چهره هاى ماندگار(1 )
بسم الله الرحمن الرحيم
استاد نخست اشاره اى به زندگى و تحصيلات خود بفرمائيد.
... اينجانب سيدهادى خسروشاهى به سال 1317 در «تبريز» در خاندانى آراسته به علم و فقاهت، به دنيا آمدم و پدر اينجانب مرحوم آيت الله آقا سيد مرتضى خسروشاهى، از اجله علماء و فقهاء و مراجع صاحب رساله آذربايجان بودند كه تحصيلاتشان در نجف انجام گرفته بود و پس از مراجعت، در تبريز مشغول تدريس و تعليم بودند. ايشان علاوه بر «رساله عمليه»شان كه چاپ شده بود، داراى آثار متعددى در زمينه هاى علوم اسلامى: اصول و فقه و تفسير و حديث هستند كه بعضى از آنها چاپ شده و بعضى هم مخطوط مى باشد كه در كتابخانه خانوادگى، نگهدارى مى شود.
از جمله كتاب هاى ايشان كه چاپ شده، «نثارات الكواكب على خيارات المكاسب» است كه حاشيه اى است بر بخش خيارات «مكاسب» علامه الاستاذ شيخ مرتضى انصارى... كتاب ديگرى هم دارند به نام «معنى حديث الغدير» كه مفهوم و محتواى حديث غدير را به زبان عربى توضيح داده اند كه يك بار در «نجف» چاپ شده و اخيراً هم توسط اينجانب هر دو كتاب در قم با مقدمه و توضيحاتى تجديد چاپ شده اند. استاد شيخ محمد رازى در كتاب «آثار الحجه» جلد دوم، ضمن شرح زندگى مرحوم والد و اجداد، در مورد نسب ما مرقوم داشته اند كه با سىوپنج واسطه، نسب ما به امام حسين بن على بن ابيطالب عليهماالسلام مى رسد.
اينجانب تحصيلات مقدماتى را در تبريز به پايان رساندم و پس از فوت مرحوم والد ماجد در سال 1332 شمسى، در پانزده ـ شانزده سالگى به «قم» آمدم و به ادامه تحصيل در سطوح فقه و اصول و تفسير و فلسفه پرداختم البته در مراحل بالاى دروس حوزوى از محضر اساتيد و بزرگانى چون حضرت امام خمينى رضوان الله تعالى عليه و آيت الله شيخ محمدعلى اراكى و مرحوم آيت الله شريعتمدارى و آيت الله علامه طباطبايى(قدس سره) و اساتيد بزرگوار ديگرى استفاده نمودم و در مسائل اجازات در امور حسبيه و امور علميه و نقل روايت، از علما و مراجع بزرگ نجف و قم و مشهد، چون: حضرت امام خمينى و آيت الله خوئى، آيت الله مرعشى نجفى، آيت الله آقا سيد محمد ميلانى، آيت الله شريعتمدارى، آيت الله سيد صادق روحانى، آيت الله شيخ آقا بزرگ طهرانى، آيت الله آقا شيخ مرتضى حائرى، آيت الله آقا سيد احمد زنجانى و آيت الله آقا شيخ محمدجواد اصفهانى و آيت الله ميرزا ابوالفضل زاهدى قمى و ديگران، اجازاتى دارم.
فعاليت هاى من در زمينه هاى علمى و فرهنگى، در واقع از همان سال 1332 شروع شد و از همان زمان، با بيشتر مطبوعات اسلامى از جمله: مجله نور دانش، آيين اسلام، مكتب اسلام، مكتب تشيع، معارف جعفرى، راه حق، نداى حق، روزنامه وظيفه، مجموعه حكمت، مجله مسلمين، مجله آستان قدس، تا آنجا كه يادم هست، همكارى داشتم. بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هم بيشتر با روزنامه «اطلاعات» همكارى قلمى دارم... در سطح جهانى هم اينجانب گاهى به عنوان نماينده «حوزه علميه قم» ـ بيشتر قبل از انقلاب ـ و گاهى هم به طور مستقل، در كنفرانس ها و كنگره هاى زيادى در كشورهاى اروپايى ـ عربى و اسلامى شركت كرده ام كه از جمله آن كشورها: پاكستان، مصر، الجزاير، عربستان، قطر، تركيه، لبنان، ايتاليا، انگليس، آلمان و سوئيس و ... را مى توانم نام ببرم.
در سال 1351 شمسى «مركز بررسيهاى اسلامى قم» را به مثابه واحدى از حوزه علميّه قم، تأسيس كردم كه بيشتر فعاليت هايم در چهارچوب آن، فرهنگى و نشر كتب و آثار اسلامى به زبان هاى خارجى ـ عمدتاً: عربى، آلمانى، انگليسى، فرانسه و فارسى ـ بود.
