ارزيابي موقعيت احزاب مصر(1)
اولنخستين انتخابات رياست جمهوري مصر با شركت چند كانديدا، از چند حزب رسمي، بزودي برگزار خواهد شد.با شناخت چگونگي موقعيت اجتماعي - سياسي احزاب مصري ميتوان بخوبي دريافت كه در اين انتخابات، چه كسي و يا كدام حزبي، برنده خواهد بود. در مصر، به ظاهر احزاب متعددي وجود دارد و از حزب (الوفد) با يك قرن سابقه، حزب (الغد) با يك سال سابقه تاسيس، حزب (الامه) متشكل از چند نفر از افراد خانواده (احمد الصباحي) ، تا حزب حاكم (الوطن) با دبيركلي آقاي (محمد حسني مبارك) رئيسجمهوري 24 ساله مصر! و احزاب قومي و قبيلهاي ديگر، گويااينباركانديداهايي براي انتخابات رياست جمهوري معرفي كردهاند.
(الوفد) قديميترين حزب مصر، با موقعيت اجتماعي بسيار ضعيف و حزب (الغد) به رهبري آقاي (ايمن نور) نماينده بلندپرواز فعلي پارلمان، كه تا چند هفته قبل به اتهام تقلب در تاسيس حزب، در زندان بهسر ميبرد و به توصيه آمريكا آزاد شد، و حزب (الامه) به رهبري آقاي (احمد الصباحي) ، با چند عضو از خانواده و دوستان خود!، به اضافه حزب (الوطن) حزب حاكم - و چند حزب كوچك ديگر، كانديداهايي براي انتخاب معرفي كردهاند.اغلب اين احزاب، غير از حزب حاكم دولتي (الوطن) همانطوركهاشاره شد، فاقد پايگاه لازم و ابزار مورد نياز برايپيروزيهستند و در مقابل، تمامي امكانات تبليغاتي دولتيدراختيار حزب حاكم (الوطن) با دبيركلي آقاي حسني مبارك قرار دارد. سازمان نيرومندي مانند (اخوانالمسلمين) هم، چون همچنان (غيرقانوني!!) است امكان معرفي كانديدا پيدا نكرده است!! و در چنينشرايطي، معلوم است كه چه كسي در انتخابات پيروز خواهد شد؟!البته مرشد اخوان، (شيخ مهدي عاكف) طي بيانيه رسمي و صريح، از مردم مصر و اخوانيها خواسته است كه به مبارك راي ندهند، ولي ترديدي نيست كه سيطره حاكميت سياسي - امنيتي فعلي مصر كه همچنان در حالت فوقالعاده قرار دارد، رئيس جمهوري مورد نظر را انتخاب خواهد كرد.
براي شناخت ماهيت احزاب سنتي و چپ و راست مصر، مجموعه بررسيهايي كه پس از آخرين انتخابات پارلماني مصر و در قاهره صورت گرفته بود، جهت اطلاع خوانندگان گرامي روزنامه اطلاعات منتشر ميگردد، تاروشن شود كه چرا كانديداهاي اين احزاب، شانس پيروزي ندارند، مگر آنكه امدادي از غرب برسد و آقاي (ايمننور) از حزب (الغد) يا دكتر (فواد جمعه) از حزب (الوفد) به رياست جمهوري مصر برسند كه در خوشباورانهترين تحليل، امري محال به نظر ميرسد
احزاب سياسي مصر و انتخاباتاول:
