تاریخچه و اندیشههای حركت «النهضه» تونس در گفتگو با شیخ «راشد الغنوشی» ـ بخش دوم
منبع: نشریه «قرائات السیاسیه» - ترجمه: استاد سیدهادی خسروشاهی
اشاره: قیام مردم تونس و سرنگونی رژیم سركوبگر «بنعلی» بهانهای شد تا خوانندگان گرامی ما به شكلی گستردهتر با جنبش «النهضه» تونس بهعنوان فراگیرترین و تأثیرگذارترین حزب اسلامگرای این كشور و دیدگاههای رهبر آن، «راشد الغنوشی» آشنا شوند. مطلبی كه پیشرو دارید، متن مصاحبه دكتر «بشیر نافع» با غنوشی است كه در سالهای تبعید وی در لندن و پیش از سرنگونی رژیم بنعلی صورت گرفته و در نشریه قرائات السیاسیه به چاپ رسیده است. این گفتگو توسط حجتالاسلام والمسلمین استاد سیدهادی خسروشاهی سفیر سابق كشورمان در واتیكان ترجمه شده و در اختیار روزنامه اطلاعات قرار گرفته است.
1ـ «خردگرایی» یك خط مشی انقلابی نیست، بلكه خطمشی آشتیجویی با واقعیت است و به موازنة نیروها پایبند است و از آن سر بر نمیتابد.
2ـ «خردگرایی» یك خط مشی «معرفتی مطلق» كه در خلأ كار میكند نیست، بلكه برحسب مضمون فرهنگی موجود یك خطمشی نسبی است، چنانچه خردگرایی صرفاً غربی باشد، چنانكه در واقع هست، شگفت نیست كه با اسلام خصومت پیدا كند كه با فشارهای واقع و عزلتگزینی از تودهها و فرهنگ و منافع آن، گستردهتر میشود.
3ـ حتی اگر ما در تفسیر اندیشهها، اولویت را به «عامل اجتماعی» ندهیم، بازهم نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم. منظور این است كه امروزه نخبگان روشنفكر موجود در تونس، اغلب امتداد اجتماعی، و نه فرهنگی نخبگان دانشگاه «الزیتونه» هستند و به طور اجمال به آریستوكراسی پایتخت وابستگی دارند كه ـ اغلب ـ پشتوانة دینی و اجتماعی تمامی رژیمهای حاكم در كشور هستند و در سركوب حركتهای انقلابی و عصیانگری، یار و یاور آنها بودهاند، كه این استمراری است برای سنت ستیزهجویی میان شهر و روستا كه علامه «ابنخلدون» به تفصیل آن را شرح داده است.
بنابراین آیا شگفت است كه «خردگرایی مترقّی» به چیزی شبیه به ادغام در نخبگان حاكم بیانجامد، و به همین قدر از تودهها جدا شده خویشتن را در بدترین مراحل نابسامانی و سركوب، در خدمت رژیم قرار دهد؟ در مقابل، نزدیك است كه حركت اسلامی در صحنة مخالفت و مقابلة با دستگاه حاكم و جریان سركوب و غربگرایی، یكهتازی كند و «پیام انقلابی» آن ریشه بدواند و در پی دو دهه مبارزة بی امان برضد غربگرایی و دیكتاتوری، صدای رسای تودههای مسلمان و امید آنان در رهایی فراگیر شود. بیتردید تحرك فكری انتقادی برادرانمان در جماعت اسلامی سابق، در رشد و اعتلای جنبش سهیم بود، اما مقابله با اغواهای شیطان و تمایل اشخاص به سهلانگاری، مماشات و همداستانی، ممكن بود روند نرمش و واقعگرایی ما را به ذوب شدن و پراكندگی بكشاند. اینچنین ما میتوانیم بر آنچه منیرشفیق، برادر اندیشمند فلسطینیمان تأكید كردهاند كه: «سلفگرایی، اساس انقلابگرایی و نوگرایی است» تأكید كنیم. خردگرایی با آن مفهوم یونانی غربیاش، در منظر جهان اسلام، چه در حال و چه در گذشته، طرفدار همسازی با واقعیت بوده است، حتی اگر این واقعیت، آلوده، گندیده و توجیه تمایلات نفسانی باشد. این است ارزیابی ما از وضعی كه با رفقای قدیمیمان در جماعت اسلامی داشتیم و عاقبتالامر كار ما!...
