امروزه همه جا صحبت از حقوق زن است و اتهام اینكه اسلام حقوق زن را مراعات نكرده رواج دارد. خوب است بدانیم كه دیدگاه اقبال مسلمان در این زمینه چیست؟ اقبال در اشعار خود احترام خاصى براى زن قائل است. در منظومه اى به زبان اردو كه ترجمه آن ذكر مى شود مى گوید:
1ـ «تصویر پیكر كائنات از وجود زن رنگین است. سوز درون زندگى با ساز زن عملى شده است».
2ـ «شرف وجود زن در بلندى از ثریا هم بالاتر است. چون هر شرف جهان در مكنون درج وى است ».
3ـ زن اگر چه كتابى به بزرگى مكالمات افلاطون به بار نیاورد، ولى شرار افلاطون هم از شعله وى سرازیر گردیده است».
در قطعه شعرى درباره مقام مادر مى گوید:
نغمه خیز از نغمه زن ساز مرد***از نیاز او دو بالا ناز مرد
پوشش عریانى مردان زن است(45)***حسن دلجو عشق را پیراهن است
عشق هم پرورده ى آغوش او***این نوا از زخمه ى خاموش او
آنكه نازد بر وجودش كائنات***ذكر او فرمود با طیب و صلوه(46)
مسلمى كو را پرستارى شمرد***بهره اى از حكمت قرآن نبرد
نیك اگر بینى اموت رحمت است***زآنكه او را با نبوت نسبت است
شفقت او شفقت پیغمبر است***سیرت اقوام را صورتگر است..
گفت آن مقصود صرف كن مكان ***زیر پاى امّهات آمد جنان(47)
ملت از تكریم ارحام است و بس***ورنه كار زندگى خام است و بس
حافظ رمز اخوّت مادر است***قوّت قرآن و ملت مادر است(48)
در یك قطعه شعر دیگر خطاب به زن مى گوید:
اى ردایت پرده ناموس ما***تاب تو سرمایه فانوس ما
طینت پاك تو ما را رحمت است***قوّت دین و اساس ملت است
كودك ما چون لب از شیر تو شست***لا اله آموختى او را نخست
مى تراشد مهر تو اطوار ما***فكر ما، گفتار ما، كردار ما
برق ماكو در سحابت آرمید***بر جبل رخشید و در صحرا تنید
اى امین نعمت آیین حق***در نفسهاى تو سوز دین حق...
آب بند نحل جمعیت توئى***حافظ سرمایه ملت توئى
از سر سود و زیان سودا مزن***گام جز بر جاده ى آبا مزن
هوشیار از دستبرد روزگار***گیر فرزندان خود را در كنار
فطرت تو جذبه ها دارد بلند***چشم هوش از اسوه ى زهرا(س)مبند
تا حسینى شاخ تو بار آورد***موسم پیشین به گلزار آورد(49)
اقبال مى گوید: زنان مسلمان باید سیرت فاطمه زهرا(س) دخت گرامى رسول خدا(ص) را دستورالعمل و سرمشق خود سازند. به حجاب و عفاف گرایند و از خودنمایى و بى بند و بارى زنان غربى احتراز جویند، زیرا زهرا (س) به عنوان دختر و همسر ایده آل و مادر نمونه شایسته هر گونه تقدیر و تحسین است. از اشعار فارسى اقبال در این باره چند بیت ذكر مى كنیم:
مریم از یك نسبت عیسى عزیز***از سه نسبت حضرت زهرا(س) عزیز
نور چشم رحمه للعالمین***آن امام اولین و آخرین
آنكه جان در پیكر گیتى دمید***روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى***مرتضى مشكل گشا، شیرخدا
پادشاه و كلبه اى ایوان او***یك حسام و یك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق***مادر آن كاروان سالار عشق
آن یكى شمع شبستان حرم***حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیكار و كین***پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین(ع) ***اهل حق حرّیت آموز از حسین(ع)