اختلال بافت و تركيب حزبياحزاب سياسي مصر، از پايان دهه 80 از بحران تشكيلاتي و سازماني رنج ميبردند كه اين امر در دهه گذشته شدت يافت و بحرانيتر گرديد، تا اينكه با آخرين انتخابات مجلس، در پاييز سال 2000 ميلادي، علائم و نشانههاي آن برهمگان روشن شد.عدم حضور اين احزاب در ميدان عمل سياسي در سال 2000، به عدم تاثيرگذاري آنها بر روند آخرين انتخابات مجلسانجاميد،بگونهاي كه بنظر ميرسد (ورودي) واكنشهايحزبي،خودمدخلي جهت فهم (خروجي) معركه انتخاباتي مصر باشد!.غيبت نقش احزاب سياسي در عمليات انتخاباتي، باعث، بروز پديدههاي جديدي گرديد كه انتخابات سال 2000 را نسبت به موارد ديگر متمايز ميساخت كه مهمترين آنها، بازگشت فعالانه (اخوانالمسلمين) بعنوان يك جمعيت سياسي، به ميدان بود كه البته برخلاف ساير احزاب سياسي، از پوشش رسمي و دفتر و تشكيلات ظاهري و روزنامه ارگان، برخوردار نبود... از ديگر موارد اين پديدهها، افزايش حضور افراد مستقل و جلو افتادن آنها، بر كانديداهاي حزب حاكم براي اولين بار.. و سرانجام اعلام رسمي و علمي ضعف تشكيلاتي و سازماني احزاب رسمي بود.البته عدم حضور فعال احزاب در آخرين انتخابات به معناي اين نبود كه تمامي آنها فاقد حركت شده و يا داراي مشكلاتي نبودهاند. مثلاً برخي از آنها دچار (تحولات غيراختياري) شدند! مانند آنچه كه براي حزب (وفد) پيش آمد و (فواد سراجالدين) رهبر تاريخي آن فوت كرد و اين حزب، شاهد اولين انتقال در رهبري يك حزب سياسي مخالف در مصر - از ابتداي تجربه چند حزبي از سال 1967 تاكنون - گرديد.يا احزاب ديگري مثل حزب (العمل) - كار - كه دچار (تحولات اختياري!) گرديد كه مربوط به روش تفكر سياسي رهبري ميشد و اين امر در انجماد فعاليت حزب و تعطيلي روزنامه اش الشعب - كمك كرد.شايد تفاوت در اين امر نهفته باشد:
مسائلي كه بنظر ميرسد منشا (تحولي) باشد كه ميتواند باعث افزايش فعاليت برخي احزاب شود، آنگونه كه بايد در صحنه عملي و واقع پياده نشد و بنظر ميرسد كه واكنش هاي حزبي در طول سال قبل از انتخابات، نوعي واكنشهاي (بحران) بود و لذا عدم حضور انتخاباتي آنها عجيب و دور از انتظار نبود.
1- انتقال رهبري در حزب الوفد با مرگ (فواد سراج الدين) رهبر حزب (الوفد) در تابستان 2000 ميلادي پرده از آنچه برخي آن را به عنوان مرحله (رهبري تاريخي) در يك حزب قديمي و ريشه دار مصري، ميشناختند، كنار رود! چرا كه (فواد سراج الدين) يكي از رهبران معروف و تاريخي حزب بود كه (مصطفي النحاس) را همراهي ميكرده و باتفاق يكديگر، نقشهاي سياسي مهمي را بازي ميكردند كه البته در برخي موارد نيز، از سوي بعضي افراد مورد بحث و انتقاد هم قرار ميگرفت ولي بهرحال وي، وابستگي حزب (وفدي) و افكار ليبرالي خود را در سايه كودتاي افسران آزاد - يا انقلاب ژوئن - و نيز در طول حكومت (سادات) حفظ كرد و شايد اين همان چيزي باشد كه رئيس فعلي حزب يعني دكتر (نعمان جمعه) را برآن داشت تا اعلام كند كه وي فقط رئيس حزب است و عصر رهبر تاريخي و صلاحيتهاي استثنائي رهبري حزب، پايان يافته است!.
