دیدارى با نواب صفوى(1 )
این گفتگو و یا مصاحبه(2 ) پیش از بازداشت و اعدام شهید اسلام در ایران، توسط یك خبرنگار پاكستانى انجام شده است كه موفق شده بود با نواب در مخفىگاهش در حومه تهران ملاقات كند. شهید گرامى ـ خداوند یادش را زنده بداردـ رابطه نزدیكى با «المسلمون» داشت و به هنگام دیدار از مصر در ژانویه 1954 م به عنوان میهمان، در ساختمان آن در قاهره اقامت نمود. تحریریه المسلمون.
***
... یك ساعت پیش از موعد مقرر، از جمع دوستانم جدا شدم و آهسته از اتاقم در هتل در تهران، بیرون آمدم. بنا به توصیههاى دوستى كه مسئول ابلاغ زمان ملاقات به من بود، درباره دیدار مقرر با نواب صفوى پنهانكارى مطلق اختیار كردم. این در روز 17 اكتبر 1954 بود. هواى سرد، خون را در رگها منجمد مىكرد! سوار یك اتومبیل كرایهاى شدم و چند لحظه بعد در خیابان اسلامبول بودم، جایى كه مىبایست با آقاى «س» پس از نماز مغرب ملاقات مىكردم.
فضا آكنده از رعب و وحشت، و وضع عمومى بسیار متشنج بود. نشانههاى ترس در چهره تهرانىهایى كه در حال آمد و شد بودند، آشكارا دیده مىشد. ناگفته نماند كه در آن زمان، شمارِ قابل توجهى از ارتشیان جوان كه با جبهه ملى(3 ) همكارى داشتند، به اتهام خیانت بزرگ تیر باران شده بودند.
اندكى پیش از رسیدن به بازار، جمعى از مردم را دیدم كه در مراسمى در سوگ افرادِ كشته شده، ماتمزده در حالِ حركت بودند. هنگامى كه در اندیشه راهنمایم بودم، سر و صداى یك خودروى نظامى توجه مرا جلب كرد و مردمى كه با سردادن شعارهاى «مرگ بر آدمكشان» و «سرنگون باد یاران استعمار» احساساتشان را بیان مىكردند، ناگهان گروه گروه هر كدام به سویى فرار كرده و متفرق شدند، من هم به نوبه خود و به انتظار راهنما وارد مسجد شدم.
آقاى «س» با سلامى دلنشین به من خوش آمد گفت و من بىصبرانه و شتابان براى دیدار با مرد جوانى كه توانسته بود مسیر رویدادهاى كشورش را ـ ولو براى مدتى ـ تغییر دهد، به درون اتومبیل پریدم. آقاى «س» با سرعت و مهارت در خیابانهاى تاریك رانندگى مىكرد كه ناگهان سه سرباز مسلح، با اشاره دست فرمان ایست دادند. ضربان قلبم شدت یافت و یقین كردم قربانى یك توطئه از پیش طراحى شده، واقع شدهام، لیكن قضیه بىدرنگ حل شد، زیرا یك اسكناس بیست تومانى براى حل مشكل كافى بود!... و اتومبیل با سرعت به راه خود ادامه داد.
پس از مدت كوتاهى، به ناحیه «شاه عبدالعظیم» آرامگاه امامزاده مشهور رسیدیم و در خیابانى باریك، از اتومبیل پیاده شدیم. پس از اندكى پیاده روى، همراه راهنما به یك خیابان فرعى رفتیم، او درب منزلى را زد و گفت «یاالله»! درب باز شد. پیرمردى به پیشوازمان آمده و ما را از حیاط به طرف اتاقى هدایت كرد... ناگهان خودم را رو در روى جوان انقلابى ایران دیدم كه دشمنان از شنیدن نام وى مىترسیدند... او در آغازِ سى سالگى بود. لباس مشكى بر تن كرده بود. او بلافاصله مرا در آغوش گرفت و با لهجه ایرانى بىشائبهاى گفت: من نواب صفوى هستم. راجع به شما مطالبى شنیدهام، خوشوقتم كه با یك پاكستانى دوستدار اسلام ملاقات مىكنم.