سیرت فرزندها از امّهات***جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول***مادران را اسوه كامل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت***با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش***كه رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده ى صبر و رضا***آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریه هاى او ز بالین بى نیاز***گوهر افشاندى بدامان نماز
اشك او برچید جبرئیل از زمین***همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته ى آیین حق زنجیر پاست***پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى ***سجده ها بر خاك او پاشیدمى (50)
7ـ شیعه و سنى:
نكته اى كه در پایان باید به آن شاره كنیم دیدگاه وسیع اقبال لاهورى درباره همه مسلمانان است. او با اینكه یك فرد سنى مؤمنى بود، على رغم فشار محیط و تعصب ناشى از تبلیغات استعمار انگلیس در شبه قاره هند هرگز گرایشى به سوى این تعصب جاهلى پیدا نكرد. اقبال در اشعار خود آنچنان از اهل بیت پیامبر تمجید و دفاع مى كند كه گویى یك شیعه است. او به ما مى آموزد كه دفاع از حق اهل بیت(ع) نباید ویژه شیعه باشد. اهل بیت پیامبر یادگارهاى او هستند و باید همه مسلمانان به آنان احترام بگذارند.اقبال راه نجات مسلمانان را پرهیز از اختلاف، روى آورى به وحدت و اعتصام به حبل الله مى داند و مى گوید:
اى كه از اسرار دین بیگانه اى***با یك آیین ساز اگر فرزانه اى
من شنیدستم ز نبّاض حیات***اختلاف توست مقراض حیات
از یك آیینى مسلمان زنده است***پیكر ملت ز قرآن زنده است
ما همه خاك و دل آگاه، اوست***اعتصامش كن كه حبل الله اوست
چون گهر در رشته او سفته شو***ورنه مانند غبار آشفته شو
و در قصیده اى دیگر براى تكمیل بیان فوق مى گوید:
در شریعت معنى گوهر مجو***غیر ضوء در باطن گوهر مجو
این گهر را خود خدا گوهر گر است***ظاهرش گوهر بطونش گوهر است
علم حق غیر از شریعت هیچ نیست***اصل سنت جز محبت هیچ نیست
فرد را شرع است مرآت یقین ***پخته تر از وى مقامات یقین
ملت از آیین حق گیرد نظام***از نظام محكمى خیزد دوام
اشاره كردیم كه اقبال در كشورى كه تعصب مذهبى باطل، در اثر تبلیغات استعمار در اوج قرار دارد به مدح و تمجید اهل بیت مى پردازد و افكار را متوجه مقام و موقعیت اهل بیت و خدمات آنان به اسلام مى نماید و به شناخت و شناسایى آنان مى پردازد.
مثلاً درباره حضرت على(ع) مى گوید:
از ولاى دودمانش زنده ام***در جهان مثل گهر تابنده ام
زمزم ار جوشد ز خاك من از اوست***مى اگر ریزد ز تاك من از اوست
هر كه داناى رموز زندگى است***سرّ اسماى على داند كه چیست
مرسل حق كرد نامش بوتراب***حق یدالله خواند در ام الكتاب
مرتضى كز تیغ او حق روشن است***بوتراب از فتح اقلیم تن است
اقبال كه اصل سنت را محبت تفسیر مى كند، در شعر دیگرى راجع به حضرت على(ع)، وى را باب مدینه محبت مى نامد و مى گوید:
اى باب مدینه محبت***اى نوح سفینه محبت
اى سر خط وجوب امكان***تفسیر تو سوره هاى قرآن
اى مذهب عشق را نمازى***اى سینه تو امین رازى
اى سرّ نبوت محمد(ص)***وى وصف تو مدحت محمد(ص)
بى تو نتوان به او رسیدن***بى او، نتوان به تو رسیدن
