تاریخچه و اندیشههای حركت «النهضه» تونس در گفتگو با شیخ «راشد الغنوشی» - بخش ششم
منبع: نشریه «قرائات سیاسیه» / ترجمه: استاد سیدهادی خسروشاهی
اشاره: شیخ راشدالغنوشی در این بخش از مصاحبه، اندكی از خود و آنچه بر باورها و اندیشه سیاسیاش تأثیر عمیقی گذاشت، سخن میراند. شیخ در جایی میگوید: «امروز وقتی زندگیام را برای درك این یا آن مقطع مرور میكنم، دستی پنهان، مهربان و آگاه از همه چیز را میبینم كه بر مسیر زندگیام نظارت و طی نقشهای حساب شده، مرا به جایگاه معینی، هدایت میكرد.
***
* سرانجام چنانچه مسائل شخصی را در چارچوب و سیاق عمومی بگذاریم، چه چیز شما را از روستای كوچكی در تونس بیرون آورد تا برای تحصیلات عالی به قاهره و دمشق بروید؟ چرا برای ورود به دانشگاه تونس یا رفتن به پاریس، آنچنانكه نخبگان تونس چنین كرده و میكنند، نكوشیدهاید؟ و یكبار دیگر، چه چیز شما را در برهة خیزش قومگرایی عربی به اسلام كشاند؛ در دورهای كه ماهیت آن درگیری میان این دو بود؟ و سوم، چه چیز مدرس فلسفه را از كلاسهای درس بیرون آورد و وارد میدان كار سیاسی كرد؛ در مدتی طولانی كه در آن تونس، مساوی روقبیه بود، چگونه به ذهن شما خطور كرد كه ممكن است راه دیگری وجود داشته باشد؟
** راهی كه پیمودهام و هنوز میپیمایم یك احتمال است از احتمالهایی تقریباً شمارشناپذیر. بنده هرقدر در تفسیر پارهای از ایستگاههای راه زندگیام موفق باشم، هرگز نمیتوانم پارهای دیگر را تفسیر كنم، قدرت الهی بیتردید در بسیاری از موارد و دوراهیها دخیل بوده است. از جمله مثلاً، ذهنم آكنده از تصویرهای زیبا و دلربا از شرق، بویژه مصر زمان ناصر بود، زیرا مصر برای كودكی كه در محیط خویش عشق به اسلام و عروبت و نفرت از بورقیبه و «بورقیبهگرایی» را آموخته بود، دارای منبع جذّابیت شدید بود. این امر باعث شد كه من در محیط زندگیام كه نمایانگر اوج سرمستی و پیروزی «غربگرایی» بر هر آنچه عربی و اسلامی بود، شدیداً احساس غربت كنم. بنابراین مهمترین منبع جبران این نقص و غذای معنوی آن بیگانه سفر جوان ـ و سپس جوان ـ شرق عربی بود. برخی از اساتید كه در شرق فارغالتحصیل شده بودند، ناخشنودی از بورقیبهگرایی و پیوستگی به شرق را به ما آموختند. این امر موجب شد تا بر عرصة تنگ و محدودی كه «غربزدگی» برای اجابت حس سرفرازی، بلندپروازی و نارضایتی و مخالفت با شكست جریان عربی ـ اسلامی به رهبری «یوسفگرایی» در منِ نوجوان روستایی باقی گذارده بود، تمرّدكنم و به رغم اینكه تصویر ایدهآل مصر، در محاصرة فشارها و دشواریهای جامعة مصر كه با قدرت پلیسی و دیوانسالاری اداره میشد، قرار گرفته بود، ولی من و همراهانم در مصر پایداری و مبارزه كردیم تا اینكه به ثبت نام در دانشكده كشاورزی دانشگاه قاهره نائل آمدیم، به این امید كه از خشونت محیط خشن زراعتی روستا، انتقام بگیریم! ولی سیاست دست از سر ما برنداشت ودیپلماسی بورقیبه كه از هرگونه تماس با شرق بیمناك بود، به تعقیب ما