كوشش و تلاش بىسابقهاى كه در داخل و خارج، براى نگارش «تاریخ معاصر ایران» به عمل مىآید، بسیار زیاد و گسترده است. در یك مورد از سوى نهادهاى ظاهراً فرهنگى آمریكا، براى تهیه «تاریخ شفاهى ایران» ششصدهزار دلار سرمایه گذارى شده است(2 ) و «تاریخ شفاهى چپ ایران» هم در آلمان تهیه مىشود، كه هماكنون مجموعه اول آن در 600 صفحه چاپ و منتشر شده است...
در دیگر كشورهاى غربى، عمله رسمى یا آماتور امپریالیسم و حقوق بگیران سابق رژیم پهلوى، و قلم به مزدان «اجارهاى»! به شدت و سرعت مشغول «تاریخنگارى» و «خاطره»نویسى هستند و در این راستا 16 جلد تاریخ دوران پهلوى را به قلم دكتر الموتى، از لندن منتشر ساختهاند و دهها نوع كتاب دیگر را به نام «خاطرات» به دست چاپ سپردهاند كه محتویات بخش عمدهاى از آنها، اصولا جعلى است.
«خاطرات اسدالله خان علم»، «على امینى» و «بختیار» و دیگر اوباش دوران پهلوى، از جمله كتابهایى است كه اخیراً به بازار آمده است.... از قول شاه سابق «پاسخ به تاریخ» را نشر دادهاند و از قول «اشرف پهلوى» ـ آن جرثومه فساد و تباهى ـ «تسلیمناپذیر» و «من و برادرم» را و از زبان ثریا پهلوى، «كاخ تنهایى» را... و اكنون باید منتظر خاطرات «فرح پهلوى» و «اردشیر زاهدى» بود(3 ) و یا حتى «تاریخ انقلاب اسلامى»! به قلم عمله معروف ظلمه; چون: شجاعالدین شفاو داریوش همایون و امیر طاهرى و یا قلم به مزدانى از این قماش كه در دیار غرب، به بهرهگیرى بهینه از «آزادى» و «حقوق بشر»! اشتغال دارند...
البته اگر این موجودات دوپا، تاریخ رژیم خود را مىنوشتند و آنچه را كه ژنرال حسین فردوست در خاطرات خود درباره خود آنها آورده است، تكمیل مىكردند ما را با آنها حرفى نبود، ولى آنها به بررسى تاریخ ما! پرداختهاند. در این رابطه، حتى «تاریخ فدائیان اسلام» را هم در كتابهاى این آقایان مىیابیم كه طبق انتظار، آكنده از اكاذیب، تحریف حقایق و وارونهگویىهاست... و گاهى آن چنان دروغ به هم بافتهاند كه هیچ عاقلى نمىتواند آن را باور كند، اما اینها گویا در همه چیز اهل «شاه»كارند!(4 )
***
... پیش از هواداران شاه، چپ گرایان وطنى نیز درباره تاریخ فدائیان اسلام، اشاراتى دارند كه نشان دهنده نوع برخورد منفى و غیرمنطقى آنان با كل حركت اسلامى ـ ضدامپریالیستى ایران مىتواند باشد.
رفیق بیژن جزنى چپ معروف، در كتاب «تاریخ ایران» خود مىنویسد: «... نواب عقاید خود را از اخوانالمسلمین تقلید كرده بود(!) و حكومت شرعى اسلام را تبلیغ مىكرد. نواب شخصاً مردى صادق و پرهیزكار بود. مهمترین ترور فدائیان اسلام ترور رزمآرا بود كه درست در موقع اوجگیرى جنبش در یك موقعیت تاریخى انجام گرفت و زشتترین آنها سوء قصد به دكتر فاطمى همكار مصدق.. ترورهاى فدائیان اسلام به جز در مورد رزمآراء و تا حدى هژیر، نتیجهاى در جریانهاى سیاسى موجود به بار نیاورد و واجد تمام صفات ترور كور مىباشد».(2)
ملاحظه مىفرمایید كه تحلیل تاریخى این آقایان، از چه عمقى برخوردار است؟ تبیین اندیشه اسلامى درباره جامعه و حكومت، «تقلید» از اخوانالمسلمین است؟ گویا پیش از اخوان، اندیشه حكومت در اسلام وجود نداشته است؟ و اعدام مهرههاى اصلى و رسمى استعمار و استبداد: رزمآراء و هژیر و كسروى هم «ترور كور» است، اما ترور چند ژاندارم و پاسبان در شهر و روستا، توسط همین چپگراهاى وطنى، از دیدگاه آقایان «نبرد مسلحانه» خلق است و از نوع غیر كور!...
... فسیلهاى ملى گرایان هم در این میان، همچنان ساز خود را مىزنند و با استفاده از فرصت، آنچه را كه خود صلاح مىدانند، انتخاب و تلخیص و مونتاژ كرده و به نام تاریخ به دست چاپ مىسپارند، حتى اگر منبع و مأخذ آنها در این راستا، گازیوروسكى ـ روزنامه نویس مجهول الهویه شرقى ـ آمریكایى باشد!...
