تاریخچه و اندیشههای حركت «النهضه» تونس در گفتگو با شیخ «راشد الغنوشی» - بخش هفتم
منبع: نشریه «قرائات سیاسیه» / ترجمه: استاد سیدهادی خسروشاهی
اشاره: چرا صهیونیسم، غرب و دیكتاتورها با تمام نیرو در برابر حركت اسلامی میایستند؟ صهیونیسم چه اهدافی را در كشورهای اسلامی و در سطحی گستردهتر، در جهان دنبال میكند كه اسلام و جنبشهای وابسته به آن را دشمن اصلی خود میداند؟ وظیفه حركت اسلامی در این شرایط چیست؟ رژیمهای سركوبگر وابسته به غرب چرا و چگونه پدیده «اسلامهراسی» را به جریان انداختند؟ اینها برخی از پرسشهایی هستند كه شیخ «راشد الغنوشی» درصدد پاسخگویی و تشریح آنهاست.
با شما خوانندگان گرامی مطلب را پی میگیریم.
این امر به نظامهای سركوبگر اجازه جولان و بازی بر سر تناقضات غربی را میدهد و اهمیت هرنوع فشار اقتصادی غرب بر روی نظامهای وابسته را مادام كه به درجة تهدید منفعت مشترك غرب نرسیده باشد، میكاهد.
با این همه تردید ندارم كه یك جریان ملی در درون غرب وجود دارد كه خواستار روابط عادلانهتر با جهان اسلام است و برای تحقق موازنهای منطقی میان عربها و یهودیان در سیاستهای خارجی غرب مبارزه میكند. چه بسا بتوان بیشتر از این، یعنی گسستن از تسلط و چیرگی گروههای فشار صهیونیسم برغرب را هم مدنظر داشت.
ما باید صبر پیشه كنیم، نباید مأیوس شویم و تا آزادسازی امتمان از تسلط دیكتاتوری و فساد صهیونیسم از پای ننشینیم. ما باید روابط و همكاری سرنوشتساز استراتژیك با نیروهای ملی غرب كه مانند ما زیر یوغ اختاپوس صهیونیسم و سرسپردگان و ابزارهای هولناك آنان قرار دارند، بنیان بگذاریم. طرحهای صهیونیسم میخواهد دین، اخلاق و خانواده را تباه، جهان را در منجلاب رذیلت غوطهور و انسانها را به یك گلّة بیاراده مبدل كند. همین چند روز پیش در سمیناری در ایالات متحده، مسئله اسلامگرایان در مغرب عربی مطرح شد كه دو جریان در سمینار به كشمكش پرداختند، یكی از شناسایی حركت اسلامی دفاع میكرد و اینكه دمكراسی بدون آن ممكن نیست و دیگری به آن حمله میكرد و دشنام میداد و بر روش تونس در درمان! آن صحه میگذاشت. پیش از آن نیز سمینارهای دیگری برگزار شد كه اساتید بزرگوار و سیاستمداران بیباك، به دفاع از حق اسلامگرایان پرداختند. خلاصه اینكه، هر چند جناحبندی مصلحتی اطرافیان بنعلی كه به ناشایستگی به «نخبگان» توصیف میشوند، از پشتیبانی خارجی تا سرحد تشویق عمدی به سركوب حركت اسلامی برخوردار شدهاند، اما مسئولیت ناكامی امید به دمكراسی پس از كودتای هفتم نوامبر، بنبست كنونی، خفقان كامل، دفن قربانیان بدون اطلاع خانوادههایشان و حتی انكار وجود آنان (همانگونه كه در مورد استاد مرحوم «عبدالرئوفالعریبی» و «عبدالعزیز المحداشی» اتفاق افتاد) نزدیك به 20 هزار بازداشتی و هزاران گم شده، حملات تبلیغاتی وحشیانه، ورود به منازل به زور، نظامی كردن كشور و مبدل كردن دستگاه دولت به ابزاری جهنمی برای سركوب ملت، از ماهیّت خود نظام سرچشمه میگیرد. مردان بنعلی حتی از تجاوز به مردان در زندانها برای اطفای شهوت انتقام دیكتاتور، شرم نكردهاند.
مردان احزاب چنین گمان بردهاند كه نابود كردن یك همآورد سیاسی خطرناك، چون حركت اسلامی، ممكن است آنان را از بحرانهای ناتوانی، كمرنگی و پیری برهاند. بعید نیست در میان كسانی كه بر ضد حركت اسلامی بسیج شدهاند، بعضی افراد پاك نیّت دارندة اصول لائیك و دمكراتیك هم باشند كه جناحبندی منافع و هوسها، در كشیدن پای آنان به شركت در آنچه به حملات صلیبی میماند، (با داعیه رفع خطر اصولگرایی كه آزادیهای عمومی و شخصی را چون آزادی اعتقاد، اظهارنظر و آزادی زن تهدید میكند) كامیاب شده باشد.
