• صفحه اصلي
  • زندگينامه
  • كتابها
    • كتب فارسي
    • كتب عربي
    • دانلود كتاب
  • مقالات
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • مصاحبه
    • سياسي
    • فرهنگي
    • تاريخي
  • خاطرات
    • علما و مراجع
    • شخصيت هاي داخلي
    • شخصيت هاي بين المللي
  • آلبوم
    • شخصيتهاي بين الملي
    • شخصيتهاي ايراني
    • علما و مراجع
    • كنفرانسها
    • مصر
    • واتيكان
    • متفرقه
  • ويژه نامه
  • اخبار
    • اخبار سايت
    • اخبار فرهنگي
  • پيوندها
  • تماس با ما

ويژه نامه

يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه
يادمان استاد خسروشاهي رحمت الله عليه

تبليغات

پايگاه اطلاع رساني مركز بررسي هاي اسلامي جستجوي كتاب در كتابخانه مركز بررسي هاي اسلامي نرم افزار مجموعه آثار استاد خسروشاهي در نور فروش اينترنتي كتب انتشارات كلبه شروق

كتاب «شيعه»



معرفي كتاب «شيعه» :
شيعه تفسير درست تعاليم قرآن و سيره نبوي را در پيروي از اهل بيت – عليهم السلام – مي بيند. اين گرايش از نخستين سالهاي صدر اسلام پديد آمد و در پيروي مطلق از اهل بيت پيامبر تجلي و استمرار يافت.
اين كتاب در واقع حاصل گفتگو ها و نامه هايي است كه ميان پروفسور هانري كربن، محقق بزرگ فرانسوي و نيز متفكر شهير اسلامي ، علامه طباطبايي در سال 1338 صورت گرفته و با توضيحات و تحقيقات دو تن از شاگردان برجسته علامه، آقايان : علي احمدي ميانجي و سيد هادي خسروشاهي پربار تر شده است.
داستان شكل گيري شيعه، مشكلات و موانعي كه بر سر راه آن ايجاد شد، تهمت هاي ناروا به شيعه، چگونگي مرجعيت اهل بيت – عليهم السلام - ، پي ريزي علوم توسط آنان، طرز تفكر فلسفي در بيانات آنان، پاسخ به شبهه ها و سئوالات گوناگون از جمله مباحثي است كه در اين كتاب به طور مستند و منطقي بحث شده است.


مقدمه ي استاد خسروشاهي بر كتاب «شيعه» علامه طباطبائي :

سخني به عنوان مقدمه
پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) و ماجراي سقيفه و تغيير مسير «خلافت»، كه پيروان برجستة اسلام پيرامون امام علي بن ابي طالب(ع) ـ نخستين اسلام آورنده و يار و ياور پيامبر گرامي(ص) ـ جمع شدند و هستة مركزي تشيع در وجود مردان عدالت خواه و آزاده اي چون: ابوذر، سلمان، مقداد، عمار، حجربن عدي و... تبلور يافت، درگيري ميان گروه هايي كه هوادار حكومت وقت بودند، و شيعه كه هوادار حق مطلق بود، آغاز گرديد، ولي شيعه به پيروي از رهبر خود، امام علي(ع) و در پرتو رهنمودهايش، به موازات حفظ اصول عقيدتي خود، همواره مدافع سرسخت كليّت اسلامي، مدافع واقعي وحدت صف مسلمين، مدافع اصيل آرمان هاي بزرگ انساني و جهاني آخرين پيام آور آسماني بود.
امام علي(ع)، خود به خاطر مصلحت اسلامي ـ نه اسلام مصلحتي ـ و با توجه به شرايط عيني جامعه آن روز، كه بقاي اساس اسلام بستگي تام و تمام به برخورد صحيح و اصولي با آن شرايط داشت، نه تنها براي احقاق حق خود به نبردي برنخاست، بلكه براي بيعت نكردن دست به شمشير نبرد  تا دشمنان ديرينة اسلام، نقطه ضعفي در جامعة نوبنياد اسلامي نيابند و در انهدام اركان رسالت و بعثت نكوشند ، و آن گاه امام با صبر و بردباري ويژه اي ـ كه خود در خطبه اي چگونگي آن را توصيف فرموده است ـ ساليان دراز از حق مشروع خود صرف نظر كرد و تا مردم به دور خانه اش جمع نشدند و مصرّانه بيعت نكردند، خلافت ظاهري را نپذيرفت، چرا كه از ديدگاه علي(ع) خلافت و امارت تنها وقتي مي تواند ارزش وجودي پيدا كند كه در راه بسط عدل اجتماعي احقاق حق مظلوم و از بين بردن باطل به كار رود وگرنه چنان كه خود امام بارها و بارها به صراحت اعلام داشته بود، حكومت ظاهري و همة اين دنياي مادي، در نزد وي به پشيزي نمي ارزيد.