جناب سرهنگ غلامرضا نجاتى، علاوه بر انجام وظیفه فوق(3) در «تاریخ 25 ساله ایران» خود، درباره فدائیان اسلام فقط در دو سطر چنین مىنویسد: «... رویداد مهم در كابینه علاء، تیراندازى به سوى علاء درمسجد شاه و اعدام نواب صفوى و دو تن از یارانش بود».(4)
و اصولا گویا، این فدائیان اسلام نبودند كه به قول مرحوم آیتالله طالقانى: جبهه ملى را به روى كار آوردند و در ملى شدن صنعت نفت، با از میان برداشتن موانع اصلى چون هژیر و رزمآراء، حاكمیت آقایان را امكانپذیر ساختند (5) و البته بلافاصله به دستور پیشوا، رهبرى آنها به زندان رفت و این زندان، 22 ماه تمام استمرار یافت!...
تازه آقاى نجاتى در همین دو سطر كوتاه هم حقیقت را نمىنویسد چون در كنار شهید نواب صفوى، سه نفر از یارانش به جوخه اعدام سپرده شدند، نه دو نفر، و پیش از آنها هم شهید عبدالحسین واحدى، توسط ژنرال بختیار تبهكار، به شهادت رسیده بود... و این درست در دورانى بود كه بیشتر آقایان ملى! بر سر كار و زندگى خود بازگشته و یا در استراحتگاه احمدآباد به سر مىبردند! اگر تصور شود آقاى نجاتى به علت اقامت طولانى در امریكا، اطلاعات كافى از وضع داخل كشور ندارد، باید گفت كه چنین نیست و ایشان در همین كتاب دو جلدى و 1200 صفحهاى خود، 70 صفحه كامل درباره فدائیان خلق و مجاهدین خلق و تبیین ایدئولوژى و تاریخ آنان، قلم فرسایى نموده است... و این «ضیق خناق» درباره «فدائیان اسلام»، كاشف از رازى مىكند كه آقایانِ ملىنماها در «درون» دارند.
اگر نسل جوان غیر معاصر با حوادث آن دوران، این تاریخها را بخوانند، درباره «فدائیان اسلام» چه برداشت و داورى خواهند داشت؟ نتیجه پیشاپیش روشناست!
... پس باید تاریخ پیدایش، اهداف عملكرد و اندیشه رهبرى فدائیان اسلام را از خود فدائیان و یا آشنایان آنها پرسید. خوشبختانه بعضى از افرادى كه در آن دوران بودند، هنوز زندهاند و مقالاتى در این زمینهها نوشتهاند. و از همه آنها مهمتر، خاطرات خود شهید نواب صفوى، درباره چگونگى پیدایش فدائیان اسلام و عملكرد آنهاست كه به طور اجمال آن را یا به خط خود نوشته و یا آن را بیان داشته و شهید سید محمد واحدى به تقریر و تحریر آنها پرداخته و در زمان حیات خودشان، در مجله «خواندنىها» منتشر شده است.
دكتر نصرالله شیفته، سردبیر وقت مجله «خواندنىها» در آن دوران، درباره این خاطرات چنین مىنویسد: «... در آن ایام، شادروان نواب صفوى و تنى چند از یاران نزدیكش در تهران به طور مخفى مىزیستند. در اواخر سال 1332 در ملاقاتى كه اینجانب در مخفى گاه با آن شادروان و یارانش داشتم، قرار شد یادداشتهاى ایشان در یك نشریه هفتگى توسط اینجانب انتشار یابد كه آن خاطرات در 18 مقاله ـ حدود 50 صفحه ـ طى چهارماه انتشار یافت.
شادروان نواب صفوى در این یادداشتها كه به خط خودش مىنوشت، از نخستین روز فعالیتهاى سیاسى و مذهبى خویش در «عراق» تا آخرین روزها و ماجراى قتل رزمآراء و علت اعدام و غیره را به خط خود نوشت كه تماماً به چاپ رسید.» (6)
البته این سلسله یادداشتها، در مجله مزبور، به نام شهید سیدمحمد واحدى چاپ مىشد، ولى همانطور كه آقاى دكتر شیفته نوشتهاند و همه مىدانیم، مطالب به خطّ شخص مرحوم نواب بوده و یا تقریر و پاكنویسى آنها به عهده مرحوم واحدى بوده است. و مىدانیم سید محمد واحدى كه به هنگام شهادت بیست سال بیشتر نداشت، به طور طبیعى نمىتوانست از همه زوایاى امور كه در یادداشتها آمده است - از جمله زندگى در نجف و مبارزات نخستین - به عنوان شاهد عینى حضور داشته و از آنها آگاه باشد. البته در یكى دو مورد، مثلا دستگیرى خود مرحوم واحدى، مطالبى آمده است كه مىتوان گفت آنها از اضافات خود وى مىباشد، اما اصل مطالب در كل، از شهید نواب صفوى است.