در سال 1361 در «اروپا» يعنى در ايتاليا «مركز فرهنگى اسلامى اروپا» را در «رم» تأسيس كردم كه اين مركز بيش از صدوپنجاه جلد كتاب و نشريه به زبان هاى: ايتاليايى، عربى، انگليسى، فرانسه و فارسى منتشر كرد كه از جمله آنها: قرآن مجيد به زبان ايتاليايى، نهج البلاغه به زبان ايتاليايى است كه براى اولين بار در ايتاليا منتشر شد. و نهج البلاغه به زبان انگليسى و زندگى پيامبر اكرم به زبان انگليسى و ايتاليايى و مجموعه اى از آثار حضرت امام خمينى، مرحوم شهيد مطهرى، مرحوم دكتر شريعتى و بعضى از آثار استاد مرحوم استاد علامه طباطبايى ترجمه و منتشر شد.
فعاليت هاى سياسى بنده در واقع از سال 1332 پس از آشنايى نزديك با مرحوم آيت الله كاشانى، مرحوم آيت الله طالقانى و شهيد نواب صفوى، آغاز شد و در همين راستا از همان دوران تا زمان پيروزى انقلاب اسلامى، بارها در قم و تبريز و تهران دستگير و زندانى و يا تبعيد شدم كه آخرين بار آن، قبل از پيروزى انقلاب اسلامى تبعيد به كوير «انارك» يزد بود كه به مدت سه سال محكوم كردند! و ما را به آنجا فرستادند كه ماه ها در خدمت مرحوم آيت الله سيّدمرتضى پسنديده اخوى حضرت امام و حضرت آيت الله ناصر مكارم شيرازى بوديم. و با پيروزى انقلاب اسلامى، به «قم» برگشتيم...
پس از پيروزى انقلاب اسلامى اينجانب نخست به مدت دو سال نماينده حضرت امام خمينى(قدس سره) در «وزارت ارشاد اسلامى» بودم و سپس به عنوان سفير جمهورى اسلامى ايران در «واتيكان» انتخاب و اعزام شدم كه مدت پنج سال در ايتاليا به سر بردم و در اين مدت، علاوه بر تأسيس «مركز فرهنگى اسلامى اروپا» در «رم» چندين مجله و ماهنامه به زبان هاى: عربى، انگليسى و ايتاليايى از رم و لندن منتشر ساختيم كه به يارى حق نشر بعضى از آنها هنوز استمرار دارد.
بنده علاوه بر زبان هاى: تركى آذرى و استانبولى و فارسى و عربى، با زبان هاى انگليسى و ايتاليايى هم آشنايى دارم و پس از مراجعت از سفر مأموريت خارج از كشور، همچنان با وزارت امور خارجه، به عنوان مشاور جناب وزير، همكارى دارم. در دانشگاه هاى كشور از جمله: دانشكده حقوق دانشگاه تهران، دانشكده روابط بين الملل وزارت خارجه و مراكز علمى و دانشگاهى ديگر تدريس هايى داشتم و دارم و در قسمت ارتقاء مقام بعضى از برادران وزارت امور خارجه هم به عنوان «استاد راهنما» با آنان همكارى دارم.
در مورد آثار خودتان توضيحاتى بفرمائيد.
در مورد آثار بنده، من بايد اول اشاره كنم به اين نكته كه من آثار واقعاً قابل ذكرى ندارم كه بشود آنها را جزء آثار ناميد! ولى تأليفاتى چند و ترجمه هايى چند از آثار شخصيّت هاى بزرگ جهان اسلام دارم كه مى شود گفت آنها آثارند، چون متعلق به آنها است. البته در مسئله تأليف و يا ترجمه هم من فرقى بين تأليف و ترجمه نمى بينم و فكرم هميشه اين بوده كه چه چيزى و كتابى يا اثرى، به هدف كمك مى كند؟! به دنبال ترجمه و نشر آن مى رفتم. اينكه حتماً كتاب با عنوان «مؤلف»! منتشر بشود يا «مترجم»، براى من مهم نبود. اين نكته را هم از مرحوم استاد «سيد غلامرضا سعيدى» ياد گرفته بودم كه ايشان هميشه ترجمه مى كرد و يك بار همان اوائلى كه قم آمده بودم، به ايشان گفتم: استاد چرا شما هميشه ترجمه مى كنيد؟ با اينكه به چند زبان آشنايى داريد و مى توانيد تأليف كنيد؟ ايشان گفتند: ترجمه آسان تر است و اگر انسان به جاى اينكه سه كتاب را ترجمه كند، بيايد يك جلد كتاب تأليف بكند، در واقع مغبون است! البته اين يك ديدگاه است و نفى تحقيق و تأليف را نمى كند. هر كسى به يكى علاقه دارد، استاد «احمد آرام» هم اين عقيده را داشت و با اينكه دانشمند بزرگى است، ولى بيشتر به ترجمه مى پرداخت.