ابن عباس مي گويد: بر علي وارد شدم، در حالي كه كفش پارة خود را وصله مي زد. پرسيد: ارزش اين كفش چقدر است؟ گفتم: هيچ.
فرمود: «به خدا سوگند كه ارزش آن نزد من بيشتر از حكومت بر شماست، مگر آن كه حقي را برپا دارم و باطلي را نابود سازم».  و اگر خداوند از علما بازخواست نمي كرد كه چرا در برابر طغيان ستمگر و نابودي حقوق ستمديده سكوت كردند، «من خلافت را رها مي كردم و مي ديديد كه اين دنياي شما در نزد من از آب بيني بز ماده بي ارج تر است؛  و به خدا سوگند اگر همة دنيا و هرچه را كه در جهان هستي وجود دارد، به من بدهند كه پوست جوي را از مورچه اي بگيرم، هرگز نخواهم كرد. راستي كه دنياي شما نزد من ناچيزتر از برگ جويده اي است كه در دهان ملخي قرار دارد».
استاد مرتضي مطهري، در يك بررسي و تحليل علمي، در همين زمينه چنين مي نويسد:
سيره و روش شخص اميرالمؤمنين علي(ع) براي ما بهترين و آموزنده ترين درس هاست. علي(ع)، راه و روشي بسيار منطقي و معقول كه شايستة بزرگواري مانند او بود اتخاذ كرد.
او براي احقاق حق خود، از هيچ كوششي خودداري نكرد، همه امكانات خود را به كار برد كه اصل امامت را احيا كند، اما هرگز از شعار «يا همه يا هيچ» پيروي نكرد، برعكس، اصل «ما لايدرك كله لايترك كله» را مبناي كار خويش قرار داد.
علي در برابر ربايندگان حقش قيام نكرد و قيام نكردنش اضطراري نبود، بلكه كاري حساب شده و انتخاب شده بود. او از مرگ بيم نداشت، چرا قيام نكرد؟ حداكثر اين بود كه كشته شود، كشته شدن در راه خدا منتهاي آرزوي او بود، او همواره در آرزوي شهادت بود و با آن، از كودك به پستان مادر مأنوس تر بود. علي در حساب صحيحش بدين نكته رسيده بود كه مصلحت اسلام، در آن شرايط، ترك قيام و بلكه همگامي و همكاري است. خود كراراً به اين مطلب تصريح مي كند.
در يكي از نامه هاي خود به مالك اشتر (نامة 62 از نامه هاي نهج البلاغه) مي نويسد: «فأمسكت يدي حتي رأيت راجعه الناس قد رجعت عن الاسلام، يدعون الي محق دين محمد(ص)، فخشيت ان لم أنصر الاسلام واهله، أري فيه ثلماً أوهدماً تكون المصيبه به عليّ أعظم من فوت ولا يتكم التي. إنما هي متاع أيام قلائل». من اول دست خود را پس كشيدم، تا ديدم گروهي از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودي دين محمد(ص) دعوت مي كنند. پس ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمين برنخيزم شكاف يا انهدامي در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن از فوت خلافت چند روزه بسي بيشتر است. 

                                                                           ***
... پس از شهادت امام علي(ع)، ديگر پيشوايان ما نيز همواره مصالح عاليه مسلمين و جوامع اسلامي را بر هر چيز ديگري ترجيح دادند، و حتي حاضر شدند تا آن جا فداكاري و ايثار از خود نشان دهند كه به خاطر مصلحت برتر چند صباحي با مخالفين و غاصبين پيمان صلح ببندند و ولايت عهدي ظاهري را بپذيرند تا بلكه در اولين فرصت، به احقاق حق بپردازند و يا حداقل اجازه ندهند كه بنياد رسالت، در مقابل دشمن مشترك، لرزان گردد.