مات و مبهوت ایستاده بودم. به دشوارى گفتم: این براى من افتخار بزرگى است. با مهربانى از من پرسید: چه چیز شما را وادار كرد كه در شرایط موجود نزد منبیایید؟
آن مقدار از زبان فارسى كه مىدانستم، عرصه سخن را بر من تنگ كرد و لحظهاى در سكوت مطلق بازماندم و سپس گفتم: عشق من به اسلام مرا به دیدار وى كشانده است. و بعد گفتم: فارسى را خوب بلد نیستم تا بتوانم با آن به خوبى سخن بگویم. او گفت: «شاید من از انگلیسى همان قدر بدانم كه شما از فارسى مىدانید، هرگاه شما در فارسى كم بیاورید، دانستههاى من از انگلیسى به یارى خواهد آمد!!
نواب تأكید كرد چنانچه در گفتگو خودم را در استفاده از زبان انگلیسى ناچار ببینم، او مىتواند آن را بفهمد. شروع به گفتگو با این انقلابى پیچیده كه مطالبى به غایت ضد و نقیض در موردش شنیده بودم، كردم. برخى او را عاشقى بااخلاص در خدمت اسلام به شمار مىآوردند و گروهى او را بلایى ترسناك و یك تروریست خطرناك و یك مرتجع آتشخوار! مىشمردند...
... از وى پرسیدم: آیا شما مخفى شدهاید؟ به آرامى پاسخ داد: از هیچ كس نمىترسد، زیرا مرتكب هیچ جرمى نشده است، ولى به هرحال او مواظب اوضاع است و به نظر او این كار در دورانهاى حكومت نظامى ـ كه قانونى را به رسمیت نمىشناسند ـ یك روش منطقى و عقلانى است.
نقش «فدائیان اسلام»
از او پرسیدم: آقا! اهداف سازمان شما، فدائیان اسلام چیست؟ گفت: فدائیان در راه اسلام و فقط در راه اسلام فعالیت مىكنند.
از او جویا شدم: چرا سازمان وى با جنبش ملى مصدق كه در همان موقع مورد حمایت حزب كمونیستى توده قرار گرفته بود، همكارى مىكند؟
وى در حالى كه هر كلمهاى را سبك و سنگین مىكرد، به طور مشروح پاسخ داد كه: مصدق اكنون براى ترقى ایران كار مىكند و ملى كردن نفت یكى از اهداف مشتركى بود كه مصدق و فدائیان اسلام را به همكارى كشانید. به همین دلیل، فدائیان اسلام موضع مدافع استوار در قبال مصدق را اتخاذ كردند، به ویژه هنگامى كه استعمارگران با دسیسههاى پست و توطئهها با همكارى وابستگان خود در ایران، كوشیدند او را سرنگون كنند و بر او پیروز شوند.
نواب صفوى سپس افزود: اسلام با وطن دوستى و ملىگرایى تضادى ندارد، ولى با ملىگرایى غلط و كوركورانه سرِ ستیز دارد و تأكید كرد: چنانچه هرگونه تضادى میان اسلام و ملىگرایى پدید آید، فدائیان اسلام بدون تردید به اسلام پایبند خواهندبود.
نواب صفوى در ضمن دیدار با من گفت: اعضاء سازمان وى به افزایش شناخت خویش از اسلام و چگونگى سازماندهى و اجراى آن در زمان كنونى نیاز دارند. او ابراز علاقه كرد كه در این زمینه پس از بهبود اوضاع سیاسى در ایران با جنبشهاى اسلامى دیگر كشورهاى اسلامى همكارى نماید.
وى با اندیشهاى زلال و باورى ژرف و شوقى وافر درباره اسلام سخن گفت و اظهار داشت: اسلام در نزد ما، تنها تئورى غیبى نیست، اسلام اندیشهاى پویاست كه مىتواند تمامى نیكىهاى دنیا و آخرت را در اختیار انسان قرار دهد و راه حل قطعى تمامى مشكلات و مسائل ما را به همراه دارد. اسلام براى همگان خوراك و پوشاك و سرپناه فراهم مىكند و براى ما شریفترین دانش و والاترین فرهنگ و آموزش و تربیت را مهیا مىنماید، و بالاتر از همه، آن چنان نظام اجتماعى، اقتصادى و سیاسىاى فراروى ما قرار مىدهد كه امنیت و سلامت فرد و جامعه و تمامى مردم را تضمین مىكند. اسلام، ما را از آنچه كه سیستمهاى معاصر ـ سرمایهدارى و كمونیسم ـ دارند، بىنیاز ساخته و ما را از زیانهاى آنها، دور نگاه مىدارد.
