نام کتاب: «واکنشی به امپریالیسم» انسان را به مطالعه آن وامیدارد، اما پس از مطالعهی کتاب، به ویژه بخش مربوط به پاسخ سید به رنان دربارهی اسلام و علم، به خوبی روشن میشود که متأسفانه مؤلف کتاب در ترجمهی مقالات سید و انتخاب مطالب و سپس نقل تحلیلها و برداشتهای شخصی خود، غیرمنصفانه و بلکه کاملاً مغرضانه عمل کرده است.
در واقع خانم کدی در این بخش، همهی مطالب تحریف شده منسوب به سید جمالالدین را در پاسخ به اتهامات ارنست رنان، نقل نموده و سپس به این نتیجه رسیده است که اصولاً خود سید جمالالدین هم مانند ارنست رنان، بر این باور بوده که «اسلام دشمن علم بوده» و «حاکمان اسلامی مانع رشد و ترقی علوم بودهاند» و اتهاماتی از این قبیل...
البته اصل داستان چنین است که ارنست رنان به هنگام اقامت سید در فرانسه، به ایراد یک سخنرانی در دانشگاه سوربون، تحت عنوان «اسلام و علم» پرداخته بوده که در آن به شدت به «اسلام و مانعتراشی آن در سر راه پیشرفت علم و فلسفه» تاخته است... پس از آن، روزنامه معروف (مباحثات) «دو دبا» Journal des Debats مورخ 30 مارس 1883 م متن سخنرانی وی را چاپ نموده و سید، در نوشتاری به «پاسخگویی» پرداخته و در ضمن آن، پذیرفته است! که گویا ادیان به طور کلی مخالف علم بودهاند و «اسلام نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست!» در واقع یک نوع همفکری و همنوائی با رنان، در رابطه با موضعگیری در مسئله اسلام با علم، در متن پاسخ ترجمه شده سید به فرانسوی به چشم میخورد که با بررسی دقیق و بیطرفانه روشن میشود که با افکار و باورهای سید که در دهها مقاله و سخنرانی بیان شده است، در تضاد آشکار است و روی همین اصل، اعتقاد بسیاری از محققان اعم از مسلمان و مسیحی، بر این نکته استوار شده که چون پاسخ سید به زبان عربی نوشته شده و سید خود مسلط به زبان فرانسه نبوده، مترجم و یا مسئول روزنامه و یا حتی خود رنان که در آن روزنامه کار میکرده، به عمد مطالبی را در پاسخ سید گنجانیدهاند که به قول بعضی از نویسندگان ـ مثلاً مرحوم حمید عنایت در کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب ـ بوی کفر و الحاد میدهد: «بعضی عبارتها از چهارچوب تجددخواهی گذشته و به کفر و الحاد پیوسته تا آنجا که در یکی دو مورد، در مقاله، اسلام ـ نه مسلمانان ـ عامل عقبافتادگی مسلمانان اعلام شده است!»
البته در این رابطه شخصیتهای برجستهای چون شیخ محمد عبده، امیر شکیب ارسلان، دکتر حمیدالله حیدرآبادی و... اعلام کردهاند که نشر ترجمه تحریف شده نوشته سید، در روزنامهی فرانسوی، بیتردید توطئه جدید دیگری بر ضد سید جمالالدین و نفی تأثیرگذاری وی در بین مسلمانان بوده است و حتی شکیب ارسلان بخشی از محتوای آن را «زهرآلود نمودن هر چه که مربوط به اسلام است» نامیده که هرگز نمیتواند اصیل باشد.
اصولاً باید توجه داشت که علاوه بر آثار و مقالات پیشین سید در مصر، هند، ایران، افغانستان و غیره، دو سال پس از انتشار پاسخ به رنان، سید با همکاری شیخ محمد عبده مجله «العروه الوثقی» را منتشر ساخت که همه مقالات آن در دفاع از ارزشهای اسلامی است، در هیچ یک از مقالات منتشر شده در مجله، هیچ نشانه منفی مورد پسند جناب ارنست رنان، در آن دیده نمیشود و اگر کسی آن باورها را در تضاد علم و اسلام داشته باشد، به طور کلی باید در آثار بعدی، که در همان پاریس منتشر شده است نمودی از آن اندیشه وجود داشه باشد که نیست...
