در آن برهه، اينجانب به موازات انجام وظايف نمايندگي سياسي در سفارت جمهوري اسلامي در واتيكان، يك مركز فرهنگي تحت عنوان : «مركز فرهنگي اسلامي اروپا» را در رم – ايتاليا – تأسيس كرده بودم كه علاوه بر چاپ دهها كتاب و مجله و نشريه به زبانهاي : عربي، فارسي، ايتاليائي، فرانسه و انگليسي با مؤسسات و مراكز اسلامي – فرهنگي موجود در اروپا، روابط صميمانهاي برقرار كرده و به «تبادل ثقافي» با آنان ميپرداخت كه مركز دراسات اسلامي پاريس يكي از آنها بود.
در همين راستا با فصلنامه «المنتقي» نيز همكاري فرهنگي و مبادله مطبوعاتي داشتيم. ارسال كتابهائي از امام خميني، علامه طباطبائي، شهيد مطهري، دكتر شريعتي و ديگر اساتيد به مراكز فرهنگي اروپا، روابط را با آنها مستحكمتر نمود. برادران مسئول در آن مراكز به درج و نشر مقالاتي كه ما ميفرستاديم و يا همكاران آنها با استفاده از منابع ارسالي ما اقدام ميكردند. از جمله اين برادران «راشد الغنوشي» ، «حبيب مكني» و «صالح عوض» بودند.
صالح عوض، نويسنده و پژوهشگر فلسطينى - كه اكنون مديريت «مركز البشير الدراسات الحصاريه» را به عهده دارد - متولد سال 1962 ميلادى است. از او آثار و كتابهاى بسيارى در زمينه مسائل سياسى و اجتماعى دنياى عرب و اسلام منتشر شده است كه از آن جمله است: «الثورة الجزائريه»، «الانتفاضة الفلسطينية»، «النظام السياسى فى الفكر العربى و الاسلامى»، «الامة والتحدى الامر يكى». او صدها مقاله نيز در روزنامههاى «البشير» و «الحيات» ـ فلسطينى ـ و «الترس العربى» ـ لندن ـ و «الشروق» الجزائر منتشر ساخته است. صالح عوض براى دفاع از آرمانهاى فلسطين، در دهها كنفرانس و سمينار در كشورهاي عربى، اسلامى و اروپايى شركت و سخنرانى كرده است.
بحث امام خمينى و سيد قطب، يكى از مباحثى است كه توسط او به رشته تحرير درآمده و در فصلنامه «المنتقى» كه به عربى و فرانسه در پاريس منتشر مىشد، درج گرديده است.
يكي از مباحثي كه از برادر «صالح عوض» در فصلنامه «المنتقي» چاپ پاريس منتشر گرديده، بحث «مشروع الحكومه الاسلاميه في الفكر الاسلامي المعاصر» - سال پنجم، شماره اول، 1408 هـ، صفحه 35 تا 61 – بود كه در واقع يك بررسي دقيق از نوع انديشه و طرح امام خميني و شهيد سيد قطب در رابطه با چگونگي حكومت اسلامي است.
اين بحث را سالياني پيش ترجمه كرده بودم كه در بين اوراق و جرائد مكتبة حقير «مفقود» شده بود! و در اثر پيگيريهاي مستمر برادر عزيز آقاي محمد رضا كائيني در رابطه با مسائل بيداري اسلامي نهضتهاي اسلامي معاصر به دست آمد و پس از ويرايشي دقيق و تطبيق مجدد با متن عربي، براي نشر در ويژهنامه سالگرد ارتحال امام خميني قدس سره در اختيار روزنامه جوان قرار گرفت.
در پايان بي مناسبت نيست اشاره شود كه پس از بازگشت به ايران، روابط ما با برادران همچنان از طريق مكاتبه استمرار يافت و نامههاي برادر ارجمند دكتر عادل عبدالمهدي كه از پاريس به آدرس قم فرستاده ميشد، نشانگر عمق اين روابط فرهنگي و « تبادل ثقافي» تواند بود. براي نمونه ترجمه يكي از آن نامهها را كه در واقع جنبة تاريخي دارد و مربوط به يك ربع قرن پيش است، در اينجا نقل ميكنم.
