بسم الله الرحمن الرحيم
25/فروردين/59
عاليجناب پاپ ژان پل دوم
مكتوب آن عاليجناب بر اساس نگراني از تيرگي بين كشور اسلامي ايران و ايالات متحده امريكا واصل گرديد. از حُسن نيت آن جناب قدرداني مي كنم و خاطر محترم را متوجه مي كنم كه ملت شريف مجاهد ما اين قطع روابط را به فال نيك گرفته و براي آن جشن عظيم بپا كرده و چراغاني ها و پايكوبي ها نمودند.
از دعاي شما به درگاه خداوند متعال براي ملت مبارز ما شكرگزارم، لكن متذكر مي شوم كه جناب شما از انگيزه هاي تيرگي هاي ديگر و مشكلات خطرناك بزرگ تر كه مرقوم داشته ايد، نگران نباشيد كه ملت اسلامي ايران از مشكلاتي كه در اين قطع روابط بهوجود آمده استقبال مي كند و از خطرهاي بزرگ تر كه مرقوم شده است، هراس ندارند. و آن روز براي ملت ما خطرناك است كه روابطي نظير روابط رژيم خائن سابق تجديد شود، و با اميد به خداي متعال، تجديد نخواهد شد.
من از جنابعالي با نفوذ معنوي كه بين ملت مسيح داريد مي خواهم كه دولت امريكا را از عواقب ستمگري ها و زورگوئي ها و چپاول گري ها بترسانيد و آقاي كارتر را كه با شكست نهائي مواجه است، نصيحت كنيد كه با موازين انساني با ملت هايي كه مي خواهند استقلال مطلق داشته باشند و وابسته به هيچ قدرتي در جهان نباشند، رفتار كند و از تعليمات حضرت مسيح - سلام الله عليه - پيروي نمايد و خود و دولت آمريكا را بيش از اين در معرض رسوايي قرار ندهد.
از خداوند متعال سعادت مستضعفين جهان را خواستار و قطع ايادي ستمگران را اميدوارم.
25/فروردين1359
روح الله الموسوي الخميني
اقدام هاي بعدي شما در واتيكان و يا بهتر بگويم در ايتاليا و واتيكان چه بود؟
... آغاز انقلاب بود و شور و هيجان انقلابي در همه جا حاكم... مسلمانان ايتاليا يك مركز اسلامي داشتند و سرپرستي آن به عهده آقاي «ابوالقاسم اميني» - وزير دربار سابق مبغوض و تبعيدشده شاه بود - كه فقط به نماز و روزه و مراسم عقد و ازدواج و اين قبيل امور مي پرداخت. يك شيخ مصري هم امام جمعه بود.
سفارت ما در واتيكان با اين مركز اسلامي روابط حسنه اي برقرار كرد. در جلسات عمومي مركز كه از سفراي كشورهاي اسلامي تشكيل مي شد. شركت مي نمود، البته من در مسئله مسجد بزرگ رم هم تا حدود امكان همكاري داشتم و حق عضويت سالانه ايران را كه حدود ده هزار دلار بود پرداختيم، ولي چون بودجه مركز و مسجد از سوي عربستان سعودي، تأمين مي شد، در عمل آقاي اميني هم تابع آنها بود!... ما چند بار پيشنهاد كرديم كه مركز اسلامي بايد نشرياتي به زبان ايتاليايي داشته باشد، اما عملي نشد، لذا خود من مؤسسه اي تحت عنوان: «مركز فرهنگي اسلامي اروپا - رم» تأسيس كردم كه علاوه بر تشكيل جلساتي براي دانشجويان مسلمان ايراني و عرب، عمدتاً به نشر كتاب ها و رساله هاي اسلامي به زبان ايتاليائي پرداخت.
