تاريخ و ديدگاه هاي حركت «النهضه» تونس در گفتگو با شيخ «راشد الغنوشي» - بخش اول
منبع: نشريه «قرائات سياسيه» / ترجمه: استاد سيدهادی خسروشاهی
مقدمه: از سال 1360، به مدت پنج سال در اروپا با توجه به شرایطی كه پیش آمده بود امكان ارتباط با فرهیختگان و اندیشمندان مسلمان و رهبری حركتهای اسلامی كشورهای مسلمان كه بسیاری از آنها یا مقیم اروپا بودند یا برای شركت در سمینارها وكنفرانسهای منعقده، به اروپا میآمدند، بطور طبیعی اینجانب روابط فرهنگی گستردهای با تمامی آنها پیدا كردم. در آن برهه نشریات و مجلات اسلامی متعددی در اغلب كشورهای اروپایی و امریكا، از سوی گروهها و سازمانهای اسلامگرا، منتشر میشد و اینجانب نیز با بسیاری از آنها همكاری فكری و قلمی داشتم.
القرباء (لندن) اسراء (آخن) العربیه (رم) الانسان (پاریس) المنتقی (پاریس) الدعوتا (اطریش) المسلم (لندن) و الطلیقه الاسلامیه (لندن) و قرائات سیاسیه (آمریكا) از جمله نشریاتی بودند كه از سوی اسلامگرایان و انجمنهای اسلامی دانشجویان عرب زبان، در بلاد اروپا و امریكا منتشر میشد.
«الطلیقه الاسلامیه» مجله ماهانهای بود كه از سوی برادران فلسطینی مانند شهید دكتر فتحی شقاقی، استاد دكتر بشیر موسی نافع و... در لندن چاپ و در سراسر اروپا و امریكا منتشر میشد.
به دنبال توقف غیراختیاری مجله «الطلیقه الاسلامیه» همان گروه، مجله دیگری تحت عنوان «قرائات السیاسیه» از سوی: «مركز دراسات الاسلام والعالم» و زیرنظر دكتر «رمضان عبدالله شلح» رهبر فعلی حركت جهاد اسلامی فلسطین - در امریكا چاپ میكردند كه در همه بلاد توزیع میشد.
در شماره 4 سال اول این فصلنامه،مورخ 1991م، گفتگوی مشروح دكتر بشیرموسی نافع با شیخ راشدالغنوشی، رهبر در تبعید حركت اسلامی «النهضه» تونس درج شده بود كه علاوه بر جنبههای تئوریك، در زمینه مسائل سیاسی تونس و دیكتاتوری بورقیبه و سپس ژنرال بن علی و مشكلاتی كه حركت اسلامی تونس با آنها روبرو بود نیز نكات و مطالب تاریخی مهمی را در بر داشت ـ از جمله انشعاب چند نفر از اعضای كادر مركزی كه به چپگرایی كودكانهای دچار شدند و سخت به نوعی اسلام چپ روی آوردند و سرانجام به «سكولاریسم» دل سپردند!
در همان ایام این گفتگو را برای نشر در ایران، به فارسی ترجمه كردم كه متأسفانه به علت پارهای از مسائل چاپ آن مقدور نشد و مصاحبه شیخ راشد، در میان اوراق «مخزنالكتب»! اینجانب بایگانی شد.
در این گفتگو، همانطور كه ملاحظه میكنید، علاوه بر تبیین اندیشه «حركت اسلامی النهضه»، ویژگیهای یك جامعه مسلمان و نوع حكومت اسلامی، مسائل روز تونس، تحلیل رژیم سركوبگر بورقیبه و سپس ژنرال بن علی كه در زمان مصاحبه در اوج دیكتاتوری بود، مطرح شده است و موضوعات گفتگو، هنوز از لحاظ تاریخی، قابل دقت و تأمل است.
در این گفتگو، شیخ راشدالغنوشی به حقایقی درباره تاریخ جنبش و آغاز كوشش فرهنگی و مبارزه سیاسی، سپس سركوب نهضت توسط حاكمان ستمگر تونس به اتهامهای واهی از جمله «توطئه كودتا» علیه رژیم حاكم توسط «سازمان نظامی حركت»! اشاراتی دارد كه آگاهی از آنها، بیتردید برای خوانندگان جالب خواهد بود.