عجیب آنکه سید جمالالدین که اغلب نوشتهها و یادداشتها و نامههای خود را همیشه همراه داشت (و بعدها مجموعهی آنها در خانه امینالضرب در تهران به دست آمد) نمونهای از اصل عربی یا متن ترجمه چاپ شده در روزنامه دو دبا نیست؟
البته شیخ محمد عبده، نسخهای از روزنامه را که توسط سید به او ارسال شده بود، برای ترجمه به حسن افندی میدهد، ولی پس از اطلاع از محتوای آن میگوید که «باید منتظر متن عربی مقاله باشیم» و در نامه موجود از وی، خطاب به سید آمده است که ضرورتی برای ترجمه مقاله نیست: »و لالزوم للترجمه فاندفع المکروه و الحمدالله» (مجموعه اسناد منتشر شده سید توسط اصغر مهدوی و ایرج افشار سند 220).
به هر حال آنچه که در کتاب «واکنشی اسلامی به امپریالیسم» نقل شده، اگر همراه با تحلیل و تبیین بانو کدی نبود مشکلی نداشت، چون این پاسخ تحریف شده بارها و بارها توسط افراد مختلف چاپ شده است، ولی تحلیل و توضیح بانو کدی، ما را وادار میسازد که مانند فریدون آدمیت نوشتههای او را «سطحی و کممایه» بدانیم و معتقد شویم که «بانو کدی اساساً مقام فکری سید را به درستی نشناخته و آلوده به اغراض یهودیگری است و امانت علمی ندارد.» [کتاب: ایدئولوژی نهضت مشروطیت تألیف فریدون آدمیت ص 33]
و یا مانند دکتر عبدالهادی حائری بر این باور باشیم که «این یادداشتهای گمراه کننده و بیبنیاد ـ بانو کدی ـ نشاندهنده کمبود آشنایی وی با اصول ژرفنگری است و سخت ناآگاهانه است.» [کتاب: ایران و جهان اسلام ـ پژوهشهای تاریخی پیرامون چهرهها، اندیشهها و جنبشها، ص 133]
اجازه دهید که در اینجا سطوری از نوشته شادروان دکتر حائری ـ استاد دانشگاه بروکلی کالیفرنیا ـ را در مورد بانو کدی و آثار وی، نقل کنیم تا ارزش نوشتههای وی از دیدگاه پژوهشگران معاصر به طور شفافتر، روشن گردد: (اشاره به این نکته ضروری است که مرحوم دکتر حائری، در نوشتار خود از کلمه «افغانی» به جای نام اصلی سید جمالالدین حسینی استفاده میکند که ما برای حفظ امانت، متن آن را آن طور که هست و قبلاً چاپ شده است، میآوریم.)
«... سید در رسالهی «چرا اسلام ضعیف شد» برخلاف برخی رسالههای دیگرش که تنها انگلیس را حکومتی استعمارگر و ستمکار میخواند که بر مسلمانان حکومت و تسلط دارد، در این رساله، کشورهای دیگر مانند: هلند، روسیه، فرانسه و حتی چین را نیز به عنوان کشورهای استعمارگر در کنار انگلیس و روس، قرار میدهد.
در بخش دوم رساله همین برخورد پارسایانه را با مسألهی ناتوانی مسلمین دارد و پاسخهای روشن به پرسش طرح شده میدهد و از حدود استدلالهای شیوهی مسلمانی فراتر نمیرود. سرانجام افغانی اظهار امیدواری میکند که اگر «علماء اعلام و پیشوایان اسلام قیام به وظایف واجبه خود [کنند] به زودی حق بلند خواهد شد... و چنان نوری ساطع شود که چشمها را خیره سازد.»
