بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
این جلسه به عنوان بزرگداشت پژوهشگر سخت کوش و موفق مرحوم حجة الاسلام و المسلمین شیخ علی ابوالحسنی (منذر) برگزار میشود و از این حقیر خواستند که چند کلمه ای درباره آثار ایشان، سخن بگویم. مرحوم منذر حدود پنجاه جلد اثر تألیفی، علاوه بر ده ها مقاله پژوهشی منتشر شده دارد که همگی ارزشمند و محققانه است؛ ولی یکی از کارهای ماندگار ایشان، تحقیق درباره مسائل عصر مشروطیت است... از جمله تألیف دوازده جلد کتاب درباره آیة الله شهید شیخ فضل الله نوری است که در آن دوران پس از مبارزه ای سخت و شیوع اتهاماتی بی اساس و ناروا علیه ایشان، در دوران سرپرستی یپرم خان ارمنی بر نظمیّه، در تهران به دار آویخته شد.
مرحوم ابوالحسنی، درباره اتهامات مربوط به شیخ شهید، تحقیق ویژه ای دارد، ولی پیش از اشاره به آن، بی مناسبت نیست که به مسئله این قصۀ دراز تهمت زنی و افترا و بهتان که سابقه تاریخی دارد، اشاره ای بشود. به شهادت تاریخ از انبیاء اولی العزم و زمان حضرت نوح ـ به تعبیر قرآن ـ بگیرید تا برسید به زمان های بعدی و دوران ائمه اطهار و سپس علماء عظام که همواره و در طول تاریخ این پدیده زشت استمرار داشته و در زمان ما هم همچنان ادامه دارد. در مورد معاصرین، یا علماء دو قرن اخیر، میتوان فهرست وار به چند مورد اشاره نمود.
البته نخست باید اشاره کنم که تهمتهای شایع به دو بخش تقسیم میگردد. بخشی خاص علماء و مراجع تقلید است که خیلی هم با مسائل سیاسی کار ندارد... که این گروه نوعاً متهم به شذوذ در افکار و انحراف عقیدتی میشوند.
مثلاً مرحوم آیة الله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء عالم بزرگ معروف نجف اشرف، در سفری به شبه قاره هند و پاکستان، وقتی دید که ادای شهادت ثالثه در اذان، موجب اختلاف و حتی کشتار شیعیان میگردد، پیشنهاد نمود که آن بخش از اذان که به عنوان تیمُن و تبرک نه جزئیت ذکر میشود، حذف گردد که بلافاصله متهم به انحراف عقیدتی شد و ایشان مجبور به ترک آن منطقه گردید.
مرحوم علامه سید محسن امین عاملی وقتی التنزیّه خود را در حرمت عزاداریهای نامشروع منتشر ساخت، باز متهم به انحراف عقیدتی گردید. که علاوه بر تظاهرات و تشکیل اجتماعات بر ضد وی، قصیده ای نیز در قدح و ذم ایشان سروده شد که در مراسم و مجالس عزاداری بطور علنی علیه ایشان خوانده میشد!
مرجع بزرگ آیة الله سید محسن حکیم پس از انتشار کتاب گرانسنگ فقهی: «مستمسک العروة الوثقی» متهم به ارتداد! و خروج از دین شد و حتی رساله ای تحت عنوان «أفتی الحکیم» منتشر گردید، چون مستمسک شامل بعضی از فتاوی جدید و مخالف آراء علماء پیشین بود... این رساله را که در ایران نیز ترجمه و در تبریز چاپ شد، با امضا «هیئت علمی حوزه نجف اشرف» منتشر ساختند.
در حوزه علمیه قم نیز، پس از آغاز نهضت امام خمینی در سال 42، 7 رساله بر ضد مراجع به ویژه حضرت امام خمینی (ره) منتشر گردید که امضای «مصلحین حوزه علمیه»! را داشت و قبل از اتهامات بی شرمانۀ این جزوهها، میدانیم که امام به علت تدریس اسفار و برگزاری جلسات درس اخلاق، مورد هجمه متحجرین واقع گردیده بود ـ همانطور که خود امام اشاره کردند ـ بعضیها حتی از لیوان فرزند ایشان که در فیضیه آب خورده بود، استفاده نمی کردند!