البته ما با این ارزیابی نمیخواهیم آنان را زیرسئوال ببریم، ما از دیرباز به آنان علاقه داریم و خدمات آنان به طرح اسلامی و جانبداریهای آنها را ارج مینهیم. شكاف از آنجا پدید آمد كه ما معتقد به محق بودن خود هستیم و این اعتقاد نزدیك است كه دوستی برای ما باقی نگذارد و ما به خدا توكل داریم ولاحول ولاقوة الابالله...
تعلیق عضویت شماری از برادران بزرگوار در جماعت اسلامی دارای ماهیت دیگری است، و این با توجه به شرایط جبری است كه آنان را به این كار واداشته است. از این رو این اقدام آنان را نه از سر «اختیار» كه از سر «اكراه» میدانیم. آنان از تروریسم سیاه طاغوت خود را مصون داشتهاند و از این بابت تا آنجا كه میتوانستند، تاب آوردهاند. این عمل آنان مسبوق به اختلاف فكری یا اختلاف نظر در تشخیص واقعیت سیاسی نبوده است. به رغم زیان هنگفتی كه براثر عملكرد آنان برحیثیت جنبش در داخل و خارج وارد آمد، ولی ما یقین داریم كه آنان از خاستگاه احساساتی، نه خاستگاه فكری، برآمده و به سوی بنبست گام برمیدارند. اما عملكرد آنان حتی یك خراش در جنبش بوجود نیاورد، تا چه رسد به شكاف. خلاصه اینكه: حركت اسلامی در تونس، میعادگاه یك جریان وسیع با رنگهای فكری، گرایشهای سیاسی و سلیقههای گوناگون است در چارچوب یك «اصولگرایی اسلامی» برتر، از آنچه كه در دورانهای متوالی در بین مسلمانان اسلام حداقل متعارف شده است. حركت اسلامی دارای نهادهای شورایی گسترده است كه خصوصیات یادشدة افراد را لغو نمیكند و در بدترین شرایط، در غیاب یا حضور بنیانگذاران، ثابت كرده است كه با قدرتمندی فراوان میتواند برمشكلات فائق آمده، دنبالهرو یك رهبر و مرشد هر قدر پرقدرت، یا یك جریان نباشد. به فضل خدا و به رغم چالشگریها، مصیبتها و شرطبندیهای مكرّر برسر پاره پاره كردن آن، توانسته است وحدت خویش را حفظ كند. هرچند گروههای اسلامی زیادی در كشور ما وجود دارند، ولی تاكنون نامگذاری حركت اسلامی تونس، در ذهن پژوهشگران و افكار عمومی درداخل و خارج، مشتبه نشده است. هرگاه افكار رها شوند بدون مشقّت به این جریان كه امروزه حركت «النهضه» خوانده میشود، روی میآورند و این یك «منّت» دیگری است از خداوند منّان. البته این به معنای رضایت از خویشتن، یا به معنای رسیدن به كمال یا حتی نزدیك شدن به آن و بینیازی از تلاش بیشتر برای جبران اشتباهات موجود یا انجماد عادتهای ریشهدار در اندیشهوری و سازماندهی نیست، چرا كه اینها ما را از پویایی باورها و جذب بزرگترین شمار هواداران، سرزندگی، شادابی و بسیج فراگیرتر و فراختر تودهها باز میدارد. گمان میكنم اغلب هستههای تشكیلاتی به سنت شكنی و تحوّل علاقهمندند. چه بسا این ماهیت هر تشكیلات باشد: تمایل به قالب بندی و یكدستی و تسطیح، شیفتگی به هندسه و دلتنگی از فلسفه، خوشنودی از توافق، هرچند شكلی، جامد و كم مایه و نفرت از اختلاف، هرچند باروركننده وبیدارگر باشد.
