پاسخ افسانه بافی ها
با توجه به قسمت سوم «یادواره شهید نواب صفوى» مندرج در روزنامه «اطلاعات» مورخ سهشنبه 26/10/68، توضیح این نكته ضرورى است كه خاطرات منتشره درباره فدائیان اسلام در مجله خواندنىها به نام شهید سید محمد واحدى چاپ و منتشر مىگردید، گرچه در اصل به خط خود شهید نواب صفوى بوده و یا تقریر و پاكنویسى آنها براى ارسال به مجله، توسط شهید محمد واحدى انجام مىپذیرفته است.
علت نوشتن و چاپ این خاطرات درباره تاریخ فدائیان اسلام در «خواندنىها» آن بود كه شخصى به نام «حائرىنیا»؟ سلسله مقالاتى را تحت عنوان: «كودتایى كه رهبر آن كشته شد»! در آن مجله منتشر مىساخت كه بىشك با انگیزههاى سیاسى خاص نوشته مىشد و علاوه بر آن، محتوایى كاملاً ساختگى و دور از حقیقت داشت و در واقع نوعى خیالبافى و افسانهپردازى بود و البته هدف از نشر آنها هم متهم ساختن «فدائیان اسلام» و ایجاد تردید در اصالت این حركت اسلامى بود...
نویسنده آن مقالات در شماره 94 سال 15 مجله خواندنىها، مورخ مرداد 1334، با تیتر درشت: «فدائیان اسلام مىخواستند ناگهان رجال لشگرى و كشورى و روحانى را قتل عام كنند و اوضاع را به دست بگیرند»!! به داستانسرائى و افسانهبافى و سیاهنمائى پرداخته و بدون اشاره به هیچ مدرك و سند و دلیلى كه افراد شاهد و هوشیار و آگاه را قانع كند، تهمتهاى ناروایى را مطرح نمود كه خود شهید نواب صفوى، مجبور شد توضیحى درباره آن، همان وقت نوشته و منتشر سازد و به تكذیب اباطیل نویسنده بپردازد.
... حائرىنیا؟! در مورد هدف اصلى نواب صفوى كه در اتاق گارد نگهبانى آگاهى، پس از بازداشت وى و با حضور عدهاى از افسران گارد، مطلبى مىآورد كه نقل آن بىمناسبت نیست: «یكى از افسران از نواب صفوى پرسید: فرض كنیم كه شما نخستوزیر شدید، چگونه احكام اسلام را اجرا مىكنید؟ نواب گفت: شما نباید فرض كنید كه من نخست وزیر باشم، باید قبول كنید كه من رئیس جمهور خواهم بود و احكام اسلام را اجرا خواهم كرد»(1 ).
حائرىنیا این شهامت و شجاعت و صراحت در پاسخ را نوعى «غرور و خودخواهى و خامى و بىاطلاعى»! معرفى مىكند كه با گفتن آن، در واقع «تمام افكار و ایدهآلهاى خود را در اختیار مأمورین شهربانى گذارده» است، در حالى كه شهید نواب صفوى، پیش از آن و با نشر مانیفست سازمان، اهداف اصلى و كلى فدائیان اسلام را كه سرنگونى شاه و سلطنت و ایجاد حكومت اسلامى بود، بیان كردهبود.