پرداخت تا بالاخره پس از چند ماه تحصیل، كار خود را كرد و مقامات مصری را به حذف اسامی ما متقاعد ساخت. بلافاصله روند تعقیب برای دستگیری و تسلیم ما به مقامات تونسی آغاز شد. از این رو در پهنای زمینی خدا، پراكنده شدیم و من هرگز به بازگشت فكر نكردم، بلكه به ادامه سفر میاندیشم؛ ولی این بار به خارج از سرزمین عرب، به سوی سرزمینی كه به یك ایدهآل افسونگر میمانست. تصمیم گرفتم به آلبانی بروم. من در تماس دائم با رادیوی عربی آن بودم و الگوی انقلابی عصیانگر آن را به شدّت میپسندیدم. در دفتر شركت هواپیمایی با یكی از خویشانم كه دانشجوی قدیمی در مصر بود، ملاقات كردم و او نظرم را تغییر داد و مرا به رفتن به دمشق تشویق كرد، تا عاقبت متقاعد شدم و به جای تیرانا، بلیت دمشق را گرفتم. این قضا و قدر بود كه بجای تیرانا مرا به دمشق كشاند و در آنجا كاملاً به «جریان قومیگرایی» پیوستم، اما این جریان تنگنظرتر از آن بود كه همه جنبههای تكوینی مرا در برگیرد. دشواریها و دلتنگیها، همچنان باقی ماند تا اینكه در شب 15 ژوئن 1966م در یك تحول و خیزش فراگیر و ریشهدار در اندیشه، در روح و رفتار من به بار نشست كه مرا از آنچه در آن بودم بركند و به دریای بیكران و ژرف «اسلام» انداخت. امروزه وقتی نوار زندگیام را برای درك این یا آن مقطع مرور میكنم، دستی پنهان، مهربان و آگاه از همه چیز را میبینم كه بر مسیر زندگیام نظارت و طی نقشهای حسابشده، مرا به جایگاه معینی هدایت میكرد. خلاصه اینكه نحوة راهنمایی و هدایت برحسب اقتضای شرایط، شدت یا ضعف پیدا میكرد. سروده جامع و آرامش بخش همان است است كه پیامبر(ص) به یاران خویش میآموختند «لولاالله ما أهتدینا، ولاتصدقنا ولاصلینا». ـ اگر خدا نبود، نه هدایت میشدیم، نه صدقه میدادیم و نه نماز میگذاردیم ـ در این صورت مسئولیت انسان كدام است؟ انسان مادام كه این احساس را دارد كه خدا منبع همه چیز است، مسئول است و این مسئولیت به اندازة احساس اوست، خدای سبحان دادگر است و ستم روا نمیدارد و به بندگان خویش مهر و عطوفت میورزد، كافی است به این امر ایمان بیاوریم و به سوی خدا بشتابیم و مجّدانه و مخلصانه در پیمودن راه او و یاری دعوتش مصمم باشیم و از او یاری، موفقیت، حمایت وهدایت مسئلت كنیم.
در طول مسیر زندگیام، همواره احساس عمیقی به من دست میداد كه خدا سایهوار گامهای مرا موفّق میدارد، هرقدر در تنگنا قرار گیرم، او اندكی بعد با لطف و رحمت خویش مرا در مییابد. این حالت حتی در مرحلة سرگردانی و خویشتنجویی در من بود. این احساس از منابع فراوانی استواری مییافت و تغذیه میشد كه مهمترین آن رضایت پدر ومادرم و دعاهای آنان بویژه مادرم بود. قضا و قدر الهی از روزنههای زیادی در زندگی مردم نفوذ میكند كه پارهای از آن عیان و بعضی دیگرپنهان است و آنقدر پیچیده و متداخل است كه امكان پیش بینی دقیق رفتار آیندة انسان را میسّر نمیكند، از یك سو مجال آزادی و از دیگر سو امكان دخالت غیبی را میدهد.