به یک سخن، افغانی در این رساله، به صورت یک مدافع پارسامنش سنتی ظاهر میشود و این حقیقت، اساس نظریات افرادی را که کوشش دارند افغانی را یک چهرهی صرفاً سیاسی و ضد دین معرفی کنند سخت مورد تردید قرار میدهد.
در این مورد مناسب است که به ویژه به برخی از نوشتههای گمراه کننده و بیبنیاد خانم نیکی. آر. کدی (Nikki R. Keddie) اشاره کنیم. نامبرده، سالهای درازی است که پیرامون افغانی و آثار و افکار او وقت گذرانیده ولی سرانجام به این نتیجه رسیده که افغانی انگیزههای مذهبی نداشته است و این تئوری به ویژه در سراسر کتاب اخیر خودنمایی میکند. در جایی میگوید: «در این شک است که دید اصلی افغانی نوسازی در اسلام و تجدید حیات مذهبی خالص بوده است» و در جای دیگر افغانی را نسبت به حقایق مذهبی بیاعتنا و بیتفاوت میخواند و سرانجام پا را فراتر نهاده میگوید: «... حتی رسالاتی که افغانی در دفاع از اسلام نوشته کمتر دارای مطلبی است که بتوان آن را به درستی مذهبی نامید.»! در این جا ما در مقام آن نیستیم که آثار این زن را دربارهی افغانی نقد و تحلیل کنیم و یا یک داوری کلی دربارهی انگیزهها و عقاید باطنی افغانی و میزان وابستگی آنها به مذهب به دست دهیم، ولی در رابطه با رسالهی مورد بحث این مقاله، یادآوری این نکته لازم دیده میشود که دست کم همین رسالهی «چرا اسلام ضعیف شد؟» این گونه کلیگراییهای نااستوار را سخت مورد تردید و پرسش قرار میدهد. شاید به خاطر این که این رساله بنیاد تئوری خانم کدی را لرزان میساخته، او حتی نام رساله را که هم از حیث سبک برخورد با مسائل مذهبی و هم از جهت مندرجاتش بسیار ارزنده و بااهمیت است، در کتاب 500 صفحهای خود نیاورده است.
... خانم کدی تفسیرهای بیبنیاد دیگری هم پیرامون برخی از نوشتههای افغانی دارد که نشان دهندهی کمبود آشنایی او با اصول ژرفنگری است. برای نمونه، او یکی از نامههای افغانی به امینالضرب و از نامهای که نامبرده به یکی از بلندپایگان دولت عثمانی مینویسد، چنین نتیجه میگیرد که افغانی خود را یک «نجاتدهنده موعود» میدانسته است. علت این نسبت آن است که افغانی در نامهای به امینالضرب پیرامون تبعیدش از شاهزاده عبدالعظیم از شیوهی خشن و توهینآمیز فراشان دولتی سخن میگوید و چون با خشونت فراوان با او رفتار کردهاند، آنان را به عمر سعد، عساکر ابن زیاد و شمر همانند کرده است. در جای دیگر افغانی ضمن نامهاش به یکی از بلندپایگان عثمانی در مورد لزوم اتحاد دنیای اسلام، به ابومسلم خراسانی و کوششهایی که او در راه تغییر دستگاه بنیامیه کرده اشاره میکند و بدان وسیله خواسته است کوششهای او را سرمشقی برای قیام در راه اصلاحات قلمداد کند. او مینویسد که در فکر راه چارهای برای اصلاح امور مسلمین بوده و به همین جهت به خواندن شرح حال بزرگان گذشته پرداخته است. افغانی چنین به سخن خود ادامه میدهد:
«تا آن که نظر اعتبار در حین گذار به احوال ابومسلم، آن شاب خراسانی که به علو همت و کاردانی، دولتی چون دولت بنیامیه که در غایت قوت و نهایت متانت (محکمی) بود، از بیخ و بنش زدود و چهرهی افتخارش به خاک مذلت [آلود]، افتاد... آتش غیرت در نهادم افروخته و همت و کارگزاری آن شاب خراسانی زندگانی و راحت را بر من حرام ساخت؛ دانستم که دشوار شمردن کارها نیست مگر از دنائت همت و خست طبیعت و پستی فطرت و البته هر مشکل در نزد ارباب همت، سهل و هر معضلی در پیش صاحبان غیرت لبیکگویان است...»