رهنمودهاي قاطع و صريح امامان، براي شيعيان آن عصر، راه و روش روشني را نشان مي داد و خط مشي سياسي و اجتماعي آنان را، آن طور كه شرايط ايجاب مي نمود ترسيم مي كرد و تاريخ نيز گواه است كه شيعيان صدر اسلام هرگز در كارهاي اجتماعي از صف اكثريت جدا نشدند و به طور فعالانه اي براي پيشبرد اسلام كوشيدند و در نبردهاي آزادي بخش اسلامي، بر ضد نظام هاي طاغوتي عصر، شركت كردند و در اين راه از بذل جان و مال دريغ نورزيدند.
در جوامع اسلامي آن روز تضاد درون و برون و دوگانگي در فكر و عمل به آن شكلي كه ما امروز شاهد آن هستيم ـ و محصول جهل و ناداني كساني است كه هدف را فداي مصلحت هاي شخصي كرده اند ـ هرگز وجود نداشت و پيروان حقيقي امامان، تشيع را وسيله اي براي ارتزاق قرار نداده بودند كه به خاطر آن حتي از دستور امام نيز تخلّف ورزند! در جايي كه امام صادق(ع) از آنان مي خواهد كه با ديگر مسلمانان بجوشند و در كارهاي اجتماعي، همگام آنها باشند، مخالفت و خودخواهي و تكروي چه مفهومي مي توانست داشته باشد جز مخالفت با حكم رسول و مخالفت با دستور خداوند؟:
... كيف ينبغي لنا أن نصنع فيما بيننا و بين قومنا و بين خلطائنا من الناس، ممن ليسوا علي أمرنا؟ قال: تنظرون الي أئمتكم الذين تقتدون بهم، فتصنعون ما يصنعون، فوالله انهم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهاده لهم و عليهم و يردّون الامانه اليهم... ؛
با مردمي كه با آنها معاشرت داريم ولي هم مذهب ما نيستند چگونه رفتار كنيم؟...
فرمود: به امامان خود كه از آنها پيروي مي نماييد مي نگريد، و همان كاري را مي كنيد كه آنها انجام مي دهند، به خداوند سوگند كه پيشوايان شما از بيماران آنها عيادت مي كنند و در تشييع جنازه آنها شركت مي كنند و شهادت حق را ـ بر سود يا زيان آنها ـ ادا مي نمايند و امانت را به آنان باز پس مي دهند.
پس شيعه ـ به معناي پيرو امام ـ با شيعة حرفه اي تكسبي! فرق دارد و شيعة راستين، هرگز هدف را فداي مصلحت خود نمي كند و هر وسيلة نامشروعي را براي رسيدن به آنچه كه خود مي خواهد، مشروع نمي داند. و شيعة واقعي، همواره مميزات اصولي فرهنگ خود را در قبال شيعة آل ابي سفيان حفظ مي كند و با گفتار درست و كردار شايسته خود خاطرة نيك امامان خود را در دل ها زنده نگه مي دارد و مي كوشد كه پرچم سرخ تشيع را تا قيام مهدي(عج) هم چنان پراهتزاز و پرافتخار بدارد.
آري، شيعة راستين علي حقيقت را فداي خواست عوام نمي كند و اگر هم برخلاف مسير آب شنا كند، از غرق شدن نمي هراسد، زيرا شرفي بالاتر از مرگ در راه مكتب علي(ع) نمي شناسد. و آن گاه اين چنين شيعه اي، هرگز به خود اجازه نمي دهد كه از نظر اخلاقي آن چنان سقوط كند كه به فحاشي و ناسزاگويي پناه ببرد و علي گونه هاي زمانه را به باد تهمت و افترا بگيرد، و ابوذرهاي عصر را به خاطر تشخيص و درك پيشروتر از زمان، آن چنان ناجوانمردانه بكوبد كه با خارجي و ناصبي آن چنان رفتار نمي كند.
در وقعة صفين چون مردم شام به امام علي(ع) دشنام مي دادند امام ياران خود را از ناسزاگويي و مقابلة به مثل باز داشت و فرمود:
« اني لا احب أن تكونوا سبّابين...» من دوست ندارم كه شما دشنام دهيد، شما اگر اعمال آنان را توصيف كنيد، سخن بهتري گفته ايد و عذر رساتري داريد. به جاي آن كه به آنان دشنام دهيد بگوييد:
خدايا خون هاي ما و خون هاي آنان را از ريخته شدن حفظ كن و ميان ما و آنان را اصلاح نما و آنان را از گمراهي نجات ده تا آن كه به حق نادان است، آن را بشناسد و آن كه شيفتة عداوت و گمراهي است دست بردارد و به سوي حق بازگردد.