قیام مردمی وانقلاب فراگیر اخیر مردم مسلمان تونس، فرار دیكتاتور حاكم و بازگشت رهبری نهضت اسلامی تونس ـ از جمله شیخ راشد غنوشی به میهن، موجب شد كه پرونده حركت النهضه و شیخ راشدالغنوشی را از میان اوراق مورد اشاره بیرون آورم و دو بحث جالب و خواندنی موجود در آن را كه هر دو در آن سالها ترجمه كرده بودم پس از ویرایشی كوتاه برای چاپ آماده كردم.
مقاله «حركت اسلامی و تجدید» را كه سخنرانی راشد در سمینار دانشجویان دانشگاه خرطوم ـ سودان بوده و همراه مقاله دكتر حسن الترابی، در كتابی تحت عنوان «الحركهالاسلامیه و التجدید» از سوی «دارالفكر» در خرطوم چاپ شده، به ماهنامه «نامه مهر» سپردم و دیگری را كه مفصلتر بود و محصول گفتگوی دكتر بشیر موسی نافع با شیخ راشد است و در مجله قرائات سیاسیه چاپ شده است در اختیار روزنامه اطلاعات قرار میدهم. به امید آنكه مورد توجه و استفاده علاقهمندان به مسائل جهان اسلام و حركتهای اسلامی معاصر قرار گیرد. در اینجا بیمناسب نیست كه خاطرهای را درباره این برادران نقل كنم: برای حضور در مجلس عقد دكتر بشیرموسی با یك دختر مسلمان ایرلندی كه قرار بود در منزل كوچك و دانشجویی یك اتاقه! وی در منطقه فقیرنشین جنوب لندن برگزار شود، دعوت شده بودم كه با اشتیاق در این مجلس حضور یافتم. «رمضان عبدالله شلح» از جمله برادران فلسطینی بود كه در این مراسم شركت داشت. او با مجله «الطلیقهالاسلامیه» چاپ لندن، همكاری میكرد. پس از توقف آن و سفر شلح برای ادامه تحصیل به امریكا، او به موازات تحصیل به چاپ و نشر فصلنامه «قرائات سیاسیه» پرداخت كه مقالات آن بیشتر تئوریك یا درباره حركتهای اسلامی موجود بود.
انتشار این فصلنامه با بازگشت وی به لبنان ادامه یافت و دكتر بشیر نافع هم از لندن با این مجله همكاری داشت.
گفتگوی مشروح نافع با شیخ راشد در این مجله به چاپ رسیده است كه اینك ترجمه فارسی آن را به مناسبت بازگشت موفقیتآمیز برادر شیخ راشدالغنوشی به تونس، دراختیار خوانندگان محترم قرار میدهیم. سید هادی خسروشاهی
تاریخ و دیدگاههای «النهضه»
شیخ راشدالغنوشی رهبر حركت «النهضه» و بنیانگزار حركت اسلامی معاصر در تونس است. وی از نامآوران حركت اسلامی در دهههای اخیر قرن بیستم است. در كنار نقش سیاسی متمایز، الغنوشی تأثیر فكری گستردهای برعناصر اسلامی جوان در منطقة عربی برجای گذارده و میگذارد. الغنوشی سال 1939 در شهر «الحامه» در ایالت «قابس» در جنوب شرقی تونس بدنیا آمد و تحصیلات دبستانی و دبیرستانیاش را در آنجا گذراند. در آغاز دهة 60 برای ادامة تحصیلات عالی به قاهره رفت، اما پس از یكسال و نیم به علت تیرگی روابط تونس و مصر و پیدایش تحول فكری در خود وی نسبت به حوادث درون مصر، به سوریه نقل مكان كرد. استاد الغنوشی در سال 1968 با مدرك عالی از دانشكده دمشق فارغالتحصیل شد. سپس عازم پاریس شد و برای مرحلة نهایی تحصیلات ثبتنام كرد، اما یكسال بعد به علت شرایط خانوادگی از تحصیل دست كشید و به تونس بازگشت تا به عنوان مدرس فلسفه در آن مستقر شود. او فعالیت اسلامیاش را در نیمة دهة 70 شروع كرد و در اواخر همین دهه چندین بار بازداشت شد. در تابستان 1981 به 10 سال زندان محكوم شد، اما در اوت 1984 رهایی یافت. در 1985 به منصب قبلیاش، یعنی ریاست دفترسیاسی حركت گرایش اسلامی «الاتجاهالاسلامی» نائل آمد. الغنوشی در 9مارس 1987 بار دیگر بازداشت شد.