بعد از ایشان نوبت به علامه بزرگوار سید محمدحسین طباطبائی رسید که باز به علت تدریس اسفار و تألیف تفسیر عظیم المیزان متهم به انکار معاد جسمانی و ارتداد گردید و بعضیها در فکر تکفیر رسمی ایشان بودند که با دخالت بعضی از مراجع وقت، موضوع منتفی گردید و که بنده در خاطرات خود مربوط به ایشان، به داستان آن به تفصیل پرداخته ام. این نوعی از اتهامات است درباره علماء و مراجع بزرگوار...
بخش دیگری از اتهامات صرفاً سیاسی است. که متوجه عناصر و شخصیتهای تأثیرگذار در جامعه میگردد. مثلاً: سید جمال الدین حسینی که یا جاسوس روس و انگلیس بوده و فراماسون و یا جاهطلب و همگام با شاهان و سلاطین... و یا بی دین و ملحد و بی نماز ختنه نشده!... خود سید در دستخطی، اتهاماتی را که متوجه او شده است، چنین میشمارد:
«هو العالم بالسرائر
معلوم خُلّان بهتر از جان بوده باشد که طائفه انگریزیه اروسم میخوانند و فرقه اسلامیه مجوسم میدانند، سنی، رافضی و شیعه، ناصبی، بعضی از اخیار چهار یاریه، وهابیم گمان کردهاند و برخی از ابرار امامیه، بابیم پنداشتهاند. الهیان، دهری و متقیان، فاسقِ از تقوی بری، عالمان، جاهل نادان و مؤمنان، فاجر بیایمان انگاشتهاند. نه کافرم به خود میخواند و نه مسلم از خود میداند. از مسجد مطرود و از دیر مردود. حیران شدهام که به کدام در آویزم و با کدام به مجادله برخیزم؟… الغریب فی البلدان و الطرید عن الاوطان
جمالالدین الحسینی».
بعد از سید جمال الدین نوبت به آیة الله کاشانی میرسد که علاوه بر شرکت در مدیریت جنگ مسلحانه علیه نیروهای اشغالگر انگلیس در عراق و محکومیت به اعدام توسط اشغالگران، یعنی پس از عمری مبارزه بر ضد انگلیس، توسط دوستان ملی گرا در ایران!، متهم به انگلیسی بودن میشود. (رجوع کنید به جرائد دوران نهضت ملی، مانند: شورش، پرخاش، جبهه و غیره)
قبل از این مرحله هم طبق گزارشهای موجود دولتی!، ایشان با آلمان هیتلری! در ارتباط بوده است و پس از کودتای 28 مرداد هم باز دوستان با استناد به نوشته یک نویسنده امریکایی درباره عملیات آژاکس ـ کودتا ـ، مدعی میشوند که امریکاییها ده هزار دلار بر ای ایشان فرستاده اند که البته خود نویسنده میگوید «معلوم نیست این پول به آیة الله پرداخت شده باشد»، ولی دوستان! در چند ترجمه از آن نوشتار، آن اتهام را همچنان نقل میکنند.