با چنين تعليماتي، آيا سزاست كه كسي خود را شيعة علي بنامد ولي براي كوبيدن مخالفين خود، از ناسزاگويي و تهمت نهراسد؟
                                                                              ***
... و در عصر ما كه دشمنان ـ و يا مخالفان نادان ـ به فحاشي و ناسزاگويي برخاسته اند و در كتاب ها و مجلات خود باز مي كوشند كه ياوه هاي اسرائيلي و افسانه هاي واهي «عبدالله بن سبائي!» را با قلم فرسايي هرچه بيشتر منتشر سازند، وظيفة پيرو راستين علي(ع) و اولاد علي(ع) چيست؟
بي شك ناسزاگويي و دشنام در شأن اين گروه نخواهد بود... كه مولايشان دوست ندارد آنها افراد دهن آلوده اي باشند و «امام صادق»شان نيز از آنها مي خواهد كه با اعمال و رفتار خود، نمونه اي ممتاز باشند و دنيا ببيند كه تربيت شدگان مكتب اهل بيت پيامبر، چگونه انسان هايي هستند؟ امام صادق(ع) در دنباله روايت ديگري «صلوا عشائركم و اشهدوا جنائزهم و عودوا مرضاهم وادّوا حقوقهم...» مي فرمايد:
چه اگر هر فردي از شما پرهيزكار و راست گو و امانت دار باشد و با مردم خوش رفتاري كند و گفته شود كه اين شيعه «جعفري» است، ما از او مسرور و راضي مي شويم و آن گاه همه مي گويند چنين است تربيت و پرورش جعفر، و اگر كسي اين چنين نباشد، زشتي و ننگ كارهاي او به نام ما تمام مي شود... .
در اين جا اين سئوال مطرح مي شود كه: با اين گونه تعليمات صلح طلبانه و انسان دوستانه، پس تكليف ما در قبال افرادي چون: ابن تيميه، احمد امين مصري، موسي جارالله، محمد ثابت، محب الدين الخطيب، عبدالله بن باز، ابراهيم الجبهان، دكتر ابراهيم علي شعوط  و افراد ديگري از اين قماش، چيست و رفتار ما با آنها چگونه بايد باشد؟
ترديدي نيست كه سم پاشي ها و غرض ورزي هاي اين گونه افراد ـ در گذشته دور و در عصر ما نيز ـ باعث شده كه شيعه در نظر «عوام سنّي» افرادي «دمدار و سمدار»  جلوه كند و گروهي هم شيعيان را مردمي «مشرك» يا «غالي» بپندارند و نهايتاً دو جامعه اسلامي ـ شيعه و سنّي ـ هرچه بيشتر از يكديگر فاصله بگيرد تا آن جا كه گاهي با اين پرسش روبه رو شويم:
«آيا قرآن شيعه ها با قرآن سنّي ها يكي است:؟  ... و در نتيجه «استعمار» و ايادي آن بتواند از وضع موجود بهره مند شود و آتش اختلاف را شعله ورتر سازد و خود هميشه حاكم گردد... آري، در اين امر هيچ گونه ترديدي نيست، ولي چه بايد كرد؟ به نظر ما به جاي «مقابلة به مثل» بايد كار اساسي انجام داد ما در قبال اين وضع مي توانيم به نشر حقايق بپردازيم و به زبان هاي مختلف و در سطح جهاني، و با بينشي كاملاً علمي، تحقيقي و تاريخي «تشيع» را آن طور كه هست ـ نه آن طور كه بعضي از «عوام»ها دارند و يا «عوام آنها» مي فهمند ـ معرفي كنيم و عملاً نشان دهيم كه سفسطه هاي مغرضان نمي تواند بين مسلمانان معتقد به اصول واحد، جدايي بيفكند... .