يعني به نشر كتاب هاي جديد در زمينه هاي اسلامي پرداختيد، يا متون اسلامي؟
به طور كلي ما آنچه را كه «ادبيات انقلاب اسلامي» نام مي گرفت به زبان: ايتاليائي، فرانسه، انگليسي، فارسي و عربي از رم - ايتاليا منتشر كرديم. نخست مجله اي به نام «انقلاب مستضعفين» LA_RIVOLUZION_MOSTAZAFINو سپس «پيام انقلاب اسلامي»: IL_MESSAGGIO_DELLA:_RIVOLUZIONE_ISLAMICA و پس از مدتي انتشار، باز نام آن را هم تغيير داديم و مجله اي جديد به نام «براي يك دنياي نو» PER_UN_MONDO_NUOVOمنتشر ساختيم و آن را براي همه احزاب، سنديكاها، كتابخانه ها، اصحاب جرائد و اغلب نمايندگان مجلس مي فرستاديم. غير از توزيع وسيعي كه در سطح دانشگاه ها، توسط انجمن اسلامي دانشجويان ايراني و عرب انجام مي شد.
علاوه بر مجله، كتاب هاي خاصي هم در زمينه هاي مسائل اسلامي منتشر ساختيم. در مرحله نخست براي آشنايي بيشتر روشنفكران و انديشمندان ايتاليايي با انديشه هاي امام، سعي كرديم كه آثار ايشان را به ايتاليائي ترجمه و منتشر سازيم كه از جمله: حكومت اسلامي، تفسير سوره حمد، جهاد اكبر، پيام هاي امام به دنياي مسيحيت و پاپ، مسئله روز جهاني قدس، گزيده افكار و غيره را منتشر ساختيم... و سپس كتاب هايي: از علامه طباطبائي، شهيد مطهري و دكتر شريعتي...
ازمتون اصلي اسلامي،مثلاقرآن مجيدوياكتاب هاي ديگر،چطور؟
در مورد قرآن بايد بگويم كه در ايتاليا بيش از 15 نوع ترجمه قرآن مجيد موجود بود... روزي من براي تهيّه اعلاميه سالگرد انقلاب، از خانم «سلوياكورتوز» مترجم سفارت خواستم كه آيه استضعاف را از روي متن ترجمه «پروفسور بوزاني» در اعلاميه بياورد... پروفسور بوزاني استاد اسلام شناسي در دانشگاه فلورانس بود. ولي براي احتياط گفتم ترجمه آيه را براي من نقل كند؟ اتفاقاً معلوم شد كه بسيار احتياط به جايي بوده است... چون وقتي به ترجمه «و نجعلهم ائمة» رسيد، گفت: آنان را شاهزادگان درجه يك «PRINCI PRIMI » قرار مي دهيم! من فكر كردم شوخي مي كند؟... چون هنوز با زبان ايتاليائي آشنا نشده بودم، از فرهنگ ايتاليائي - فارسي استفاده كرد و به من نشان داد كه «پرنچي» يعني شاهزادگان «پريمي» هم يعني درجه يك! خوب من همان وقت فكر كردم وقتي بهترين مترجم و استاد اسلام شناسي!، چنين اشتباه فاحشي را مرتكب شده باشد و معني ائمه را كه پيشوايان است نفهمد، ديگران چگونه خواهند بود؟ لذا به فكر تهيه يك ترجمه كامل از قرآن افتادم و مدت يكسال هم خودم، هر روز صبح و قبل از آغاز كار رسمي سفارت، و در محل سفارت با خانم سلويا كار كرديم، اما پس از يكسال فقط يك جزء و نيم از ترجمه آماده شد، لذا فكر كردم كه از مترجم تمام وقتي استفاده كنيم و از آقاي آنجلو ترينسوني ANGELO_TERENZONI دعوت كرديم كه به ترجمه قرآن بپردازد.
و بالاخره ترجمه ايشان را در سه سال پيش كه در سفري موقت به ايتاليا رفته بودم، چاپ كرديم.
