در سال 1985 میلادى (1406 هجرى) وقتى در «لوگانو»(2 )، به دیدار شیخ عمرالتلمسانى، مرشد عام سازمان اخوانالسملمین رفتم، سخن از نواب صفوى به میان آورد و گفت: «من خوب به یاد دارم كه نواب صفوى را در قاهره در منزل استاد سعید رمضان ملاقات كردم. او یكپارچه جوشش و غیرت اسلامى بود.»(3 )
در اسفند ماه سال 1366 در اسلام آباد پاكستان، نیمه شبى پس از پایان جلسه رسمى كنفرانس «وحدةالمسلمین»(4 )، با برادر عزیز جناب آیتالله تسخیرى و آقاى البرزى - از وزارت امور خارجه - به دیدار شیخ محمد حامد ابوالنصر مرشد عام جدید اخوان مصر رفتیم. شیخ مصطفى مشهور قائم مقام وى و عبدالفتاح مورو دبیر كلّ حركت اسلامى تونس، غالب همت از اخوان سوریه و چند نفر دیگر نیز آنجا بودند كه باز سخن از «نواب صفوى» به میان آمد و مرشد جدید اخوان گفت:
«ما در مصر رهبر برجستهاى چون شهید حسن البناء داشتیم، اما نواب صفوى شور دیگرى داشت. او شعلهاى از ایمان بود و در این شعله مىسوخت. سخنرانى وى در دانشگاه قاهره غوغایى برپا كرد او میهمان جمعیت اخوانالمسلمین بود، ولى پس از آن حادثه او را از ما گرفتند و سپس به تهران فرستادند كه بعد شنیدیم شاه او را اعدام كرد... دیدارش از مصر، افكار خیلىها را تغییر داد وگامى بزرگ و عملى در راه تقریب بین شیعه و سنى بود... خداوند او را غریق رحمت فرماید...».
باز در سال گذشته، نیمه شبى پس از یكى از جلسات «سمینار حرمین» در لندن(5 ) به سوى محل اقامت خود مىرفتم كه ابوذر برادر خوب عراقى معارض بعث، از راه رسید و گفت: با ماشین وى برگردیم. برادر دیگرى همراهش بود كه نخست او را نشناختم. در داخل ماشین نام او را پرسیدم گفت: مرا فراموش كردهاید؟ تقریباً 20 سال قبل با برادر غالب همت به دیدار مركز اسلامى مونیخ در آلمان آمدید، آنجا با شما دیدار داشتیم... این ملاقات به یادم آمد، ولى نام وى، نه! او سپس گفت: برادر احمد عزیزى را مىشناسید؟ گفتم: از برادران بسیار خوب و عزیز ما است. قبلا كه در وزارت خارجه بود، بیشتر مىدیدمش، ولى اكنون كه در مجلس شوراى اسلامى است، كمتر.
گفت: با او در آمریكا آشنا شدهام و نام من هم عزت العزیزى است. قبل از آمریكا، در دانشگاه قاهره تحصیل مىكردم و به هنگام مسافرت نواب صفوى به مصر، همراه وى بودم. گفتم: با این تداعى نامها من دیگر نام شما را فراموش نخواهم كرد، ولى مىتوانید كمى از خاطرات خود را درباره نواب بگویید؟!
در طول راه، او سخن گفت و ما گوش دادیم. خاطرات جالب و پربارى بود. به محل اقامت كه رسیدیم ضمن خداحافظى، از او خواستم خاطراتش را بنویسد و به من بدهد تا به مناسبت سالگرد شهادت نواب صفوى ـ در دى ماه 66 ـ منتشر كنیم. دكتر عزیزى گفت: من ساعت چهار صبح، به وقت لندن عازم آمریكا هستم. متأسفم كه امشب فرصت آن را ندارم، ولى به یقین در هواپیما آن را خواهم نوشت و به محض ورود به آمریكا، براى شما پست خواهم كرد.
