بازسرائى:استاد سید هادى خسروشاهى
مقدمه: چند روز پیش «آمریكا» و «اسرائیل»! براى هزارمین بار! در جنگ روانى خود بر ضد اسلام و مسلمانان، «ایران» را به هوادارى از «تروریسم» متهم ساخته و «حزب الله» ـ لبنان ـ و «حماس» و «جهاد اسلامى» فلسطین را هم «تروریست» نامیدند...! ده سال قبل، در سفرى به انگلستان، روزنامه لبنانى «الحیات» را كه در «لندن» چاپ مى شود، خریدم كه در آن شعرى از «نزار قبانى» شاعر سورى الاصل ـ تحت عنوان «انامع الارهاب»، من هستم با ترور!. درج شده بود... و من آن قصیده را همراه خود آوردم و اتفاقاً در همین ایام اشاعه مجدد «اتهام ترور» ـ از سوى محافل امپریالیستى، به یاد آن افتادم... و در روز رحلت «امام صادق علیه السلام» به ترجمه و بازسرائى آن پرداختم كه اینك آن را، تقدیم علاقمندان مى كنم: و چنان كه ملاحظه مى كنید، علیرغم مرور ده سال از سرودن آن، محتوا به طور كامل بر زمان كنونى نیز قابل انطباق است اشاره به این نكته ضرورى است كه عنوان دوم (تروریسم چه باشكوه و زیبا) - تهران ـ سید هادى خسروشاهى 26/8/85
1
«تروریسم»، «اتهام ماست»
به آن هنگام كه بگوییم سخن،
از «گل» و «زن»!
یا: ز شعرى زیبا و بلند
و: رنگ آبى آسمان
و: میهنى كه در آن،
نه هوایى مانده، نه آب،
نه خیمه و نه شتر،
و نه ـ حتى ـ
قهوه اى سیاه!
2
«تروریسم»، «اتهام» ماست
اگر كنیم دفاع:
ز: شعر «بلقیس»
و: لبان «میسون»!
وز: «هند» و «دعد»
یا: ز بارش سرمه،
گر زمژگان شود جارى!
3
در كنار من هرگز،
نیابید شعرى «پنهان»
ـ و نامى مستعار! ـ
و كنایه اى در زبان،
یا: كتابى «ممنوع»!
كه بگذارم آن،
در پشت درو دیوار،
همچو زندان!
نزد من نیابید هرگز،
تك قصیده اى پنهان
كه برگردد در خیابان،
با پرده اى بر خود، پوشان!
4
«تروریسم»، «اتهام» ماست
بنویسیم گر ـ سطرى ـ
زته مانده «وطن»:
برهنه:
ویران،
پاره پاره
و پراكنده در آن،
پاره هاى تن انسان،
«وطنى» كه مى جوید
«هویت خویشتن»
و «امتى» كه دگر
ندارد، نام و نشان
«وطنى» كه نمانده در آن،
ز اشعار پرشكوه و بلند
بجز: قصیده هاى «خنساء»
و در «افق»هاى دور آن،
نیابید نشانه اى،
ز: آزادى:
«سرخ» و «زرد» یا
«آبى»!
5
«وطنى» كه در آن،
نتوان خرید: «روزنامه»
یا شنید: «اخبار»
«وطنى» كه در آن،
«گنجشكان» نیز، همه،
ندارند، جرأت خواندن آواز
و نویسندگانش،
زترس و هراس
مى نویسند: در «هوا»!
6
«وطنى» همگام با سرنوشت
«شعر» در بلاد ما
رها شده سخنى:
ولگرد
نشخوار دیگران،
و: بیگانه در شكل بیان
كه: نه دارد «آغاز»ى،
و نه: پایان
و نه پیوندى با «مردم»
نه با سرزمین خود،
یا: «مشكل انسان»
7
«وطنى»، شتابان،
«براى: گفتگوى صلح»!
مى دود. برهنه پا،
بدون عزت و احترام
8
«وطنى» كه مردانش!
خویشتن كرده اند «خیس»!
ز ترس و هراس
و در آن نیست كسى،
به جز طایفه «نسوان»
9
نمك ـ و وشن ـ بر چشمان،
نمك ـ و وشن ـ به دهان
نمك ـ و وشن ـ در سخنان
در درون ما، «قحطى»،
به جاى مانده میراثى است
ز: «بنى قحطان»
دگر نیست مردى
درامت كه بگوید: نه ـ هرگز ـ
در برابر آن ناكسان;
فروشندگان:
خانه ما، نان ما، و روغن. زیتون.
بدل سازان تاریخ درخشان،
به یك «دكان»