برخورد میان حركت گرایش اسلامی و رژیم وقت، علت اصلی سقوط بورقیبه بود. در پی به قدرت رسیدن بن علی، الغنوشی از بند رها شد. وی هماكنون، پس از اوجگیری كشمكش میان اسلامگرایان تونسی و رژیم حاكم، در تبعید بسر میبرد.(1) الغنوشی نمایانگر یك خط فكری متمایز در صحنة حركت اسلامی معاصر است. این خط، در بسیاری از مقالات وی مندرج در مجلة تونسی «المعرفه» و تعدادی از مجلات دیگر عربی و در سخنان وی در سمینارها و كنفرانسهای متعدد تجلّی مییابد. مقالات ایشان در كتابی به نام «مقالات» جمعآوری و در 1982 در پاریس توسط مؤسسة انتشاراتی «دارالكروان» به چاپ رسیده است.
نشریه «قرائات السیاسیه» در لندن، پیرامون بسیاری از مسائل فكری و سیاسی كه برای حركت اسلامی در تونس و در منطقه به طور اعم، حائز اهمیت است با استاد الغنوشی به گفتگو نشست. دكتر بشیرموسی نافع سردبیر «قرائات السیاسیه» مصاحبه با ایشان را انجام داده است كه ترجمه متن كامل آن در پی می آید:
* «قرائات سیاسیه»: در آغاز فعالیت گرایش اسلامی در تونس، گروهی كه خود را «چپ اسلامی» میخواندند به علت اختلاف فكری از جنبش خارج شدند، اخیراً نیز به علل سیاسی، شیخ «عبدالفتاح مورو» و دو تن از سران جنبش تصمیم گرفتهاند عضویتشان را به حالت تعلیق درآورند. در هر دو مورد، جنبش چه بدست آورد و چه از دست داد؟ چنانچه آزمایش تونس را در چارچوب آزمودههای نیروهای اسلامی به عنوان یك كل در منطقه قرار دهیم، آیا قكر میكنید وسیلة دیگری برای بیان اعتراض سیاسی به غیر از چارچوب حزبی - سنتی شناخته شده وجود دارد تا فردی كه با گرایش كلی اختلاف نظر دارد، مجبور نباشد بطور مقطعی یا مرحلهای از حزب خارج شود؟
** (الغنوشی): «النهضه» یا «گرایش اسلامی» سابق و وارث جماعت اسلامی در دهة70، نه یك حزب آهنین است و نه از آن نوع گروههای اسلامی كه پیرامون مرشدی گرد آمدهاند كه جاذبة معنوی یا تابش فكریاش، دلهای پیروان و مریدان را ربوده و او را قطب و امام قرار داده است، بلكه بیشتر به یك جریان فكری، اسلامی، حركتی و سیاسی میماند كه در پیرامون طیف وسیعی از باورهای اسلامی و سیاسی عام گرد آمده است. محور حركت این جریان فراگیر، ارگانهایی بوده كه شورا در آن بسط مییابد تا اتفاق نظر در موضعگیری یا چیزی نزدیك به آن، بدست آید. تعدّد سران برجستة نمایندة این جریان، از نشانههای این نشأتگیری ویژه بوده است. ممكن بود روند رشد این جریان، چنان تداوم یابد كه فرد یا گروهی از آن منحرف نشوند تا خویشتن را برابر وضعی ایدهآل بیابیم كه این البته با طبیعت نسبی زندگی تناقض دارد. جوشش حركت با محیط سیاسی و فكری محلی و جهانی، آن را دچار عارضههای فكری، سیاسی و حزبی كرد كه در نیمة دوم دهة 70 (هنگامی كه پختگی جنبش، به تبع نوباوگی آن، هنوز محدود بود، زیرا بیش از چند سال از عمر آن نمیگذشت) به درگیرشدن با مشكلات سازمانی انجامید و پس از مدّتی مشكلات اصولی فكری به بار آورد كه برای یافتن راه حل قطعی آن، گسترة تحرّك، محدود بود، مانند امور الزامی و غیرالزامی در شریعت و رابطة نص با عقل و واقعیت و غیره... هرچند این انگیزشها در تحریك ایستاییها و بیداری اندیشه و تكان دادن مسلّمات، سهیم بوده و عاقبت نشان دهندة عامل سرزندگی و رهایی از اطاعت كوركورانه و افزایش خوراك فرهنگی جنبش شد، اما توانِ برانگیختن پرسشها، بر توان ارائه