... از «لندن» به «استانبول» رفتم و وقتى به «تهران» رسیدم، «خاطرات دكتر عزیزى» قبل از وصول من رسیده بود، اما از سالگرد شهادت نواب صفوى، دور شده بودیم. یك سال گذشت و امسال به یاد خاطرات دكتر عزیزى افتادم، با اینكه از سفر برگشته بودم و كمى خسته بودم، اما در ساعت دو بعداز نیمه شب این نوشته و ترجمه آن خاطرات پایان یافت و اینك در این شماره اطلاعات، آن را مىخوانید.
براى تكمیل این خاطرات خلاصهاى از مصاحبه خود شهید نواب صفوى را هم در این رابطه ـ كه در سال 1332، در شماره شش مجله «آشفته» درج شده است ـ نقل مىكنم تا سندى باشد براى اهل تاریخ و كسانى كه «حقیقت» را فداى «مصلحت» نمىكنند و قدر افراد را مىدانند و مىشناسند و زحمت دیگران را ضایع نمىكنند، هر چند كه اگر هم آنها ضایع كردند، خداوند نمىكند:(فانه لایضیع اجر من احسنعملا) .
... در ضمن باید بگویم: دعوتنامه شهید نواب صفوى براى سفر به قاهره به امضاى شهید سید قطب بود. این دعوتنامه را همراه چندین سند و نامه دیگر، پس از دستگیرى مرحوم نواب صفوى، برادر ارجمند و مبارز، واعظ شهیر جناب آقاى شجونى در قم به من داده بود كه در جایى مخفى كنم و من آنها را سالیان دراز به امانت نگه داشتم، و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، به درخواست آقاى محمدمهدى عبدخدایى به وى تحویل دادم - كه ظاهراً اصل اسناد متعلق به ایشان بود - و پس از مدتى، ایشان آن اسناد را به ضمیمه اسنادى دیگر كه نزد خواهر فاطمه نواب صفوى بود، در اختیار برادرانى مىگذارند كه «تاریخ حركت فدائیان اسلام» را براى مجله سروش را تنظیم كنند و متأسفانه گویا همه آنها ـ پس از استفاده بخشى در یك ویژه نامه «سروش» ـ یك جا گم مىشود و تا به امروز نیز این اسناد، پیدا نشده است!!
اى كاش یاران وفادار شهید نواب صفوى، همتى كرده و این اسناد و نامهها را پیدا كنند و تاریخ این حركت را، آن طور كه بود و نه آن طور كه دشمنان مىخواهند و مىنویسند، براى آگاهى نسل جوان ایران و جهان اسلام تنظیم كرده و منتشرسازند.
در این شماره از اطلاعات، علاوه بر نشر «خاطره» و «مصاحبه»، آخرین سند باقى مانده از شهید نواب صفوى را هم كه به عنوان آخرین دفاعیه، در بیدادگاه نظامى رژیم سفاك پهلوى نوشته است، منتشر مىكنیم تا روشن شود كه این شهید، تا آخرین روز حیات، حتى در چنگال دژخیمان وابسته به امپریالیسم جهانخوار، همچنان غرید و خروشید و تسلیم نشد.(6 )
آرى! برخلاف عافیت طلبانى كه در دادگاه نظامى و حتى در زندان، براى نجات خود به «اعلیحضرت»! نامه مىنوشتند و «فدوى» امضا كرده و كارهاى خود را در دوران زمامدارى، فقط براى نجات سلطنت قلمداد مىكردند! تا چند صباحى بیشتر زنده بمانند، نواب صفوى در زندان جلادان رژیم پهلوى با استناد به قانونى كه خود آنها گویا باورش داشتند، شخص شاه و هیأت حاكمه را صریحاً غیرقانونى و محكوم اعلام مىكند و 10 سال مبارزه و نبرد و پیكار و زندان و زندگى در مخفىگاه را، فقط «گام كوچكى در راه دفاع از اسلام و قرآن» مىداند.
با هم پى مىگیریم، نخست خاطرات دكتر عزیزى میزبان و همراه اخوانى نواب صفوى در قاهره و سپس خلاصه مصاحبه شهید نواب صفوى و سرانجام آخرین سند زنده و ارزنده و كوبنده نواب را.
فسلام الله علیه و على اخوانه، یوم ولدوا، و یوم عاشوا، و یوم استشهدوا و التحقوا بركب الشهداء الخالدین و یوم یبعثون.
سیدهادی خسروشاهی
تهران - 18/10/67