1ـ ابوسعيد خدرى مى گويد: «پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود شما را به آمدن مهدى بشارت مى دهم كه به هنگام اختلاف مردم و زلزله ها برانگيخته مى شود و زمين را از داد و عدل پر مى كند همچنان كه از ظلم و بى دادى آكنده شده بود، ساكنان آسمانها و زمين از او خرسند مى گردند كه وى ثروت را به عدل و دوستى تقسيم مى نمايد. مردى به او گفت به درستى يعنى چه؟ فرمود: به طور مساوى، و خداوند دل هاى امت محمد(صلى الله عليه وآله) را از غنا مالامال مى سازد و عدالتش همه را در بر مى گيرد...» الهيثمى در مجمع الزوائد مى گويد: احمد با مدارك ابويعلى باختصار اين حديث را روايت كرده است.
2ـ ابوهريره از پيامبر نقل مى كند كه در پاسخ مربوط به «المهدى» فرمود: مى آيد و زمين را پس از آنكه پر از ظلم و بيداد شده، پر از عدل و داد مى كند. الهيثمى مى گويد كه «البزار» آن را نقل كرده و افزوده است كه «رجال اين حديث» همگى مورد اعتماد هستند.
3ـ ابوهريره از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نقل كرده كه فرمود: يكون فى امتى المهدى... در ميان امت من مهدى خواهد بود كه در دوران او مردم در رفاه و آسايشى خواهند بود كه پيش از آن، شاهد آن نبوده اند آسمان و زمين، نيكى هاى خود را براى عموم عرضه خواهند داشت و نيازهاى مردم توسط وى برآورده خواهد شد. الهيثمى مى گويد كه «طبرانى» آن را در الاوسط نقل كرده و رجال آن همه مورد وثوق هستند.
4ـ ابوداود در سنن خود كتابى را به اخبار المهدى اختصاص داده است، در اولش مى گويد: اول كتاب المهدى، و در آخرش مى نويسد: آخر كتاب المهدى، و در ذيل آن يك بخش قرار داده و در آن سيزده حديث آورده است، و حديث جابر بن سمرة را در صدر كتاب خود جاى داده است.
جابر بن سمره مى گويد: «از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: اين دين همچنان پايدار است تا اينكه دوازده خليفه (جانشين) بر شما حكومت كنند...» سيوطى در آخرين بخش العرف الوردى فى اخبار المهدى مى گويد: «در اين اشاره اى است به گفته هاى علماء كه: مهدى يكى از آن دوازده تن است.»
5ـ ابوداود در سنن خود از طريق «عاصم بن ابى النجود» از «ابى زرعة» از «عبدالله بن مسعود» روايت كرده است كه پيامبر خدافرمود: «اگر از دنيا فقط يك روز باقى بماند خداوند آن روز را طولانى مى گرداند تا اينكه مردى از من و از اهل بيت من، برانگيزد كه نام او همچون نام من است و زمين را پر از عدل و داد كند، پس از آنكه آكنده از ظلم و بيداد شده باشد.» ابوداود و منذرى و نيز ابن القيم در تهذيب السنن درباره اين حديث چيزى اظهار نكرده اند، ولى ابن تيميّه در منهاج السنة النبويه آن را صحيح دانسته است و «الالبانى» در مصابيح السنة در فصل الحسان آن را آورده و در رجال شناسى احاديث المشكاة، درباره آن گويد: «اسناد آن نيكوست.»
اين حديث بر مدار «عاصم بن ابى النجود» مى چرخد. در شرح مسند ابوداود ضمن نقل اقوالى كه درباره او آمده، مى گويد: «ابى النجود يكى از «قرّاء سبعه» ـ قاريان هفتگانه ـ است» و احمد بن حنبل درباره او مى گويد: «مرد صالحى بود و من قرائت او را ترجيح مى دهم». ابوحاتم او را «مردى صادق و صالح براى نقل حديث» مى داند. ابوذرعه او را مورد اعتماد و صالح براى نقل حديث، معرفى مى كند. البته نقل احاديث مشابه از طرق ديگر، هر گونه شبهه اى را در اين زمينه، مرتفع مى سازد.
ابن خلدون در مقدمه تاريخ خود حديث را نقل نموده و در مورد عاصم مى گويد كه او حافظه نيرومندى نداشت! و «شيخ احمد شاكر» در پاسخ ابن خلدون مى نويسد كه ابن خلدون از آراء محدثان آگاه نبوده وگرنه مى بايست بداند كه اين ضعف، نمى تواند موجب ردّ حديثى بشود كه از طرق ديگر هم ثابت شده است در حالى كه مى دانيم او يكى از ائمه معروف قاريان قرآن است.
پس آنچه كه در مورد عاصم گفته شده است در علم الحديث نمى تواند موجب رد حديث منقول از وى بشود بهويژه كه بسيارى از صحابه، حديثى مشابه در اين زمينه نقل كرده اند و اصل موضوع از طرق متعدد و سنت صحيح، ثابت شده است و هيچ كس نمى تواند در صحت آنها ترديد روا دارد بهويژه كه در صدق و عدل وى كسى شك ندارد و كمى حافظه و يا احتمال اشتباه در حفظ، موجب ردّ حديث نمى گردد.