آنان با سوءاستفاده از الگوهای به هم بافته از شرق و غرب در دورانهای قدیم و جدید، و از پارهای واكنشهای اسلامگرایان كه ثمرة سركوب است، اسلام و حركت اسلامی را به شكل یك «وحشی درنده» ترسیم كردهاند. آنان در میان تهاجم تبلیغاتی وحشیانه علیه حركت اسلامی، سرگیجه گرفتهاند. از تلاشهای حركت اسلامی تونس در تطور بخشیدن به اندیشه و كردار، به سمت میانهروی و همزیستی با مخالفان، آشفته شدهاند. از امتیازاتی كه حركت اسلامی تونس بهخاطر دور كردن شبح بازگشت به درگیری دارد، مبهوت ماندهاند. آنان مبهوت شدهاند و بر جنایت تقلب در خواست ملت در انتخابات گذشته كه به زندانی شدن شماری از اعضای حزب اكثریت، یعنی حركت اسلامی نیز انجامید، چشم پوشیدهاند. از ارزشهای آزادی و دمكراسی كه بهطور وسیع زیرپا لگدمال شدهاند مبهوت و از پیامدهای آن چشمپوشی كردهاند. در برابر تمامی اینها مبهوت ماندهاند و فقط یك هدف پیش روی آنان رخ نمایاند: «بیایید اسلامگرایان را با بیشترین سرعت ممكن نابود كنیم و بهخاطر تحقق این امر، اختلافات خود را به فراموشی بسپارید. اصول خود را فراموش كنید، قانون و حقوق بشر را مرخص كنید و چنانچه این امر تحقق یابد، خواهید دید كه دمكراسی! چگونه كامل و جالب و چگونه حقوق بشر! مقدس و مورد احترام خواهد بود. این مقولة جنایتكاران در هر زمان و مكان است. مقوله برادران «یوسف» است در آیه شریفه: «اقتلوا یوسف اُو اطرحوه اُرضاً یخل كم وجه ابیكم وتكونوا من بعده قوماً صالحین» ـ بكشید سپس توبه كنید، آنگاه درستكار خواهید بود! ـ خطرناكترین مسئلهای كه از اذهان آن نیكصفتان، كه پای آنان به شركت در خیانت نابودسازی حركت اسلامی كشیده شده، دورمانده، این است كه جنایتگری و دیكتاتوری یك رویداد گذرا نیست، بلكه یك سیاست كلی است. آیا سادهلوحی نیست تصور كنیم كسی كه در انتخابات تقلّب میكند و بهطور گسترده بر ضد همآورد سیاسی خود دست به شكنجه، قتل و زندانی كردن میزند، میتواند با دیگران، دمكرات و دادگر باشد؟ آیا قرار دادن مسئله در تصویری دیگر كه در این ضربالمثل عربی «أكُلت یوم أكل الثورالابیض» ـ من روزی خورده شدم كه در آن گاو نر سفید خورده شد، كه برگرفته از كتاب كلیله و دمنه است ـ خلاصه میشود، به منطق عقل و مصلحت نزدیكتر نیست؟ مگر نه این است كه نقش حركت اسلامی، امروزه همان نقش «اتحاد كار» دوران بورقیبه، یعنی «جلوگیری از تسلط و غول شدن حكومت تكحزبی» است؟ آیا نابودی اتحاد در دوران بورقیبه، پیشدرآمد طغیانگری بیحد و حصر نبود؟ مصلحت این امر در آینده دور و نزدیك كدام است؟
خلاصه اینكه حركت اسلامی، در نبرد تمكینی برای اسلام، آزادیها و دمكراسی درگیر است و همآوردان، این نبرد را نبرد موجودیت و سرنوشت میدانند، بنابراین آنان دشمن آزادی، حقوق ملت و هویت عربی ـ اسلامی او هستند.