جالبتر آن كه «حائرىنیا» همه اكاذیب و اتهامات خود علیه فدائیان اسلام را، در آن سلسله مقالات به گفتههاى آقاى نیكاعتقادكلانتر اداره آگاهى، مستند مىسازد، در حالى كه این كلانتر، این قدر شرافت و صداقت داشت كه در آن بحران، كذب بودن این نوشتار را رسماً اعلام نموده و در تكذیبنامه خود: «این شرح را كه در شماره مورخ 25/5/34 درج شده است، داستانسرائى و خالى از حقیقت» بنامد.(2 )
آنچه كه تذكار آن را در این مختصر ضرور مىدانیم، این است كه متأسفانه اخیراً بعضى از تاریخنویسان معاصر هم با استناد به این قبیل تهمتها و افسانهها كه در همان موقع رسماً تكذیب شده است، به تحلیل سیاسى پرداخته و حركت اسلامى فدائیان اسلام را زیر سؤال بردهاند!... ولى ما اعلام مىداریم كه با استناد به گزارشهاى دروغ و مجعول، از قماش گزارش دادستانى رژیم (در رابطه با بازجویىها از شهید نواب صفوى)، نمىتوان «تاریخ» نوشت چرا كه عملكرد این برادران، و دفاعیاتشان در دادگاه و مقاومتشان تا آخرین لحظه حیات، نشان داد كه تا پایان زندگى «كمترین تغییرى در منطق استوارشان» راه نیافت و هر ادعایى كه برخلاف این امر باشد، مورد قبول اهل خرد و انصاف نخواهد بود...
***
... ناشر ناشناسى! گزارش دادستانى رژیم شاه (3)- كه البته براى ما خیلى هم ناشناس نبود - طى نامهاى اعتراض كرده و هر نوع اندیشهاى را كه برخلاف نظر و بینش ایشان باشد، انحرافى و سبب گمراهى دانسته است!... كه به نظر ما، این چنین برخوردهاى جزمى ـ حزبى، در مسائل تاریخى راه به جایى نمىبرند و نه تنها حقایق تاریخى را روشن نمىسازد، بلكه، موجب گمراهى افراد ناآگاه و شك و تردید آنان در همه مسائل مىگردد...
اصولاً روش ناشر ناشناس! در تحلیلهاى تاریخى، و زنده كردن اباطیل دیگران در رابطه با مسائل تاریخ نهضت ملى، منطقى و اصولى و اخلاقى نیست و با این حال، ناشر نه چندان ناشناس را به خاطر این كجروى ناآگاهانه، «در پشگاه عدالت و آزادى محكوم» نمىدانیم!... محكومیتى كه حكم آن را در نامه خود علیه ما استالینوار صادر كرده كه این حكم، ما را به یاد احكام زورگویان توتالیتاریست حاكم بر دنیا مىاندازد، با این فرق كه دوست ما «حاكم» نشده، روش توتالیتاریستى و دگماتیسم حزبى را در پیش گرفته است.
به هر حال، توضیح خود شهید نواب صفوى را در پاسخ به یك سرى از اكاذیب، كه تحت عنوان «توضیح درباره فدائیان اسلام» در همان مجله خواندنىها، سال 15، شماره 100، مورخ 14 شهریور 1334، صفحه 16 و44 درج شده است، نقل مىكنیم، تا روشنگر بخشى از زوایاى تاریك تاریخ معاصر باشد.
سیدهادی خسروشاهی
قم - جمعه 28/10/68
توضیح درباره فدائیان اسلام
در چند شماره - اخیر - «خواندنىها» مطالبى تحت عنوان «كودتایى كه رهبرش كشته شد» به قلم فردى كه نامش در بالاى مقالهاش بود، نوشته مىشد و در شماره 94 «خواندنىها» مطالبى به بعضى به برادران فدائیان اسلام نسبت داده بود كه عیناً مثل افسانهها و خیالبافىها بود. اینك براى اینكه حقى بىدفاع نماند، ناچار از تذكر چند نكته هستیم:
همیشه بنا بوده، به هر نهضتكنندهاى در ایران یا در شرق، به هر اندازه كه صمیمیت و قدرت و اثرش بیشتر باشد، تهمتهاى شدیدترى بزنند تا شاید نشاط و همت و فعالیتش، اگر با سرنیزه و زندان و تبعید و مشكلات زندگى از میان نمىرود، با ضربات دلگُداز و سردكننده تهمت سرد شود و قیامش عقیم و بىنتیجه مانده و شعله عواطفش خاموش گردد، ولى محركین این تهمتها نسبت به تربیتشدگان مكتب اسلام اشتباه كردهاند، زیرا نشاط و اراده آنها از موضوعات مادى سرچشمه نمىگیرد كه با این ضربات شكست بخورد.