6ـ ابوداود در سنن خود مى گويد: «سهل بن تمام بن بديع به نقل از «عمران القطان» از «قتاده»، از «ابى نضره»، از «ابى سعيد خدرى» نقل مى كند: پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود: مهدى از من است داراى پيشانى بلند، بينى عقابى كه زمين را پر از عدل و داد كند، پس از آن كه از بيداد آكنده شده باشد. و هفت سال زمامدارى مى كند».
ابن القيم در المنار مى گويد: «ابوداود با اسناد نيكو آن را روايت كرده و در مصابيح السنة در فصل الحسان آن را آورده است، الالبانى در بررسى احاديث المشكاة مى گويد: «اِسناد آن نيكوست» و سيوطى در الجامع الصغير به صحت آن اشاره كرده است.
7ـ ابن ماجه در سنن خود از «محمدبن يحيى و احمد بن يوسف نقل مى كند كه آنها از عبدالرزاق، از سفيان الثورى، از خالد الخداء، از ابى قلابه از ابى اسماء رحبى، از ثوبان حديث كرده اند كه پيامبر فرمود: «پرچم هاى سياه از سوى مشرق به چشم مى خورد و با آنها جنگى سخت انجام مى دهيد... شما اگر او را ديديد كه خليفة الله، مهدى است، حتماً بيعت كنيد.»
شيخ محمد فؤاد عبدالباقى در تعليق خود بر سنن ابن ماجه، مى گويد: «اسناد آن صحيح است و رجال آن مورد اعتماد. حاكم نيز آن را در المستدرك آورده است.» ابن كثير نيز در كتاب الفتن و الملاحم ضمن نقل آن مى گويد: «اسناد آن صحيح و قوى است» و سپس از «ترمذى» حديثى ذكر مى كند كه در آن آمده است: «اين پرچمها، پرچم هاى ابومسلم خراسانى نيست، بلكه پرچمهايى است كه همراه آن «مهدى» محمد علوى فاطمى حسنى رضى الله عنه، خواهد آمد.»
8ـ ابوداود در سنن خود مى گويد: احمد بن ابراهيم به نقل از عبدالله بن جعفر رقى به نقل از ابوالمليح الحسن بن عمر بن زياد بن بيان بن على بن نفيل از سعيد بن المسيب از ام سلمه نقل كرده است كه از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود: «مهدى از عترت من از فرزندان فاطمه است»: «المهدى من عترتى من ولد فاطمه» اين حديث را «ابن ماجة» از «سعيد بن المسيب» نقل كرده است كه گفت: نزد ام سلمة بوديم «مهدى» را به ياد آورديم، ام سلمة گفت: از پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) شنيدم كه فرمود: ـ المهدى من ولد فاطمه ـ مهدى از فرزندان فاطمه است.
سيوطى در الجامع الصغير اين حديث را آورده و صحت آن را تأييد كرده و در مصابيح السنة در فصل الحسان نيز آن را نقل كرده است. «الالبانى» در بررسى احاديث المشكاة مى گويد: اسناد آن نيكو است.
9ـ «ابن القيم» در المنار و «الحارث بن ابواسامه» در مسند خود مى گويند: اسماعيل بن عبدالكريم و ابراهيم بن عقيل از پدر خود و او، از وهب بن منبه، از «جابر» نقل كرده اند كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: عيسى بن مريم نزول مى كند و امير آنان مهدى مى گويد بيا براى ما نماز بگزار، عيسى مى گويد نه. شما امير خود هستيد و خداوند اين امت را كرامت ارزانى نموده است. ابن القيم اسناد آن را خوب توصيف مى كند.
با مراجعه به نظريات اهل حديث، در مورد سند اين حديث، مى بينيم كه سند اين حديث از آغاز تا انجام «متصل» است و هيچ گونه انقطاعى در آن به چشم نمى خورد و همه آنها مورد وثوق و اعتماد هستند و در اغلب كتاب هاى ما احاديث بسيارى از آنها منقول است كه مورد قبول بزرگان علماى ما قرار گرفته است.
پس سند حديث بدون هيچ اشكالى به «جابر» مى رسد و اين حديث، مشابه حديث ديگرى است كه مسلم در صحيح خود آن را آورده و ما قبلا آن را نقل كرديم و من در اينجا بايد بگويم كه توصيف «امير» مزبور، در حديث شريف به اينكه او «مهدى» است در واقع همه احاديثى را كه درباره ظهور مهدى در آخرالزمان، مسلم و بخارى و ديگران نقل كرده اند، تفسير مى كند و مراد از آنهارا، توضيح مى دهد... (و ما توضيح داديم كه در «رجال» اين حديث هيچ گونه جاى ترديد و شبهه اى وجود ندارد).