صفحه اصلي
زندگينامه
كتابها
كتب فارسي
كتب عربي
دانلود كتاب
مقالات
سياسي
فرهنگي
تاريخي
مصاحبه
سياسي
فرهنگي
تاريخي
خاطرات
علما و مراجع
شخصيت هاي داخلي
شخصيت هاي بين المللي
آلبوم
شخصيتهاي بين الملي
شخصيتهاي ايراني
علما و مراجع
كنفرانسها
مصر
واتيكان
متفرقه
ويژه نامه
اخبار
اخبار سايت
اخبار فرهنگي
پيوندها
تماس با ما
ويژه نامه
تبليغات
شرط اصلي تحول يك جامعه و عامل محرك تاريخ از ديدگاه سيد جمال الدين حسيني
موضوع مقاله :
فرهنگي ,
بسم الله الرحمن الرحیم
جامعه شناسان معتقدند که «اصول کار» هر مصلح اجتماعی را می توان در دو امر تبیین کرد: 1ـ شناخت و نقد وضع موجود، 2ـ ارائه برنامه و طرح برای ایجاد وضع مطلوب. و روی همین اصل یک مصلح اجتماعی باید وضع موجود را بدون کلی گویی نقد و تحلیل کند و علل انحطاط جامعه را در مقایسه با پیشرفت جامعه های دیگر، مورد بررسی قرار دهد.
1ـ زیراکه اصولاً کلی گویی و تکیه بر مسائل ذهنی و انتزاعی مشکل جامعه را حل نمی کند و به همین دلیل مصلح اجتماعی در بررسی انحطاط وضع موجود، باید دست روی «آسیب شناسی اجتماعی» social phatalogy و عوامل انحطاط به صورت ریز بگذارد و تأثیر آنها را در انحطاط جامعه و راه برون رفت از آن ها را توضیح دهد.البته ضروری است که یک شخصیت مصلح، علاوه بر آشنائی لازم با علوم مورد نیاز، به طور مشخص باید از تاریخ، جامعه شناسی، فلسفه اجتماعی و فلسفه تاریخ، بهره کافی داشته باشد.
2ـ در رابطه با وضع مطلوب و آینده بهتر، نیز، باید به طور کامل و دقیق برنامه و طرح آینده را ترسیم کند و عامل محرک جامعه و تاریخ را از منبع معرفتی خود، تبیین و تعیین نماید و روشن سازد که آینده جامعه، باید به کدام سمت و سو برود و چگونه باید باشد تا به هدف مطلوب برسد. این مشخصات از ویژگیهای ضروری برای همه مصلحان اجتماعی است که توانسته اند به نوعی تحوّل تاریخ و جامعه را سامان ببخشند.
سید جمال الدین حسینی ـ اسدآبادی ـ بدون تردید دارای این ویژگی ها بود و درباره شرایط تحوّل جوامع شرقی و مسلمان به طور علمی، دقیق، آگاهانه و سیستماتیک سخن گفته است. او، از یک طرف انحطاط جامعه های اسلامی را ملاحظه و بررسی نمود و در مقایسه آنها با جوامع پیشرفته، علل و عوامل انحطاط جامعه را به طور دقیق، ترسیم کرده و آن ها را در آثار خود چنین معرفی نموده است:
حاکمیت جهل و خرافات
عدم آگاهی عمومی و غفلت از سرنوشت
جبر محوری و تقدیر گرایی مطلق
اختلاف قومی و مذهبی
عدم آشنایی با علوم زمان
عدم شناخت تاریخ عمومی و تاریخ اسلام
فقدان شخصیت ذاتی و بحران هویت اجتماعی
تسلط استبداد سیاسی و دینی
سلطه استعمار در همه زمینه های: نظامی، فکری، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی
گسترش بدبینی و عدم اعتماد در میان افراد یک جامعه
مسئولیت نپذیری افراد و فرار عملی از انجام وظایفی که به عهده دارند.