آیا کسی که به زبان فارسی و فرهنگ و آداب و شیوهی استدلال سنتی ایرانیان آگاه باشد، ممکن است حتی بویی از معانی مربوط به «نجاتدهندهی موعود» از گفتار افغانی استشمام کند؟ آیا هر فرد عادی ایرانی در هنگامی که ستم میبیند بیاختیار شکنجهگران خود را به چهرههایی تاریخی از نوع شمر ـ که نامشان با ستمگری و شکنجه در محیط او همراه بوده است ـ همانند نمیکند؟ آیا اشارهی افغانی به ابومسلم جز آن که فداکاری، کوشش و همت ابومسلم در راه اصلاح امور جامعه و مردم باید نمونهی مورد پیروی برای مصلحین جامعههای اسلامی باشد، معنای دیگری میتواند بدهد؟
در این زمینه شاید یاد این نکته بیمناسبت نباشد که خانم کدی در سال 1968 کتابی که شرح حال و ترجمهی انگلیسی بخشی از آثار سید جمالالدین را به دست میداد پراکنده ساخت. این کتاب چنان بیمایه بود که سخت مورد انتقاد کارشناسان این رشته قرار گرفت. از جمله عزیز احدی استاد دانشگاه تورنتو (Toronto) در کانادا چنین نوشت: «برخی از ترجمههای کدی درست نیست؛ خانم کدی تنها رسالههایی از افغانی را ترجمه کرده است که مناسب با تئوریهای خودش میباشد. چنین به نظر میرسد که خانم کدی نه آشنایی سطحی با فلسفهی اسلامی داد و نه اطلاعات کافی از وقایع تاریخی سرزمینهای دیگر اسلامی مانند ترکیه. نادانی او از ویژگیهای مربوط به رابطهی میان شیخ و مرید در تصوف اسلامی، آشکار و فرض او در این هدف افغانی از نوشتن نیچریه خوشآمد سلطان عبدالحمید دوم بوده، مسخره و بحث او پیرامون برخورد سنیان با فلسفه، نشانی از خامی اوست.» اگر این نسبتها درست باشد، یعنی خانم کدی نه زبان افغانی را دریابد و نه از فلسفه و نه از تاریخ آگاه باشد و نه از تصوف، آیا میتوان احتمال داد که او در فاصلهی چهار سالی که میان انتشار دو کتاب خود (1972 ـ 1968) دقت داشته به کسب آن کاستیها و کمبودها کامیاب شده باشد؟...»
ناآشنایی بانو کدی نسبت به آثار سید جمالالدین تا آنجا پیش میرود که در همین کتاب مینویسد رسالهی «نیچریه» را سید در پاریس تألیف کرده است در حالی که این رساله در هند، حیدرآباد دکن تألیف و برای اولین بار در همان جا چاپ و منتشر شده است...
***
به هر حال: نقل مطلب ترجمه شدهی منسوب به سید جمالالدین، در پاسخ ارنست رنان، که گویا سید نیز مانند او، دین را دشمن علم و فلسفه میدانسته آن هم همراه با تحلیلهای خاص و نتیجهگیریهای بیپایه، نشان میدهد که خانم کدی هم مانند بعضی از مورخان معاصر غربی و عربی، در نقل مطالب و نتیجهگیریها، نه تنها حسن نیت ندارند، بلکه کاملاً مغرضانه عمل میکنند.
