ابتكار طرح ملى شدن صنعت نفت
مدیریت محترم جریده شریفه «شرق»!
با سلام و درود محترماً اشعار مىدارد: در شماره 680 روزنامه شرق مورخ 2/11/84، مطلبى از قول برادر عزیزمان جناب آقاى مهندس عزتالله سحابى درباره «فدائیان اسلام» نقل شده بود كه ظاهراً با گفتهها و عقاید و نوشتههاى سابق ایشان در این رابطه هماهنگى نداشت؟!... البته «تبدّل رأى» در «مسائل سیاسى» مانند «مسائل فقهى»! امر غیرمنتظرهاى نیست، ولى تغییر رأى به خاطر توجیه عملكرد دیگران، به نظر مىرسد كه خیلى معقول و منطقى نباشد! به ویژه از شخصیت شناخته شده و صبور و مبارز و مستقلى چون برادر مهندس عزتالله سحابى...
از قول برادرمان آقاى سحابى كه حدود نیمقرن است - از مسجد هدایت و انجمن اسلامى مهندسین و نهضت مقاومت ملى و نهضت آزادى و شركت انتشار و غیره - با ایشان آشنایى و دوستى و یا همكارى داشتهام، نقل شده بود كه: «فدائیان اسلام در راه انقلاب زحمت كشیدهاند اما اینكه ملى شدن صنعت نفت به ابتكار اینها بود، صحت ندارد. ابتكار ملى شدن صنعت نفت با دكتر فاطمى بود. فدائیان اسلام در حضور ملىگراها در مجلس شوراى ملى نقش داشتند..».
سپس، آقاى سحابى در پاسخ اینكه: چرا ملیون به قولى كه به فدائیان اسلام در «اجراى احكام اسلامى» داده بودند، عمل نكردند؟ گفت: «درست است، به قولى كه به فدائیان اسلام مبنى بر اجراى اجكام اسلام داده شد عمل نشد، اما مصدق زیر قولش نزد، جبهه ملىها مثل دكتر بقایى و حائرىزاده و مكى زیر قولشان زدند»!(؟!!)
نكاتى كه برادرمان آقاى سحابى اشاره مىكنند، نیاز به توضیح و شرح و بسط و تألیف یك كتاب را دارد! اما فهرستوار باید اشاره كرد كه:
1- خدا را شكر كه آقاى مهندس سحابى حداقل نقش كلى فدائیان اسلام را در نهضت ملى شدن نفت و انقلاب، برخلاف دیگر دوستان ملى - مذهبى! قبول دارند.. و به صراحت و با شجاعت آن را اعلام مىدارند.
2- اما چه كسى ابتكار پیشنهاد ملى شدن صنعت نفت را داد؟ دكتر فاطمى یا فدائیان؟...طبق شهادت اسناد منتشر شده، فدائیان اسلام، سالها قبل از حضور آقاى دكتر فاطمى یا آقاى حسین مكى، در صحنه سیاسى كشور، خواستار ملى شدن صنعت نفت بودند.. (مراجعه بفرمائید به كتاب شهید نواب صفوى، راهنماى حقایق، چاپ 1328)(1 ) بنابراین، بانى و مبتكر این طرح، دكتر فاطمى یا مكى نبودند... و تازه، همه مىدانیم كه آقاى دكتر مصدق تنها مخالف لغو قرارداد نفت بود و آن را مغایر «قوانین بینالمللى»؟!! مىدانست (به صورت جلسات آن دوره مجلس مراجعه شود)
3- راستى رهبر جبهه ملى چه كسى بود؟ آیا دكتر مصدق نبود؟... چطور شد ناگهان «جبهه ملى»؟ چون زیر قولش زده!، مركب شد از: بقایى و حائرىزاده و مكى؟! بسیار بعید است كه آقاى سحابى بخواهند «جبهه ملى» را از آقایان فوق تشكیل دهند و اعضاى اصلى جبهه ملى - احزاب و سازمانهاى ملىگرا مانند حزب ایران و غیره - و رهبرى آن - دكتر مصدق - را فراموش كنند!... ولى به هر حال، جبهه ملى در كلیت خود و در رأس آن آقاى دكتر مصدق، نه تنها به قولى كه داده بودند وفا نكردند، بلكه ستم و جفا و ظلمى كه در حق فدائیان و شخص نواب صفوى روا داشتند، زمینهساز ظلم و جفاى بعدى رژیم شاه شد...