عدم تحرک و سستی و خمود در میان فرهیختگان و دانشمندان
البته علاوه بر این علل و عوامل انحطاط و سقوط، مسائل دیگری هم هست که دوستان بی تردید در این زمینه ها اطلاعاتی کافی دارند و خود با چگونگی افکار و اندیشه های این مصلح بزرگ قرن 14-13 در این راستا آشنا هستند. اما آنچه به نظر می رسد که در برنامه های اصلاحی سید حائز اهمیت است، نقطه اتکاء، آینده نگری و تعیین عامل محرک تاریخ، در اندیشه او است. این مسأله را یک تحلیلگر اجتماعی معاصر ـ مرحوم دکتر حمید عنایت ـ در کتاب سیری در اندیشه سیاسی عرب، چنین تبیین می کند:
«برای همگان این سئوال پیش می آید که اگر آنچنان که سید مدعی است، اسلام، همه شروط و لوازم سعادت انسان را، دست کم از لحاظ نظری دارا است، پس چرا مسلمانان در جهان امروزی چنین ناتوان و درمانده اند؟! سید، در پاسخ این سئوال به این آیة قرآن استناد می جوید و در آخرین سطر کتابش ـ ناتورالیسم یا «ردّ بر نیچریه» آمده است: «ان الله لایغیر ما بقوم حتّی یغیروا ما بانفسهم»1 خداوند سرنوشت هیچ قومی را دگرگون نمی کند، مگر آن زمانی که افراد آن قوم، آنچه که در درون و نفس خود دارند، دگرگون نمایند. بدین ترتیب سید به پرسش اصلی مشکل اصلی مردم و جامعه پاسخ می دهد و عامل محرک تاریخ را در «فلسفه اجتماعی» خود معین می سازد.
تغییر تاریخ و جامعه
البته مارکس درباره فلسفه تاریخ معتقد بود که: کار فیلسوف شناخت جهان هستی است، و ما باید تغییر و دگرگونی جهان را دنبال کنیم و با همین تصور تئوری خود را در ماتریالیسم تاریخی، اقتصاد دانست و آن را محرک تاریخ شناخت. ولی سید جمال الدین عامل محرک تاریخ را در فلسفه اجتماعی خود، با تکیه بر اندیشۀ مستند به منبع معرفتی خود، «اراده ملتها و تحوّل درونی» را عامل محرک تاریخ معرفی می کند.
البته، فیلسوفان اجتماعی دیگر هم، هر کدام از خاستگاه ایدئولوژی و منبع معرفتی خود عامل خاصی را محرک تاریخ دانسته اند و سیر تحوّلات جامعه ها را بر مبنای محوریت آن عامل، ممکن دانسته اند. به چندین عامل از دیدگان برخی از مصلحان و جامعه شناسان معروف اشاره می کنیم:
عامل اقتصاد ـ کارل مارکس
نژاد و ملی گرائی ـ گوبینو
روح کلی ـ هگل
جغرافیا ـ منتسکیو
قهرمان ـ کارلایل
عامل جنسی ـ فروید
نخبگان ـ پاره تو2
چنانچه ملاحظه می کنید، در این عوامل، هیچ یک از دانشمندان نقش انسان ها را به عنوان اصل بنیادی جامعه، به حساب نیاورده اند، بلکه بیشتر از دیدگاه وی به مسئله پرداخته اند و تنها بعضی از آن ها برای عده ای معین مانند: قهرمانان و نخبگان، نقش قائل شده اند.
در میان مصلحان قرن ما کسی که به طور روشن نقش انسان ها و اراده آنها را به عنوان عامل محرک تاریخ مطرح می کند، سید جمال الدین حسینی اسدآبادی است که با استفاده از آموزه قرآنی و سنت های تاریخی، آن را تئوریزه ساخته است. سید، در موارد متعددی از مقالات و رساله های خود، به این مسأله می پردازد که از آن جمله است:
1ـ مقاله «سنن الله فی الامم و تطبیق ها علی المسلمین» در العروه الوثقی
2ـ مقاله «القضاء والقدر» در العروه الوثقی
3ـ رسالۀ حقیقت مذهب نیچری یا ناتورالیسم.