اصولاً هنگامي كه انسان به صحيح بودن منطق خود و حقانيت مكتب خود ايمان دارد، چرا ناسزا بگويد؟ و چرا به كارهاي كوچك و كودكانه اي! كه هرگز در شأن يك شيعه كامل نيست، توسّل جويد و بهانه به دست دشمن بدهد؟ تا او بتواند واقعيت ها را وارونه سازد و شيعه را در تمام دنيا ساخته و پرداختة «عبدالله بن سبأ» يهودي موهوم، معرفي كند؟
... بدون شك شركت در كنفرانس هاي اسلامي و تشكيل كنفرانس هايي در سطح علماي بزرگ مذاهب اسلامي و نشر كتاب ها و مجلات سازنده به زبان هاي مختلف دنيا، مي تواند ما را در هدفي كه داريم موفق تر بسازد، هم چنان كه كوشش در راه «تقريب بين مذاهب اسلامي» نيز مي تواند سخت پرثمر باشد.
تأييد همه جانبه و بسط و توسعه كارهاي علمي «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميّه» كه به همت والاي يك عالم و متفكر بزرگ شيعي ـ شيخ محمدتقي قمي ـ در «قاهره» و در كنار ستاد مركزي برادران سنّي ما ـ الأزهر ـ تأسيس شده، يكي از اساسي ترين كارها در شناخت و شناسايي شيعه در سطح جهاني مي تواند باشد.
تقريباً از بيست سال پيش، و حتي قبل از صدور فتواي تاريخي شيخ محمود شلتوت در جواز پيروي از مذهب تشيع، ما همواره و در همة مطبوعات مذهبي وقت ـ نداي حق، مجموعه حكمت، نور دانش، مكتب اسلام، مكتب تشيع، وظيفه، معارف جعفري و... ـ مدافع منطقي تقريب بين مذاهب اسلامي بوده ايم و هم چنان نيز بر عقيدة خود استواريم.
البته، تقريب از نظر ما به مفهوم شناخت و شناسايي صحيح اصول تشيع و عقايد واقعي اهل سنت است نه به مفهوم گرايش به مذهب ديگر... به عبارت روشن تر: تقريب و حفظ وحدت و اخوت اسلامي به آن معنا نيست كه ما از اصول عقايد خود دست برداريم ـ نه، هرگز اين يك سفسطه و يك مغلطة عوامانه است ـ تقريب به اين معناست كه ما اصول عقايد خود را حفظ كنيم و در راه تبليغ منطقي و صحيح آن بكوشيم، بدون آن كه تحريك عواطف بنماييم و واكنش منفي در او كنيم.
واكنش ناسزاگويي در كتاب، منبر يا مجله، طبيعي است كه فحاشي در كتاب و منبر و مجله خواهد بود و ما اگر اصولي و منطقي فكر كنيم، هرگز بهانه به دست ديگران نمي دهيم، ولي حق را هم، آن طور كه هست بيان مي كنيم.
اگر گوينده يا نويسنده اي ضعف و ناتواني علمي نداشته باشد به دنبال شناخت منطقي مي رود... و در يك شناخت صحيح و منطقي انسان هرگز دنبال «شذوذات» و «اسرائيليات» موجود در كتاب هاي مذهبي مخالف نمي رود ـ كه از اين گونه اسرائيليات همه جا هست ـ بلكه شناخت صحيح آن كه پس از مراجعه به كتب معتبر گروه مخالف، با بينش كاملاً علمي و تحقيقي، دربارة مسائل مورد نظر، به بحث و داوري بنشينيم... چنين است مفهوم واقعي تقريب، ولي متأسفانه هوچي گراني «عوام زده» در زمان مرحوم آيت الله بروجردي، خواستند كه حتي مكاتبات آن مرحوم را با شيخ شلتوت نوعي عقب گرد قلمداد كنند، غافل از آن كه همين نوع مكاتبات بود كه سرانجام باعث گرديد فتواي تاريخي شيخ الأزهر، دربارة شيعه صادر گردد. عوام زدگاني كه از خود استقلال فكري نداشتند، كوشيدند كه هواداري منطقي از مسئلة تقريب را نوعي تسنّن معرفي كنند، ولي با توجه به اين كه رجال و شخصيت هاي شيعي بزرگي مانند: آيت الله بروجردي، آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، علامه مظفر، علامه سيد شرف الدين، علامه سيد محسن امين عاملي و امثال آنها، هوادار و مدافع فكر تقريب بودند، «هوچي گري» و حرف هاي عوام پسند نتوانست كاري از پيش ببرد... .