2- انتخاباتي كه در ماه سپتامبر دو سال قبل در حزب (الوفد) انجام شد، اولين انتخاباتي بود كه يك حزب مخالف براي تعيين (رهبري حزب) شاهد آن بود و درست است كه اين انتخابات بخاطر تجديد دموكراسي در حزب صورت نگرفت - كه بخاطر دلايل غير اختياري و بدنبال فوت رهبري حزب انجام شد - ولي اين امر، مانع اين موضوع نيز نشد كه بسياري، نسبت به حضور يك رهبري جديد بر راس يك حزب ريشه دار، خوشامد گفته و اظهار خرسندي نمايند و آنرا به معناي ايجاد يك قدرت بزرگتر، در رسيدن خون تازه در رگهايرهبري حزب و نوسازي زبان و كلام سياسي آن، توصيف ننمايند.انتخابات براي تعيين حزب (الوفد) بظاهر در فضائي آكنده از شفافيت انجام شد! و باعث تحسين اغلب ناظران و تحليلگران سياسي مصري گرديد و عليرغم اينكه اين انتخابات، بيش از آنكه انتخاباتي ميان دو رقيب نزديك باشد، عملياتي شبيه راي گيري براي شخص (نعمان جمعه) بود، ولي وجود، (فؤاد بدراوي) يكي از رهبران شناخته شده حزب درميان كانديداها، جوي از رقابت ولو بشكل ظاهري را فراهم كرده بود.دكتر (نعمان جمعه) از مجموع 645 راي، توانست 500 راي را كسب كند و پس از او (فؤاد راوي) با فاصله بسيار زياد، 192 راي بدست آورد و بعداز آنها هم، دو كانديداي ديگر كه بعنوان (دكور) ! در انتخابات شركت كرده بودند، يعني (مدحت خفاجي) با 8رايو (عبدالحسين حموده) با 2راي در رديف سوم و چهارم قرار گرفتند!
3- (ياسين سراج الدين) (برادر فؤاد سراج الدين) كه داراي اختلافات روشني با رئيس فعلي حزب بود، از كانديداتوري در انتخابات حزبي دوري جست و بعداز آنهم از حضور در جلسات حزب، خودداري نمود.رئيس جديد حزب، مرحلهاي را كه حزب (الوفد) بعداز مرگ رهبرش (سراج الدين) وارد آن شده است، (يك مرحله انتقال از رهبري به رياست) توصيف كرد. چرا كه بقول او (سراج الدين خود هميشه بزرگتر از طرح هائي بود كه در حجم و اندازه رهبر راحل نبود) !.وي افزود: (مرحله آينده، يك رئيس دموكراتيك را ميطلبد كه با همه مشورت كند و روحيه دموكراسي و عدم مديريت متمركز در كار و فعاليت حزب را تحكيم نمايد) . وي همچنين به ضرورت التزام رئيس حزب به تشكيل كميتهاي براي بازنگري نظام داخلي حزب اشاره كرد و پيشنهاد تعديل برخي متون و بخش ها، بخصوص قسمتهاي مربوط به قدرت رئيس حزب و مدت رياست وي را مطرح ساخت.عليرغم سخنان و نيتهاي خوبي كه رئيس جديد حزب الوفد،درابتدا نسبت به دموكراسي و احترام به تنوع داخليوتوسعهدايره مشاركت بيان داشت، ولي چگونگي برخوردروش او در اداره برخي مشكلات كه حزب با آنها مواجهبود، موردقبول همه اعضاء حزب نبود و مباحثي را در داخل حزبايجادكرد، لذا تحولاتي در مورد آنچه كه ممكن استدرشورايعمومي حزب در تابستان بعد به وقوع پيوندد، وجود دارد .
تعطيلي حزب (العمل) - حزب كار - با گرايش اسلامي:حزب (العمل) به رهبري (ابراهيم شكري) و دبيركلي مرحوم (عادل حسين) برخوردهايش را با مسائل داخلي و خارجي، ادامه داد كه باعث توقيف روزنامه - الشعب - و تعطيلي فعاليت خود حزب شد و اين در واقع مربوط به انتقاد تند از نشر (داستاني) بود كه از سوي وزارت فرهنگ مصر - از يك نويسنده سوري بنام (حيدر حيدر) به چاپ رسيد و منتشر گرديد و البته اصل اين داستان مربوط به 20سال قبل بود، ولي تجديد نشر آن در مصر باعث ايجاد تظاهراتي در ميان دانشجويان الازهر گرديد. روشي كه حزب و روزنامه آن جهت مديريت اين معركه بكار گرفت داراي روش بسيار تند و تحريك روحيات و احساسات مردم ساده بود و شايد بتوان گفت كه بيشتر از اعلام مواضع سياسي يك حزب در مخالفت با موارد منفي فراوان موجود در جامعه مصري بود.