ترجمه هاى من از زمانى كه به قم آمدم در واقع شروع شد. البته تبريز هم چيزهايى مى نوشتم، ولى خيلى قابل ذكر نيست، اولين كتابى كه منتشر كرديم در قم به نام «اسلام و هيئت» كه تأليف مرحوم آيت الله سيد هبة الدين شهرستانى است كه يك بار توسط مرحوم «اسماعيل فردوس فراهانى» ترجمه شده بود و آن ترجمه را هم ما در واقع با توجه به چاپ هاى بعدى كتاب، تكميل و تتميم كرديم و منتشر شد. كتاب ديگرمان تقرير بحث هاى تفسيرى استاد آيت الله شيخ جعفر سبحانى ـ كه از اساتيد بزرگوار ما هستند و خداوند ايشان را سلامت بدارد ـ «تفسير صحيح آيات مشكله قرآن» است كه اين كتاب با اشراف استاد سبحانى تنظيم و بارها چاپ شده است.
يك كتابى هم من تأليف و منتشر كردم و خيلى مورد استقبال قرار گرفت، كتابى به نام «دو مذهب» بود كه نخست در سالنامه «مكتب تشيع» چاپ قم، منتشر شد و بعد به طور مستقل... و تا آنجايى كه من اطلاع دارم تاكنون سى بار به طور مجاز تجديد چاپ شده به اشكال مختلف در داخل و خارج... و مباحثى است درباره اسلام به عنوان يك مذهب مبارز و مذاهبى كه در راه ارتجاع و امپرياليسم هستند! اين كتاب خيلى مورد توجّه عموم قرار گرفت.
من اين كتاب را توسط مرحوم آيت الله سيّد صادق لواسانى به حضرت امام خمينى(قدس سره) كه در «قيطريه» محصور بودند، فرستادم و حضرت امام ضمن اعلام وصول و ارسال هديه اى، مرقوم فرموده بودند كه «من اين كتاب را دو بار مطالعه نمودم و براى شما دعا كردم»...
كتاب ديگرى داريم از شهيد سيد قطب به نام «اسلام و صلح جهانى» كه با آيت الله زين العابدين قربانى ـ امام جمعه فعلى لاهيجان ـ(2 )ترجمه كرديم كه باز ده ها بار چاپ شده است. كتاب ديگرى هست باز از شهيد سيد قطب به نام «عدالت اجتماعى در اسلام» كه توسط آيت الله محمّدعلى گرامى و حقير ترجمه شده و بارها در قم و تهران بااطّلاع و بى اطلاع ما، چاپ شده.(3 ) يك كتابى هم از مرحوم آيت الله كاشف الغطاء درباره انجيل و مسيح و در واقع معرفى و نقد «اناجيل موجود» است، ترجمه كرده ام كه يك بحث تحليلى درباره اناجيل اربعه است كه باز تا آنجايى كه من اطلاع دارم، بارها چاپ شده است.
... ما در ايتاليا از سوى مركز فرهنگى اسلامى اروپا مجموعه اى از آثار حضرت امام را به ايتاليايى ترجمه و منتشر كرديم كه اولين آنها همان حكومت اسلامى حضرت امام بود كه تحت همان عنوان منتشر گرديد. بعد تفسير سوره حمد ايشان را چاپ كرديم... همچنين پيام هاى حضرت امام راجع به مسئله جهانى قدس منتشر كرديم، و سپس «جهاد اكبر» ايشان را چاپ نموديم... و آنگاه مجموعه نامه ها و پيام هاى ايشان را به عالى جناب پاپ و دنياى مسيحيت...
در بين ترجمه هايى كه من انجام داده ام بيشتر از همه به ترجمه كتاب الامام على صوت العداله الانسانيه تأليف نويسنده معروف مسيحى استاد جرج جرداق علاقه دارم، اين كتاب را كه من چند سالى روى آن زحمت كشيدم والحمدالله آخرين چاپ ويراستارى شده آن اخيراً در شش جلد و در سه مجلد منتشر شده كه يك جلد آن در واقع توضيحات اينجانب بر مطالب كتاب است كه در آخر هر جلدى نقل شده و كتاب در كلّ حدود دوهزار و چهارصد صفحه است... و كتاب بسيار ارزشمندى در معرفت حضرت على(عليه السلام) و اهداف و آرمان هاى انسانى آن امام بزرگوار است.
كتاب هاى ديگرى كه اخيراً شروع كرديم ـ يعنى اخيراً چاپ آن را شروع كرديم ـ مجموعه «حركت هاى اسلامى معاصر» است كه بيست جلد آن تقريباً آماده چاپ است و شش جلد آن منتشر شده است.