اصولاً مي توان گفت كه پس از نهضت اصلاحي و وحدت طلبانه مشترك سيد جمال الدين اسدآبادي ـ شيعي نستوه و خستگي ناپذيرـ و شيخ محمد عبده ـ عالم روشن بين الأزهر ـ نهضت تقريب بين مذاهب اسلامي از درخشان ترين و ارزنده ترين نهضت هاي اصلاحي وحدت طلبانة تاريخي اسلامي معاصر است كه با تأييد مراجع عالي قدر شيعه و شخصيت هاي دورانديش سنّي، و تدبير مؤسس عالي قدرش، توانست در قلب تعصّب هاي عصر جاهلي به وجود آيد و موفقيت هايي كسب كند و نقطة عطفي در تاريخ روابط مسلمانان و جوامع اسلامي به شمار رود.
مرحوم استاد علامه آقاي طباطبائي در اين زمينه مي نويسد:
... اتحاد يا تقريب اسلامي، ترديدي در رجحان آن از نظر عقل و منطق نيست... البته عوامل جدايي تا مي توانستند اين دو طايفه بزرگ اسلامي را از هم جدا نمودند، ولي بايد همواره متذكر اين حقيقت بود كه اختلاف دو طايفه در فروع است و در اصول دين با هم اختلافي ندارند، و حتي در فروع ضرورية دين مانند نماز، روزه، حج، جهاد و غير آنها متفقند و همگي قرآن و كعبه را يكي مي دانند.
روي همين اصل بود كه شيعيان صدر اول هرگز از صف اكثريت كنار نرفته و در پيشرفت امور عامه اسلامي با عموم مسلمين هرگونه تشريك مساعي و بذل نصح را مي نمودند و هم اكنون نيز بر عموم مسلمين لازم است كه اتفاق خود را در اصول آيين مقدس اسلام، در نظر گرفته و از اين همه فشار و ناراحتي كه در طول اين مدت از بيگانگان و عوامل خارجي كشيده اند، به خود آمده و تفرقة عملي را كنار گذاشته و در يك صف قرار گيرند و قبل از آن كه ديگران اين مسئله را به عنوان يك حقيقت تاريخي كشف و در كتب خود درج كنند، خود مسلمانان اين حقيقت را عملاً تثبيت نمايند.
خوشبختانه دنياي اسلام كم كم به اين حقيقت پي مي برد و تأييد فكر تقريب بين مذاهب اسلامي از طرف مراجع شيعه براي همين منظور بود و شيخ بزرگوار الأزهر نيز اين حقيقت را با كمال صراحت لهجه، بيان نموده و اتفاق كامل ديني شيعي و سنّي را به همة جهانيان اعلام نمود و شيعه بايد سپاس گزار اين مرد بزرگوار بوده و از عمل بي آلايش وي تقدير نمايد. ما از خداوند مي خواهيم كه افراد مغرض و مفسد را هدايت و اصلاح فرمايد و مسلمانان را توفيق دهد كه با اتحاد عملي خود مجد و عظمت گذشته را بازيابند.
ما نيز اميدواريم كه دعاي خير استاد برآورده شود و از صميم دل خواستاريم كه كوته فكران و مصلحت گرايان، چشم خود را باز كنند و توطئه هاي وسيع دشمنان ديرينه اسلام را ببينند و با احساس عمق و بزرگي خطر، در راه وحدت و تقريب گام نهند.
مرحوم علامة بزرگوار شيخ عبدالحسين اميني نيز در كتاب پرارج خود، همواره از اصل وحدت اسلامي پشتيباني مي كند و به صراحت مي نويسد كه بحث علمي و كلامي هرگز نمي تواند و نبايد در وحدت اسلامي ما خللي ايجاد كند. در مقدمة جلد پنجم الغدير چنين مي خوانيم:
«عقايد و آراء دربارة مذاهب آزاد است و هرگز رشتة اخوت اسلامي را كه قرآن كريم با جملة (إنّما المؤمنون إخوه) بدان تصريح كرده پاره نمي كند، هرچند كار مباحثة علمي و مجادلة كلامي و مذهبي به اوج خود برسد، سيرة سلف و در رأس آنها صحابه و تابعين، همين بوده است.
ما مؤلفان و نويسندگان در اقطار و اكناف جهان اسلام با همة اختلافي كه در فروع با يكديگر داريم، يك جامع مشترك داريم، و آن ايمان به خدا و پيامبر خداست. در كالبد همة ما يك روح و يك عاطفه حكم فرماست و آن روح اسلام و كلمة اخلاص است.»