بعضی نویسندگان عرب مانند «الی خدوری» کتابی مستقل در اثبات الحاد سید جمالالدین و شیخ محمد عبده تألیف و چاپ کردهاند... و بعضی دیگر مانند «لویس عوض» سید را مخالف دین و منکر قرآن مجید دانسته و بالاخره او را «یک شیعه ایرانی مرموز» نامیده است. و مدیر روزنامه «اختر» چاپ اسلامبول، به دستور شاه ایران در مقالهای تحت عنوان «شیطان در لباس انسان» سید را «مالک طریقت زندقه و الحاد» میخواند و...
ولی باید گفت همهی اتهامات و اکاذیب نقل شده دربارهی سید و معتقدات کفر!آمیز وی، و همهی ادعاهای مطرح شده، دربارهی سید جمالالدین و مطلب تحریف شدهی در روزنامه فرانسوی ـ که مورد استناد بانو کدی است ـ به هیچ وجه با افکار و اندیشههای معروف سید سازگار نیست، بلکه با آثار و نوشتههای اصلی سید، در تضاد آشکار است و روی همین اصل در عدم صحت مطلب ترجمه شده منسوب به سید، نباید تردید داشت.
اصولاً سید جمالالدین، در موارد متعددی از مقالات خود، دین را یک برنامه و طرح الهی میداند که از سوی پیامبران برای اصلاح و تکامل معنوی بشر ابلاغ شده است، سید در مقالهای مینویسد:
«دین یک طرح الهی است که بشر و عقول مردم آن را به واسطه تبلیغ و تعلیم پیامآوران به دست میآورند. دین برای کسانی است که وحی الهی به آنها نمیرسد. دین در نزد همهی ملتها نخست در دلها میآمیزد و در وجدانها رسوخ مییابد و توده مردم را با عقاید و ملکات و رسوم و عادات، پیراسته میسازد و اعضا و جوارح آنان را برای انجام کارهای نیک کوچک و بزرگ توانا میکند.»
سید جمالالدین در مقاله دیگری دربارهی دین، به ویژه اسلام، چنین مینویسد: «دین نخستین معلم و استاد ارشد و بهترین راهنما برای نفوس در کسب علم و توسعه فرهنگ و مهربانترین و آگاهترین آموزگار در تربیت و پرورش ارواح و سوق آنها به سوی آداب نیکو و اخلاق حسن است و آنان را در جاده عدل استوار و حس مهربانی و شفقت را بیدار میسازد، به ویژه دین اسلام که در کمترین مدت، امتی را که در اعماق وحشیگری و خشونت و قساوت به سر میبرد، به بالاترین مراحل حکمت و تمدن رسانده و آن، امت عربی بود...»
و البته باید توجه داشت سید این مطالب را در «پاریس» و پس از نشر پاسخ تحریف شده وی در روزنامه «دو دبا» نوشته و منتشر ساخته است.
علاوه بر مقالات متعدد سید جمالالدین، او در رسالهی «نیچریه» که در سال 1297 آن را به زبان فارسی و در حیدرآباد هند نوشت و منتشر ساخت، درباره همهی ادیان به ویژه اسلام، نکاتی را مطرح میسازد که مطالب مندرج در روزنامه پاریس را به طور کامل مردود میدارد.
سید در بخش آخر رساله «نیچریه» مینویسد: «نظام حقیقی عالم انسانی یعنی دین مطلقاً مایه نیکبختیهای انسان است پس اگر بر اساسهای محکم و پایههای متقن گذاشته شده باشد البته آن دین به نهج اتمّ سبب سعادت تامه و رفاهیت کامله خواهد گردید و به طریق اولی موجب ترقیات صوریه و معنویه شده و علم مدنیت را در میان پیروان خود خواهد برافروخت، بلکه متدینین را به تمامی کمالات عقلیه و نفسیه فائز و ایشان را به نیکبختی دو جهان خواهد رسانید. و اگر غور نماییم در ادیان هیچ دینی را نخواهیم دید که بر اساس محکم متقن نهاده شده باشد مانند دین اسلام...»