* از نیمه دوم قرن نوزدهم یا بهتر است بگوییم از زمانی كه دامنه رقابت، برخورد و آشنایی میان جهان اسلام و جهان غرب وسعت یافت و شكاف در نخبگان مسلمان آغاز شد. خطوط شكاف در سایه دولت - كشور نوین به تدریج فراختر شد تا به اغلب قشرهای امت رسید. اینك نشانهها و سیاستهای اتحاد دوباره امت را چگونه میبینید؟ یا پیش از آن، اصولاً آیا روند اتحاد از این پس امكانپذیر است؟ آیا اسلامگرایان میتوانند چارچوب پیام جامعی را كه بتواند آغازگر روند اتحاد دوباره باشد، ارائه دهند؟
** در واقع، اختلاف به معنای غنا و تنوّع در اجتهاد، از دیرباز در «امت» مرسوم بوده است و اسلام نه فقط آن را جایز دانسته، بلكه از خلال تأكید بر نسبی بودن معرفت بشری، تشویق هم كرده است. مسئولیت انسان در نقش و سرنوشت خویش، حق او در اجتهاد، قابلیت او در اشتباه و توبه، در اغلب متون دینی در قالبهای كلی و عمومی آمده و دارای تشابه بسیار است: «هوالذی أنزل علیك الكتاب منه آیات محكمات هن أمّ الكتاب و أخرمتشابهات» ـ او است كه كتاب را بر تو نازل كرد. بعضی از آیات محكم و بعضی دیگر متشابه است ـ بدین رو مردمان در برابر آن دو دسته شدند: «فاماالذین فی قلوبهم مرض فیتبعون ما تشابهمنه ابتغاءالفتنه وابتغاء تأویله و مایعلم تأویله الاالله والراسخون فیالعلم یقولون آمنّابه». سپس مؤمنان در شیوه و روش شناختی خود، به دو گروه بزرگ تقسیم شدند كه تا امروز هنوز با یكدیگر در كشمكشاند و این تنازع بر حسب نوع بریدگی كه از فرازهای این آیه بعمل آوردهاند، برخی تا تلاوت «الاالله» متوقف شدهاند كه آنان را میتوان در مكتب عموم علما و فقهای امت مندرج كرد و اغلب امت از آنها پیروی میكنند و پیشكسوتان این مكتب، اهل حدیث و فقهای بزرگاند و گروه دیگر كسانی هستند كه بدون وقفه تلاوت را ادامه دادند... «ویعلم تأویله الاالله والراسخون فیالعلم». بدین رو از اهل تأویل، نظر، عقیده، حكمت و عرفان بودهاند. همانگونه كه عدهای از اهل مكتب نخست، غلو كرده و مجسمه، طاهریه، حروفیه و نصگرا شدهاند، شماری از اهل مكتب دوم هم تند رفتهاند، تا جایی كه تمامی نصوص را قربانی كرده و به استنباط خود از مقاصد آن، بسنده كردهاند كه از میان آنان، قشری از فلاسفة عقلگرا و تعدادی از اهل ذوق و عرفان، یعنی قطبهای صوفیان برخاستهاند. عموم امت در میان اینان یا آنان، در جا میزنند. در دورانهای نهضت، كفة تأویل و عقلانیت و پیروی از مقصود نصوص را رجحان میدادند و در دورانهای انحطاط، عزلتگزینی و عقبماندگی، به ظواهر نصوص و حتی ظواهر تأویل آن در اعصار پیشین، تمایلی غیرمنصفانه داشتند.
پیامبر(ص) امور دین را به امت میآموخت و راه آینده روشن آن را هموار، خطرها را گوشزد و راههای رستگاری در برخورد با وحی (كه نص مورد رجوع و قبول امت است)، را بیان میكرد. چرا كه امت به همان اندازه كه در برخورد با آن رشد از خود نشان میدهد، به همان مقدار در برخورد با واقعیت و میزان جذب و تسخیر آن، كامیاب یا ناكام خواهد بود. به پیامبر(ص) بنگرید كه چگونه به شماری از یاران در انجام مأموریتی در منطقه «بنیقریظه» كه از مدینه چندین كیلومتر فاصله دارد، فرمان میدهد كه شتاب كنند و سپس به آنان دستور میدهد كه نماز عصر را بجای نیاورند مگر در آنجا. آنان بار سفر بسته و شتابان راه پیمودند، اما وقت نماز عصر، پیش از رسیدن به بنیقریظه فرا رسید. اكنون چه باید بكنند؟ یا به نص مأموریت محوله پایبند بمانند و نماز عصر را به تأخیر بیندازند، كه چه بسا پیش از رسیدن به هدف مورد نظر، وقت آن بگذرد؛ یا اینكه به گذاردن نماز در وقت آن برحسب اقتضای فرموده قرآن مبادرت ورزند، بدون اینكه به مخالفت با فرمان پیشوا دچار شوند و به مقصود آن، یعنی «سرعت» اكتفا كنند نه ظاهر آن. آنها با یكدیگر اختلافنظر پیدا كردند، چنانكه بر حسب تفاوت گرایشهای شناختیشان انتظار میرفت، شماری به ظاهر نص عمل كردند و نماز را تا رسیدن به بنیقریظه به تأخیر انداختند و گروهی مقصود را چون آفتاب عیان دیدند و نماز را در وقت آن بجای آورده، سپس به راه خود ادامه دادند. همینكه بازگشتند، هر یك به اجتهاد خود مباهات كرده، موضوع را با پیشوای خود در میان گذاردند. پیامبر اكرم(ص) هر دو نظریه را صحیح دانست و از خلال این صحنة زنده، مسائل ذیل را به امت آموخت:
1ـ حق آن دو گروه در اجتهاد. یعنی حق آنها در اختلاف نظر، زیرا دین، فطرت در برگیرنده وجوه متعدد است، برحسب تفاوت گرایشهای شناختی مردم.