تهران جمعه 30/2/90 - سيدهادي خسروشاهي
نامه دكتر عبدالمهدي:
5 رمضان 1407 هـ
حضرت آقاي خسروشاهي حفظه الله
مركز بررسيهاي اسلامي – قم، ايران
السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
با مسرت فراوان نامهاي را كه از لندن فرستاده بوديد، دريافت كرديم. ما بهطور مؤكد، سپاس بسيار خود را در رابطه با توجهات و همكاريهاي شما اعلام ميداريم. برادر بشير و همين طور برادر محمد صادق به ما گفتند كه شما تلاش ويژهاي براي همكاري با «المنتقي» كه هم اكنون متأسفانه به علت توسعه و استمرار با مشكلات بسياري روبروشده است و تقويت روش آن داريد.
ما اين مجله را همچنان به آدرس شما خواهيم فرستاد و در راه خدمت به اسلام و مسلمين، به همكاري بيشتر با شما علاقمنديم. ما علاوه بر مجله، قصد داريم به چاپ و نشر كتابهائي به زبانهاي: عربي، انگليسي و فرانسه اقدام كنيم و البته با خوشبيني ميكوشيم بر مشكلاتي كه با آنها مواجه هستيم، فائق آئيم. البته همكاري شما ما را در ادامه راه تشويق ميكند و موجب پيشرفت ما ميگردد.
همكاري شما با ما در هنگامي كه در رم بوديد، تأثير بزرگي در استمرار و تكامل فعاليتها در آن برهه داشت و به همين دليل يك بار ديگر از كوششها و علاقه شما به همكاري با برادرانتان تشكر ميكنيم و از خداوند عالي و قادر براي شما خير و توفيق طلب ميكنيم.
برادر حسيني به شما سلام ميرسانند. ايشان به شهر «وان» منتقل شده است. انتظار داشتيم ديداري از فرانسه داشته باشيد تا با شما در باره امور بسياري در تكامل كار و در راستاي مصلحت همگان گفتگوهائي داشته باشيم و اميدواريم اين امر در آينده تحقق يابد.
انتظار داريم كه از اين پس با ما به آدرس بالا مكاتبه كنيد، چون قصد داريم دفتر پاريس را تعطيل كنيم. مجدداً سپاسگزاريم و براي شما آرزوي سلامتي و موفقيت داريم.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
سيد مهدي – مدير مركز
پس از دوران «خلفاى راشدين» چندين قرن از تاريخ اسلام، در حالى سپرى شد كه جدايى و دوري روح شريعت از مسئله انتصاب خليفه مسلمين، روز به روز ابعاد وسيعترى به خود مى گرفت. اين جدايى به مرور زمان ريشه دارتر گرديده و معيارهاى سياسى تازه اى را در مورد حكومت و شيوههايى كاملاً متفاوت با آنچه كه اصول سياسى شرعى اقتضا مى كرد، مطرح ساخت. رژيمهاى موروثى به وجود آمده از تعصبهاى خانوادگى، قبيله اى و يا قومى، در قله هرم سياسى جا خوش كرده بودند. اين نقص تنها مشكل اختلالى نبود كه در حركت «جامعه اسلامى» پيش آمد، بلكه وابسته نمودن ارگانهاى اقتصادى امت به دستگاه سياسى حاكم، اختلال ديگرى بود كه در كنار تلاشهاى فرمانروايان جهت وابسته كردن دائره فتوى و قضاوت به اراده سياسى حاكم در آن روزگار، به انحراف از خط اسلام راستين، بطور فزايندهاي دامن مى زد.
با اين همه، روحيه جوشان مكتبى برخاسته از درون جامعه، طلايه داران حركت اسلامى را به تداوم بخشيدن به مبارزه جهت نگهبانى از مكتب در مقابل گزندها و خطرها برانگيخت و تلاش نيروها را به سوى تأسيس بنيانى متمدن با خلاقيتهاى متنوع، سوق داد.
در زمينه خارجى، اين روحيه پرجوش و خروش، سربازان اسلام را واداشت تا به حيات ساختارهاى جاهلى باقيمانده از دورانهاى گذشته پايان دهند، ولى درنتيجه فشارهاى انحرافى كه بر مبانى تئوريك حكومت وارد شد، اين روحيه رفته رفته راه افول و سير نزولي را در پيش گرفت.