آقاي ترينسوني را مي توانيد بيشتر معرفي كنيد؟
آقاي ترينسوني يك ايتاليائي عارف مسلكي است و مجله اي داشت به نام SOPHIA و كتابي هم درباره انقلاب اسلامي ايران نوشته بود كه از سوي انتشاراتALKEST در سال 1980 م منتشر شده بود. ما با ايشان همكاري و رابطه فرهنگي و دوستانه اي داشتيم، واقعاً درويش بود. اصلا دنبال پول و حق الترجمه نبود، گر چه ما به وظيفه خود عمل مي كرديم، ولي او خود موضوع را دنبال نمي كرد، در همان ايام از ايشان خواستيم «نهج البلاغه» را هم براي ما ترجمه كند... و او هم با جديت تمام، از روي ترجمه انگليسي نهج البلاغه ـ كه باز ما آن را در ايتاليا چاپ كرده بوديم ـ آن را به ايتاليائي ترجمه كرد كه دو سه بار از طرف مركز فرهنگي اسلامي اروپا - رم چاپ شد و مورد استقبال فرهنگيان قرار گرفت. حتي وابسته فرهنگي وزارت ارشاد در رم آقاي «بهارلو» به من خبر داد كه ترجمه نهج البلاغه در دانشكده فلسفه و علوم انساني دانشگاه رم و فلورانس، جزء مواد درسي دانشجويان شده است و ما با مسّرت تعداد زيادي از ترجمه چاپ شده را توسط ايشان به آنها، به عنوان هديه فرستاديم.
امكانات شما در رابطه با نشر فرهنگ اسلامي و پيام انقلاب اسلامي در اروپا چگونه بود؟
متأسفانه امكانات ما محدود بود. البته سقف بودجه تبليغات سفارت به لطف دوستان وزارتخانه، بهويژه جناب آقاي دكتر ولايتي در مقايسه با ديگر نمايندگي ها بسيار خوب بود. اما كفاف نمي داد ولي دست ما را باز گذاشته بودند ما هم از اين امر كمال حُسن استفاده را مي كرديم كه پس از هزينه كردن! از بودجه هاي اضافي ديگر سفارت، استفاده مي كرديم كه باز به دستور جناب وزير و همكاري جناب آقاي عرب معاونت محترم مالي و اداري وقت، مشكل برطرف مي شد. و من فراموش نمي كنم كه آقاي عرب در مواردي هم كه واقعاً ديگر راه قانوني! براي هزينه ها نبود، از ما مي خواست كه معادل ريالي هزينه ها را بدهيم تا به نحوي معادل دلاري را تأمين كنند و هميشه هم باز با تأييد جناب آقاي دكتر ولايتي مسئله حل مي شد.
در اينجا نقل خاطره اي بسيار بجاست كه واقعاً براي من عليرغم همه سختي ها و ناراحتي هائي كه پيش مي آمد، دلگرم كننده بود و آن اين بود كه در آخرين مورد، ما معادل يك ميليون تومان را كه در بودجه سفارت باقي مانده بود، هزينه كرديم و در ايران اين مبلغ را از خودم يا دوستان تأمين كردم و به بخش مالي دادم در واقع مشكل اداري نداشتيم. اما پس از پايان مأموريت كه من به ايران آمدم، يعني حدود دو سال پس از هزينه و پرداخت ريالي آن به معاونت مالي، دو سه نفر از دوستان پرداخت كننده وجه، براي نگهداري قبض يا سند در دفتر محاسباتي خود، خواستار «قبض قبولي» حضرت امام شدند؟... من هم احتمال دادم كه حضرت امام اين امر را نپذيرند، چون دو سال پيش من پولي را از كسي گرفته و در خارج هزينه كرده ام و اكنون قبض مي خواهم؟... به ظاهر خيلي طبيعي به نظر مي رسيد كه ايشان اين امر را نپذيرند، گر چه حضرت امام در جريان كارهاي فرهنگي ما قرار داشتند و هر وقت خدمتشان مي رسيدم، تقدير و دعا مي كردند...