نشأتگیری اولیهام در خانوادهای سرشار از ایمان و قرآن، و در محیط قبیله جنوبی بود كه امتداد طبیعی میراث «بنی هلال» از قبایل نجد كه تونس را بطور كامل، كه در هیچ نقطة دیگری در شمال آفریقا نظیر نداشته، عربی كردهاند. هنوز هم منطقة ما همان محیط قبیله «خریجی» است. یكی از قبایل نجد كه هم اكنون در شهر «البكریه» نجد ساكن، اما بافت خود را حفظ كرده است. دارندگان این نام خانوادگی در مناطق بسیاری از شبه جزیرة عربستان از جمله جده، پراكندهاند. دانشگاه الزیتونه كه در آن دانش آموختم، این میراث عربی اسلامی را در من عمق بخشید، مضافاً به اینكه شرایط تاریخی محیطی غربزده به رهبری بورقیبه و تهاجم وی علیه اسلام و عروبیت، حس اسلامخواهی را در من برانگیخت. این عوامل میتواند برمسیر عروبت و اسلامگرایی و آنچه بهعنوان شركت در مبارزه برای آزادسازی تونس از غربزدگی و دیكتاتوری، در راه بازپسگیری هویت عربی اسلامی، تجدید حیات امت اسلام و یكپارچه كردن میهن عربی ـ اسلامی به من نسبت داده میشد، پرتوی بیفكند. ولی مسئله فراختر از آن است كه در این چارچوب واحد بگنجد. آیا میتوانم اذعان كنم كه آمیختگی وجودم با فلسطین از خلال جزوهای بسیار كوچك پیرامون كشتار دیریاسین بود كه نمیدانم چگونه در سن سیزده سالگی بهدستم رسید؟
این نخستین بار بود كه این مسئله فلسطین كه اصلاً چیزی درباه آن نشنیده بودم در كودكی وجودم را درنوردید.
شاید بین سالهای 1953 و 1954 بود كه درد مرا در هم فشرد و وجودم را فرا گرفت. مدتها در سكوت و به دور از همگان گریستم، احساس آسودگی نكردم، مگر پس از اینكه مصمم شدم و سوگند خوردم و با خدا پیمان بستم كه انتقام كودكان سربریدة دیریاسینی را بگیرم و برای آزادسازی فلسطین زندگی كنم. ولی چگونه این جزوة كوچك در آن سن بهدستم رسید و آیا این تكان را در روحیة هر كس كه آن را خواند، ایجاد كرد؟ خلاصه اینكه ما میتوانیم برای درك رفتارهای یك شخصیت معین با دقت تمام ساختارها و محیط او را بررسی كنیم، ولی سرانجام تمامی اینها نمیتواند جز پیش درآمد نفوذ «قدرالهی» باشد بدون اینكه كمیّت و كیفیت در هم آمیختگی آن را در زمان معینی، برای برقراری رفتاری معیّن، درك كرده باشیم. این امر «حقیقت یقین» از دیدگاه فراگیر «هستی» را: «و ما تشاؤون الّا أن یشاءالله» قرار میدهد.