ما مؤلفان اسلامي همه در زير پرچم حق زندگي مي كنيم و در تحت قيادت قرآن و رسالت نبي اكرم انجام وظيفه مي نماييم. پيام همة ما اين است كه «ان الدين عند الله الاسلام» و شعار همة ما «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله» است. آري ما حزب خدا و حاميان دين او هستيم.»
و بدين ترتيب، اين كتاب خود كوششي صادقانه در همين راه است. و ما با نشر اين كتاب جامعه پاك تشيع را نه تنها به جهان تسنّن، بلكه به انسان تشنة دنياي امروز، معرفي مي كنيم تا افراد با انصاف، خود دربارة ما و ياوه سرايان داوري كنند و بدين ترتيب بسيار روشن است كه اين كار، خود گام بزرگي در راه شناخت و شناسايي شيعه است و حقيقت را با اتكا به اسناد و مدارك انكارناپذيري ـ كه اكثريت آنها از خود برادران سني ماست ـ به طور آشكار نشان مي دهد.
براي ايجاد حسن تفاهم و رفع بدبيني هاي بي جا و خنثي نمودن تبليغات مغرضين، بايد باب بحث و تحقيق علمي را هميشه باز نگه داشت و با كوشش پي گير در اين زمينه، فرصت ها را از دست كساني كه مي خواهند با نشر اباطيل بر وحدت اسلامي ضربه بزنند، خارج ساخت و اجازه نداد كه عده اي شيخ المضيره وار به جعل حديث بپردازند و در قرن علم و تكنولوژي هم شيعه را ساخته و پرداخته ابن سبأ موهوم، آل بويه و غيره معرفي كنند  يا سجده بر خاك را نحوه اي از شرك! قلمداد نمايند و دوستي اهل بيت(ع) را نوعي غلو همطراز با كفر بشمارند.
اين اساسي ترين و منطبق ترين راهي است كه ما مي توانيم آن را به مثابه خط مشي كلي در برنامه هاي آيندة خود، در نظر داشته باشيم و صادقانه به آن عمل كنيم و در راه آن بكوشيم و از تهمت و افتراي دشمنان و دوستان نادان نهراسيم. البته اگر شيعة راستي علي(ع) باشيم.
                                                                              ***
... كتاب حاضر براي نخستين بار در سال 1339 تحت عنوان مكتب تشيع  در 380 صفحه چاپ و منتشر گرديد و اكنون براي بار سوم ، و پس از تجديدنظر كلي و اضافات و اصلاحات، منتشر مي گردد. در واقع اين چاپ مزايا و ويژگي هايي دارد كه چاپ اول فاقد آنها بود و از نظر اتقان عبارات و اضافه پاره اي مطالب و مدارك، بر چاپ قبلي برتري هايي دارد.
متن كتاب، مجموعة مذاكرات و نوشته هاي استاد علامه آقاي سيد محمدحسين طباطبائي با پروفسور هنري كربن، در سال 1338 مي باشد، كه به اضافة توضيحاتي، براي تكميل بحث و بررسي، در اختيار علاقه مندان قرار مي گيرد.
توضيحات كتاب آن قسمت كه مربوط به آيات قرآن مجيد و استدلال به آنهاست ـ مانند توضيح شماره 1 و 2 و 99 تا 120 ـ از خود استاد علامه آقاي طباطبائي است، و بقيه توضيحات، كه به طور مستند و محققانه اي، پس از مراجعه به مدارك و مآخذ معتبر تنظيم شده است، از دانشمند معظم جناب آقاي علي احمدي ميانجي و اين جانب است كه هر كدام به طور مستقل، از طرف يكي از دو نفر، تهيه شده است ... .
براي تكميل مطالب اين توضيحات به بيش از 250 كتاب و مدرك از اهل سنت و شيعه مراجعه كرده ايم و بدين ترتيب اميدواريم كه من حيث المجموع، هدية ارزنده اي براي هواداران حق تقديم نموده باشيم.
سيد هادي خسروشاهي
قم ـ رمضان المبارك 1397 هـ ـ ق

حجم : 9650
عرض : 150
ارتفاع : 219


تمامی حقوق سایت برای دفتر حفظ و نشر آثار و اندیشه های استاد سید هادی خسروشاهی (ره) محفوظ است