به هرحال روزي دسته چك در جيب! به دفتر امام در جماران رفتم و موضوع را به حجت الاسلام والمسلمين حضرت آقاي رسولي محلاتي گفتم و افزودم كه اگر ايشان به هر دليلي قبول نفرمودند، چك من آماده است و تقديم مي كنم... جناب رسولي چهار «قبض قبولي» به نام اشخاص مورد نظر نوشته و همراه كارهاي ديگر به اندروني بردند، ولي چند دقيقه بعد برگشته و با لبخند گفتند: حضرت امام قبض ها را نپذيرفتند...! من هم گفتم، حق است، قبض پس از دو سال؟... و بلافاصله دسته چك خود را درآورده و مبلغ را نوشته و روي ميز ايشان گذاشتم و ضمن تشكر عازم شدم كه بروم... اما آقاي رسولي با خنده گفتند: حالا چه عجله داريد؟ يك چائي ديگر بخوريد! چك را هم برداريد، من گفتم حضرت امام قبض ها را نپذيرفتند و فرمودند كه «قبض وصولي» خدمتشان ببرم نه «قبض قبولي»، تا مهر بزنند.
البته فرق اين دو نوع قبض در اين است كه در اولي، يعني پول به دست من نرسيده، ولي مورد قبول است. مفهوم نوع دوم آن است كه گويا پول اصلا به دست خود ايشان رسيده است. اين نوع اعتماد حضرت امام، براي من واقعاً موجب افتخار و خيلي دلگرم كننده بود چون من مبلغي از وجوهات شرعيه را دو سال پيش در ايران تهيه كرده و در خارج هزينه كرده ام و اكنون آمده ام قبض قبولي مي خواهم ولي ايشان - البته با توجه به شناخت و سوابق - آن را به عنوان وصول به دست خودشان، تلقي فرمودند... من فتوكپي قبض ها را در آرشيوم دارم و البته در فصلنامه «تاريخ و فرهنگ معاصر» شماره دوم سال 1370 هم به تناسبي، متن آنها نقل شده است...
به هرحال اين خاطره بسيار دل انگيزي در رابطه امور فرهنگي ايتاليا است كه من هيچوقت آن را فراموش نمي كنم.
اشاره كرديد كه در آخرين سفر ترجمه قرآن را چاپ كرديد؟
من درست پنج سال - از سال 60 تا 65 - در واتيكان بودم بعد از پايان مأموريت به ايران برگشتم... ولي در سال 69 هم باز به مدت سه ماه به عنوان «مأموريت موقت» به واتيكان رفتم، در اين سه ماه علاوه بر ترجمه قرآن مجيد كه قبلا آماده شده بود و چند كتاب، و به زبان ايتاليائي چاپ كردم...
يكي از كتاب ها از استاد بزرگوارمان مرحوم علامه طباطبائي تحت عنوان «مسيح و مريم در قرآن» GESU_E_MARIA_NEL_CORANO بود كه توسط برادر جوان و جديدالاسلام ايتاليائي ما به نام
عبدالهادي پالوزي Abdul_Hadi_Paluzzii ترجمه شده بود، و يكي ديگر كتابي تحت عنوان: زندگي، مبارزه و پيام هاي امام خميني IMAM_KHOMEINI_LA_VITA,_LA_LOTTA,_IL_MESSAGGIO كه با مقدمه اي از اينجانب در 200 صفحه منتشر شد، اين كتاب شامل شرح زندگي امام، مبارزات امام بر ضد استبداد، پيام هاي امام به پاپ، دنياي مسيحيت، يهوديان، پيام حج 1407 هجري، و آخر سر، ترجمه كامل وصيت نامه ايشان به عنوان يك سند Testamentoاست. و كتاب ديگر ترجمه كتاب شهيد آيت الله سيّد محمدباقر صدر درباره مهدي موعود بود.