حزب، حمله سنگين و وسيعي را برعليه نشر اين (داستان) كه البته در آن برخي قسمتها وجود داشت كه ميتوان آنها را آزاردهنده و توهين به ايمان مردم مؤمن دانست، آغاز كرد و فضا و گستره زيادي كه حزب و روزنامه اش به اين داستان دادند، از دلائل اصلي در شعله ور شدن موضوع بود.بدون شك تصميم وزارت فرهنگ در چاپ اين (داستان) ، با هزينه دولت و در چاپخانه اين وزارت، احساسات بخش عظيمي از مردم مؤمن را تحريك نموده و نمايانگر سبك شماري چيزي بود كه يك توجه همگاني پيرامون آن در داخل جامعه مصري، - نسبت به عدم اهانت به اديان آسماني و متعلقات آنها - از دور و نزديك، وجود داشت. لذا چاپ اين كتاب، نوعي سبك شمردن، عدم كفايت و شايستگي و عدم احترام به قانون را - البته خيلي بيش از آنچه (توطئه برعليه اسلام) باشد، آنچنانكه روزنامه حزب العمل نوشته است - همراه خود دارد.
ضمن اينكه در ساير زمينه ها هم اين مشكل وجود دارد.شايد حمله تحريك كننده اي كه روزنامه (الشعب) آن را رهبري كرد، دليل ديگري بر پوچي و بيهودگي كار حزبي در مصر باشد، زيرا بدين ترتيب كتابي كه بيست سال از عمرش ميگذرد و مربوط به يك نويسنده غيرمعروف سوري است، نه تنها مورد يك حمله هيستريك قرار ميگيرد، بلكه نويسنده و هرآنكس كه موافق چاپ آن بوده است! نيز تكفير ميگردد و اين امر، بصورت مهمترين مسئله كشوري در ميآيد كه داراي مشكلات بي شماري است كه از جمله آنها، كسب مشروعيت سازماني و نهادينگي براي احزاب، در داخل جامعه مصري است. شايد اقدامات و حملات نااميد كننده اي كه روزنانه الشعب به آنها عادت داشت، دليل بر وجود يك بحران تشكيلاتي در ميان احزاب مصري باشد، به اين مفهوم كه كار سياسي فقط محصور در مراكز و جلسات احزاب رسمي شده است كه عضويت افراد در آنها هم بطور مستمر در حال كاهش است.
حزب مخالف (العمل) موفق شد كه در بحران مشابه ديگر، مربوط به نشر كتاب (ضيافه` اعشاب البحر) ، (ميهماني علف هاي دريا) ، بخشهائي از طبقه جوانان را طبق خواسته هاي خود بميدان بياورد! ولي نقش اساسي آن بعنوان يك حزب سياسي قانون كه درگيريهاي فكري و اجتماعي از خلال آن بعنوان يك مؤسسه قانوني اداره ميشود، ظهور نداشت و در نتيجه تاءثير آن در اين مجموعه براي اتخاذ مواضع درست و تدريجي كه در آن حقوق ديگران و قواعد دموكراسي رعايت گردد، بدست نيامد!
چنين بنظر ميرسد كه اين ذهنيت غيرسياسي در مديريت محركه هاي سياسي توسط حزب (العمل) كه از حمله به وزير كشور شروع شد و از وزيركشاورزي گذر كرد! و به يك نويسنده ختمگرديد به درون خود حزب انتقال يافته و حزب شاهد مجموعه اي از درگيريها و اتهامات ناگوار! ميان جناحهاي مختلف خود گرديد و آنچه در داخل حزب (العمل) اتفاق افتاد، بدترين چهره اختلافات و انشعابات بود كه احزاب مخالف از ابتداي تاءسيسشان در سال 1967 با آن مواجه شدند، بگونه اي كه موضوع (برادران دشمن) - الاخوه الاعداء - در حزب العمل از ساير جدا شدگان در ساير احزاب، بيشتر شد!