نویسنده تمام تهمتهاى خود را مستند به پروندههاى اداره آگاهى و ركن 2 ستاد ارتش نموده، ولى اخیراً توضیح و تكذیبى از طرف كلانتر اداره آگاهى در مجله درج شده و مطالبى را كه از نویسنده مذكور در 24/5/34 در مورد فدائیان اسلام (به استناد پروندههاى آگاهى) چاپ گردیده «داستانسرائى و خالى از حقیقت» شمردهاست.
نویسنده مقالات مذكور مىگوید: «بعد از كشته شدن رزمآرا 372 نفر از فدائیان اسلام به زندان افتادند و سید ضیاءالدین یك میلیون تومان چك براى آزادى فدائیان اسلام به عنوان بانك شاهى كشیده و حاج ابراهیم صرافان با یك گونى اسكناس به دادسرا آمد و گفت این یك میلیون تومان وجهالضمان نقد براى آزادى فدائیان اسلام و هر روز هم یك میلیون تومان پول مىآورم!...»
اولاً تعداد زندانیان 372 نفر نبود. حدود ده نفر بودند و دادگاه هم وجه نقد نخواست، بلكه براى ضمانت كفیل خواسته بود، یك میلیون تومان هم نبوده، چهار صد و بیست هزار تومان وجهالكفاله بوده. سید ضیاءالدین هم در كار نبوده، بلكه آقاى حاج حسن شمشیرى بوده و واسطه هم حاج ابراهیم صرافان نبود و آقاى ابراهیم كریمآبادى مدیر روزنامه اصناف بود، به شرحى كه ذیلاً بیان مىشود:
دفترهاى زندان قصر و زندان موقت و سایر زندانهاى ایران موجود است و به یاد ندارد كه در هیچ زمانى عده زندانیان فدائیان اسلام از هفتاد نفر تجاوز كرده باشد و به طور مسلم، همیشه كمتر از هفتاد نفر بودهاند، خصوصاً آن ایامى را كه ـ نویسنده ـ اشاره مىكند، عده زندانیان مسلماً كمتر از 15 نفر بودهاند و دفاتر زندان و زندانیان و ملاقاتكنندگان با برادران زندانى و خویشان آنها، كه عده بسیارى از مردم هستند، به خوبى گواه این مطلب مىباشد.
در نیمه اول فروردینماه 1330 كه آقاى واحدى و آقاى حاج سید هاشم حسینى و چهار نفر از برادران در دادسراى فرماندارى نظامى محاكمه مىشدند و در آن وقت سرلشگر حجازى فرماندار نظامى تهران و سرهنگ ملكآراء دادستان فرماندارى نظامى و سرهنگ هشترودى رئیس دادگاه جنحه و سرگرد بهروز نماینده دادستان در دادگاه بودند و آقاى سید مهدى رضوى وكالت آقایان را دوستانه ـ بدون انتظار حقالوكاله ـ پذیرفته بودند و آقاى سرهنگ اخگر و یك سروان جوانى كه نامش فراموش شده، وكلاى تسخیرى آقایان بودند. آن دادگاه دو نفر را تبرئه و چهار نفر را از 6 ماه تا دو سال محكوم به زندان كرد و از طرف محكومین و نماینده دادستان تقاضاى تجدیدنظر شد و دادگاه تا تشكیل دادگاه تجدیدنظر، قرار وجهالضمان سنگینى حتى براى دو نفر تبرئهشدگان دادگاه بدوى كه نماینده دادستان به حكم برائتشان اعتراض داشت، صادر كرد كه مجموعاً صد و بیست هزار تومان مىشد.