***
...این خاطرات به دنبال حملات شخصى به نام حائرىنیا در مجله خواندنىها ـ سال پانزده 1334 ـ و پاسخ كوتاه و رسمى شهید نواب صفوى طى نامهاى كه در آن مجله چاپ شد. (7)، از آغاز سال شانزدهم خواندنىها، مورخ اول مهرماه تا شماره 23 مجله، منتشره در تاریخ 20 آبانماه 1334، جمعاً در 18 قسمت ـ و در 18 شماره ـ منتشر گردیده است.
... در آخرین دیدار نویسنده این سطور با شهید عزیز، حضرت نواب صفوى در منزل مرحوم آیتالله حاج مهدى سراج انصارى ـ در محله گلوبندك تهران ـ كه تقریباً ده روز قبل از اقدام به ترور حسین علاء، رخ داد، مرحوم نواب صفوى در پاسخ اینجانب درباره تكمیل خاطرات، وعده چاپ «متن كامل خاطرات» را داد و در پاسخ مرحوم حاج سراج انصارى كه پرسید: «مدتىست خبرى نیست؟» گفت: «ما فعلا كار فرهنگى و توضیحى انجام مىدهیم، در صورت لزوم، قیام به واجب خواهیم كرد!»
در واقع سانسور مقالات و حذف بخشهایى از آن، از جمله موانع و مشكلاتى به شمار مىرفت كه استمرار نشر آنها را غیر مقدور ساخت. طرح و اجراى ترور علاء هم البته مىتواند یكى از دلایل عدم نشر آن باشد.
در ذیلِ پایانِ آخرین بخشخاطرات منتشره در مجله خواندنىها، چنین آمدهاست: «براى اطلاع خوانندگان با این شماره هیجدهمین مقاله ما به دست خوانندگان مىرسد. اكنون ناگزیریم به علاقهمندان اطلاع دهیم: از این شماره به بعد، مقالات ما به علل و موانعى كه از ذكرش معذوریم، قطع مىشود و امیداوریم در فرصت مقتضى بتوانیم این تاریخ را به اضافه مطالبى كه در اثر موانع موجود، تا كنون حذف شده است، چاپ نموده، در دسترس عموم قرار دهیم. پایان» (8)
... دو روز بعد ـ پنجشنبه 25 آبانماه ـ حسین علاء نخست وزیر شاه، در مجلس ختم سید مصطفى كاشانى، فرزند آیتالله كاشانى كه به طور مشكوكى مسموم گردید و درگذشت، در صحن مسجد ترور شد كه اقدام مظفر على ذوالقدر عضو فدائیان اسلام، با موفقیت همراه نبود و علاء با سر باندپیچى شده براى امضاى قرارداد سنتو ـ پیمان بغداد ـ عازم عراق شد. (9)
چگونگى حادثه را «خواندنىها» در شماره 26 خود، مورخ سه شنبه، 30 آبانماه، آورده است كه عیناً یك صفحه از آن را در اینجا نقل مىكنیم... طبق نوشته مجله، در «كفن» زیر لباسهاى ذوالقدر شعارهاى ویژهاى نوشته شده بود:(5 )(10)
البته همه مىدانیم كه رژیم، پس از ترور «علاء» به وحشت افتاد و با بسیج همه نیرو و توان خود و درخواست كتبى و رسمى مؤكد ژنرال خائن بختیار رئیس فرماندارى نظامى، نواب صفوى و یارانش را دستگیر و آنگاه در یك دادگاه نظامى محاكمه كرد و سپس به دستور اربابان خارجى، آنها را به جوخه اعدام سپرد كه چگونگى دادگاه و محاكمات وبیانات شهداىبزرگوار را باید درفصلآخر«تاریخ فدائیان اسلام» نقلكرد.
***
خوشبختانه اخیراً متن كامل خاطرات شهید نواب صفوى كه در واقع تاریخ و اندیشه و عملكرد فدائیان را نشان مىدهد، توسط اینجانب گردآورى و همراه با اسناد و توضیحاتى در كتابى مستقل و در ضمن مجموعه «حركتهاى اسلامى معاصر» از سوى مؤسسه نشر «اطلاعات» چاپ شده و در اختیار عموم علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران قرار گرفته است. ما امیدواریم این بحث مقدماتى كوتاه هم براى روشن شدن آن گروه از علاقهمندان و دوستانى كه مىپرسند: «این خاطرات را از كجا به دست آوردهاید؟» كافى باشد.
البته همانطور كه اشاره شد، مجموعه خاطرات شهید نواب صفوى هماكنون همراه چند مقدمه، متن خاطرات، توضیحات، اسناد و كتاب: «بیانیه یا راهنماى حقایق» ـ جامعه و حكومت اسلامى ـ تألیف شهید نواب صفوى كه در واقع مانیفست سیاسى فدائیان اسلام است و براى نخستین بار در آبان ماه 1329 شمسى منتشر شده بود، در اختیار علاقهمندان قرار گرفته و شاید در مجموع بتواند حقایقى را درباره فدائیان اسلام، عملكرد و اندیشه آنها، به ویژه براى نسل كنونى روشن سازد و این تنها آرزوى ماست.