شاید سركوب متوالی كه از 10 سال پیش برجنبش اعمال میشود و موجودیت آن، حتی موجودیت فیزیكی سران آن را هدف قرار میدهد، یك عنصر پشتیبانی و مصونیت برای گرایشهای محافظهكاری نهفته در تشكیلات فراهم كرده باشد، همانند موجود زنده كه وقتی مورد سركوب قرار گیرد، در لاك خویش فرو میرود.
در اینجا باید از پدیدة دیگری چسبیده به این علاقه تشكیلات برای محافظهكاری و میل به تحول و تكامل یاد كنم، منظورم دوگانگی میان تمایل عمومی در كل جریان اسلامی تونس برای تطوّر از راه فعالیت مداوم جهت نقّادی خویشتن، میراث و خط مشی حركت اسلامی در خارج كشور، اجتناب از خودباختگی در قبال یكی از خطوط و اتخاذ آن به عنوان الگویی جذّاب، با محدودیت تطور هستههای سازمانی، سختگیری در شرایط عضویت و سلسله مراتب كلاسیك و ملالآور آن است.
تفسیر این پدیده را در حالت سکون عمومی که نظام سلطه گر تونس آن را تحمیل کرده است، میتوان یافت. زیرا این حالت تحمیلی باعث شده است تونسیها در سطح تفکّر، با آرزوهای بزرگ و بلند پروازیهای برّاق بسر برند، ولی هرگاه خواستند آن را به واقعیت مبدل کنند با سرکوب گری و انجماد و فسیل شدن استخوانبندیهای حقوقی و اداری کشور مواجه میشوند. بدین سبب موجها و بلندپروازیهای انقلاب در تونس که اغلب آن در دانشگاه از شوق دلهای جوانان میجوشد، یکی پس از دیگری در هم کوبیده شوند و برای همسازی با محیط به محافظه کاری رو میآورند. از این رو نمیتوانم قاطعانه بگویم که جریان نوگرایی اسلامی در تونس در حال رشد و گسترش است و آیا دلهای جوانان دانشگاهی برای این امر میتپد یا اینکه گرایش به حفظ بقا و دفع ناگواریها شمعها را پژمرده کرده است؟ خدا نابود کند استبداد را که اساس هر رذیلت است، خدا چهرههای استبدادگران و ریزه خواران آنان را در هر لباس سیاسی یا ایدئولوژیکی که باشند، زشت گرداند که آنان با هرگونه نوگرایی و تحول دشمناند و پشتیبان انجماد و عقب ماندگیاند. آیا میتوان انتظار داشت در کشوری که سرنوشت آن با باتوم پلیس و گزارشهای افراد امنیتی اداره میشود، اندیشهها بارور و تابناک شوند؟
من روز به روز بیشتر متفاعد میشوم که فعالیت تشکیلات نخبگان هرقدرگستردهتر و میانهرو باشد محدود است، چرا که در بررسی شرطهای عضویت و طول خط مشی با یکدیگر مسابقه گذاشتهاند، و این حال و روز اغلب سازمانهای عربی معاصر است، هر قدر هم که رونمای فکری آنها متفاوت باشد. زیرا رهباریکههای آن محدود و مجاری، آن توان جذب حرکت خودجوش تودهها را ندارد، تا چه رسد به توان بسیج آن. آزمودة انقلاب اسلامی ایران و تجربة جبهة نجات اسلامی الجزایر، از نظرگستردگی مجاری تشکیلاتی، با توجه به شرایط متفاوت و توان آنها در به حرکت درآوردن و سمت دادن تودههای میلیونی، دو آزمودة جدای از هم هستند که به رغم کاستیها و جنبههای منفی، به تأمل و بررسی نیاز دارند تا ساختمانهای سنتی حزبی که تاکنون بهرهای از تطور نبردهاند (مانند احزاب خودمان که از بدو تولّد «مومیایی» ماندهاند و گویی از جانب حواریون یا وحی منزل آمدهاند) در هم شکسته شوند.