سید، این تئوری واقع بینانه را نه فقط از موضع یک عالم اسلامی و مسلمان تبیین می کند، بلکه با استفاده از علوم انسانی از قبیل: جامعه شناسی، تاریخ و علم کلام دلایل و شواهدی می آورد و تئوری خود را مستدل می سازد.
سید می گوید: برای تغییر جامعه، باید انسان ها از موضع آگاهی به نقش خود و خودسازی و تحول ذاتی، جامعه را تغییر دهند و درواقع از دیدگاه سید، مردم تحول یافته در تحولات اجتماعی، نقش اول را به عهده دارند. البته در این آگاهی بخش، طبقه عالمان و فرهیختگان نقش رهبری و مهمی دارند. برای اثبات این مطلب سطوری از مقالات سید را نقل می کنیم:
1ـ سنت های خدا در جامعه
سید، در مقاله: «سنن الله فی الامم» نخست از عظمت مسلمین صدر اول یاد می کند که چگونه از دریاها گذشتند، حکمرانان مستبد را به تسلیم واداشتند: به اقصی نقاط جهان رسیدند، پیام هدایت بخش قرآن را به گوش دیگران رساندند، بنیانگذاران تمدنی بزرگ شدند و در عرصه های علم و اندیشه و هنر، پیشتاز بودند.
اما، امروز (قرن 13) با اینکه مسلمانان چهارصد میلیون از جمعیت در دنیا هستند3 سرزمین های اسلامی، از اقیانوس اطلس تا دروازه های چین در اختیار آنها است، با اینکه دارای اراضی مزروعی بکر، منابع طبیعی، ثروت های خدادادی فراوان در اختیار دارند اما، متأسفانه، همه آن ثروت ها به صورت ویرانه درآمده و یا غارت شده و خود آن ها نیز، زیر سلطه بیگانگان زندگی می کنند و تفرقه و اختلاف میانشان حاکم است و کشورها، قطعه قطعه گشته و هر گوشه ای، به دست بیگانه ای افتاده. شخصیت ها سرکوب و هویت ها معکوس شده اند. این ها همگی خسارت و بلایای جوامع اسلامی می باشد.
پس از این اشاره کلی و کوتاه، سید جمال الدین علت سقوط جامعه های مسلمان را مطابق سنت الهی و قانونمندی تاریخ، معرفی می کند: «خداوند، بارها و بارها، در خلال آیات محکم قرآن، ارشاد و راهنمایی کرده است که: ملت ها، هرگز از عرش عزت و کرامت، سقوط نمی کنند هستی و شخصیت خود را از دست نمی دهند، مگر اینکه از سنت های الهی که بر اساس حکمت، تنظیم شده اند، سرپیچی نمایند:
خداوند، هیچ جامعه ای و قومی را از اوج عزّت و قدرت و از موضع رفاه و امنیت و سکونت و آرامش، پایین نمی آورد و وضع آنان را تغییر نمی دهد، مگر اینکه آن جامعه، نور عقل و حکمت، درستی اندیشه و راستی رأی و عبرت گیری از سرگذشت گذشتگان را از دست بدهد و خود را محروم سازد و از تاریخ درس نیاموزد و تاریخ سرنوشت ملت هایی را که از صراط مستقیم خداوند انحراف یافته اند، نخواند و نداند و درباره عاقبت سرنوشت و ناباوری آنان، نیاندیشد.
درواقع این سقوط و انحطاط، به این جهت بوده است که آنها از سنت عدالت و راست کرداری، عدول کرده و راه بصیرت و حکمت را به روی خود بستند. آنان، استقامت در اندیشه و رأی را از دست داده، راستی گفتار، صفای دل ها، دوری از شهوات و هوس ها را از دست دادند.
صفحات ->
1
-
2