اوّلين آن: «فدائيان اسلام تاريخ، عملكرد و انديشه» است. دوّمين آن «اخوان المسلمين بزرگ ترين حركت جنبش اسلامى معاصر»، و سوّمين آن «حركت اسلامى فلسطين از آغاز تا انتفاضه»، ـ جلد دوم اين «دوران انتفاضه» خواهد بود ـ يكى ديگر از مجلدات مجموعه حركت هاى اسلامى معاصر سه كتاب از شهيد فتحى شقاقى است كه من ترجمه كرده ام: يكى درباره امام خمينى و انقلاب اسلامى است، يكى راجع به مسئله شيعه و سنى، يكى هم تحليلى از مسئله فلسطين...
دو كتاب منتشر شده اخير هم از مرحوم دكتر كليم صديقى است يكى به نام «مسائل نهضت هاى اسلامى» و ديگرى تحت عنوان «نهضت هاى اسلامى و انقلاب اسلامى ايران».
به هرحال از اين مجموعه، شش جلد تا به حال چاپ شده و شش جلد ديگر در مرحله نهايى است كه انشاءالله به تدريج چاپ مى شود... مجلدات اين مجموعه كه فعلا بيست جلد است ـ ولى جمعاً تا پنجاه جلد خواهد رسيد ـ يعنى اگر خدا توفيق داد و حياتى بود، در واقع يك دائرة المعارف جامعى درباره حركت هاى اسلامى معاصر در كل جهان اسلام انشاءالله خواهد بود.
در مورد «مركز فرهنگى اسلامى اروپا»، در «رم» كه اشاره كردم، ما فعاليّت هاى فرهنگى زيادى در آنجا انجام داديم كه بسيار مورد توجه دوستداران حقّ قرار گرفت. از جمله كارهايى كه انجام داديم چاپ ترجمه جديدى از قرآن مجيد بود... چون ترجمه هايى كه تاكنون از قرآن مجيد به ايتاليايى منتشر شده است، متأسفانه اغلب مغرضانه و توسط غير مسلمانان انجام يافته بود، ولى اين ترجمه را آقاى ترينسونى كه يك شخصيّت فرهنگى ايتاليايى صوفى مسلك، درويش مسلكى بود، انجام داد و چاپ كرديم. باز توسط ايشان ما نهج البلاغه مولا على(عليه السلام) را ترجمه كرديم كه براى اولين بار به زبان ايتاليايى ترجمه و چاپ مى شد.
البته از قرآن كريم پانزده يا شانزده ترجمه به ايتاليايى داريم غير از ترجمه آقاى ترينسونى، ولى نهج البلاغه براى اولين بار ترجمه شده و منتشر گرديد و به عنوان ماده درسى در دانشگاه رم و دانشگاه فلورانس ـ دانشكده علوم انسانى ـ اين كتاب تدريس مى شد كه ما تعدادى از مجلدات آن را اهداء كرديم بر دانشجويان دانشكده ها...
از جمله كتاب هايى كه باز در ايتاليا چاپ كرديم «انجيل برنابا» به زبان انگليسى است كه تنها نسخه خطى آن در كتابخانه وين نگهدارى مى شود و من توسط پروفسور اسماعيل باليج، مسلمان يوگسلاوى الاصل و رئيس كتابخانه وين، صفحاتى از اول و آخر آن نسخه را تهيّه كرده و در اوّل اين چاپ آوردم كه براى آگاهى دوستان مسيحى ما از اين انجيل، مفيد است.
كتاب «اصل الشيعه و اصولها» تأليف مرحوم آيت الله كاشف الغطاء را هم به انگليسى ترجمه و چاپ كرديم و جالب است بگويم كه من اخيراً يك نسخه از اين كتاب را در كتابخانه آقاى «روژه گارودى» ديدم كه مى گفت در شناخت تشيع به ايشان كمك كرده است... و خيلى خوشحال شدم.
كتاب هايى هم از مرحوم دكتر شريعتى درباره ماركسيسم يا مسائل مختلف اسلامى ترجمه و چاپ كرديم كه نسخه بعضى از آنها متأسفانه اينجا نيست. از جمله كتاب هايى كه باز چاپ كرديم و اين بار به زبان فرانسه، كتاب معروف «پيامبر» استاد زين العابدين رهنما است كه درباره زندگانى حضرت رسول(صلى الله عليه وآله) است، اين كتاب در اروپا و در آفريقا، بخش هاى فرانسوى زبان، بيشتر توسط نمايندگى هاى جمهورى اسلامى ايران توزيع شد.
استاد كمى درباره مسائل و مشكلات و راه حل هاى مربوطه، درباره جهان اسلام سخن بگوئيد.
