تاریخچه و اندیشههای حركت «النهضه» تونس در گفتگو با شیخ «راشد الغنوشی» - بخش چهارم
منبع: نشریه «قرائات سیاسیه» / ترجمه: استاد سیدهادی خسروشاهی
اشاره: بخش حاضر از گفتگوی نشریه «قرائات سیاسیه» با شیخ راشد الغنوشی، به تشریح شرایط سیاسی حاكم بر تونس در سالهای قدرت گرفتن بن علی و نوع نگرش حاكم بر شبكة حكومتی او اختصاص دارد. رئیس جنبش «النهضه» در عین حال، به تبیین نقش این حركت در تحولات سیاسی تونس و میزان تأثیرگذاری آن بر فضای فكری جامعه، در مقطع یادشده میپردازد. همانگونه كه پیش از این نیز ذكر شد، این مصاحبه در سالهای تبعید شیخ راشد به لندن صورت گرفته است.
گاه با حمله به آن و گاهی دیگر از طریق مماشات ظاهری و ناجوانمردانه با آن، كه این حركت در راستای ساختن نسلی است كه مهمترین وجه تمایز و مباهات آن، همداستانی با غرب، شیفتگی به آن و بهطور اخص به فرانسه، بدگمانی نسبت به اسلام و شانه خالی كردن از آن و تحقیر و میراث آن است. از این رو اتفاقی نبود كه تونس تنها كشور اسلامی باشد كه دولت آن رسماً با دعوت به لغو روزهداری و دهنكجی به باورهایی چون بهشت، جهنم، نبوت، معجزات و زیر سؤال بردن وحی، مقدسات اسلام را به مبارزه طلبیده است. همین كه واكنش مردم از خلال یك سری مخالفتها، اعتراضها و درگیریها در حركت اسلامی تبلور یافت و این حركت به عنوان آلترناتیو بورقیبه و تمامی منافع و ارتباطات پوسیدهاش مطرح شد، به ژنرال «بنعلی» دست راست بورقیبه، اجازه داده شد برای نجات اوضاع به تكاپو بیفتد. بدین منوال كودتای هفتم نوامبر پیش آمد كه امیدهای دگرگونی واقعی را برانگیخت، ولی یكسالو اندی سپری نشد كه بورقیبه بار دیگر بر صفحة تلویزیون ظاهر شد و در حالیكه تودهها به نفع او شعار میدادند، وی در روز انتخابات «ملت خود را» به انتخاب «فرزند» خلف خویش «زین!» فراخواند! نتایج انتخاب، كودتایی دیگر علیه حركت اسلامی بود.
بنعلی که میدید تودههای تونس به شکل موجهای خروشان به سمت اسلام روی آوردهاند و انگار روند غربی کردن تأثیری بر آنان نداشته است و از احزاب لائیک روی برمیگردانند، چارهای جز اینکه به واقعیت تن در داده حکمرانی را به اسلامگرایان بسپارد پیش رو نداشت، و میگشت فرمولی پیدا کند تا خود را در حکمرانی شرکت دهد و حکومت را به شکل ابزاری برای سرکوب تودهها بکار گیرد تا روند تحمیلی غربگرایی ادامه یابد. اینگونه روند غربی کردن، بر تودهها به زور اعمال میشد. با اینکه «النهضه» در برخورد با نظام بنعلی و تلاش برای دستیابی به هرگونه توافقی که ضامن پیشرفت کشور، بدون بازگشت به درگیری باشد، نرمش زیادی از خود نشان داد و آماده بود بر سر مردمی بودن خود، به مذاکره بنشیند و راهحلهای توافقی را بپذیرد و «بنعلی» گامهایی هم در این مسیر برداشت، ولی نتایج انتخابات ـ که به سود اسلامگرایان بود ـ او را گیج کرد و توازنش را برهم زد، لذا تمامی انتخابهای مذاکرهای نیمبند را رد کرد و تصمیم به رویارویی گرفت و پیروزی حزب مفلوک، فرتوت و فاسد خود را اعلام كرد؛ حزبی که به مدّت سه دهه با در اختیار داشتن تمامی کرسیهای پارلمان به حکومت دیکتاتوری خود ادامه داد.
این امر نمایانگر شوک سیاسی بزرگ و نقطة عطف عظیمی در تحولات زندگی سیاسی تونس بود و شمارش معکوس آغاز شد. خط «پسروی» و چنگ زدن به شیوههای قدیمی فائق آمد، چرا كه مردان نظام در سازمانهای امنیت، آموزش، دادگستری، مطبوعات، ادارات و حزب، هنوز پابرجایند و پروندهها آماده و مهیّا است.
بعلاوه، ترس و واهمه در همه جا سایه افکنده بود. در داخل حزب، برای نخستین بار پس از نیم قرن، رهبری مستبد خود را در حال مبدل شدن به کوتولهای پیر و خِرفت میدید و در میان گروه دارندگان منافع نامشروع که با چپاولگری، در غیاب هرگونه نظارتی، ثروتهای هنگفت و بیحساب انباشتهاند، نخبگان غربزده روییده در داخل احزاب، سندیکاها و اتحادیههای صنفی و ادارات این وحشت قابل رؤیت بود. اینان با تأکید بر ویژگی تونسی بودن خود، در بین عموم نخبگان عرب و اساتید غربی مباهات میکردند که در جهان اسلام به تنهایی توانستهاند از اسلام دور شوند و از هرگونه نظارت اجتماعی بر رفتارشان رهایی یابند!
این اقلیتهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی که نظام بنعلی آنها را بوجود آورده است، به رغم ستمی که بدست بورقیبه و بنعلی بر برخی از آنها رفته، پیرامون ژنرال حلقه زدند و بهخاطر تصفیة حرکت اسلامی با تمامی وسایل ممکن، از او پشتیبانی و حمایت کامل كردند به این امید که مواضع و منافع خود را حفظ و تقویت کنند و در این راستا میشد تحقق دموکراسی را به تعویق انداخت! و از حقوق بشر چشمپوشی كرد!
آیا به یاد میآورید که آنان در ایّام جوانی در دانشگاه شعار «آزادی با ارتجاع سازگار نیست» را سر میدادند و ماسک لیبرالیسم بر چهره میزدند؟
بحران خلیجفارس بر تحولات تونس تأثیر گذاشت. پس از یکسال و اندی از تقلب در انتخابات و اوجگیری ناامیدی، بحران در روابط با اپوزیسیون و دانشگاه و قیامهای پیوستة مناطق روستایی، بحران خلیجفارس پیش آمد تا پناهگاهی تازه و گریزگاهی امن در پیش پای بنعلی و نخبگان چپگرای فرصتطلب که پیرامون او حلقه زدهاند، قرار دهد. وی از فرصت استفاده کرد و با تودهها همگام شد. ابتدا شکاف میان ملت و موضع سیاسی رسمی کاهش یافت. رسانههای همگانی رسمی، صداقتی پیدا کردند که هرگز آن را نداشتند. برای نخستین بار احزاب اپوزیسیون در تحرکات تودهای، برای تأیید عراق با حزب حاکم همگام شدند.
نظام میکوشید این تأیید، شکلی و ظاهری باشد، زیرا پیدرپی به کشورهای منطقه و به غرب پیام میفرستاد تا موضع خود را به موجب «ضرورت» توجیه کند، ولی او دشمن واقعی را از یاد نمیبرد و با استفاده از هیاهوی تأیید عراق، به شدت حرکت اسلامی را سرکوب میکرد. در خلال چند ماه بحران، شش تن از جوانان ما به شهادت رسیدند و افزون بر 1000 نفر از جمله کادر اصلی رهبری: علیالعریض، حمادیالجبالی، صالح بن عبدالله، محمدالعکروت، عبدالکریم الهارونی و العجمی الوریمی بازداشت شدند. ماشین شکنجة وحشیانه و بازداشتهای بیهدف بهکار افتاد، تانکها به خیابان آمدند و کشور فضای جنگی به خود گرفت.
هدف بنعلی در موضعگیریاش مبنی بر تأیید رژیم عراق در وهلة نخست، کنار زدن و منزوی كردن حرکت اسلامی بود. او میخواست وانمود کند که حرکت اسلامی در خط ارتجاع و امپریالیسم قرار دارد، زیرا به هنگام برافروخته شدن بحران خلیجفارس تصور عمومی این بود که حرکت اسلامی با سعودی و آمریکا هم پیمان است! این ارزیابی نزد نخبگان، زمانی قوت گرفت که من برای شرکت در ملاقاتها و ایراد سخنرانیها به عربستان سعودی و آمریکا رفتم... من چنین دیدارهایی را از کشورهای زیادی در سراسر جهان بهعمل آوردهام، اما زدن این افترا به ما از سوی رژیم، تلاشی بود برای ریشهکنسازی سیاسی، امنیتی، اقتصادی و فرهنگی جنبش اسلامی. سازمانهای چپگرا اطلاعات و دانستههای خود را در اختیار سازمان امنیت گذارده بودند؛ ولی پیشبینیها غلط از آب درآمد و شکار بیگناه از دام گریخت و معلوم شد که موضع حرکت اسلامی، از سمتگیری عمومی ملت در مخالفت و دشمنی همیشگی با استعمار منحرف نشده است و اینکه مقامات در مخمصه افتادهاند، زیرا از دشمنی با حرکت اسلامی طرفی نبستهاند. حمایت آنان از عراق، به رغم لفظی بودنش، به تشویق حرکت خشمآگین تودهها منجر شد. موجهای توفندة پیدرپی به شکل راهپیماییها و گردهماییها در طول ماههای بحران، بویژه در خلال جنگ به راه افتاد. مقامات از بیم از دست رفتن نهایی زمام امنیت، وحشتزده شده، به رفتاری منافقانه دست زدند.آنان از لحاظ تبلیغاتی از عراق پشتیبانی و تبلیغات و مواضع متحدین غربی را تخطئه میكردند، ولی از نظر عملکرد روزمره و نحوة برخورد با اشكال مختلف همبستگی با عراق، حتی علیه سران خردمند اپوزیسیون، سرکوب اعمال میکردند و در میلیتاریستی کردن کشور، تردیدی به خود راه نمیدادند.