در طول اين ادوار تاريخى، رخنه مفاهيم جديد به پيدايش واقعيتهايى انجاميد كه به شكل امورى مسلّم و قطعى در آمد. از جمله نقش علماى دين به مرور زمان فقط به صدور فتوى و موعظه كردن و در بهترين شرايط پند و اندرز دادن به اولياى امور و يا مخالفت كردن ظاهري با آنان، منحصر و محدود گشت و درواقع علماى دين تنها به ايفاى اين نقش محدود، كه تراكم واقعيتهاى سياسى آن را بر آنان تحميل كرده بود، بسنده كردند.
در پى روي دادن «فتنه بزرگ» شكافهايى در صفوف امت ايجاد شد كه با هزاران كشته از مسلمانان همراه بود. بسيارى از علماى دين ـ بنا به مصلحت و پرهيز از خونريزى و نه به عنوان قبول ـ پيامدهاى اين فتنه را به عنوان يك واقعيت پذيرفتند. درحاليكه برخى ديگر از علماى دين به پايدارى و ايستادگى و قيام عليه اين انحراف ادامه دادند و بدين ترتيب شاهدان تاريخى اين امر شدند كه امت محمد(ص) هرگز اين انحراف را نپذيرفته و به آن تن در نخواهند داد.
در قرنهاى اخير از تاريخ اسلام و جهان، تجاوز غرب صليبي به سرزمينهاى اسلامى فزونى يافت و در نتيجه قسمتهايى از سرزمين «خلافت» سقوط كرد... در اين شرايط انتقاد علماى دين از پادشاهان فروكش كرده و تلاشها عمدتاً بر محور برانگيختن مسلمانان براى دفاع از سرحدات و ثغور اسلام متمركز گرديد. تمامى اهتمام علما در چگونگى رفع تجاوز غرب صليبي دور مى زد! هنگامى كه خلافت عثمانى بر اثر تجاوز وحشيانه غرب از هم فرو پاشيد، مجدداً نقش علماى دين ـ بطور غيرارادى ـ در رهبرى امت و جهاد و استقامت جايگاه خود را بازيافت. مبارزات «شيخ شامل» در قفقاز و «امير عبدالقادر» در الجزاير و علماي الازهر در مصر و سپس در مرحله بعدى «عبدالكريم خطابى» در مراكش و «عزالدين قسام» در فلسطين و «ابن باريس» در الجزاير و «حسن البنا» در مصر و قيام علماي شيعه در 1920 م در عراق و قيام علما و روحانيون ايران در نهضت تنباكو، نمودارى از حضور مجدد علماى دين در صحنه را ترسيم مى كند.
آنچه شايان ذكر است اينست كه علماى اهل سنت و علماى شيعه در روند رويارويى با شبيخون غرب در زمينههاى جنگى و فرهنگى پيشگام امت شدند... هنگامى كه غرب سرسپردگانش را بر مسند قدرت نشاند، علماى امت براى افشاى ماهيت الگوهاى مطرح شده غرب، آستينها را بالا زدند و اين مهم بدست شيخ حسن البنا و آيتالله كاشانى و مولانا ابوالاعلى مودودى – در مصر و ايران و پاكستان - به انجام رسيد. اما آن مرحله، مرحله رويارويى نهايى نبود، بلكه مرحله اى انتقالى به سوى دورانى متمايزتر و شاخص تر، يعنى مرحله رويارويى مستقيم امام خمينى و سيد قطب، مشعلداران جبهه اسلامى از يك سو و دولتهاى لائيك و سكولار وابسته به غرب و همسو با متجاوزان غربى از سوى ديگر و در جبهه مقابل بود!