در قبال سلطه استعمار و سيطره دولت هاى استعمارى بر بلاد اسلامى و گسترش فرهنگ غربى، در واقع سه نوع واكنش در دنياى اسلام بهوجود آمد:
گرايش اول، مربوط به گروهى غرب زده بود كه هوادار پيروى مطلق از غرب و تسليم در مقابل غرب بودند، يعنى آنها مى گفتند كه ما بايد از كلّيت روش هاى مادى غرب استفاده كنيم، از دستاوردهاى علمى غرب بهره بگيريم و به اصطلاح، همرنگ جماعت بشويم! و ببينيم دنيا چه جورى پيش مى رود؟ و ما هم هماهنگ آنها پيش برويم!.
در مركز سياسى ـ فرهنگى بلاد عربى كه «مصر» بود شيخ رفاعه الطهطاوى كه يك شيخ ازهرى بود، و براى ادامه تحصيل به اروپا رفته و برگشته بود، در قاهره و شبلى شميل در سوريه و جاهاى ديگر افرادى مانند اينها، هوادار اين انديشه و گرايش بودند. در ايران خودمان هم، ملكم و آخوندزاده و در آخر تقى زاده، هوادار اين روش بودند، و البته شعار معروف تقى زاده را، همه ما حداقل عنوانش را مى دانيم و شنيده ايم... او در سرمقاله يكى از شماره هاى مجله «كاوه» كه از «برلن» منتشر مى كرد، نوشت: «ايرانى بايد ظاهراً و باطناً، روحاً و جسماً فرنگى مآب شود»!، خوب اين يك گرايش انفعالى بود كه در واقع تسليم بدون قيد و شرط در قبال غرب بود و زمينه سازى براى استمرار سيطره استعمار.
روش دوم يا گرايش دوم به رهبرى سيّد جمال الدين حسينى اسدآبادى مطرح شد كه شعار اصلى آن «بازگشت به خويشتن» بود. احياء فكر دينى يا تجديد حيات اسلام سياسى، از انديشه هاى اصلى و اصيل سيّد بود كه در كشورهاى اسلامى بهويژه در مصر، آن را پى ريزى كرد و شاگردانى را در اين رابطه تربيت نمود كه مهمترين آنها شيخ محمّد عبده بعد محمّد رشيد رضا بودند و اين انديشه در كشورهاى ديگر هم هوادارانى يافت و پيشرفت هايى هم نمود.
روش سوّم يا گرايش سوّم كه مطرح شد استفاده از احساسات ناسيوناليستى و مليت گرايى در قبال سيطره استعمار بود كه هواداران اين نوع انديشه هم در بلاد اسلامى كم نبودند... در مصر، مصطفى كامل، سعد ذغلول و بعد هم تا حدودى عبدالرحمان كواكبى پيرو اين روش بودند.
البته اغلب هواداران گرايش سوم هم شاگردان مستقيم يا مع الواسطه سيّد جمال الدين حسينى بودند، منتهى روش شان در مبارزه با استعمار و استبداد داخلى، با روش سيد فرق داشت، كسانى هم بعدها روش سيّد را در احياء انديشه دينى و نجات جامعه اسلامى به كار گرفتند. در شبه قاره هند و پاكستان، مثلا اقبال لاهورى بود، مولانا ابوالأعلى مودودى مؤسّس «جماعت اسلامى» بود و شوكت على و محمّدعلى جناح را هم مى شود گفت از هواداران عملى انديشه هاى سيّد جمال الدين بودند.
در مصر بعد از رشيد رضا، در واقع مى شود گفت حركت اخوان المسلمين كه در تاريخ 1928 ميلادى توسط شهيد حسن البنّاء تأسيس شد، در واقع استمرار راه سيّد جمال الدين بود و خود مرحوم حسن البنّاء در كتاب «مذكرات الدعوه والداعيه» ـ خاطرات ايشان در چگونگى تأسيس حركت اخوان المسلمين است ـ ايشان مى نويسد كه «روش ما ادامه روش جمال الدين افغانى و محمّد عبده است» يعنى: هم روش انقلابى است و هم روش اصلاحى، بنابراين روش سيّد جمال الدين بى پيرو و بى هوادار نبود، بلكه هواداران بسيارى به تدريج در اغلب كشورهاى اسلامى پيدا كرد و به نتائج مثبتى هم رسيد.
اصولا بايد ديد كه سيّد جمال الدين حسينى مشكل و درد كشورهاى اسلامى و جوامع اسلامى را چگونه ارزيابى مى كرد؟!
سيّد معتقد بود كه در كشورهاى اسلامى پنج مشكل و درد عمده وجود دارد كه بايد آنها درمان بشود.
نخست: استبداد حاكميت، يعنى حكومت ها، چه سلاطين و چه كسانى كه به عناوين مختلف در كشورهاى اسلامى حاكم بودند، اينها با استبداد حكومت مى كردند.
