فلذا، كسانى صلاحيت نمايندگى مجلس را دارند كه مذهب جعفرى را بدانند و از تصويب مخالف آن خوددارى نمايند.
بلكه اگر رشيد بوديم، سنگر دين و ميهن را اين طور خالى نمىگذارديم تا هوس آوردن جنازه سختترين معاند اسلام و پليدترين ننگ ايران، در مغز خشك و آشوب طلب افرادى جنايت شعار و خيره سر توليد گردد. گرچه آنان دانسته و ما نيز مىدانيم كه خاكستر سوخته او بازيچه بادهاى «جزيره موريس» است و شايان او هم همين است، و ايرانيان به هيچ وجه تاب ديدن نعش ميكربى او را نداشته، سهل است كه جوّ هواى ايران، بلكه فضاى جميع ممالك اسلام، تحمل و گنجايش غبار سوخته استخوان او را هم ندارد.
لكن، از نقطه نظر شيطنت و ترور كردن پيكره دين و ميهن، اين خيال خام از مخيله بعضى درندگان و تروريستهاى عصر اتم گذشته است . وگرنه غرض، گور به گور كردن رضاخان نيست، بلكه مىخواهند يك پهلوى ديگرى براى اين ملت مادر مرده تراشيده، و دوره ديكتاتورى را بار ديگر تجديد و بقاياى هستى دين و ميهن ما را به كلى نيست و نابود كنند. آرى مىخواهند از يك پهلوى مرده، صد پهلوى زنده بسازند. آرى مىخواهند با اين تدبير خائنانه، هزاران مزدور و خيانت گر را عليه مجتمع بشرى تحريص نموده و جان بخشند. آرى مىخواهند جبهه جنايت و ضد دين را صفآرايى نموده «پهلوى مرام»ها را عليه دين و ميهن تهييج و تشويق كنند.
آرى مىخواهند عوامل بدبختى و نكبت اين ملت را بهتر از اين روى كار آورده و بر گردن شما سوار كنند. آرى مىخواهند ماشينهاى دروغ سازى جرايد و مجلات و مردان دريده وخائن اين كشور را به كار انداخته، خدمات و معجزاتى از پهلوى ساخته و نشر كنند. آرى مىخواهند تاريخ ايران را درهم و برهم نموده، نسل بعدى را به اشتباه اندازند.
آرى مىخواهند با دهانهاى پُرباد بگويند و بخوانند كه: رضاخان شخص خائن و طماعى نبوده، بلكه جنايات و تعديات بيست ساله او را خدمات برجسته وانمود كرده و به خورد اين ملت دهند. آرى، مىخواهند بدمستى مشتى ديكتاتور را بر شفقتهاى پدرانه حمل كنند! آرى مىخواهند تطاولات و جرايم «شاه فقيد!» را ماستمالى نموده، با افكار متعفنشان خرابىهاى او را پردهپوشى كنند.
آرى مىخواهند اندازه خون سردى و بىرشدى اين ملت را بار ديگر محك زده، درجه پيشرفت خودشان را در نقشههاى شومى كه در سر دارند، بفهمند. آرى مىخواهند بىحسى و ناتوانى اين ملت را بار ديگر بر اهل عالم ثابت نموده و ما را پيش هر موجودى رسوا و مفتضح كنند. آرى مىخواهند با كمال دريدگى به مقدسات ما پوزخند زده به رغم انف ما «امام زاده» بسازند.
آرى مىخواهند با اين جار و جنجالها، زمينهاى براى پيشرفت هزاران افكار پست خود چيده، يك تير و صد نشان بزنند. آرى مىخواهند يك دسته خائن و مزدور را در لباس روحانى به استقبال جنازه برده، و بدين وسيله روحانيت را موهون و ريشخند كنند و حال آنكه هر كس در اين قضيه كمترين مساعدتى به نمايد، خيانت و ناپاكىاش بر جامعه روشن مىشود، سهل است، ايمان او هم مورد بحث قرارمىگيرد.
عجبا! صحن و حرم مطهر حضرت ثامنالحجج (ارواحنا فداه) و در و ديوار مسجد «گوهرشاد» به نابود كننده هزاران زن و مرد بىگناه لعنت مىكند. هنوز ناله مجروحينى كه زنده زنده در چاههاى تيره مشهد مقدس ريخته شده، به گوش مىرسد، هنوز هم هزاران اطفال يتيم و دربدر آنان بالغ نشده و صدها بيوه زن، به مرگشان سياه پوشند. هنوز زمين اين كشور، از خون رجال برجسته و ناميش مانند: مرحوم حاج آقا نورالله، حاج آقا جمال اصفهانى، سيدحسن مدرس، آقازاده خراسانى، نصرت الدولهها، مستوفىها و سردار اسعدها، پولادىها و صدها هزاران مردان زبردست و كاردان ايران مىجوشد. هنوز تمام املاك صفحات شمال را كه اين پدر مهربان! به قلدرى گرفته است، به صاحبانش رد نشده و هزاران هزار دربهدر و بىنوا در فقر و پريشانى اسيرند.