جمعاً شما در مدت اقامت خود در ايتاليا (واتيكان) چند كتاب و نشريه و به چه زبان هايي منتشر ساختيد؟
«مركز فرهنگي اسلام اروپا - رم» كه در واقع واحدي از سفارت ما در واتيكان بود، پس از خريداري چاپخانه اي كوچك و تجهيز دفتر و استخدام يكي دو مترجم، توانست در مدت اقامت اينجانب بيش از 150 نوع كتاب و نشريه و مجله به زبان هاي عمدتاً: ايتاليائي و سپس انگليسي، عربي، فارسي و فرانسه منتشر سازد و دامنه توزيع ما هم توسط نمايندگي هاي جمهوري اسلامي ايران در اروپا و آفريقا، بسيار گسترده بود... عمده ترين كتاب هاي ما: قرآن مجيد و نهج البلاغه به زبان انگليسي و ايتاليايي بود... بعد كتاب هاي امام خميني(قدس سره) مانند: حكومت اسلامي، جهاد اكبر، تفسير سوره حمد، پيام ها به دنياي مسيحيت و پاپ، مسئله قدس، سپس آثاري از استاد علامه طباطبائي، آيت الله كاشف الغطاء و آيت الله خامنه اي، شهيد بهشتي، شهيد مطهري، زنده ياد دكتر شريعتي و خودم و ديگران بود. از علامه طباطبائي مقالاتي درباره تشيع و همچنين مسيح و مريم در قرآن بود كه بسيار مورد توجه واقع گرديد.
مسيح و مريم در قرآن علامه طباطبايي، تأليف خاصي است؟ در بين آثار فارسي ايشان همچو كتابي ديده نمي شود؟
نه، اين بخشي از مباحث تفسير الميزان است كه در جلد سوم متن عربي آمده، و بيشتر در رابطه با قداست حضرت عيسي و مريم(عليهم السلام) و رد اتهامات ناشايسته يهوديان است كه بيشتر، در مورد آن دو بزرگوار، اشاعه داده اند... و در واقع يك بحث قرآني است در اثبات قداست آن دو بزرگوار...
البته من طبق معمول! مقدمه اي بر كتاب دارم كه در آن با نمودار و ارقام روشن ساخته ام كه قرآن مجيد براي اثبات عظمت، طهارت و قداست حضرت مسيح، پيامبر پاك خدا و مريم عذراء، بخش قابل توجهي از آيات را به آن دو بزرگوار اختصاص داده تا آنجا كه در مجموع، بالغ بر 175 آيه شامل 3163 كلمه - معادل 1/4% كل كلمات قرآن - در اين رابطه در قرآن مجيد آمده كه نشان دهنده اهتمام خاص اين كتاب آسماني به موضوع است.
و باز گفته ام با بررسي آيات قرآني، روشن مي شود كه براي تفاهم اصولي و منطقي با مسيحيت مترقي، آمادگي از سوي مسلمانان هست ولي شرط اول، «صداقت» و «صراحت» است و چهارچوب ديالوگ طرفين هم در قرآن مجيد مشخص شده است: «بگو اي اهل كتاب بياييد به سوي كلمه حقي كه ميان ما و شما مشترك است و آن اينكه جز خداي يكتا هيچ كس را نپرستيم و هيچ چيزي را با او شريك قرار ندهيم» اين اصل نخستين و شرط اساسي هر نوع ديالوگ منطقي است و ظاهراً با هواداران الهيات رهايي بخش، مي توان به نتايج مثبتي رسيد، اما در مورد حُسن نيت واتيكانيان! يا ديگران، ترديدهايي جود دارد.