حوادث حزب (العمل) بدنبال اقدام (حمدي احمد) از رهبران سابق حزب با تشكيل يك اجلاس سياسي و با حضور تعداي از طرفدارانش شروع شد كه در آن تصميم به سلب اعتماد از رئيس حزب يعني (ابراهيم شكري) گرفته شد! و موضوع را به كميسيون احزاب اطلاع دادند.همچنين يكي ديگر از رهبران حزبي بنام (احمد ادريس) در يك مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد كه او نيز از رئيس حزب سلب اعتماد نموده! و موضوع را به كميسيون احزاب اطلاع داده است. در ضمن عضو سومي از حزب يعني اشرف عبدالله، حقانيت خود را براي احراز رياست حزب! اعلام و از سوي ديگر (احمد شكري) پسر (ابراهيم شكري) هم حمله و تمردي را برعليه مسئولان روزنامه (الشعب) رهبري نمود!!بدنبال اين امر، موج تهمتها و سيل هجومهاي بي هدف از سوي اين افراد، نسبت به يكديگر در جرايد و مطبوعات آغاز شد.
مرحوم (عادل حسين) دبيركل حزب، تمامي جدا شدگان از رهبري قانوني حزب را (منافق، مست و سابقه دار!) ناميد، و خود (ابراهيم شكري) هم اين موضوع را (نه يك درگيري ميان دولت و حزبي از احزاب، بلكه برخوردي ميان دولت و تمامي امت با تمامي نسلها و گروههايش و در راس آنها مبلغين اسلام والازهر) تعبير كرد!در حقيقت اين كلام و سخن، نه فقط تعبير از دوري كامل از واقعيت مردم و مشكلات و مسائل آنها، بلكه تعبيري از يك عزلت و دوري كامل از خواستهها و اولويتهاي جامعه مصري بود كه داراي مسائل و مشكلات زيادي است كه (نسلها و گروههاي مختلف) به خاطر آنها، بيش از دفاع از حزب العمل يا هر حزب ديگري، تلاش و مبارزه ميكردند.اين گروههاي درگير، فقط به حمله به رهبران حزب اكتفا نكردند بلكه اقدام به حملات تكفيري نسبت به همديگر نموده و (حمدي احمد) هنرمند معروف، (احمد ادريس) را (فرد ديوانهاي كه هيچ ارتباطي با حزب ندارد!) توصيف كرد و (احمد ادريس) هم اظهار داشت: (حمدي احمد يك هنرمند فوق العاده است ولي از سياست بي خبر بوده و نتوانسته است صندلي خود را در مجلس حفظ كند، ضمن اينكه هر روز چهره و رنگ عوض ميكند!) كميسيون احزاب به رياست (مصطفي كمال حلمي) رئيس مجلس شورا در پايان همان سال، عدم پذيرش تمامي اين افراد درگير يعني: ابراهيم شكري، حمدي احمد و احمد ادريس را تا زماني كه اين درگيري در ميان آنان يا از طريق تفاهم در ضيافت و يا از طريق دادگاه حل نشود، تصويب كرد و مقرر شد روزنامه حزب هم در خلال زمان درگيري منتشر نشود و همچنين كميسيون مقرر كرد پرونده حزب هم جهت انجام تحقيقات لازم در خصوص آنچه به حزب و رهبري آن نسبت داده ميشود، طبق ماده 17 قانون احزاب سياسي، به دادستاني ارجاع گردد.و بدينوگونه فعاليت حزب متوقف و روزنامه تعطيل شد و موضوع شروع مجدد فعاليت آن به عنوان يك مطلب مشروع از زاويه احترام به آزادي انديشه و تفكر، درآمد، ضمن اينكه درخواست از حزب در تجربه آموزي از مهارتهاي گذشته و تلاش در جهت گذر از روحيه اتهام تكفير و خيانت، كه در طول يك دهه گذشته دشمنان سياسي حزب با آن مواجه بودند، بصورت يك مطلب و خواست بدون جايگزين در جهت بقاي حزب در داخل چارچوب قانوني و قواعد كار دموكراتيك، درآمد.