صاحب همين جنازه بود كه عصا بر سر و صورت مرحوم مدرس زد. صاحب همين جنازه بود كه با چكمه به حرم مطهر حضرت معصومه ـ سلام الله عليها ـ وارد و عالم ربانى، ابوذر زمان مرحوم حاج شيخ محمدتقى يزدى را به واسطه كلمهاى كه در موضوع حجاب و ناموس گفته بود، به باد فحش گرفته و دندههاى او را به زير چكمه در هم شكسته و به كنج زندانش انداخت.
صاحب همين جنازه بود كه عمامه و عبا از رجال روحانى، و چادر و معجر از زنان شما ربود و پرده ناموستان را در برابر نظر هر ناپاكى دريد.
صاحب همين جنازه بود كه براى ترقيات مملكتى و اصلاح اخلاق پسران و دختران شما دستگاه كارناوال را به راه انداخته و شناى نگفتنى استخر منظريه و امجديه را تشكيل و تئاترها و ميكدهها و شيرهكشخانهها و فاحشهخانهها را بسط و توسعه داد.
صاحب همين جنازه بود كه از لحاظ معارف پرورى، حوزه علميه مشهد را بر هم زده و كثيرى از دانشمندان به نام و استوانههاى علوم دينى و اجتماعى و رزمندگان ثابت ممالك اسلامى را كه هر يك، به تنهايى جميع شئونات دنياى اسلام را حافظ و حارس بودند ـ از مشهد و غير مشهد ـ از قبيل: آيتالله آقا ميرزا علىاكبر اردبيلى، آيتالله آقا ميرزا صادق آقا تبريزى، آيتالله آقا سيد عبدالعظيم تبريزى، آيتالله حاج ميرزا عبدالعلى تبريزى، آيتالله حاج ميرزا ابوالحسن انگجى، آيتالله آقا سيد مرتضى خسروشاهى و... كه بعضى از اينان هنوز در قيد حياتند، يا در تاريكى زندانها زهر خورانيده و يا از وطنشان آواره و سالهاى درازى آنان را ويلان و سرگردان نمود.
صاحب همين جنازه بود كه هيكل علم و تقوى، مربى اكمل، طرفدار و پشتيبان حقيقى دين و ميهن، مرحوم آيتالله قمى را چندى در باغ «حاج سراج» محبوس و جرعههاى ناگوار خونابه جگر به او خورانيد.
صاحب همين جنازه بود كه اساس تربيت و فرهنگ اسلامى را در هم شكسته و به جاى آن دبستان و دبيرستانهاى مختلط و هزاران رشته هرزگى و فساد اخلاق به يادگار گذاشت. صاحب همين جنازه بود كه كمر مُحاربه با دين مقدس اسلام از هر جهت بسته، خون جميع فداكاران اين دين مبين را پايمال و تار و پود آن را در آتش كينه و عداوت خود سوخته و برشته كرد. صاحب همين جنازه بود كه كمر جنگ با حسينبنعلى ـ عليهماالسلام ـ را تا آنجا بست كه از تعزيه دارى در هفت دربند هم جلوگيرى نمود.
صاحب همين جنازه بود كه شب تاسوعاى حضرت حسينu را كه صد ميليون شيعه عالم گريان و نالان است، به بهانه شب تولد خود جشن گرفته و جمعى بد گوهر و ناپاك را با نوازندگى و خوانندگى در شوارع عام گردانيده و مردم را به چراغانى مجبور و پيروان آل محمد ، بلكه قلب چهارصد ميليون مسلمان را جريحهدارنمود.
صاحب همين جنازه بود كه ثغور و حدود مملكت را از مردان كار و دلاوران نامدار، پرداخته و روح عياشى و هرزه گى را به جميع اقسامش پرورانيده و زمينه را براى بيگانه مهيا ساخت. صاحب همين جنازه بود كه به حكم «الناسُ على دين ملوكهم» هزاران هزار سفاك و بىپاك، بىدين و ناپاك، طماع و پست، ديوانه و مست، بار آورده و خار راه ترقيات دين و ميهن گردانيد.
صاحب همين جنازه بود كه با تمام شئون دينى و اجتماعى اين ملت جنگيده و در اثر مستى و غرورش، آبروى شش هزار ساله اين كشور را به خاك مذلت ريخت و... چه بگويم؟ مگر يكى دو تا، صدتا، هزارتاست؟ مثنوى هفتاد من كاغذ مىشود. بلى از حق نمىشود گذشت، پاى دزدان و غارتگران را تا اندازهاى بريد، ولى در عوض خودش به تنهايى دست همه آنان را از پشت بست! در حالتى كه احدى قدرت نفس كشيدن هم نداشت، فرمان جهان مطاع ملوكانه بود كه همه از هستى خود دست كشيده و جهان فانى را وداع كنند.
اينجاست كه دو دست خويش به گوش گذارده با صدايى رعد آسا به نمايندگى از قِبَل تمام درست كاران عالم، خاصه اهل اسلام، فرياد مىزنم: محيط ما تحمل و گنجايش جسد اين ناپاك را ندارد، اگر چه جسد قلابى باشد.
اولياء امور كارى نكنند كه سينهها از بغض هيأت حاكمه لب ريز شده، باعث هيجان عمومى گردد. داغ ما را تازه مكنيد و نمك به زخم ما نپاشيد!...
اميدمنديم كه با تحريك اطرافيان خائن، دل ميليونها نفوس را، از ايرانى و غير ايرانى، آلوده و چركين ننموده و عواطف و احساسات آنان را تحريك نكنيد.