خلاصه میگویم:
ما گروهی هستیم که به جریان نزدیکتریم تا تشکیلات آهنین. این باور و چشمداشت ماست. از این رو کسی از ما جدا نشده و تشکیلات هم کسی را برکنار نکرده است. اما در حقیقت تشکیلات ما، به عللی که با تمایلات «سازگاری» ندارد، هنوز به «محافظهکاری» تمایل بیشتری دارد و هنوز در این زمینه مأموریتهای بزرگی در ویرانگری و سازندگی پیش روی تفکر فلسفی، حقوقی، اداری و سیاسی اسلام قرار دارد.
* در گذشته شما «دولت عقلگرا» را قبول کردهاید، دولتی که به قانون و کرامت انسان و آزادی احترام بگذارد، حتی اگر «دولت اسلامی» نباشد. آیا هنوز این اندیشه را قبول دارید؟ بطور روشنتر آیا میپذیرید که در تونس زندگی سیاسی طبیعی، بدون اسلامگراها و حرکت النهضه تحقق یابد؟
** (1) مفهوم «دولت خردگرا» از جامعه شناسی ابن خلدون به عاریت گرفته شده است. برخلاف آنچه در نوشتههای سیاسی اسلامی معمول است، ابن خلدون بر منطق سه ارزشی، نه دو ارزشی تکیه کرده است. در منطق دو ارزشی، منطق حاکم یا این است یا آن، یا حکومت اسلامی یا جاهلیت، اگر حکومت اسلامی تحقق نیابد، پس از آن هر چه بیاید، یکسان است، بهقول معروف: «مله الکفر واحده»! ولی ابن خلدون تجربة انسان در حکومت را در پیش روی خود بسط میدهد و آن را پیچیدهتر مییابد، اما سرانجام پس از تحلیل، آن را به سه نوع طبقه بندی میكند:
«حکومت شرعی» که مشروعیت اعلای آن، از آنِ «خدا» است، و در مقابل آن «حکومت طبیعی» یا «زورمداری» که مشروعیت اعلای آن از آنِ «زور» است. در میان این دو حکومت، «حکومت خردگرا» قرار دارد.
حکومت گروه عاقل خردمند که درجستجوی مصلحت است، برحسب آنچه عقل و تجربه بدان رهنمون میشود. چه بسا ابن خلدون این نوع حکومت را از تجربة (دموکراسی یونان) و ایدهآلهای آن به گونهای که آثار و نوشتههای فیلسوفان مشخص کرده، استنباط كرده است. این طبقهبندی، امروزه برای تفکر سیاسی اسلامی که در راه (برقراری شریعت خدا) پیکار میکند، بسیار سودمند است. اما چنانچه تحمل آن دشوار آید، چه بسا این «عقل» موضعی منفی در قبال مجرای پرفراز و نشیب «زندگی» اتخاذ كند، به طوری که از جنبه قراردادی و در سطح برنامهریزی استراتژیک، تقریباً تمایزی میان مشروعیتی که از دهانة توپها و دستگاههای امنیتی برمیخیزد، حتی اگر ماسک دین، مقدس مآبی یا دموکراسی فولکلوریک (چنانکه در تونس و امثال آن هست) یا مشروعیت تاریخی و انقلابی برچهره بزند، با آن مشروعیت نظام حکومت دموکراتیک که برگرفته از تمایل عمومی ملت است (و آزادیهای فردی و عمومی مردم یا «محکومان» را تضمین میكند تا حاکمیت بر حاکمان در اختیار آنان باشد) قائل نمیشود. چه بسا عقل در ندانم کاری و حماقت، افراط کند و «حکومت عقل» یا حکومت ملت، با وجود آزادیهایی که در اختیار افراد میگذارد و «حکومت دیکتاتوری» و «کهنوتی» را یکسان بداند و چه بسا به سبب رنگ مقدس مآبی و به رغم ماهیت سرکوبگرانه و منافقانه به این حکومت تمایل پیدا کند و شاید نسبتاً به حکومت ملت خصومت ورزیده، خود واژه را دشوار بشمارد، همچنانکه واژههای دموکراسی، آزادی و حاکمیت برای او ثقیل مینماید. این امر باعث میشود «عقل سیاسی اسلامی» ناآگاهانه در خدمت نظامهای سرکوبگر، قبیلهای و فئودالی درآید.