صفحه اصلي
زندگينامه
كتابها
كتب فارسي
كتب عربي
دانلود كتاب
مقالات
سياسي
فرهنگي
تاريخي
مصاحبه
سياسي
فرهنگي
تاريخي
خاطرات
علما و مراجع
شخصيت هاي داخلي
شخصيت هاي بين المللي
آلبوم
شخصيتهاي بين الملي
شخصيتهاي ايراني
علما و مراجع
كنفرانسها
مصر
واتيكان
متفرقه
ويژه نامه
اخبار
اخبار سايت
اخبار فرهنگي
پيوندها
تماس با ما
ويژه نامه
تبليغات
سيد جمال اسدآبادي و امام موسي صدر احياگران انديشه ديني
موضوع مقاله :
فرهنگي ,
بسم الله الرحمن الرحيم
بعد از بيانات گرم و شيرين حاج آقا دعايي، صحبت کردن شايد خيلي گيرا و جذاب نباشد. ولي ما هم به عنوان بخشي از حرکت اسلامي آن زمان در داخل کشور، خاطرات و مسائلي داريم که شايد نقل بعضي از آنها بيتناسب نباشد. دوستان برگزارکنندة اين بزرگداشت، از اينجانب خواستهاند که دربارة امام موسي صدر و مصلحان سدة اخير مسائلي را به طور تطبيقي و مقايسهاي، براي شما مطرح کنم، ولي بايد اشاره کرد که ظاهراً حتي بيان فهرست اسامي مصلحان معاصر و انديشههاي آنان سي دقيقه وقت بسيار کم است و کافي نخواهد بود. بنابراين فقط به يک مورد بسنده ميکنم و آن مقايسة مشابهات يا همگونيهاي امام موسي صدر با مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي است، که به قول مرحوم مرتضي مطهري سلسله جنبان حرکات اسلامي معاصر بود.
به نظر من از جهات عديدهاي، منهاي زمان و مکان، ميتوان همگونيها و شباهتهايي بين اين دو شخصيت و دو مصلح بزرگ مشاهده کرد؛ هر دو سيد متولد ايران هر دو تحصيلکرده در حوزة علمية ايران و نجف. هر دو مجتهد و آشنا با مباني علوم اسلامي. هر دو آشنا با علوم روز و زبانهاي مختلف، هر دو در سير و سفر دائم در راه هدف، هر دو فکر رهاندن مردم عقبماندة شرق، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، از يوغ قدرتهاي ظالم، هر دو در انديشة مبارزه با استعمار خارجي و استبداد داخلي، هر دو در فکر طرد خرافات و روشن ساختن اذهان و انديشهها و پيرايش بينشهاي عوام و خاص! هر دو در ارتباط با حکومتها و دولتها براي اصلاح آنها و جوامع انساني تحت حکومت آنها. هر دو هوادار گفتگو و قول لَينّ در مقابل حاکمان و رؤساي دولتها. هر دو اهل قلم و کتابت و تأليف و تدريس. هر دو اهل خطابه و سخنراني در هر مکاني، هر دو در ارتباط با علما و انديشمندان و روشنفکران بلاد ديگر عصر خود. هر دو داراي تسامح در قبال صاحبان انديشههاي گوناگون. هر دو آمادة همکاري با صاحبان اديان ابراهيمي در راه خير و صلاح بشر. هر دو نترس و شجاع. هر دو بياعتنا به اموال و زخارف دنيا.
هر دو کوشا و پويا در احياء انديشههاي ديني. هر دو مجاهد في سبيلالله و هر دو آمادة نبرد و رزم مسلحانه در صورت اقتضا و ضرورت. و به عنوان آخرين راه حل، در صورت شکست نهايي، طرق و راههاي مبارزاتي ديگر. و سرانجام شهادت و غيبت مظلومانة هر دو؛ يکي به دست سلطان عثماني و ديگري به وسيلة سلطان ليبيايي. اين فهرست که عرض کردم بخشي از وجوه تشابه بين اين دو سيد بزرگوار است. بازگشايي و بررسي علمي و مقايسهاي اين همگونيها و شمردن وجوه تشابه ديگر به نظرم نيازمند فرصت بيشتر است، که متأسفانه نداريم. تنها يک نکته را در اين جا ذکر ميکنم که نکتة بسيار مهمي است، و آن اينکه علاوه بر وجوه تشابه بسيار، تفاوت و روشهايي هم ميان اين دو مصلح بزرگ وجود داشت. مرحوم سيد جمالالدين اسدآبادي در آخرين نامهاي که از زندان سلطان عبدالحميد به دوستان ايراني خود نوشته است، اظهار تأسف ميکند که بذر آثار فکري و انديشههاي اسلامي خود را به جاي زمينهاي حاصلخيز تودهها و مردم، در شورهزارهاي شاهان و فرمانروايان کاشته، که به نتيجة مطلوب نرسيده است.