***
... چشمان نواب صفوى به هنگام سخن گفتن از اسلام، برق مىزد و چهرهاش مىدرخشید. وى زندگىاش را وقف اسلام كرده و تمامى هستىاش را فداى آن كرده بود. چند شعر فارسى در ضمن سخنان خود خواند كه بیانگر اخلاص محضاوست:
اى فلك! قلبم را دردى جانكاه مىفشارد!
هوایى كه تنفس مىكنم به آتش بدل شده است
من بیمارم و استخوانهایم را دردها فرسوده ساخته
و از دورى جام مى، روحم پژمرده است.
فدائیان اسلام و فرقهگرایى
... در این هنگام شام آوردند، اما گفتگوى ما بىوقفه ادامه یافت. از او پرسیدم: آقا! نظر شما چیست: با این فرقهگرایى و ضعف و تشتتى كه گریبانگیر مسلمانان شده است، چه باید كرد؟
ناگهان نواب صفوى آرام و متین، به خود لرزید و سراپا ایستاد و گفت: «باید با هم براى اسلام كار كنیم، و هرآنچه جز جهادمان در راه سرفرازى اسلام باشد، فراموش كنیم... صدایش بلندتر و احساساتش شعلهورتر شد، آنگاه كه مىگفت: «دریغا! آیا زمان آن نرسیده كه مسلمانان حقایق را دریابند و جناحبندى شیعه و سنى را كنار بگذارند؟! و همگى به كتاب پروردگارشان روى بیاورند؟ قرآن، بدون تردید مىتواند آنها را متحد گرداند، تا جبههاى نیرومند و متحد در مقابل دشمنان در كمین نشسته شان تشكیل دهند و رنجها و فداكارىهایى كه در راه رسیدن به هدف مشترك بر خود هموار مىكنند، تأثیر به سزایى در همسو شدن دلها خواهدداشت».
سپس نواب صفوى از «اخوانالمسلمین» یاد كرد كه در آن زمان، سركوب آنها آغاز شده بود و با نارحتى و تأثر شدید گفت: «در این روزها كه اخوان دستگیر و مورد ستم قرار مىگیرند، غم و غصه دلهایمان را مىفشرد. هنگامى كه خودكامگان در همه جا بر مردان اسلام ستم روا مىدارند، مسلمانان اختلافات مذهبى را فراموش مىكنند و با برادران ستمدیدهشان احساس همدردى مىنمایند، بدون تردید ما با مبارزه مثبت در راه اسلام مىتوانیم توطئههاى دشمنان را كه خواهان تفرقه افكنى در بین مسلمانند، خنثى كنیم...البته وجودِ مذاهب اسلامى اشكالى ندارد و ما نمىتوانیم آنها را لغو كنیم، ولى بهره بردارى از این وضع توسط غرضورزان، موضوعى است كه باید در سركوب آن بكوشیم.»
در بحثِ فرقهگرایى، سخن به قادیانىگرى و بهایىگرى كشیده شد و نواب صفوى به شدت از هر دو اظهار بیزارى نمود. ولى قادیانىگرى را به علت استفاده از نام اسلام در تبلیغ گمراهیها، خطرناكتر و تبهكارتر مىدانست.
***
...من پیش از دیدار نواب صفوى با شمارى از علماى مذهبى كه در ایران «روحانیون» نامیده مىشوند و با نواب صفوى به شدت دشمنى مى ورزیدند، ملاقات كرده بودم، درباره آنها از وى سؤال كردم: پاسخ وى در نهایت لطف بود. او هرگز با ناسزاگویى و یا بدگویى درباره آنها سخن نگفت. تنها ایراد وى بر آنان این بود كه آنان با وجود مخالفت و معاندت با فدائیان اسلام، پرچم خدمت در راه اسلام را بر دوش نمىكشند و تنها همّ و غم آنان، اعلام فتواهاى گوناگون علیه یكدیگر است. در اینجا باز یك بیت شعر فارسى را بر زبان آورد:
دلهایى كه در قالب عشق شكل گرفتهاند
سربلندى را در شهرت و مقام نمىجویند
مشكلات مسلمانان
از نواب صفوى پرسیدم: مسلمانان چگونه مىتوانند با مشكلات بزرگى كه در سر راه آنها قرار دارد، مانند: مشكل كشمیر، فلسطین، مغرب و غیره، رویارویى كنند؟ آیا مىتوان براى حل تمامى این مشكلات جبهه متحدى تشكیل داد؟
با محبت و تأثرى خاص گفت: «آقا! جمله آخر سؤال شما، در واقع دنیاى اسلام را زیر سؤال مىبرد و راه حل واقعى، ایجاد جامعه مشترك المنافع اسلامى (كامنولث اسلامى) است، بلكه این تنها راه رهایى است. ولى مادامى كه كارگزاران مخلص اسلام هنوز متصدى امور مسلمانان نشدهاند، تحقق این امر امكانپذیر نیست. و هرگونه وحدت ساختگى در میان مسلمانان با حضور نیروهاى استعمارگر، ـ كه فقط در راستاى اهداف و منافع خودشان كار مىكنند ـ در معرض از هم پاشیده شدن است. وحدت جهان اسلام بر مبناى اسلام و به نفع مسلمانان امكانپذیر است و تنها بر این اساس مىتواند شكل بگیرد».