امام خمينى و سيد قطب، شاهدان قرن
پيش از آنكه سيد قطب «نشانههاى راه» حركت اسلامى و نهضت تمدني امت اسلامى را در كتاب «معالم فى الطريق» [نشانههايى در راه ] به سال 1964 م ترسيم كند، تحولات بزرگى را كه امت در طى دوران فروپاشى خلافت و ضايع شدن فلسطين و سركوب حركت اسلامى شاهد آن بوده و رخدادهاى جنگهاى جهانى اول و دوم و پيامدهايشان را از سر گذرانده بود، با تمام وجود احساس و لمس كرده بود. او از خاستگاه مكتب اسلام رو در روى اين تحولات قد برافراشت. سيد قطب با تمام وجود دريافت كه چرا و چگونه حملات غربىها به منظور تثبيت دولتهاى غيرمذهبى و گسترش مفاهيم فرهنگى غربى و ارزشهاى آن تداوم پيدا مى كند. اين در مورد حضور حضور فكرى و موضوعى سيد قطب.. و اما درباره حضور عينى و شخصى، مبارزه و پيكار عليه شكلهاى مختلف ستمگرىهاى محلى و جهانى، او را به سمت كشف شيوههاى جديد عملكرد و سنتهاى انقلاب رهنمون شد تا اينكه با الهام از قرآن كريم، سيد قطب با ديدى روشن و در عين حال استوار، نسبت به چگونگى تحرك اسلامى و ماهيت خط قرآنى، تفسير پربهاى«فى ظلال القرآن» ]در سايه قرآن [ را تأليف نمود و منتشر ساخت و البته اين كار، علاوه بر پژوهشهاى تاريخى ـ اجتماعى وى بود. پژوهشهايى كه نقاط ضعف و اختلال در روند حركت امت را در ديدگاه وى، افشا كرد و اين امر به مبانى فكرى او نسبت به اولويتهاى مبارزه نظم و ترتيب بخشيد.
سيد قطب همواره با صدايى رسا و نيرومند، اوضاع واپسگراى جاهلى ـ طاغوتى را از بيخ و بن مردود دانست. و با هر نوع روش اصلاح طلبانه يا آشتى ملى! قاطعانه مخالفت نمود و به همين دليل شهادت وى به حضور تابناكش در صحنه مبارزات اسلامى عليه غرب و دولت وابسته به آن، جلوه اى خاص بخشيد. شهادت سيد قطب در تبلور يافتن جريان ايجاد دگرگونى اسلامى در منطقه عربى و سر برآوردن جريانات جهادگراى انقلابى، در چندين كشور نقش عمده اى را ايفا كرده است.
در بخش ديگر امت اسلامى ـ شيعه ـ امام خمينى شاهدى بى نظير و بلند همت بود كه تحولات جهانى را با تأثر شديد از نزديك نظاره گر بود: فروپاشى خلافت، از دست رفتن فلسطين، سركوب مسلمانان و تثبيت رژيمهاى طاغوتى در جهان اسلام به طور اعم و در ايران بطور اخص....
امام در دوران دو جنگ جهانى به سر برده و شاهد پيامدهاى مهم اين دو واقعه بزرگ بود و اينكه چگونه در اين فرايند، سرسپردگان غرب، اختيارات دستگاه حكومتها را در كشورهاى اسلامى قبضه كرده، ثروتهاى مسلمانان را بر باد مى دادند و مردم مسلمان را با برنامههاى شرك آلود كه سازمانهاى فرهنگى و علمى داخلي مجرى آن بودند، به بردگى مى كشاندند!
در سال1342 شمسي امام خمينى به اوج قله اجتهاد و فتوى رسيد و اين اجتهاد، با درك كامل شرايط تاريخى و حقايق امت اسلامى همراه و در راستاى خدمت به قوانين خط قرآنى و سنتهاى اصيل روش اسلامى بود. البته امام خمينى از همان ابتدا اوضاع واپسگراى طاغوتى ـ جاهلى را از بيخ و بن مردود اعلام كرده بود و هر نوع سازشى را غيرممكن مى دانست و با ايستادگى در مقابل طاغوت، در عمل نشان مى داد كه حكومت طاغوت نوعى شرك و نابودى آن يك واجب شرعي است و اين گونه حضور امام خمينى در صحنه مبارزات اسلامى عليه غرب و رژيم وابسته و سرسپرده به آن، درخششى خاص پيدا كرد... و همين امر به عنوان محور اصلى جذب مسلمانان ايران، در روند ريشه كن سازى رژيم طاغوتى، جلوه مى كند.
درواقع امام خمينى و سيد قطب، دو سمبل اسلام روشنايى بخش و آگاهى دهنده اين قرن هستند. كه با رويارويى با ستمگرىهاى جهانى و منطقه اى و طاغوت جهانى و محلى و شرك دروني تبلور يافته در رژيم حاكم بحق شايستگى آن را بوجود آورد كه شاهدان قرن حاضر باشند.