اما امام موسي صدر ضمن استفاده از همة طرق و وسايلي که مرحوم سيد جمالالدين استفاده ميکرد، يعني سخنراني، نوشتن، مقاله، روزنامه، سينما، کنفرانس و ارتباط با شخصيتها و روشنفکران و حاکمان و شاهان و حتي شخصيتهاي مخالف از لحاظ فکري و تماس با سفراي کشورهاي مختلف و شخصيتهاي سياسي کشورهاي مختلف، همزمان با اين اقداماتي که انجام ميداد، در راه تحقق اهداف اسلامي و جهاني خود به نشر انديشه در ميان مردم و کاشتن بذر بيداري و حرکت در لبنان يک ويژگي برتري داشت و آن تشکيل بخشي خاص به عنوان بازوي نظامي و مسلح اين حرکت و نهضت خود بود، و در واقع بستر پيدايش حرکتهاي مسلحانة جهادي در لبنان و بقية جهان عرب، به اعتقاد من همين بخش از حرکت امام موسي صدر بود. اين امر يعني توجه به پايگاه اصلي و بدنة هر حرکت که تودههاي مردماند، نه روشنفکران و طبقة مرفه در برنامة اصلي کار امام موسي صدر قرار داشت. اين توجه عميق امام موسي صدر، نشان ميدهد که آن اشتباه عمدهاي که از اين روشها و نيروها استفاده کرد، که هنوز آثار آن باقي است و دوستاني که لبنان رفتهاند، به طور عيني شاهد آثار آن هستند.
اگر ما بخواهيم به بررسي وجوه تشابه امام موسي صدر و عملکردهاي اسلامي ـ تربيتي ـ سياسي شخصيتهايي چون شيخ محمد عبده و يا عبدالرحمن کواکبي و ابوالاعلا مودودي و ديگران (هر کدام در منطقه خودشان) بپردازيم. به نظرم بايد همايش مستقلي داشته باشيم. به همين دليل وارد اين مقوله نميشويم و در اين فرصت کوتاه به نقل چند خاطره از ايشان ميپردازيم و سپس به دو نکتة ضروري و مهم اشاره ميکنم.
هنگامي که بنده نوجواني بيش نبودم، براي تحصيل به قم آمدم و از همان سال در «جريان روشنفکري حوزه» قرار گرفتم و از آغاز انتشار مجلة مکتب اسلام در کنار ايشان و ديگر استادان محترم، آيات بزرگوار ناصر مکارم شيرازي، شيخ جعفر سبحاني، حسين نوري همداني و... به همکاري پرداختم. چون آن دوران رسم نبود که هم استادان در يک مجله مقاله بنويسند و هم شاگردانشان، لذا دوستان بزرگوار «هيئت فرعي» براي ما، عميد زنجاني، محمد مجتهد شبستري، علي حجّتي کرماني، زينالعابدين قرباني، رضا گلسرخي، حسين حقاني و اينجانب، تشکيل دادند. الحمدالله ديگر اين چيزها نيست. البته اين اصلي و فرعي و طبقهبندي به هيچ وجه براي امام موسي صدر مطرح نبود و من يادم هست که در چاپخانة حکمت که در طبقة دوم تيمچة معروف بازار بود، گاهي من براي غلطگيري مقالات مجله به آنجا ميرفتم. ساعت 3 يا 4 بعدازظهر، در آن هواي گرم قم امام موسي صدر، خود، به آنجا ميآمدند تا مقالات را شخصاً بررسي کنند، تا سرمقاله يا مقالات ديگرشان غلط که با امضاي مستعار «مصدر» مينوشتند، غلط نداشته باشد.
در اينجا اجازه بدهيد نخست به آن دو نکتة اساسي در زندگي سياسي امام موسي اشاره کنم که قابل بررسي ودقت است، و سپس به نقل چند خاطرة ديگر بپردازم. آن دو مسئلة اساسي عبارتاند از: يکي دربارة ارتباط امام موسي با حکومت شاه که متأسفانه يکي از اتهاماتي است که بدون تحقيق و بررسي تاريخ و کاملاً غير منصفانه مطرح ميشود و ديگري مسئلة ربودن ايشان در ليبي و سکوت 20 سالة مجامع اسلامي است. خوب در اين خصوص من اسناد محرمانة وزارت خارجه را ديروز ديدهام و متأسفانه اين اسناد هنوز از لحاظ قانوني مجاز به نشر نيست و ظاهراً حدود 30 سال بايد بگذرد تا بتوانيم اين اسناد را منتشر کنيم. ولي نقل بعضي از مطالب آنها بدون اشاره به شماره و تاريخ ميتواند مفيد واقع بشود. قبل از توضيح دربارة اين نکتة اساسي، اجازه بدهيد مطلب ديگري از امام موسي صدر، که نشاندهندة ابعاد گوناگون و جامعالاطراف بودن شخصيت امام موسي صدر است. نقل کنم و سپس به موضوع فوق بپردازم. البته من خاطرات زيادي از امام موسي صدر دارم که بعضي از آنها در کتابي به نام ويژهنامة امام موسي صدر نوشتهام، كه ضميمة مجلة تاريخ و فرهنگ معاصر چاپ شده است. فصلنامهاي که از حوزة علمية قم زير نظر بنده منتشر ميشد. 500 الي 600 صفحة جلد اول اين ويژهنامه چاپ شده است و حاوي خاطرات رجال و علما و بزرگان ايراني است. جلد دوم هم 500 صفحه است که بيشتر شخصيتهاي غيرايراني در مورد امام موسي صدر سخن گفتهاند.