* آیا عامل خارجی وجود دارد كه به نحوی در ناكام ماندن مسیر آشتی در تونس سهیم بوده باشد؟
** به رغم اینكه ما معمولاً در نوشتههای سیاسی، هر مصیبتی را كه بر سرمان نازل میشود به غرب منسوب میداریم و به رغم اینكه من خود كسی نیستم كه غرب را از این بابت مبرّا بدارم، چرا كه غرب همیشه بر سر راه ما، دام میگستراند و چوب لای چرخ میگذارد، با اینحال من تاكنون متقاعد نشدهام كه رفتار وحشیانه و ددمنشانه ژنرال بن علی و باند جنایتكار گردآمده پیرامون او، در برخورد با آرمانهای آزادیخوانه ملتمان، چه اسلامی و چه غیراسلامی، برای اجابت فشارهای طرفهای خارجی بوده است. این بدان معنا نیست كه بن علی در انجام طرح جنایتكارانهاش از سوی پارهای طرفهای عربی كه خود را ذینفع میدانند، تشویق نشده است، زیرا این طرفها از هرگونه موفقیت حركت اسلامی حتی در دورترین نقاط دنیا، احساس خطر میكنند. شگفت آنكه در بین آنان كسانی وجود دارند كه داعیة "خدمت به اسلام" و «اجرای شریعت» را دارند. برخی طرفهای عربی چون مصر كه در فرعونگری و سركوبگری ید طولایی دارند، اطلاعات خود را در این زمینه در اختیار بن علی قرار داده از طرح وی برای ریشهكن سازی حركت اسلامی، حمایت بهعمل میآورند. متاسفانه نقش مصر در منطقه عربی روز به روز به سمت شرارت و تعویق هرگونه تلاشی برای خیزش و استقلال میگراید، در صورتیكه این كشور تا مدتهای مدید و حتی در دوران ضعف، دژ تسخیرناپذیر دفاع از امت و سركوبگاه تجاوز و تلاشگاه وحدتسازی و پناهگاه تمامی مردان حركت اسلامی در جهان اسلام بود. در ملاقات با نخبگان گرامی مردان حركت اسلامی مصر، به آنان گفتم: «مصر اینك خطری شده است كه حركت آزادسازی امت را تهدید میكند، اگر نمیتوانید مصر را به نقش تاریخیاش در خدمت به «امت» بازگردانید، دست كم شرّ آن را از «امت» كم كنید، این فرعون را سرگرم كنید تا دست از سر ما بردارد!».
همچنین بن علی كمكهای قابل توجهی از اروپاییها و آمریكاییها دریافت كرده است، كه از دیدگاه ما تونسیها كه برضد ستم و خودكامگی پیكار میكنیم، به مثابه تشویق و كمك به دیكتاتور برای ادامه جنایتها و سركوبگریهایش برضد خواست ملتی تلقی میشود كه تنها گناهش این است كه حق خود را برای اجرای دمكراسی، احترام به حقوق بشر، آزادی، انتخابات و حكومت پارلمانی میخواهد.
چگونه میتوان باور كرد حزبی كه بیش از 30 سال بر مسند قدرت نشسته قدرت، آن را تباه نكرده باشد، مردم شوق تغییر نداشته باشند، هنوز این حزب مورد توافق تمامی ملت و به شایستگی تمامی كرسیهای پارلمان را در طول این مدت اشغال كرده باشد؟!
آیا كسی باور دارد كه در اینجا بویی یا اثری از زندگی دمكراتیك واقعی وجود داشته باشد؟ غرب بی تردید این واقعیتها را میداند. غرب براساس دمكراسی بن علی و دار و دستهاش سیاست همكاری و حمایت اقتصادی را بنا كرد، بلكه از یك سو براساس منافع و از دیگر سو، چه بسا بهخاطر مقابله با خیزش اسلامی در شمال آفریقا این سیاست را پیریزی كرد. غرب به یقین میداند كه این حزب اكثریت نیست كه اكنون در تونس حكومت میراند، بلكه آن كسی كه در زندان بسر میبرد بر سرنوشت تونس حاكم است! من یقین دارم كه این امر غرب را در تنگنا قرار داده است، ولی غربیها عادت دارند كه با واقعیت برخورد كنند. اقتصاد، اخلاقیات سیاسی را مادامی كه این امر به منافع والای غرب زیان میرساند، به رسمیت نمیشناسد. سوای این امر، سازمانهای اقتصادی غرب برای بدست گرفتن بازارها با یكدیگر رقابتی تنگاتنگ دارند. از این رو هرگونه رویگردانی فرانسوی از یك رژیم، بهزودی با پیشنهادی ایتالیایی یا اسپانیایی و شاید سخاوتمندانهتر پُر میشود.