شاید بعضى ها كه نمى خواهند زیر بار حق و حقیقت بروند و مى بینند كه پیروى از احكام الهى سدهاى فراوانى در راه امیال نفسانى آنها ایجاد مى كند، مى گویند: عقل، این مسائل را درك نمى كند! و نمى تواند آنها را قبول نماید.
ما براى آنكه چگونگى و علت اساسى این حرفها را پیدا كنیم ناچاریم كه مقدمه كوتاهى براى تبیین مسئله بیاوریم: قبلا باید توجه داشت كه مراد از درك «عقل» چیست؟ و كدام عقلى این مسئله و به طور كلى مسائل مربوط به سورناتورالیست ـ ماوراءالطبیعه ـ را نمى تواند قبول كند؟ اگر مقصود از درك عقل، درك و احساس یك سلسله افكار و خیالاتى است كه در مخیله انسان خطور مى كند، و طبق میل نفسى بعضى را قبول و بعضى را رد مى كند، و در واقع مى خواهد از هر چیزى كه براى خواهش هاى شهوى و حیوانى او حدودى قائل شود، آزاد شود، و به اصطلاح امروزى: از پیروان ارگیاستیك (تمایل به عیاشى، میگسارى، هرزه درایى) و فلسفه «باید خوش بود» اگزیستانسیالیسم است، ما آن عقل را اصولا عقل نمى دانیم و درك و عدم درك، قبول و عدم قبول آن هم به هیچوجه نمى تواند مدركیت و حجیت براى اثبات و نفى مسئله اى داشته باشد.
به نظر ما، عقل كه یك نیروى باطنى و غیر مادى است ـ و شاید همین نیرو تنها وجه تمایز انسان و حیوان باشد ـ اگر آزاد و بى قید، و تابع جنبه حیوانى انسان گردد، صفات اصلى و حقیقى خود را كه از جمله دیدن و درك حقیقت است، از دست مى دهد، و علاوه بر اینكه نمى تواند امام زمان را قبول كند، خدا را هم قبول ندارد. و به تعبیر قرآن چشم و گوش و قلب آنها مهر خورده است و یا بیمارى درونى آنها درمان پذیر نیست: «ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة...» و «فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب ألیم بما كانوا یكذبون» آرى در این هنگام است كه نور عقل خاموش مى شود، قلب تاریك مى گردد، و دیگر نور حقیقت و معرفت را درك نمى كند و «.. هم لایفقهون».
عقل كذائى، مى گوید فلسفه اتومیسم1 یك مشرب فلسفى صحیحى است و تا وقتى كه خدا در زیر آلات و ابزار و دستگاه هاى آزمایشى لابراتوارها دیده نشود! او را هم قبول ندارد و مسلم همچو عقلى «فوتوریسم» را هم قبول نخواهد داشت.
اما اگر مقصود از عقل، و درك آن، عقلى باشد كه تحت شرایط تربیتى خاصى تربیت و تكامل یافته است، این عقل بسیارى از مسائل را قبول دارد كه عقل بى قید و عقل مادى آزاد، آن را باور نمى كند.
عقل انسانى ما علاوه بر اینكه خداى ندیده را باور دارد و به آن صمیمانه و صادقانه ایمان آورده است، براى آن خداى ازلى و ابدى قدرتى نیز قائل است كه مى تواند مخلوقى را بیافریند كه حتى میلیونها سال هم بتواند تحت شرایط خاصى، زنده بماند. آیا یك نیروى ازلى و ابدى، یك قدرت بى انتها و بى همتا، نمى تواند موجود زنده ابدى خلق كند؟ عقل ما به این مسئله جواب مثبت مى دهد و مى گوید كسى كه ماده حیاتى را در پرتوپلاسم دمیده است،مى تواند آن را ابدى هم بنماید و انسان را هزاران سال زنده نگه دارد.
و از طرفى عقل ما با دقت در موقعیت هاى علوم و با توجه به اندك بودن معلومات و ادراكات بشرى، چنانچه قرآن هم به آن تصریح مى كند ـ به خوبى در مى یابد كه این امر ـ اعتقاد به امور غیبى، اعجاز، فوتوریسم و مسائل غیر عادى متعلق بر آنها ـ هرگز اشكالى ندارد، و بر فرض هم اگر دیگران چگونگى آن را درك نكردند، او باور دارد كه این موضوع هم كاملا واقعیت دارد و مانند مسائل زیاد دیگرى است كه پشت پرده عالم وجود هست ولى براى بشر، هنوز چگونگى آن مخفى است.
این «ایمان» وقتى تقویت شده و به مرحله «ایقان» مى رسد كه مى بیند مخبرین این امر، پیغمبران و اولیاء و كسانى بوده اند كه با عالم ماوراءالطبیعه، با هستى بخش عالم هستى ارتباط ویژه داشتند و مى بیند بسیارى از مسائلى را كه آن ها گفته بودند و مردم ظاهربین باور نمى كردند، امروز كم كم صحت آنها بر همه روشن مى شود.
براى یك «انسان كامل» تربیت شده مكتب تربیتى و انسان سازى اسلام، كه باز هم تحت شرایط تربیتى خاصى، از تمام صفات و اخلاق ضد انسانى، و از تمامى رذائل اخلاقى پاك شود، این موضوع به اندازه اى مسلم و بدیهى است كه از زنده بودن خودش براى او بدیهى تر است.
به عبارت دیگر: براى یك فرد كامل، براى یك مؤمن واقعى، علم به این مسئله از مرحله «یقین» هم گذشته و به مرحله «شهود» مى رسد و البته ارتقاء به آن مقام «كار هر بى سروپایى نیست»، پس به طور اجمال دانسته شد، آنچه كه خدا و امام زمان را نمى تواند قبول كند، عقل نیست بلكه آنچه كه واقعاً «عقل» است درك و قبولش هم عقلایى و قطعى و حتمى بودن موضوعى را كه مخبرین صادق، به حد تواتر، در هزار سال یا هزاران سال پیش از آن خبر داده اند، تصدیق مى كند، خصوصاً وقتى كه آثار و علائم پیشین را ـ كه باز همان مخبرین گزارش داده اند ـ به رأى العین مى بیند، دیگر نمى تواند باور كند كه منكرین این امر، عقل سلیمى داشته باشند... و آیه اى از قرآن مجید را متذكر مى شود كه مى فرماید: «و لقد ذرأنا لجهنم كثیرا من الجنّ و الأنس لهم قلوب لایفقهون بها و لهم أعین لایبصرون بها و لهم آذان لا یسمعون بها، اُولئك كالأ نعام بل هم أضلّ اولئك هم الغافلون.»
-------------------------------------------------------------------------