اجتهاد امام خمينى و سيد قطب
اينكه علماى اسلام به سوى انجام مسئوليت شرعى ـ رهبرى ـ و بركنار زدن الگوى لائيك از مسند قدرت حركت كنند، يعنى الگويى كه حاكميت را از آن غير خدا بداند و به دلخواه، قانونگذارى كند و سپس آنچه را كه از پيش خود قانونمندى كرده است بگويد: اين شريعت خداوندست! اينچنين اتفاقى، معنايش اين است كه دين در نزد شيعه و اهل سنت نوگرا! شده و از تراكمها و رسوبات بسيارى كه پندارهاى بوجود آمده در شرايط دشوار و مرارت بار آن را تحميل كرده، رهايى يافته است. در اينجا و در آن واحد، حساسيت و عظمت كار اين دو بزرگوار آشكارتر مى شود. چه، براى نخستين بار در تاريخ انديشه سياسى اسلام، پس از آخرين تلاش عملى فرزندان اسلام براى تصحيح مسير سياسى امت (امام زيد ـ امام ابوحنيفه(1)) دكترين حكومت اسلامى و حكومت بر اساس آنچه كه خداوند طرح كرده و همانگونه، در دوران پيامبر اكرم(ص) و عصر خلفاى راشدين هم بوده، به صورت طرحى عملى از چهارچوب تئورى و دائره فقه خارج شده و در صحنه رويارويى با حاكميت طاغوت، پا به بيش نهاده است.
با تأمل و ژرف نگرى در اين «اجتهاد» در گستره واقعيتهاى تاريخى، از دوران حضرت آدم(ع) تا دوران حضرت خاتم ـ محمد(ص) ـ نمودهايى از طرز نگرش آن دو بزرگوار نسبت به جوهر انديشه اسلامى، ميتوان مشاهده نمود.
شيخ حسن البنا با جهاد و اجتهاد بزرگ، خود جريان اجتماعى عظيمى به راه انداخت و اسلام را براى باز پس گيرى مشروعيتى كه با سقوط خلافت از دست رفته بود، در لباسى جديد مطرح ساخت. اگر اين «اجتهاد» توانسته است در درون بينش اسلامى اهل سنت، انديشه برپايى تشكيلات و سازمان اجتماعى پويا را تثبيت نموده و در نتيجه حركت اسلامى به صورت واقعيتى فعال در روند بيدارى اسلامى ظاهر شده و اين اجتهاد به عنوان مشروعيت دينى در جامعه عربى به شمار رفته است... اگر اجتهاد «البنا» توانسته است بخش نخست مأموريتش را انجام دهد، به نظر مى رسد كه بخش دوم از اجتهاد ـ كه در پيرامون حركت اين تشكيلات دور مى زند ـ دچار ابهام و سرگشتگى گشته است كه آيا بايد با ابزارهاى معروف دموكراتيك پيش برود و يا از راه عملكرد انقلابى؟ استاد راشد الغنوشى معتقد است «البنّا تلاش نمود كه در يك كشور غوطه ور در استبداد، به صورت دموكراتيك عمل كند... شايد علت اين امر متأثر شدن وى از موضع سنتى اهل سنت «پرهيز از فتنه» باشد.(2)» اما سرگشتگى پس از شهادت شيخ حسن البنا، پيش از بحبوحه كودتاى 23 ژوئيه 1952 م عليه ملك فاروق و به قدرت رسيدن «سرهنگها»، مجدداً بازگشت كرده است... در اين مرحله، سازمان بيش از پيش از انديشه بكارگيرى راه حل انقلابى در رودرويى با رژيم سكولار و لائيك و طاغوتى، پا پس نهاد.