دوّم: جهالت و ناآگاهى توده هاى مردم و دورى اينها از علم و تمدن، به بهانه هاى مختلف، در صورتى كه اسلام اوّلين مشوّق استفاده از علوم و پيروى از حقّ و حقيقت بود.
سوّم: نفوذ عقائد خرافى يا پرداختن به مسائل فرعى در جهان اسلام و متروك گذاشتن اصول حياتى.
چهارم: مسئله جدايى و فرقه گرايى و در واقع اختلافات مذهبى و يا قومى بود كه در كشورهاى اسلامى شيوع داشت و متأسفانه هنوز هم در بعضى از كشورهاى عربى و اسلامى، عوارض آن را ما در زمان خودمان به چشم مى بينيم.
پنجم: نفوذ استعمار غربى و سلطه سياسى و سپس فرهنگى آن.
سيّد براى مبارزه با اين پنج مشكل، از هر وسيله اى استفاده مى كرد يعنى در مصر كه بود، حتى قهوه خانه هاى بزرگ كه جمعيّت زيادى در آنجاها مى آمدند ـ براى استراحت، قليان كشيدن، چاى خوردن ـ سيّد مى رفت آنجاها سخنرانى مى كرد. در مراكز علمى شركت داشت. در الازهر حضور علمى ـ عينى داشت، هشت سال تمام آنجا در زاويه اى تدريس مى كرد، كه شيخ محمّد عبده هم يكى از شاگردان وى بود.
در طول اين مدت البته كه سيّد به يك نفر تدريس نمى كرد، بلكه شاگردان ديگرى هم به طور طبيعى داشت. به ايراد سخنرانى هاى مختلف در جاهاى مختلف مى پرداخت، يا به نشر كتاب، نشر مجله، نشر مقالات در روزنامه هاى مختلف ـ البته روزنامه ها و مجلات آن زمان را ما بحمدالله توانستيم به دست بياوريم و مقالات سيّد را استخراج كنيم كه انشاءالله در مجموعه آثار سيّد چاپ خواهد شد ـ(4 )
سيّد با شركت از احزاب و جمعيت ها و حتى تشكيل حزب و جمعيت، براى پيشبرد اهداف خود استفاده مى كرد و سرانجام به منتشر ساختن مجله و نشريه «العروة الوثقى» از «پاريس» اقدام كرد... يا با نوشتن نامه ها اعلاميه هاو هر وسيله اى كه خلاصه در آن زمان مقدور بود، سيّد از اين وسايل استفاده مى كرد براى پيشرفت اهداف آرمانى خود.
در واقع سيّد تشخيص داده بود كه نخستين گام در راه نجات جوامع اسلامى و بازگشت به خويشتن و احياء تفكر دينى، مبارزه با استبداد حكام داخلى است، خوب اين مبارزه را چه كسانى بايد انجام بدهند؟! تنها يك رهبر كه به طور طبيعى نمى تواند اين كار را انجام بدهد، بايد از مردم در اين راستا استفاده كرد و اگر مردم فقط مسائل اقتصادى يا از اين قبيل مسائل را براى آنها مطرح كنيم شايد، انگيزه نيرومندى براى مبارزه و قيام آنها به دست نيايد، روى همين اصل بود كه سيّد از روش عصر ما استفاده مى كرد، يعنى اين كه مبارزه را يك «واجب شرعى» و يك «تكليف دينى» تلقى و مطرح مى كرد كه مردم احساس كنند كه مبارزه با استبداد هم نوعى انجام تكليف و اداى واجب است.
دوم براى مجهز شدن به علوم و فنون و دستاوردهاى جديد تمدن... هميشه سيّد، و در همه جا مردم مسلمان را تشويق مى كرد كه از علوم جديد آگاهى داشته باشند به تحصيل علوم جديد بپردازند و به طور مثبت از دستاوردهاى مفيد تمدن غربى استفاده كنند چون مادامى كه در يك جامعه اى علوم نفوذ نداشته باشد، خرافات و يا مسائل فرعى غلبه خواهد داشت و اين يكى از عوامل استمرار و استقرار سلطه سياسى حكّام مستبد مى تواند باشد.
شما از شاگردان مرحوم علامه طباطبائى بوديد و بخشى از آثار ايشان را هم منتشر كرده ايد، خاطره يا توضيحى هم در اين باره بفرمائيد.