باز میگردیم به امام خمینی که علاوه بر متحجران حوزوی و اتهامات آنها، رژیم شاه نیز پس از احساس خطر از قیام ایشان به افسانه بافی پرداخت. نخست خود شاه و سپس ژنرال پاکروان، ادعا کردند که گویا عبدالناصر برای امام پول فرستاده است! شاه در سخنرانی خود گفت: چگونه یک شیعه از یک سنی کمک میگیرد؟ و تیمسار پاکروان مدعی شد که شخصی را گرفته اند به نام علی الجوجو که از طرف مصر پول آورده است... و روی آن مانور زیادی دادند و در رسانهها وعده محاکمه علنی فرد مزبور را دادند. اما این اتهام را سرتیپ منوچهرهاشمی رئیس اداره ضد جاسوسی ساواک در کتاب خود «داوری» در کارنامه جاسوسی ساواک که به این داستان میپردازد، اصل موضوع را رد میکند و مینویسد که پس از بررسی کامل پرونده، متوجه شدم که قصه از اساس جعلی و دروغ است و چند نفر برای خوشرقصی پس از شکنجه یک جوان لبنانی، از او اعتراف گرفته اند... چون آن جوان برای خرید طلا و جواهرات برای صاحبکار خود در بیروت، پول برای آقای نقره چی در بازار آورده بوده که در فرودگاه دستگیر میشود... بعد شرح میدهد که موضوع را به تیمسار فردوست گفتم که نپذیرفت.. مجبور شدم که با پاکروان در میان بگذارم... و اسناد را ارائه دادم، او گفت من خود با اعلیحضرت در میان میگذارم... و بعد موضوع مسکوت ماند.
از سوی دیگر، فتحی الدیب مأمور امنیتی عبدالناصر، در کتاب خود «عبدالناصر و ثورة ایران»، مدعی میشود که ناصر به انقلاب ایران کمک کرده است... و محمدحسنین هیکل مینویسد که 150 هزار دلار توسط سوریه به ایران فرستاده شد که لو رفت، و در فرودگاه (؟) طرف را گرفتند!...
البته این قصه نیز از اساس مجعول بود و اینجانب کتابی در این زمینه در موقع اقامت در قاهره نوشته و منتشر ساختم و در آن همه اسناد را درباره جعلی بودن خبر آورده ام. (این کتاب به فارسی هم ترجمه و چاپ شده است)
البته این ها نمونههایی از مسئله شیوع اتهامات در قرن اخیر است. اما در عصر مشروطیت هم باز عناصر تأثیرگذار و علماء مورد احترام و قبول مردم، یا خودخواه و متحجر و موقوفه خوار و هوادار استبداد و محمدعلی شاه شدند یا باز مأمور انگلیس.
در این رابطه، شیخ شهید، با اتهامات عجیب و غریبی روبرو میشود که مرحوم ابوالحسنی در کتابی مستقلی به آنها میپردازد. مرحوم شیخ علی ابوالحسنی (منذر) که اهتمام خاصی به تاریخ معاصر داشت و بیشترین مجلدات آثار پنجاه گانه او درباره مسائل تاریخ معاصر به ویژه مشروطیت و بالأخص شهید شیخ فضل الله نوری است، علاوه بر کتاب «پایداری تا پای دار»، درباره حیات پربار علمی و اجتماعی و سیاسی شیخ شهید و کتاب و تحلیلی از نقش شیخ در نهضت تحریم تنباکو، در مجموعه دوازده جلدی کتاب خود به شرح ابعاد گونه گون شخیصت شیخ شهید پرداخته است که بنده 8 جلد آن را دارم و شاید چهار جلد دیگر چاپ نشده و یا جناب حقانی آنها را هنوز لطف نکرده اند...!
یکی از این مجلدات دوازده گانه کالبدشکافی چند شایعه درباره شیخ شهید است و اتهامات گوناگون در آن مطرح و پاسخ داده شده که از آن جمله «فروش مدرسه چال» به بانک استقراضی روسیه است. مدرسه چال در نزدیکی امام زاده «سید ولی»، در منطقه بازار قرار داشت، زمین مخروبه ای بود که انبار طوافها و زغال فروشها شده بود... مدعیان گفتند که شیخ آن زمین مخروبه و یا انباری را به بانک استقراضی روسیه به عنوان حاکم شرع، فروخته است.
یکی دیگر از اتهامات، دریافت 7 هزار تومان از دربار قاجار برای تقویت سلطنت قجریها بود. مدعیان تاریخ نگاری مانند: احمد کسروی، ادوارد براون، ملک زاده و دولت آبادی، این تهمت را در کتابهای خود نقل کرده اند بدون آنکه مدرک و سندی مورد قبول ارائه نمایند.