پاسخها فزونی یافت ـ چنانكه در فلسفه هست ـ . گرچه این امر برای مكتبهای فكری مناسب است، ولی برای یكپارچگی گروههای روی آورده به سوی تلاش و ایجاد دگرگونی و مقابله با چالشگریها با صفّی یكپارچه، خطری تهدیدكننده است. بنابراین شگفت نیست جدلی كه مبانی اساسی برای تعیین سرنوشت آن به شیوهای علمی فراهم نیامده است، به جدا شدن شماری از برادران بزرگوارمان، در زمانی زودتر از رشد جنبش، منجر شود. اما جدل، پیرامون همان محورها در داخل جنبش و با گروه انشعابی ادامه یافت كه این امر در آشكار شدن مسائل مورد اختلاف، مؤثر افتاد. بویژه آنكه جنبش به حدّی از پختگی رسید كه میان آنچه اصالت دارد و اختلاف برسر آن از دیدگاه اسلام مجاز است با آنچه غیراصیل و مبتذل است، تمایز برقرار كرد. در مقطعی حجم شكاف كاهش یافت، اما جدل،كنش و واكنش، احساس برتری عددی و چالشگری مداوم برادران انشعابی، بیشتر به تمایل یا اصرارورزی میمانست برای نمایاندن یا بزرگ كردن ناتوانیهای جنبش و سرانجام برانداختن آن، تا ارزیابی انشعابگران، مبنی بر این كه جنبش «اصولگرا» است، به طور «ملاّ لغطی» به «نصوص» پایبند است و در نتیجه، ضرورتا «ارتجاعی» است، ناتوان از هرگونه تحول و دشمن هرگونه پیشرفت است! و فروپاشی و ناكامی سرنوشت محتوم آن است، به اثبات برسد.
حال، این احساس حاكم در داخل جنبش، راستین باشد یا غلوآمیز، مسلماً بهرغم نزدیكی موجود در سطح فكری، عناصر غیرفكری وارد میدان شده و در پیچیده كردن و گسترش دادن دایرة شكاف در سطح حزبی و روانی، دخالت ورزیدهاند، بدون اینكه حجم اختلاف باقیمانده در اصول را سهل بیانگاریم. به هرحال، در سطح سیاسی، شایان توجه است كه هرچند مجالهای فكری (به مدت یك دهه استمرار یافت) در تحول مفاهیم جنبش به سمت نوگرایی و واقعگرایی سهیم بودهاند، اما به همین اندازه، طیف اصولگرایی، براساس تسلیم به مرجعیت والای نصوص موثّق و قطعی وحی، در استوار كردن جنبش براصلی ثابت به عنوان یك عامل زیربنایی وحدت بخش سهیم بوده است. این امر باعث شد، جنبش از فشارهای هولناك سازمانهای امنیتی رژیم و سازمانهای فرهنگی غیرمذهبی آن برای ذوب كردن ما در كورة «بورقیبهگرایی» جان سالم بدر برد و از مماشات بپرهیزد. در مقابل، خط مشی اصولی نزد گروه انشعاب به تفرقه و ناكامی آن در ایجاد یك ساختار حزبی اسلامی كه قادر به رقابت و چالشگری با اصل باشد، انجامید. این خطمشی كه مشروعیت را در آنچه عقلها از مقصودها استنباط میكنند قرار میدهد، گروه را به تشتت سوق داد زیرا عقلها متفرّق و مختلفاند و در نهایت اغلب بازتابی از واقعیت و فشارهای آن هستند. اینچنین، گرچه طرح «مترقّی» و به ظاهر «انقلابی» می نمود ولی به آنچه «خودگرایی ماركسیسم انقلابی» در آشتیجويي با واقعيت بدان منتهي شد، رسيد. مصيبتبارتر اينكه اين واقعيت سياسي در كشور شاهد تحوّلي مترقيانه نيست، كه پيوسته رو به شكست و هزيمت است. براي دلالت براين امر همين كافي است كه قدرت در تونس از مرد روشنفكرنمايي چون بورقيبه به يك مرد امنيتي چون بن علي منتقل شد. ولي شگفتي دوچندان ميشود اگر چند نكته را در نظر بگيريم:
-----------------------------------------------------------------------------------------
1- اين مصاحبه همانگونه كه استاد خسروشاهی در مقدمه اشاره كردهاند، قبل از پيروزی قيام مردم تونس صورت گرفته است.