در مورد مرحوم علامه طباطبايى من خاطرات زيادى دارم، چه در دوران تلمّذ و چه در دورانى كه ديگر خدمتشان براى درس نمى رفتم و نقل يك خاطره در مورد جمع آورى آثار ايشان به نظرم بى مناسبت نباشد. مرحوم علامه طباطبايى نامه هاى زيادى دريافت مى كردند از كشورهاى مختلف و داخل كشور و سؤالاتى از ايشان مى شد، يا مقالاتى از ايشان درخواست مى كردند و ايشان هم اقدام مى فرمودند و نامه ها يا پاسخ ها و مقالات را به درخواست كننده مى فرستادند. بنده در يكى از سفرهاى به انگليس، به «منچستر» رفتم و مهمان انجمن اسلامى دانشجويان آن زمان بودم. در نزد برادر دانشجوئى به نام آقاى غفرانى، ده بيست صفحه از دست خط علامه را ديدم كه پاسخ هاى علمى ـ فلسفى ـ قرآنى، به سؤالات آن دانشجو بود. با اجازه آن برادر، از آنها فتوكپى گرفتم و وقتى به ايران برگشتم خدمت استاد رسيدم و گفتم: استاد حضرتعالى نسخه اى از اين نامه ها را نگه مى داريد؟ ايشان فرمودند نه، من ندارم!... و نوعاً همين جورى مى فرستم...
من پيشنهاد كردم كه اجازه بفرماييد بعد از اين، هر مقاله يا پاسخى را كه تهيه مى فرماييد و مى خواهيد بفرستيد جايى، بنده را خبر بدهيد تا بيايم استنساخ كنم ـ چون آن وقت ها فتوكپى و اين امكانات موجود و يا مرسوم نبود و يا هنوز در قم راه نيفتاده بود ـ و چنين مى شد و حتى يادم مى آيد كه گاهى ايشان آخرهاى شب تلفن مى فرمودند كه «من يك مقاله اى دارم فردا شما اگر از اينطرف عبور كرديد، بياييد اينجا و بگيريد براى نسخه بردارى» ولى من همان شبانه، اجازه مى خواستم و مى رفتم خدمتشان و ايشان هم با تواضع و فروتنى خاصى كه داشتند خودشان مى آمدند و در را باز مى كردند و مقاله را به من مى دادند و خوشبختانه محصول اين تلاش، دو جلد كتاب در 800 صفحه به عنوان «بررسيهاى اسلامى» يا «مجموعه مقالات» استاد علامه طباطبايى است كه ده ها مقاله علمى ـ فلسفى ـ تحقيقى در زمينه هاى مختلف را شامل مى باشد... البته يك روز خدمتشان رسيدم و اين مجموعه را خدمتشان ارائه دادم و استجازه كردم براى ويرايش هاى خيلى كوتاه و مختصر و ضرورى كه اجازه دادند و دعا فرمودند كه در اين كار خداوند ما را توفيق بدهد.
از فدائيان اسلام و شهيد نواب صفوى چه خاطره اى داريد؟
مرحوم شهيد نواب صفوى در تربيت طلاب جوان حوزه علميه قم يا حوزه علميه مشهد نقش به سزايى داشت و طلاب متحرك و فعال آن زمان، در اطراف حضرت نواب صفوى بودند، اصولا روش زندگى ايشان بسيار بسيار آموزنده بود از همه جهات، من يك بار يادم هست كه ايشان فرمودند برويم دكتر شهاب پور را ملاقات كنيم؟ ـ مرحوم دكتر عطاءالله شهاب پور يك انجمنى داشت به نام انجمن تبليغات اسلامى كه فعاليت هاى وسيعى در سطح جهانى در تبليغ اسلام داشت و مجله هايى به زبان هاى: فرانسه، انگليسى، فارسى و عربى از تهران منتشر مى كرد و در سراسر دنيا توزيع مى نمود ـ وقتى ايشان فرمودند برويم ديدن ايشان يا بازديد ايشان... يكى از دوستان كه از طلاب جوان بود گفت كه: آقا ايشان ريش خود را مى تراشد!! و كراوات مى زند! البته مى دانيم كه مرحوم حضرت نواب صفوى در مسئله ريش و كلاه شاپو و كروات و ديگر مظاهر غرب زدگى، خيلى حساس بودند و در اولين ملاقات با برادرهايى كه ريششان را مى تراشيدند، نصيحت مى كردند كه اين كار را نكنند و يا اگر كروات داشتند امر مى كردند كه كروات را كه از علائم غرب زدگى است، بردارند... ولى در اين مورد ايشان يك جواب بسيار آموزنده اى دادند به آن برادر عزيز ما و فرمودند: «دكتر شهاب پور اگر چه ريش ندارد، ولى بيشتر از خيلى ها در راه اسلام فعاليت مى كند، ما در اين مسير بايد دكتر شهاب پورها را تقويت كنيم» و اين بسيار آموزنده بود كه ما فقط در مسائل جزئى نبايد خودمان را گرفتار بسازيم، بلكه بايد افق فكرى مان و ديدمان، بازتر و بيشتر و دورتر باشد و البته اين را هم اشاره كنم كه اغلب يا همه اين تربيت شدگان مكتب مرحوم نواب صفوى، بعدها از ياران و شاگردان و وفاداران حضرت امام خمينى شدند...