در يکي از سفرهايي که به لبنان داشتم، در بيروت به منطقة حازميه و محل مجلس اعلاي شيعيان رفته بودم. صبح زود و بدون تعيين وقت قبلي خواستم خدمت ايشان برسم. ايشان با کمال لطف و محبت از طبقة دوم که محل سکونتشان بود، به قسمت ملاقاتهاي خصوصي تشريف آوردند و بعد از پذيرايي کوتاهي گفتند: بعدازظهر در صيدا ميهمان هستيم. اگر جنابعالي هم تشريف بياوريد، خيلي خوب خواهد بود؟! البته من هم با کمال اشتياق پذيرفتم، به ويژه اينکه ميدانستم روز بعد در صور مردم لبنان و گروههاي مختلف براي دفاع از فلسطينيها ميتينگي ترتيب ميدهند و مصطفي چمران هم آنجاست. ايشان به من گفتند: امشب به صيدا ميرويم و ميهمان يک خانوادة شيعه هستيم، که با توجه به گسترش سلطة فرهنگ استعمار فرانسه از لحاظ حجاب آن طور نيستند که شما ميخواهيد. اگر برايتان اشکال دارد، نياييد و اگر تحمل ميکنيد که يک خانوادة شيعة بيحجاب پيش شما باشند، بياييد. من گفتم: هر جا که شما تشريف مي بريد، من هم مي آيم. البته ايشان گفتند که اينها در واقع هم جديدالاسلام هستند و هم جديدالتشيع. چون قبل از اين نه چيزي از اسلام ميدانستند و نه چيزي از تشيع. عصر همراه ايشان به صيدا رفتيم.
خانمهاي مسنتر يک روسري سرشان داشتند. ولي کوچکترها به هيچ وجه حجاب نداشتند و امام موسي صدر با معرفي بنده که ايشان از علماي جوان قم هستند، در واقع ميخواست آنان را به اين وسيله تشويق کند تا بلکه پوشش مختصري داشته باشند... اما خبري نشد! البته قبل از سر زدن به صيدا ايشان در دانشکدة ادبيات دانشگاه بيروت سخنراني داشتند. باز هم ايشان فرمودند که ميآييد يا نه؟ عدهاي از آنان مسيحي و بيحجابند. خوب ما هم گفتيم اهل کتاب که اشکالي ندارد. ما ميآييم و از سخنراني شما استفاده ميکنيم. وقتي به دانشکدة ادبيات رفتيم. در تالار سخنراني، نزديک به 2000 نفر از خانمها و دختران بيحجاب و آرايش کرده حضور داشتند، که امام موسي صدر رفتند و برايشان سخنراني کردند. چون عکسبرداري و فيلمبرداري ميشد، من ترجيح دادم گوشهاي پنهان شوم که مبادا آن عکسها به تهران و قم برسد، و بعضيها بگويند: آقا شما آنجا چه کار ميکرديد؟!
مانند همين وضع را من در همايشهاي انديشة اسلامي در الجزاير هم ديده بودم. من تا آن وقت چهار بار به الجزاير رفته بودم و تحقيقاً 80% دختراني که در برنامههاي همايش آنجا شرکت ميکردند بيحجاب بودند. امام موسي در آنجا هم که هشتاد درصدشان بي حجاب بودند، سخنراني ميکرد. جلسات ديگري نيز برايشان ميگذاشتند. شب ها ميرفتند و سخنراني مي کردند. روزي من به ايشان گفتم که آقا شما چرا در اين جلسات شرکت ميکنيد؟ اينها که ديگر مسيحي نيستند! ايشان گفتند: پس آقاي خسروشاهي اگر ما براي اينها صحبت نکنيم، چه کسي صحبت کند؟ مبشرين غرب! خوب ما بايد به اينها بگوييم که اسلام و حجاب چيست. اگر ما به علت ظاهرشان نگوييم، و در جلسات آنان شرکت نکنيم، براي هميشه بيحجاب خواهند ماند و اولادشان هم بيحجاب خواهند شد.
البته من بعد از انقلاب هم به الجزاير رفتم، تحقيقاً موضوع عکس شده بود. بر اثر حرکتهاي اسلامي در الجزاير و آثار انقلاب اسلامي ايران تحقيقاً هشتاد درصد دخترها با حجاب بودند. و حتي جوانهاي دانشجو هم عمامههاي سياه سرشان بود. که من خيال کردم از قبايل الجزاير هستند. اما وقتي از آنان سؤال کردم گفتند: «نحن الخمينيون.» چون عمامة امام سياه بود، آنان هم عمامة سياه بسته بودند. در واقع انقلاب اسلامي تا اين حد بر جوانهاي دختر و پسر تأثير گذاشته بود.
صفحات ->
1
-
2