راجع به اهانت يهوديان نسبت به عيسي(عليه السلام) اشاره كرديد، خوب با اين وصف، روابط اخير واتيكان با اسرائيل را شما چگونه ارزيابي مي كنيد؟ و خود آنها چگونه آن را توجيح مي كنند؟
اين هم يك بازي يا معامله سياسي بود. اصولا بايد گفت كه واتيكان به عنوان يك كشور، در اغلب مسائل سياسي دنباله رو سياست هاي غربي بهويژه امپرياليسم آمريكاست... و من با اينكه بارها در گفتگو با مقامات عالي رتبه واتيكان، از جمله كاردينال كازارولي (صدراعظم واتيكان) و منسنيور سلوستريني (وزير امور خارجه واتيكان) موقعيت و توان آنها را در رابطه با رهبري مذهبي يك ميليارد كاتوليك جهان يادآور شده و تذكر داده بودم كه مي توانند از قدرت خود در راستاي رهايي ملت ها استفاده كنند و خود پاپ هم در نخستين ملاقات من با ايشان، ضمن صحبت هاي خود اشاره كرد كه من مايلم مسيحيان هم در اعتقادشان مانند مسلمانان ايران باشند، اما در عمل متأسفانه موضع گيري ها همسو با اين ادعا نبود!
در مورد رابطه با اسرائيل بايد اضافه كنم واتيكان و پاپ نه تنها اعتقاد و گفته هاي دو هزار ساله مسيحيت را در اين رابطه زير پا گذاشت، بلكه متأسفانه در مورد حق فلسطيني ها و سرنوشت بيت المقدس هم وارد معامله كثيفي شد و خواستار بين المللي شدن آن! گرديد كه با معيارهاي تاريخي - اخلاقي - ارزشي هيچ مذهبي سازگار نيست و اين امر به نظرم نياز به گفتگوي مستقل و خاصي دارد كه باشد براي بعد... البته من به گوشه هايي از اين امر، در كتاب «واتيكان دنياي اسلام و غرب» پرداخته ام.
با توجه به تضاد فكري شما با واتيكان، آيا مشكل خاصي با دولت پاپ نداشتيد؟ برخورد آنها با شما چگونه بود؟
مشكل خاصي كه نه! ولي گاهي موضع گيري هاي سياسي پاپ موجب مي شد كه من در مصاحبه هاي خود با جرائد چاپ ايتاليا، مطالبي را مطرح سازم و از روش آنها انتقاد كنم، و اين امر براي آنها گويا غيرمترقبه و ناگوار بود. از جمله در جريان كشته شدن فلسطيني ها توسط اسرائيلي ها و در تونس كه پاپ اصلا موضع نگرفت، من اين سئوال را در جرائد ايتاليا مطرح مي كردم كه چرا پاپ در مورد كشته شدن يك صهيونيست، به قول خودش قلبش به درد مي آيد، ولي در مورد حمله اسرائيل مثلا به «حمام الشطي» تونس و كشته شدن يكصد انسان تونسي و فلسطيني، قلبش به درد نمي آيد؟!
مدتي بعضي از آقايان قيافه! گرفتند و به اصطلاح در برخوردها «سرد»! بودند، ولي ما كه براي خوش آيند آنها يا كس ديگري نمي توانستيم از حق بگذريم و به راه خود در انتقاد از سياست واتيكان ادامه داديم و اين بود كه توسط سفيرشان در تهران، اعتراض كرده بودند كه من در كشور متوقف فيه! عليه پاپ مصاحبه كرده ام؟!... و مركز موضوع را از من پرسيد و من جواب دادم كه مصاحبه من در «ايتاليا» چاپ شده نه در «واتيكان» و من گرچه سفير ايران در واتيكان هستم، ولي حق دارم كه در هر كجاي دنيا، از جمله ايتاليا، نقطه نظرهاي خود را بيان كنم!... ظاهراً موضوع منتفي شد، اما بعد واتيكاني ها! با من برخورد سردتري داشتند كه بي شك ما هم آمادگي براي پذيرفتن آن را داشتيم!... و «مقابله به مثل» كرديم و در نهايت هم بازنده خود آنها بودند...
------------------------------------------------------------------
1. گفتگويي با استاد سيّدهادي خسروشاهي درباره فعاليت هاي فرهنگي ايشان در اروپا، نقل از فصلنامه: «تاريخ و فرهنگ معاصر»، شماره 8، زمستان 1372، ص 207.
2. رجوع شود به صحيفه امام، ج 11، ص 29 تا 37.