دریافت رشوه از اتابک برای تقویت وی هم یکی دیگر از اتهاماتی است که باز احمد کسروی و هم پالگیهایبش آن را با شرح و بسط در کتابهای خود نقل کرده اند و حتی کسروی مدعی شده که شیخ شهید به هنگام تحصن در حضرت عبدالعظیم (سال 1325 هـ ) از امین السلطان یا اتابک اعظم پول میگرفته است! در حالیکه کسروی خود معاصر مشروطیت بود و باید ببا حقایق آشنا باشد ولی معلوم نیست که چرا بی پروا این اتهام را نقل میکند؟ البته مرحوم ابوالحسنی، با اسناد و مدارک، به یکایک این اتهامات پاسخ داده است که قابل تقدیر است، چون برای اولین بار به طول مستقل و مستدل به این موضوع پرداخته شده است.
مرحوم ابوالحسنی، در کتاب ارزشمند دیگر خود که درباره زمانه و کارنامه آیة الله سید محمدکاظم طباطبائی یزدی تألیف نموده، به تناسب بررسی مواضع سید در صدر مشروطه، به مطلبی میپردازد که به نحوی اظهارنظر ایشان راجع به مشروطه نقل میشود و آن تلگراف مرحوم سید، به علمای آذربایجان، در رابطه با سفر جد مرحوم اینجانب آیة الله حاج سید احمد آقا خسروشاهی به نجف اشرف و گفتگوی ایشان با مراجع درباره مشروطیت و تأسیس عدالت خانه است.
جد بزرگوار حقیر، در آغاز مشروطیت همراه دیگر علماء بلاد از آن استقبال کردند ولی عملکرد مشروطه خواهان سکولار ـ مانند نقی زاده ها ـ در تبریز باعث گردید که مانند اغلب علما آن دیار از تأیید مشروطیت خودداری کنند...
در آن دوران ایشان سفری به عتبات عالیات ـ طبق روش سالانه ـ میکنند که موجب اشاعۀ اتهام «سفر برای دفاع از استبداد»! بر ضد ایشان میگردد...
بنده چند سال قبل که به بررسی اسناد سید جمال الدین در بایگانی راکد وزارت امور خارجه میپرداختم به سندی یا گزارشی ـ مربوط به سال 1325 هـ ـ برخوردم که گزارشگری از نجف، آن را به مرکز فرستاده و در آن اشاره کرده که حاج سید احمدآقا خسروشاهی گویا برای تثبیت استبداد و بقاء محمدعلی شاه از طرف وی به نجف آمده تا با مراجع مذاکره کند!
کپی این گزارش را بنده برداشتم و به دنبال آن بودم که روزی به تحقیق درباره آن بپردازم که اتفاقاً شیخ ابوالحسنی در کتاب خود درباره مرحوم آیة الله سیدکاظم یزدی به آن پرداخته و تلگرافی از سید را نقل نموده و اشاره کرده است که تگرافهای دیگر مراجع نجف در این موضوع در جریده ملی چاپ تبریز به سال 1325 آمده است. و این البته دقت نظر و نکته بینی مرحوم منذر را نشان میدهد و البته همین اشاره به این نکته، باعث شد که بنده توسط یکی از دوستان، اصل آن شماره از روزنامه را به دست آورم که خیلی جالب بود.
در واقع یک شماره یا ویژه نامه «جریده ملی» تحت عنوان: رفع تهمت به این موضوع اختصاص یافته که در آن ضمن درج نامههای تبریز به نجف، پاسخ مراجع نقل شده است...
و این اشاره مرحوم منذر باعث گردید که در واقع کتابی تحت عنوان «مشروطه مشروعه و علمای تبریز» توسط حقیر تهیه گردد که شامل مسائل مربوط به آن دوران و نقش علما عظام تبریز، به ویژه جد بزرگوار آیة الله حاج سید احمد خسروشاهی است. و در واقع تحقیق و دقت نظر مرحوم منذر، باعث روشن شدن گوشه ای از تاریخ دوران مشروطیت و تنظیم کتاب گردید که امیدوارم به زودی چاپ و منتشر گردد.
و السلام علیکم اوّلاً و آخراً