اقبال، راجع به دختر پیامبر(ص) قصیده بسیار پرمحتوایى دارد كه متن فارسى آن را در بخش قبلى، به تناسب بحث تجلیل از مقام زنان، آوردم. استاد محمدحسن اعظمى و الصاوى على شعلان نیم قرن پیش آن را به عربى برگردانده اند كه دوست دارم ترجمه عربى آن را نیز در اینجا نقل كنم كه هم بسیار زیبا و جالب و شورانگیز است و هم اینكه نسخه چاپى آن كمتر در دسترس قرار دارد. قصیده، تحت عنوان «فاطمه الزهرا» چاپ شده است:
نسـب الـمسیح بـنى لـمـریم سـیرة *** بقیت عـلى طول المدى ذكراها
والمجـد یشـرق مـن ثـلاث مطالـع *** فـی مهـد فاطـمة فما أعلاها
هی بنتُ مَن ، هی زوج مَن ، هی أمّ مَن *** مَن ذا یدانی فی الفخـار أباهـا
هی ومضة من نور عین المصطفى *** هادی الشعوب إذا تروم هداها
هی رحمة للعالمین وكعبة الآم *** ال فی الدنیا وفی أخراها
من أیقظ الفطر النیام بروحه *** وكأنه بعد البلى أحیاها
وأعاد تاریخ الحیاة جدیدة *** مثل العرائس فی جدید حلاها
ولزوج فاطمة بسورة (هل أتى) *** تاج یفوق الشمس عند ضحاها
أسد بحصن الله یرمی المشكلات *** بصقیل یمحو سطور دجاها
إیوانه كوخ وكثر تراثه *** سیف عندی بیمینه تیاها
فی روض فاطمة نما عصنان لم *** ینجبهما فی النیرات سواها
فأمیر قافلة الجهاد وقطب دا *** نرة الوئام ةالإتحاد أبناها
حسن الذی صان الجماعة بعدما *** أمسى تفرقها یحل عراها
ترك الخلافة ثم أصبح فی الدیار *** إمام ألفتها وحسن علاها
و «حسین» فى الابرار و الاحرار ما***أزكى شمائله و ما أنداها
فتعلموا دین الیقین من الحسین *** إذا الحوادث أظمأت بلظاها
وتعلموا حریة الإیمان من *** صبر الحسین وقد اجاب نداها
الأمهات یلدن للشمس الضیاء *** وللجواهر حسنها وصفاها
ما سیرة الأنبیاء إلا الأمهات *** فهم إذا بلغوا الرقی صداها
هی أسوة للأمهات وقدوة *** یترسم القمر المنیر خطاها
لما شكا المحتاج خاف رحابها *** رقت لتلك النفس فی شكواها
جادت لتنقذه برهن خمارها *** یا سحب أین نداك من جدواها
نور تهاب النار قدس جلاله *** زمن الكواكب أن تنال ضیاها
جعلت من الصبر الجمیل غذائها *** ورأت رضا الزوج الكریم رضاها
فمها یرتل آی ربك بینما *** یدها تدیر على الشعیر رحاها
بلت وسادتها لآلىء دمعها *** من طول خشیتها ومن تقواها
جبریل نحو العرش یرفع دمعها *** كالطل یروی فی الجنان رباها
لولا وقوفی عند أمر المصطفى *** وحدود شرعتهونحن فداها
لمضیت للتطواف حول ضریحها *** وغمرت بالقبلات طیف ثراها (51)
اقبال درباره امام حسین(ع)، نوه پیامبر اسلام هم در موارد متعدد، اشعار گونه گونى دارد كه نقل همه آنها مقدور نیست و من در این مختصر، چند بیت از یك قصیده او را مى آورم تا ببینید كه دیدگاه یك مسلمان سنى هوادار وحدت اسلامى و مخالف اختلاف شیعه و سنى، چگونه است و ما چگونه باید باشیم؟
آن امام عاشقان پور بتول***سرو آزادى ز بستان رسول
الله الله باى بسم الله، پدر***معنى ذبح عظیم آمد پسر
بر زمین كربلا بارید و رفت***لاله در ویرانه ها كارید و رفت
خون او تفسیر این اسرار كرد***ملت خوابیده را بیدار كرد
تیغ «لا» چون از میان بیرون كشید***از رگ ارباب باطل خون كشید
تا قیامت قطع استبداد كرد***موج خون او چمن ایجاد كرد
نقش الا الله در صحرا نوشت***سطر عنوان نجات ما نوشت
رمز قرآن از حسین(ع) آموختیم***زآتش او شعله ها اندوختیم
تار ما از زخمه اش لرزان هنوز***تازه از تكبیر او ایمان هنوز