2ـ همچنین از خلال این مثال تطبیقی، ضرورت گذشت، به هنگام اختلاف را به امت آموخت، زیرا نصوص قابلیت برداشتهای متفاوت را دربردارند و فطرتهای شناختی مردم یكسان نیستند.
3ـ این رویداد نمایانگر تصویری تطبیقی و زنده برای تفسیر آیة فوقالذكر (آل عمران) است و آن تفاوت گونههای تلاوت برحسب تفاوت شیوههای نگرش است كه با نوع الگوهای شناختی بشر همآهنگ است. به علت غنا و قابلیتهای نامتناهی برداشتهای گوناگون كه در ساختار اعجازگر نص نهفته است، امت اسلام بر حسب شیوه برخورد با نص ثابت ولایتغیر، تنگ نظری و جمود یا گشادگی وسعة صدر طی دورانها و نسلهای مختلف، به وحدت و قابلیت نامحدود بینشی دست یافته كه دیگر امّتها هرگز بدان نرسیدهاند.
هر قدر هم برداشتهای مردم گسترده و متعدد شوند و مكاتب فكری و گروههای بیشمار سیاسی كه از آن پدید میآیند، به كشمكش برخیزند، اندیشه اصلی همواره در «مدار وحی» میچرخد. حاجیان پیرامون «كعبه» طواف میكنند به آن نزدیك میشوند تا بچسبند و این تصویری از رابطه شخص با ایمان با نص آشكار است. اینچنین، تمدن اسلام وحدت خود را حفظ كرد. تا وقتی كه به نص احترام میگذاشت، بر این باور بود كه منبع نص، والاست و به مرجعیت و جذب حقیقت مطلق آن اطمینان داشت. پس اگر برداشتها، تنوع و روشهای آن، راههای گوناگونی را بپیمایند، هر قدر هم در نحوه سازماندهی سیاسی و اجتماعی، بیحد و حصر اختلاف حاصل شود، به وحدت زیان نمیرسد. وضع امت در دورانهای شكوفایی و حتی در دوران انحطاط اینچنین بود. انحطاط به همراه تنگ نظری و استبداد، وحدت سیاسی امت را بر باد داد، ولی این وحدت به سبب گستردگی، تعدّد نژادها، فرقهها، میراثهای فرهنگی و اوضاع معیشتی، نمی تواند چیزی جز وحدت تنوّع و لزوماً تولیدگر فراخی اندیشه و اجتهاد در برخورد با نص ـ یعنی وحی ـ باشد، پس از باب اولی، برخورد با برداشتهای پیشینیان ما كه هیچ گونه صفت مرجعیت یا قدسیت الزامآور ندارد، فقط برخورد با میراث است، نه چیز دیگر. این برداشتها حاصل تجارب نسلهای گذشته و شیوههایی است كه در جوشش میان وحی و واقعیت بدان رسیدهاند، اما اكنون در دوران معاصر كه نیروی بیگانه بر امت مستولی شده، زهر آن در عقل مسلمانان و مشارب آنان در معیشت و روابط سازمانیافته، به رسوب نشسته است. شگفت نیست كه «تفاوت تنوع»، پس از اینكه نسلهایی فرتوت و هرزه در امت رویید كه از مواد مخدّر آلوده سیراب شدهاند و پیش از نشستن بر سر سفرههای گوناگون، نه از سینههای مادران، بلكه از منابع گوناگون شیر نوشیدهاند تا عاقبت مادران ترشرویی كردند، به «تفاوت تناقض» مبدل شود.