4- آیا دستگیرى و زندانى كردن 22 ماهه شهید نواب صفوى پس از به روى كار آمدن دكتر مصدق و جبهه ملى - به جاى وفا و عمل به وعده داده شده به فدائیان اسلام و شهید نواب صفوى - به دستور مستقیم آقاى شمس الدین امیر علایى وزیر كشور دكتر مصدق هم توسط جبهه ملى: بقایى - مكى! - كه هر دو هوادار آیتالله كاشانى و فدائیان اسلام بودند - انجام گرفت؟! یا آنكه آقاى دكتر مصدق دستور آن را داد و آقاى وزیر كشور آن را اجرا كرد تا آخر هم بر ادامه زندانىبودن شهید نواب صفوى پافشارى نمود و به توصیههاى اكید آیة الله كاشانى در لزوم و ضرورت آزادى نواب صفوى، براى جلوگیرى از اختلاف در صفوف نهضت ملى، اهمیتى نداد! و بدین ترتیب بذر اختلاف را پاشید و بعد از شكست نهضت، به قول خلیل ملكى یار غار او و دیگران او را متهم نمود كه گویا آنها عامل اختلاف و شكست بودهاند (رجوع شود به كتاب: نامههاى خلیل ملكى، چاپتهران(2 ))؟...
5- در این یادداشت كوتاه، قصد ورود در مباحث و مسائل نیمقرن پیش را ندارم، ولى سطورى چند از نوشتههاى سابق برادرمان آقاى مهندس سحابى را نقل مىكنم و داورى را به عهده خوانندگان و خودِ ایشان واگذار مىنمایم: «... نواب به این نتیجه رسید كه مسئله ایران با ترور كسروى پایان نمىپذیرد. بلكه باید به خود استعمار بپردازد. از سال 27 به بعد در حركات سیاسى ضداستعمارى حضور فعال داشت. در جلسات تهیه مقدمات تشكیل جبهه ملى هم شركت نمود. در سال 28 در تحصّن مصدق و همراهانش در دربار، باز هم فدائیان حضور فعال داشتند... اداره انتخابات و حفاظت صندوقهاى رأى را نیز نیروى عملى آنان مىگرداند و الاّ افراد جبهه ملى اهل آن جور كارها نبودند. آنها روشنفكران اهل بحث بودند، ولى فدائیان اسلام اهل عمل و مبارزه بودند. در سال 29 كه رزمآرا روى كار آمد، باز هم فدائیان اسلام در مبارزه جبهه ملى علیه او نقش اساسى داشتند... فدائیان اسلام گارد ضربت و عامل فعال بودن جبهه ملى در جریان ملى شدن نفت بودند.
نواب و دوستانش، مشكل اصلى ایران را در وجود شاه مىدیدند. نظر آنها مبارزه با دربار بود ولى جبهه ملى، مرحوم كاشانى، دكتر مصدق و دیگران، رزمآرا را مشكل اساسى مىدانستند. نواب سرانجام تسلیم نظر آنها گردید و رزمآرا توسط خلیل طهماسبى ترور شد. پس از ترور او، راه براى بالا آمدن جبهه ملى، ملى شدن صنعت نفت و یك گام به پیش برداشتن علیه استعمار انگلیس براى ملت ایران برداشته شد. دربار ناچار به عقبنشینى شد... فدائیان معتقد به ادامه مبارزه علیه شاه بودند ولى جبهه ملى این را مصلحت نمىدانست. دكتر مصدق و مرحوم كاشانى هم این اعتقاد را داشتند. همه اعضاى جبهه ملى جز «نریمان» خواهان مبارزه در چهارچوب قانون بودند، اینكه كارى به كار دربار نداشته باشیم. ولى فدائیان به سوى مبارزه قهرآمیز كشیده شدند. البته بعدها دكتر مصدق به این مسأله پى برد كه نمىتوان با استعمار جنگید و پایگاههاى داخلىاش را كارى نداشت...»(3 ).
***
... ملاحظه مىفرمائید؟ این دیدگاه و نظر اصلى برادرمان آقاى مهندس سحابى است و حالا چگونه مىتوان ناگهان تغییر موضع داد و سهم فدائیان اسلام و رهبر آن شهید نواب صفوى را در ابتكار طرح ملىشدن نفت و همه مراحل پیروزى نهضت صنعت نفت و غیره، نادیده گرفت؟
لازم به یادآورى است اگر مطلب مندرج «شرق» درباره فدائیان اسلام را كس دیگرى مىنوشت، من توضیحى به آن نمىدادم، چون در غرضورزى مورخان ملىگرا و تحریف تاریخ توسط بخش عمده آنان تردیدى ندارم، ولى چون در پاكى قلب و خلوص نیت آقاى سحابى هم تردید ندارم، این توضیح براى روشن شدن حقایق تاریخى، معروض افتاد!(4 )
2/11/84 - تهران
سیدهادى خسروشاهى
------------------------------------------------------------------------------
1- در كتاب «اعلامیه فدائیان اسلام یا راهنماى حقایق» كه در واقع مانیفست جمعیت و بقلم شهید نواب صفوى است ضمن ارائه طرحى براى روحانیت و ضرورت «احیا نماز جمعه عمومى و رسمى» در سراسر ایران (صفحه 235، فدائیان اسلام، بخش «اعلامیه») خواستار ملى شدن صنعت نفت شده و مىنویسد: «نفت ایران سرمایه ملت مسلمان ایران و فرزندان اسلام بوده و هیچ بیگانهاى را حق تصرف در آن نبوده و نیست و نخواهد بود... ملت مسلمان ایران بایستى نفت و هر سرمایه دیگر خود را در هر كجاى ایران، غرب و شرق، شمال و جنوب، و در هر نقطه از نقاط وطن، به بازوى تواناى خود استخراج و تصفیه نموده و به خریداران دنیا، از ملل مختلف، بفروشد... (كتاب: فدائیان اسلام بخش «اعلامیه» صفحه 314، چاپ موسسه اطلاعات).