نواب صفوى و حكومت
... در این دیدار و گفتگو، براى من روشن شد كه نواب صفوى مردى روشنفكر، تیزهوش و داراى ذوق ادبى زیبایى است. بیان اشعار و استشهاد به ابیات فارسى جالب در بسیارى از مناسبتها نشانگر این ذوق بود. نواب صفوى صریحاً به من گفت: با شاهنشاهى و نظام سلطنت مخالف است، زیرا سلطنت با اصول اسلام در تضاد آشكار است...
وقتى درباره نظر رژیم نسبت به وى پرسیدم، با بیتى پاسخ مرا چنین گفت:
من سردسته سركشان نافرمانم
نافرمانى، مرا از بلندى به پایین كشیده است!
نواب صفوى مخالف سرسخت حاكمیت موجود در ایران بود و این رژیم را متشكل از عروسكهایى در دست استعمارگران مىدانست. او مطمئن بود سرانجام، دیر یا زود او و یارانش براى ریخته شدنِ خونشان در راه اهدافى كه بدان پایبندند، فرا خوانده خواهند شد. او مصمم و قاطع به من گفت: ما یقین داریم كشته خواهیم شد، اگر امروز نباشد، فردا، ولى خونها و فداكارىهاى ما سرانجام اسلام را زنده و پویا خواهد ساخت. اسلام امروزه به این خونها و فداكارىها نیاز دارد و هرگز بدون آن سربلند نخواهد بود...»
... صحت گفتار او بعدها روشن شد گروه تبهكاران، با اعدام وى، به زندگىاش در این دنیا پایان دادند. اكنون هیچ خیابانى نیست كه نامش را بر خود داشته باشد(4 ) و مجسمه یا بناى یادبودى، یادِ رشادت او را جاودان نساخته است، ولى او به اینها نیازى ندارد... اظهار حتى یك كلمه در حمایت از نواب صفوى جنایتى بزرگ محسوب مىشود...
در این لحظات آكنده از غم و اندوه، در حالى كه این چند سطر را مىنگارم، نواب صفوى با آن چهره روشن و نورانىاش مصمم و انقلابى در ذهنم مجسم مىشود، و هنوز آواى سخنان جاودانهاش در گوشم طنین انداز است: «یقین داریم كشته خواهیم شد، اگر امروز نباشد، فردا، ولى خونها و فداكارىهاى ما سرانجام اسلام را زنده و پویا خواهد ساخت. اسلام امروزه به این خونها و فداكارىها نیاز دارد، و هرگز بدون آن سربلند نخواهد بود...»(5 )
----------------------------------------------------------------------------
1- بعثت - سال یازدهم ـ شماره 49 ـ مسلسل 566 ـ یكشنبه 30/10/1369
2- ترجمه قسمتى از این مصاحبه در یكى از بحثهاى قبلى، به تناسبى نقل شده است و در اینجا ترجمه كامل آن نقل مىگردد. متن عربى آن در مجله «المسلمون» چاپ دمشق، منتشر شده است.
3- آنها عضو سازمان نظامى حزب توده ایران بودند و ارتباطى با جبهه ملى نداشتند...(خ)
4- در تاریخ نشر این مصاحبه... ولى اكنون خیابان بزرگى به نام شهید نواب صفوى در تهران وجود دارد... و بىشك او نیازى به «مجسمه» ندارد و نام وى به نام مجاهدى شهید و رهبرى فداكار، در تاریخ حركتهاى اسلامى معاصر، جاودان و درخشان خواهد ماند.
5- مجله «المسلمون»، سال پنجم، شماره اول، چاپ دمشق سوریه.