چون وسیله نبود، آقایان در زندان ماندند تا نیمه دوم فروردین كه حكومت نظامى لغو گردید و پرونده به شعبه 18 استیناف دادگسترى احاله گردید و در دادگسترى با كوشش آقایان وكلاء و برادران، قرار وجهالضمان تبدیل به بیست هزار تومان وجهالكفاله شد و آقاى كربلائى عباسعلى بقال كه دكان و منزلش در خیابان «صاحب جمع» واقع شده، سند مالكیت منزلش را براى كفالت به دادگسترى آورد و كفیل آقایان شد و قرار آزادى به زندان ابلاغ شد. دو نفر آقایان آزاد شده، براى چهار نفر باقیمانده و شش نفر دیگر كه بعداً توقیف شده بودند، قرار بازداشت دیگرى از طرف مهدوى بازپرس دادسرى دادگسترى ابلاغ شد و باز در اثر كوشش برادران، این قرار بازداشت هم تبدیل به كفیل به مقدار چهار صد هزار تومان گردید، از قرار هر نفرى چهل هزار تومان. در آن موقع آقاى حاج حسن شمشیرى به اتفاق آقاى كریمآبادى مدیر روزنامه اصناف با مقدارى اسناد مالكیت شخصى آقاى شمشیرى، به دادگسترى آمده، كفالت آقایان را نمودند و قرار آزادى به زندان ابلاغ شد.
البته مقارن این كار، یك حكم تشدید مجازات شش ماهه ـ كه همان وقت در وزارت كشور ساخته بودند ـ به زندان ابلاغ نمودند و مانع آزادى آقایان شدند.
این بود تفصیل و شرح تمام قضایاى مربوط به قرار وجهالضمان و كفالت مربوط به فدائیان اسلام و تا یازدهم مردادماه 1330 عده تمام زندانیان برادران به اضافه آقاى طهماسبى 12 نفر بودند و در قضایاى بعدى و روزهاى تحصن برادران فدائیان اسلام كه 51 نفر در روز ملاقات عمومى از میان ملاقاتكنندگان در ساعت آخر ملاقات، به عنوان اعتراض به بازداشت این برادرشان در زندان تحصن اختیار كردند، از 60 نفر تجاوز نمىكردند و هیچ دادگاه و بازپرس و قاضى و دادستان و مأمور و رئیس دادگاههاى نظامى و دادگسترى و در شهربانى و آگاهى و زندانها، به یاد ندارد كه در یك وقت یك ریال پول نقد براى وجهالضمان به آن دوائر مذكور برده باشند كه یكى از برادران ما را به قید وجهالضمان آزاد كنند، تا چه رسد به یك گونى اسكناس! و هیچ گاه دفتر هیچ زندانى، به خاطر ندارد حكم آزادى یكى از فدائیان اسلام با سپردن یك ریال وجه نقد یا بیشتر، به زندانها ابلاغ شده باشد.
اى كاش تهمتزنندگان عمدى یا اشتباهى! تاریخ روش گذشته و جارى برادران ما را از نظر دور نمىداشتند كه همیشه عمل و عقیده و گفتارشان در برابر دشمنان اسلام صریح بوده و به اندازه یك گام هم با تعطیلكنندگان احكام مقدس اسلام و دشمنان خدا مدارا نكردهاند و از اولین روز نهضت اسلامى مقدسشان تا امروز و تا روزى كه ابرهاى تاریك جهل و جنایت را از چهره مقدس خورشید معارف قرآن بزدایند و احكام مقدس اسلام را به یارى خدا اجراء نمایند و كفر و رذیلت را نابود نموده حق و فضیلت را مسلط كنند و یا پروانهوار در راه محبت خداى عزیزشان بسوزند و كشته شوند، كمترین تغییرى در منطق استوارشان راه نیافته و نخواهد یافت.
به یارى خداى توانا
سیدمجتبی نواب صفوی
تهران، محرمالحرام 1375 هـ
------------------------------------------------------------------------------
1. خواندنيها، سال 15، شماره 94، صفحه 18، مرداد 1334.
2. مجله خواندنيها، سال 15، شماره 97 مورخ شنبه 4 شهريور 1334، صفحه 44.
3.بحثى در اين زمينه، در بخش گزارش دادستان نظامی شاه در این ویژه نامه آمده است.