2- آیةالله كاشانى پس از شهادت نواب صفوى در پاسخ سؤال نگارنده این سطور، در این زمینه، گفت: «من بارها در مورد آزادى افراد فدائیان اسلام از زندان اقدام و توصیه كردم اما دولتىها گوش به حرف من ندادند. ولى مرحوم نواب تصور مىكرد كه من موافق با دولتىها هستم و شاید هم آنها عملا چنین كردند كه اختلاف بیشتر شود». (كتاب: فدائیان اسلام: تاریخ عمل كرد و اندیشه، جاپ دوم موصصه اطلاعات، ص 174...) و پروفسور سپهر ذبیح همكار مرحوم دكتر فاطمى و سردبیر روزنامه «باختر امروز» در سالهاى 1330 تا مرداد 1332، در كتاب خود درباره رفتار دولت دكتر مصدق مىنویسد:
«... به مطبوعات آزادى داده شد، زندانیان سیاسى آزاد گردیدند و سازمانهاى پوششى حزب توده توانستند به فعالیت سیاسى بپردازند، با وجود این، مصدق به فدائیان اسلام اجازه ادامه فعالیت نداد و با به مخاطره انداختن حیات خود و ایجاد اختلاف بین آیت الله كاشانى و فدائیان اسلام ضربه سختى را بر پیكر فدائیان اسلام وارد كرد. و در تاریخ 30/2/133 این گروه را متهم كرد كه قصد كشتن وى را دارند و در پى این اتهام، افراد شهربانى بسیارى از رهبران آن را بازداشت كردند. مصدق پس از جلوگیرى از فعالیت فدائیان اسلام كه خطر بزرگى براى كابینه وى و نظم عمومى در كشور بودند، به قانون ملى كردن نفت پرداخت...» (ایران در دوران مصدق، تألیف سپهر ذبیح،ترجمه محمدرفیعىمهرآبادى، چاپدوم تهران1370: صفحه57-58.
این روش خود دكتر مصدق بود، اما یارانش چه كردند؟ «... گردانندگان حزب ایران از انجام هیچ عملى براى ایجاد نفاق بین دكتر مصدق و یارانش، خوددارى نكردند. منظورشان از این عمل، منزوى كردن دكتر مصدق بود تا ناچار شود خود را به دامن حزب ایران بیندازد. ایجاد اختلاف بین آیت الله كاشانى و دكتر مصدق ممكن نبود بر مبناى حسن نیت تصور شود، چرا كه اگر حسن نیتى در بین بود تمام كوشش و توانایى حضرات بایستى براى ایجاد روح همكارى و رفع علل نفاق به كار مىافتاد، نه بر عكس.
همه مىدانند آیت الله كاشانى، پشتیبان بسیار مؤثر دكتر مصدق بود و در روز سى تیر هم او مردم را دعوت به تظاهرات و حمایت از دكتر مصدق كرد... اما دكتر مصدق... شكى باقى نگذاشت كه با شخص او عناد دارد و هدفش ضایع كردن و تحقیر شخص او است. از آن موقع آیت الله كاشانى كه در شخص مصدق جز حقناشناسى و سوء نیت نسبت به خود چیز دیگرى نمىدید، به نحو قطعى جدا شد و به دشمنى پرداخت». (رجوع كنید به كتاب: «كهنه سرباز» ـ خاطرات سیاسى و نظامى سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانى ـ چاپ تهران، 1366، بخش چهارم، صفحه 395 - 397) و البته اینها بخشى از اعترافات كسانى است كه هوادار دكتر مصدق هستند. ولى وجدان آنها بیدار شده و به گوشه هایى از حقایق و علل اختلاف اشاراتى كردهاند...
3- روزنامه «اطلاعات»، مورخ 27 دىماه 59، ص 6 و 7، ـ ویژهنامه ـ مقاله آقاى مهندس سحابى.
4- این یادداشت، در توضیح مطلب آقاى مهندس سحابى، در شماره 684 صفحه 6 مورخ 6/11/1384، در روزنامه «شرق» چاپ شده است. و اكنون با ویرایش مختصر و افزایش چند سطر، درباره نامه خلیل ملكى، به تناسب موضوع در اینجا نقل شد.