اى صبا این پیك دور افتادگان***اشك ما بر خاك پاك او رسان
پس روش اقبال در تمجید از اهل بیت و تجلیل از اصحاب پیامبر، براى ایجاد وحدت بین مسلمانان شیعه و سنى یك روش كاملاً منطقى و اسلامى است و پیروان راه حق، باید در این راه كوشا باشند و گرنه دشمنان اسلام، كه نه شیعه را دوست دارند و نه سنى را، از اختلاف این دو جناح بزرگ اسلام سوء استفاده خواهند كرد.پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران استكبار جهانى به ایجاد اختلاف بیشتر پرداخته است و ما باید بیدار و هوشیار باشیم تا توطئه هاى دشمن را خنثى سازیم. جالبست اشاره كنم كه اقبال در «زبور عجم» در ضمن غزلى پیروزى انقلاب اسلامى را در ایران چنین مژده مى دهد:
چون چراغ لاله سوزم در خیابان شما***اى جوانان عجم جان من و جان شما
غوطه ها زد در ضمیر زندگى اندیشه ام***تا بدست آورده ام افكار پنهان شما
مهر و مه دیدم نگاهم برتر از پروین گذشت***ریختم طرح حرم در كافرستان شما
مى رسد مردى كه زنجیر غلامان بشكند***دیده ام از روزن دیوار زندان شما
در واقع اقبال مى دانست كه غرب براى تفرقه مسلمین، دو راه عمده را انتخاب كرده است:
1ـ تجزیه كشورهاى اسلامى و ایجاد 45 كشور از یك امت، كه امروز 20 نوع آن عربى است!
2ـ ایجاد اختلاف بین شیعه و سنى كه دو مذهب عمده اسلام را تشكیل مى دهند.
آیا شیعه آیین جدیدى دارد؟ آیا سنى دین تازه اى آورده است؟ هرگز. هر دو به خداى یگانه، پیامبر خاتم، معاد، قرآن واحد كامل، حج، جهاد، نماز، روزه، مكه، قبله واحد و سنت خدا، اصحاب، اهل بیت و.... اعتقاد و ایمان دارند.اما، هر دو مانند هر چهار مذهب اصلى اهل سنت، در اجتهادهاى خود، راه هاى گوناگونى مى پیمایند. امام خمینى (رحمه الله علیه) مى فرماید: «دستهاى ناپاكى كه بین شیعه و سنى در دنیاى اسلام اختلاف مى اندازند، نه سنى هستند و نه شیعه... اینها ایادى استعمارند كه مى خواهند بر كشورهاى اسلامى مسلط گردند و با نیرنگ هاى مختلف ثروت هاى مردم ما را غارت كنند و به نام شیعه و سنى اختلاف ایجاد مى كنند». جمله اى هم از شهید حسن البناء نقل مى كنم و به سخن خود خاتمه مى دهم: حسن البناء وقتى سخن از اختلاف میان شیعه و سنى پیش مى آمد، مى گفت: «فلنتحد فیما نتفق و لیعذر بعضنا البعض فیما نختلف» در آنچه كه با هم هم عقیده ایم، متحد شویم و در چیزهایى كه اختلاف نظر داریم، همدیگر را معذور بداریم. و السلام علیكم و رحمه الله و بركاته
----------------------------------------------------------------------------------------------
44ـ زبور عجم، شماره 19، بخش 2; كلیات فارسى، طبع لاهور، ص 473.
45ـ اشاره به آیه شریفه «هن لباس لكم و انتم لباس لهن» بقره / 187.
46ـ اشاره به حدیث مشهور «احب من دنیاكم ثلاثا: الطیب، النساء و قره عینى الصلوه».
47ـ اشاره به حدیث معروف «الجنه تحت اقدام الامهات».
48ـ كلیات اقبال، ص 186ـ 184.
49ـ كلیات اقبال، ص 8ـ187.
50ـ كلیات اقبال، ص 7ـ186.
51ـ «فلسفه اقبال و الثقافه الاسلامیه فى الهند و الباكستان» تألیف: محمدحسن الاعظمى و الصاوى على شعلان، صحفه 111+110، چاپ قاهره، دار الاحیاء الكتب العربیه، 1369 هجرى، 1950 میلادى.