«... دین اسلام درهای شرافت را به روی نفوس گشوده، حق هر نفسی را در هر فضیلت و کمالی اثبات میکند، و امتیاز شرافت جنسیت و صنفیت را از میانه برمیدارد، و مزیت افراد انسانیه را فقط بر کمال عقلی و نفسی قرار میدهد...»
«... دین اسلام آن یگانه دینی است که ذم اعتقاد بلادلیل و اتباع ظنون را میکند و سرزنش پیروی از روی کوری را مینماید و مطالبهی برهان را در امور به متدینین نشان میدهد و در هر جا خطاب به عقل میکند و جمیع سعادات را نتایج خرید و بینش میشمارد و ضلالت را به بیعقلی و عدم بصیرت نسبت میدهد و از برای هر یک از اصول عقاید به نهجی که عموم را سودمند افتد اقامه حجت مینماید. بلکه غالب احکام را با حکم و فواید آن ذکر میکند و هیچ دینی نیست که این فضیلت در او بوده باشد، و چنان گمان میکنم که غیرمسلمین نیز بدین مزیت اعتراف خواهند کرد. و مخفی نماناد که اصل دیانت عیسویه که عبارت از تثلیث بوده باشد جمیع نصاری برین معترفند که به عقل فهمیدن آن ممکن نیست؛ یعنی از عقل باید درگذشت تا آن را فهمید!...»
علاوه بر مسئلهی دین و اسلام، اتهام کم بها دادن سید به قرآن مجید هم افسانهای بیش نیست، زیرا که سید در همه یا اغلب مقالات خود به آیات قرآنی استناد میکند و برای اینکه ارزش و اهمیت «قرآن» مجید از نظر سید جمالالدین را بدانیم، بیمناسبت نیست که سطوری از مطلبی را نقل کنیم که شیخ محمد مجتهد محلاتی مؤلف کتاب معروف «گفتار خوش یارقلی» از معاصرین سید، آن را نقل میکند. (این کتاب با مقدمهای از آیتالله مرعشی نجفی توسط انتشارات فراهانی در تهران، چندین بار تجدید چاپ شده است).
در این کتاب، ضمن اشاره به چگونگی تشکیل «حزب الوطنی الحر» ـ که به اشتباه نام آن را «محل الوطنی» نوشته است ـ مینویسد که قرآن مجید و دین اسلام راهنمای ترقی روحی و جسمی طبیعت انسانی است و اسلاف ما که مستمسک و متشبث به حقیقت آن بودند در اوج عرش سعادت استوار بودند و پس از آنکه اخلاف ما از این راهنمایی خدایی دور شدند و میزان علم و عمل آنها برخلاف تعالیم قرآن قرار گرفت به این حال سقوط و انحطاط رسیدند. قال الله: انّ الله لایغیّر بقوم حتی یغیّروا ما بانفسهم. پس در موضوع انحطاط مسلمین، شکوه از اروپاییان خطا است و خرابی حال مسلمانان از اخلاف فاسدهی درونی خود مسلمین است و حبل المتین استخلاص مسلمانان از این هفتم طبقه پستی و خواری، تمسک عملی به عروه الوثقای قرآن مبین است.»
