمالالدین بود... بعدها البته نوبت به شجاعالدین شفا و علی دشتی رسید كه بهطور صریح و بیشرمانهای به پیامبر اكرم(ص) و اصول اسلام تاختند!
در همان ایام، هفتهنامه «اتحاد ملی» كه به ظاهر قیافه نیمه اپوزیسیونی! هم به خود گرفته بود. در یك گزارش آگهیمانند بی مدرك و غیرمستند، عكس یك گردن كلفت كراواتی را همراه اراجیف و اكاذیبی منتشر نمود و ادعا كردكه این شخص، همان شیخ بهلول است كه توسط انگلیسیها به ژاپن رفته است و در آنجا كمپانی ماشینسازی بزرگی را اداره میكند و سپس در همین رپرتاژ آگهی! یك مصاحبه جعلی هم با فرزند غیرواقعی شیخ بهلول درج كرده و در آن اهانتهای بیشرمانهای به شیخ شده بود.
البته من همان وقت مقالهای برای مدیر آن روزنامه در باره حوادث مسجد گوهرشاد و هویت شیخ بهلول كه اصولا پس از حادثه مسجد گوهرشاد، مفقودالاثر شده است، فرستادم كه متاسفانه چاپ نكرد. این روش غیراخلاقی و ناجوانمردانه را در مورد شخصیتهای برجستهای چون آیتالله كاشانی و شهید نواب صفوی هم توسط ملیگرایان! بهویژه در روزنامه كریمپور شیرازی انجام دادند و پرچمداران مبارزه با استعمار پیر را جاسوس انگلیس نامیدند! و حتی روزنامه «شورش» نقش پرچم انگلیس را بر عمامه آیتالله كاشانی نصب كرد و عامل اصلی ملی شدن نفت را عامل انگلیس نامید و متاسفانه این فرد مورد تشویق رهبری جبهه ملی هم قرار گرفت كه این مسئله نیاز به بحث مستقلی دارد.
به هرحال در كل هدف آن بود كه با متهم ساختن شخصیتهای برجسته و مبارز اسلامی و منسوب كردن آنها به بیگانگان، زمینه را برای تخریب شخصیت امام بزرگوار(ره) آماده سازند و ایشان را هندی بنامند. البته این كار را هم انجام دادند كه آخرین نمونه اقدامات آنها، نشر مقاله وزارت دربار، علیه امام، توسط داریوش همایون و به قلم احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات بود كه شخصی به این نام وجود خارجی نداشت و البته به علت هوشیاری علما و طلاب و مردم مسلمان ایران این توطئه نه تنها خنثی شد، بلكه زمینهساز پیروزی انقلاب اسلامی ایران گردید.
از شیخ آثار مكتوبی هم به جای مانده است؟
شیخ آثار مكتوب به مفهوم مصطلح آن را ندارد، ولی دو جلد خاطرات سیاسی او و یك جلد مجموعهای از پرسشها و پاسخها و از آن دو مهمتر، سرودههای بلند «خمینی نامه» از او به یادگار مانده است كه خوشبختانه اخیراً از سوی اداره كل فرهنگ ارشاد اسلامی استان اصفهان و با همكاری دبیرخانه كنگره بزرگداشت شیخ محمد تقی بهلول دراصفهان «رونمایی» شدهاند. «خمینی نامه» او كه در واقع سرودهای بلند همانند «شاهنامه» فردوسی است، دارای اشعار ارزندهای است كه امید میرود چاپ شود و در اختیار عموم قرار گیرد.
از دیوان خمینینامه او شعری را به خاطر دارید؟
البته من متن كامل خمینی نامه را كه نزد دوستان است، هنوز ندیدهام، ولی از آن مجموعه شعری را اخیراً در مجلهای خواندم كه نقلش بی مناسبت نیست:
خمینی خروشان ولی با وقار
امام خردمند پرهیزكار
زعیم شجاع و كریم سخی
كه دین یافت از همتش فرهی
گر آن همت و قهرمانی نبود
در این روز از دین نشانی نبود
از خصوصیات زندگی وی چه چیزی به نظر شما قابل توجه است؟
خصوصیات زندگی یكصد ساله وی، یكی دو تا نیست، ولی مهم آن است كه او در زندگی جز به كار و كوشش و تبلیغ و خدمت به هیچ چیز دیگری اهمیت نمیداد و لذا فاقد حتی یك اتاق ملكی برای زندگی شخصی خود بود، یعنی اصولا او هرگز به فكر جمع مال و زندگی مادی نبود. غذای او نوعاً نان و ماست و یا سبزی و میوه بود و در شبانهروز هم فقط یك بار غذا میخورد. من وقتی در سفر حج از او پرسیدم كه چگونه میتواند در 24 ساعت فقط یك وعده غذا، آن هم ساده و بدون كالری! بخورد و دوام بیاورد؟ گفت: «جیره غذای من تقریبا سی سال در زندانهای افغانستان یك تكه نان خشك و یك كاسه آب خوردن بود. معده من خود به خود كوچك شده و خواستار غذای افزون نیست و من هم از این امر خوشحالم كه وقتم را برای خوردن و خوابیدن صرف نمیكنم و اگر در 24 ساعت 4 ساعت بخوابم برایم كافی است».
از خصوصیات بارز وی حافظه نیرومند و شگفتش بود. او علاوه بر اینكه حافظ كل قرآن مجید بود، بسیاری از خطبههای نهجالبلاغه و ادعیه مأثوره را حفظ بود و در دائره ادبیات و شعر، علاوه بر اینكه به گفته خودش دویست هزار بیت شعر و سرودههای خود را بهطور كامل در حافظه خود جای داده بود، بیش از پنجاه هزار بیت از اشعار شعرای عرب و عجم را هم از حفظ داشت و همواره در سخنرانیهای خود از آنها استفاده میكرد.
در جریان دفاع مقدس هم شیخ بهلول با اینكه از 80 سالگی عبور كرده بود، همواره در جبههها در كنار رزمندگان ایران قرار داشت و برای آنها سخنرانی میكرد و در واقع نشاط و روحیهای داشت كه در آن سن و سال، مایه شگفتی دوستان شده بود. در یك جمله باید گفت بهلول یك شخصیت برجسته معنوی و فردی الهی بود و متاسفانه مجهولالقدر ماند و حجاب معاصر بودن، مانع از شناخت وی شد.
سرانجام بهلول پس از یكصد و چند سال زندگی توأم با كار و كوشش و تلاش و جهاد، در هفتم مرداد ماه 1384 ش به علت كهولت درگذشت. رحمةالله علیه، رحمة واسعه
صفحات ->
1
-
2
حجم :
11851
عرض :
266
ارتفاع :
167