سپس سيد قطب با استفاده از زمينه اجتهاد البنا، دكترين را تكامل بخشيد و نورتاب بيشترى بر چگونگى حركت اين تشكيلات زيربنايى در درون جامعه و در قبال رژيم طاغوت افكند، اعلام: «ربوبيت و حاكميت خداوند يگانه، بر جهانيان، به معناى انقلاب فراگير عليه حاكميت بشرى در تمامى نمودها و ساختارها و تشكيلات وابسته.. و قيام و عصيان تام عليه اوضاعى كه در سرتاسر كره زمين به نحوى از انحاء، حاكميت يافته است.» مفهوم اين اعلام اين بود: «باز پس گرفتن حاكميت غصب شده الهى و بازگرداندن آن به خداوند و راندن غاصبان اين حاكميت.»(3) «اسلام همانگونه كه قبلاً نيز گفتيم برنامه و اعلاميه ايست عام براى رهايى انسان از بندگى بندگان. اسلام از آغاز مى خواهد نظامها و دولتهايى را كه بر مبناى حاكميت انسان بر انسان و به بند كشيدن انسان توسط انسان است، براندازد.»(4)
،سيد قطب راه عملكرد اسلامى را بدين نحو مشخص مى كند كه اصولاً جهت گيرى عملكرد اسلامى به سمت انهدام ساختارهاى جاهليت است: «بنابراين اسلام ضرورتاً جهت زدودن واقعيتهاى مخالف، اعلام عمومى را با گفتار و كردار قرين ساخته است و ضرباتى را بر پيكر نيروهاى سياسى كه به جاى پرستش خداوند، انسانها را پرستش مى كنند، وارد مى سازد... پس از انهدام نيروى حاكم، چه سياسى محض و چه در زير چتر نژادپرستى و يا طبقاتى در درون يك عنصر واحد استتار گزيده باشد، راه برپايى نظام اجتماعى و اقتصادى و سياسى اسلامى، طورى هموار مى شود كه حركت آزاديبخش، قدرت مانور و پويايى را پيدا مى كند.»(5)
سيد قطب در جاى ديگرى از نشانهها مى گويد: «بنابراين وظيفه اسلام بركنارى جاهليت از رهبرى بشريت است و بدست گرفتن اين رهبرى بر مبناى خط ويژه و مستقل خود كه داراى گونههاى مستقل و خصيصههاى ناب است.»(6)
شهيد سيد قطب در فصل اول كتاب: «نسل بى همتاى قرآنى» مى گويد: «اولين وظيفه ما تغيير واقعيتهاى اين جامعه است. وظيفه ما تغيير اين واقعيتهاى مبتنى بر جاهليت، بطور بنيادين است. اين واقعيتها اصطكاكى اساسى با خط مشى الهى و بينش اسلامى دارد و ما را با سركوب و فشار و ارعاب از زيستن به نحوى كه خط الهى آن را معين كرده است، باز مى دارد. نخستين گامها در راه ما اين است كه بر اين جامعه واپسگرا و ارزشها و پندارهايش برترى جوئيم و بر ارزشها و هدفهاى خود، چه كم و چه زياد، جرح و تعديل وارد نكنيم تا در نيمه راه، با اين جامعه به سازش نرسيم. نه! هرگز! ما و اين جامعه بر سر دوراهى قرار داريم و اگر يك قدم با آن همگام شويم تمامى اصول خود را از دست خواهيم داد و همه گمراه خواهيم شد.»(7)
در بخش ديگر از پيكره «امت» در نزد مسلمانان شيعه، تشكيلات ـ از صدها سال پيش ـ به صورت يك عرف اجتماعى استوار در آمده است. اما اين تشكيلات برندگى و قاطعيت سياسيش را از دست داده بود. اين امر معلول علل متعددى است كه مسئله چگونگى برخورد با ساختار طاغوت را تحت الشعاع قرار داده بود بطوريكه به جاى مقابله با نظام طاغوتى، در اغلب اوقات به اميد «انتظار» به واقعيت موجود تن در داده بود. در چنين شرايطى، امام خمينى با حضور در صحنه و با تحرك سياسى پويا، هدف از برپايى يك نظام اجتماعى نوين را بيان نمود: ... هدف برقرارى يك نظام اسلامى و حكومت كردن بر اساس آنچه كه خداوند نازل كرده است و بركنارى زمامداران غاصب استبدادگر، از دستگاه حكومت...
---------------------------------------------------------------
1) شايان توجه آنكه قيام زيد مورد حمايت و پشتيبانى ابوحنيفه قرار گرفته است. ابوحنيفه خروج زيد را (مشابه با خروج جد بزرگوارش رسول خدا(ص) در بدر) دانسته است.
2) راشد الغنوشى (رهبران حركت اسلامى) مجله المنتقى شماره 10، 11 ص 18.
3) معالم فى الطريق ص 67.
4) همان منبع ص 71.
5) همان منبع
6) همان منبع ص 165
7) همان منبع ص 22