پس از این مطلب، مؤلف در گزارشی از سخنرانی سید در پانزدهمین اجتماع «حزب الوطنی» در قاهره چنین نقل میکند:
«در جلسهی 15 انجمن، سید استاد به کرسی خطابه رفت و بیان فرمود: بارالها گفته تو است: «و من جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین» و کلام تو محض حق است. از آنجا که دعوت من و اجابت این نفوس ذکیه، خالصاً مخلصاً لوجهک الکریم بود، مرا به موجب گفتهی حق خودت به سبیل هدایت راهنمایی فرمودی. آقایان مدینه فاضله انسانی و صراط المستقیم سعادت بشری قرآن است. گرامی دستور مقدس که نتیجهی شرافت کل ادیان حقه عالم و برهان قاطع خاتمیت مطلقهی دین اسلام الی یوم القیامه و ضامن سعادت دارین و فوز نشئتین است، آه، آه، چه سان از فرط غفلت مهجور شده. گرامی دستور مقدس که مختصر شراره از قبسات انوار مضیئهاش عالم قدیم و دنیای جدید را از آن حقارت به این تمدن رسانید. آه، آه، چه سان فواید امروز آن از طرف جهل و غفلت منحصر در امور ذیل شده است:
تلاوت بالای قبور شبهای جمعه، مشغولیت صائمین و زباله مساجد، کفاره گناه، بازیچه مکتب، چشم زخم، نظر قربانی، قسم دروغ، مایه کذایی، زینت قنداق، سینهبند عروس، بازوبند نانوا، گردنبند بچهها، حمایل مسافران، سلاح جنزدهها، زینت چراغانی، نمایش طاق نصرت، مقدمهی انتقال اسباب، حرز زورخانه، کار مال التجارهی روسیه و هند، سرمایهی کتابفروشیها، سرمایه گدایی زنان بیتقوا و مردان بیسر و پا در معابر!
آه، وا اسفا! این سورهی والعصر که فقط سه آیه بیش نیست، اساس نهضت یک دسته اصحاب صفه گردید که از فیض مقدس همین مختصر سوره مبارکه، شرکزار بتخانهی مکه را قبل از هجرت، بستان وحدت و یزدانخانهی بطحا نمودند.
آه، وا اسفا! این کتاب مقدس آسمانی، این گرامی تصنیف حضرت سبحانی، این مایه کل السعادت انسانی، از دیوان سعدی، حافظ، مثنوی، و ابن فارض امروزه کمتر محل اعتنا و مورد اهتمام است. در هر مواعظ و معانی عرشی و فرشی از او استفاده کنند. برعکس، جمعی که یکی از منسوجات شعریه خوانده میشود، نفسها از ته دل کشیده، چشمها، گوشها و دهنها برای او باز مانده و چه اندازه قرآن، برعکس که هرگز در هیچ جا با قیل و قال فکر و کار کسی مزاحم نخواهد بود. «ای و حقّک سبحانک اللهم انت القائل و قولک حق ـ نسوا الله فانسیهم انفسهم» تو را فراموش کردیم تو هم آیینه قلوب ما را از انعکاس توفیق حقایق ذکر مقدست محروم نمودی. «سبحانک اللهم انت القائل و قولک حق ـ ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم» وجه نفوس خودمان را از اطاعت مقدست برگردانیم، تو هم سعادت و شرافت ما را به ذلت و نکبت تبدیل فرمودی...»
در پایان گزارش مؤلف کتاب «گفتار خوش یارقلی» چنین آمده است: «سید از کرسی خطابه به پایین میآید در حالی که عدهای از اعضای انجمن غش نموده بودند و خود سید هم در حال گریه مدام میگفته: «ای و حقک اللهم نسیناک فننسیتنا».
***
پس نتیجه باید گرفت که کتاب «واکنشی اسلامی به امپریالیسم» علیرغم عنوان جالب و احساس برانگیز آن، از لحاظ محتوی و تحلیلهای مؤلف، در راستای اهداف سید جمالالدین نیست و در واقع مؤلف خواسته است که با عنوانی ظاهر فریب، اهداف خود را پیگیری کند که حتی «فریدون آدمیت» هم آن را ناشی از «یهودیگری» میداند که اگر موضوع «امریکاییگری» را هم بر آن اضافه کنیم، ماهیت امر روشن خواهد شد... و با این حال، مطالعه کتاب بر اهل خرد، مفید خواهد بود و تلاش و کوشش مترجم و ناشر قابل تقدیر است، چرا که باید بدانیم و بفهمیم که دربارهی بزرگان و بانیان حرکتهای اسلامی معاصر، چگونه توطئه میچینند و چگونه آنها را متهم میسازند تا از تأثیرگذاریشان در میان نسل جدید مسلمان، بکاهند. ولی: و ما الله بغافل عما یعمل الظالمون
قم: 30/2/94
سید هادی خسروشاهی