از امام خمينى هم خاطره اى داريد؟
... از امام خاطره زياد دارم، يكى را در اين مصاحبه كوتاه نقل مى كنم:
در جريان نخستين حمله رژيم به مدرسه فيضيه كه كماندوها طلاب را مورد ضرب و شتم شديد قرار دادند و به حجره ها حمله كرده و تخريب نمودند، كتاب ها را پاره كردند و واقعاً به شكل وحشيانه اى با مردم برخورد كردند، من اولين كسى بودم كه خودم را از مهلكه بيرون كشيدم و به سرعت به بيت امام رفتم - البته منزل من هم متصل به منزل حضرت امام بود در «يخچال قاضى» - رفتم منزل حضرت امام، ديدم دو نفر آقاى خلخالى و آقاى صانعى آنجا هستند و موضوع را عرض كردم كه چه جورى اينها وحشيانه حمله كردند و طلاب شايد زير دست و پاى اينها شهيد بشوند، كشته بشوند؟ گزارش را كه عرض مى كردم مرحوم آيت الله آقا سيّد صادق لواسانى - از دوستان دوره تحصيل امام - هم رسيدند و با ناراحتى اعلام كردند كه در فيضيه چه مى گذرد؟! بعد اضافه كردند كه «من در خانه را بستم، به خاطر اينكه احتمال دارد اينها به اينجا هم حمله كنند».
اين جمله را كه ايشان گفتند، امام سخت ناراحت شدند و فرمودند كه چرا در خانه من را بستيد؟ اين طلاب مظلوم اگر جايى بخواهند بروند كجا بايد بروند؟ در خانه من هم بسته باشد چه معنى دارد؟ بعد ايشان بلند شدند و عبايشان را به دوش انداختند و فرمودند كه: پس من هم مى روم مدرسه فيضيه و در كنار طلاب...
حالا خوب رفتن حضرت امام به مدرسه فيضيه در آن بحران، عواقب غيرقابل پيش بينى داشت، طبعاً مردم به دفاع از امام مى پرداختند و مقاومت مى كردند و مزدوران رژيم هم كه مسلح بودند و وحشيانه حمله مى كردند، شايد به خود حضرت امام هم صدمه اى مى رسيد... به هرحال همه ما خواهش كرديم كه اجازه بفرماييد ما در را باز مى كنيم، حضرتعالى بنشينيد! آنگاه حضرت امام به آقاى شيخ حسن صانعى فرمودند كه «برويد در اندرونى را - درى كه نوعاً اهل بيت رفت و آمد دارند - باز كنيد و آنجا را هم بايد باز بگذاريد. آقاى صانعى رفتند آن در را هم باز كردند، و من آمدم در بيرونى را باز كردم... بعد كه طلاب يواش يواش و كم كم از راه رسيدند، مجروحين، زخمى ها كتك خورده ها و اينها، حضرت امام از اتاق آمدند بيرون و فرمودند كه من در حياط مى نشينم در حالى كه نعره «جاويد شاه» كماندوها هم از پشت باغ يخچال قاضى كه دبيرستانى به نام «دبيرستان حكيم نظامى» بود و اينها آنجا سكنى داشتند، به گوش مى رسيد و حضرت امام تا غروب در بيرون از اتاق و در حياط منزل، نشستند و نمازشان را به جماعت خواندند و بعد طلاب را دلدارى دادند و آخرهاى شب تشريف بردند اندرونى...
بر خلاف هميشه كه بعد از نماز مغرب و عشاء ايشان به داخل، مى رفتند، ايشان آنشب خيلى ديرتر به اندرونى رفتند و اين نشان دهنده شجاعت و استقامت و مقاومت حضرت امام بود كه به ما طلبه ها هم به طور طبيعى درس و دل و جرأت بيشترى مى داد.(5 )
-------------------------------------------------------
1. مجرى و مسئول برنامه جناب آقاى «اسعدى» بود و برنامه چند سال قبل به شكل گفتگو تهيه شده و در شبكه 2 سيما، برنامه «چهره هاى ماندگار» پخش گرديده است.
2. و اكنون امام جمعه رشت.
3. بيست و پنجمين چاپ آن توسط انتشارات «شروق» اخيراً منتشر شده است.
4. اين مجموعه آثار يكبار در قم و در 7 جلد و براى بار دوم، به طور كامل تر و در 9 جلد ـ و متجاوز از 2500 صفحه ـ اخيراً در قاهره چاپ و منتشر شده است.
5. همان طور كه در مقدمه اشاره شد، اين گفتگوى تصويرى در برنامه «چهره هاى ماندگار» چند سال پيش در شبكه 2 سيما پخش شده است.