تلمذ شیخ در محضر سید
همكاریهایی علمی ـ سیاسی شیخ محمد عبده با سید جمالالدین حسینی، یا تلمذ شیخ در نزد سید، از جهتهای مختلفی قابل دقت و بررسی است؛ اما نكتهای كه در این میان اهمیت بسیار دارد، توجه به فضای حاكم بر این دوره از زندگی شیخ محمد عبده در خدمت استاد جمالالدین حسینی است. فضایی از جذب و انجذاب یا نوع شیفته بودن و محو شدن شاگرد در شخصیت استاد، مطرح میشود. در واقع این فقط فضای آموزش نیست كه شاگرد از استادش یاد بگیرد و تربیت یابد و ارتقای علمی پیدا كند و بر فرهنگ و معلوماتش بیفزاید و غبار جهل و نادانی را بزداید؛ بلكه رابطه، یك رابطه معنوی و روحی است. رابطه تحول در درون و ذات وجودی شاگرد است تا آنجا كه تصور میشود شاگرد، خود را فقط در آئینه استاد میبیند و چنان شخصیت استاد در عمق روح و بینش شاگرد نفوذ میكند كه وقتی نام استاد ذكر میشود، شاگرد از فرط عشق و شیفتگی، غرق در یاد استاد میشود و خود را فراموش میكند.
به نظر من رابطه شیخ محمد عبده با استادش سید جمالالدین حسینی چنین رابطهای بود. عبده در شخصیت سید،چنان محو شده است كه انگار به صحنه صحو نمیخواهد دیگر قدم بگذارد. نام و یاد سید، ورد زبانش شده و روح جانش میشود. تعبیراتی كه شیخ عبده در وصف سید میآورد، چنین فضایی را ترسیم میكند. نقل جملاتی از یك نامه شیخ، میتواند عمق این نكته را نشان دهد:
«مولای المعظم حفظهالله و اید مقاصده، أوتَیت من لدنك حكمه اقلب بها القلوب وأعقل العقول و أتصرف بها فی خواطر النفوس و فتحت منك عزمه اتتبع بها الثوابث و أذل بها شوامخ الصعاب و اصدع بها قمم المشاكل و أثبت بها فیالحق للحق حتی یرضی الحق وكنت اظن قدرتی بقدرتك غیر محدوده ومكنتی لا مبثوثه و لا مقدوره فاذا انا من الا یام كل یومفی شأن جدید:1
« از سوی تو، حكمتی به من رسیده است كه با آن دلها را منقلب میكنم و عقول را در مییابم و درك میكنم و در خاطرهها و اعماق ذهن مردم تصرف میكنم. تو به من قدرتی بخشیدی و ارادهای در من ایجاد كردی كه با نیروی آن كارهای محكم و ثابت را دنبال میكنم و سختیهای مشكلات را رام كرده و خار مینمایم و از قلههای مشكلات بالا میروم تا آنان را حل كنم و آنچنان در راه حق، برای حق، استوار میمانم كه حقیقت را بازیابم و تسلیمم گردد. گمان دارم كه قدرت و توانم به قدرت و توان تو پیوسته است و حدودی ندارد و استعدام نه پراكنده است، نه دست یافتنی. هر روزی كه میگذرد،روز جدیدی را دارم و در فضای جدیدی به سر میبرم. روح حكمت تو مردگان مارا زنده كرد و عقلهای ما را روشن ساخت. ما برای تو اعدادیم و تو واحدی... ما مخفی و تو آشكار، عكس روی تو را من در قبله نمازم گذاردهام كه گویی مراقب همه اعمال من است...»
این تعبیرات در واقع از یك شخص عادی و شاگرد معمولی نیست، بلكه جملاتی از تلمیذی جذب شده در وجود استاد فنا شده و در جمال حقیقت اوست. شیخ محمد عبده در تجلیل سید درنگ دیگری دارد و او را نه مربی و مر شد، بلكه مانند یكی از پیامآوران میداند كه از وادی ضلالت نجاتش داده است و به جهان نور و روشنایی، هدایتش كرده است:
«پدرم به من حیاتی بخشید كه «علی و محروس» ( دو برادرش كه كشاورز بودند) در آن با من سهیم و شیرك بودند؛ ولی سید جمال به من حیات بخشید كه من در آن با محمد و ابراهیم و موسی و عیسی و اولیا وقدیسان همنوا شدهام.»2
این تشبیه نشان میدهد كه عبده با استادش با چه اندیشهای نگاه میكند؟ او نقش پیامبران را در ذهنش مجسم میسازد. نقش پیامبران چیست؟ بیدارسازی انسان و پیوند دادن او با آفریدگار هستی. نقش قدیسان كدام است؟ تهذیب نفوس و تزكیه اخلاق.( گویا سید هر دو نقش را در مورد احیای شیخ به عهده داشته و آنها در حق او به خوبی ایفا كرده است. و شاید بر اساس همین اصل، او نقش انبیا را در نهضت اجتماعی و نقش حكیمان را در تهذیب اخلاق و ارتقاء فكری آنان به عهده میگیرد.)
سیمای سید جمال در ترسیم عبده
محمد عبده، آن شاگرد فنا شده در استاد، سیما و چهره استاد را در مقاله: استادی جمالالدین به نحوه زیبایی ترسیم میكند و از درون آشنایی خود با او و روشهای تربیتی و مدارج تحصیلی خود، پیش استاد سخن میگوید. مناسب خواهد بود كه اجمالی از تصویر سید را در ترسیم عبده از قول خود او نشان دهیم.
طلوع نور: سنت الهی در آفرینش چنین جاری است كه كارهای بزرگ، از یك كار و حادثه كوچك آغاز میشود. چنانچه درختان تنومند از هستهای ریز و كوچك به وجود میآیند و رشد میكنند... در سال 1288 هجری مردی با بصیرت، دیندار، آشنا به احوال ملتها، دارای معلولاتی وسیع و گسترده، قوی دل، صریحاللهجه، به این دیار قدم گذاشت و او، سید جمالالدین افغانی بود.
او مصر را برای سكونت انتخاب كرد. نخست عدهای از طلاب، گرد وجودش جمع شدند و سپس مرد زیاد از اداریها و شخصیتهای بارز او را شناختند و به خانه او رفت و آمد كردند. در اندك زمانی آرا و اندیشههای او در بین مردم منتشر شد كه با افكار عامه تفاوت داشت. او مردم را ترغیب میكرد كه دور او جمع شوند و با سخنان و افكارش آشنایی پیدا كنند.
سید تدریس را شروع كرد و خانهاش را مدرسه قرار داد. فلسفه وعلوم عقلی را تدریس نمود. بیشتر طلاب علوم و عالمان به خانهاش رفت و آمد داشتند. او همچنان بیپروا از عقل و عقلانیت سخن میگفت و روشنگری میكرد. عقایدش را به صراحت اظهار میكرد و شنوندگان را به اعتلای فكری اجتماعی و تنظیم امور فرا میخواند، افكار را درباره شئون اجتماعی، در باره مصالح كشور و مسلمانان توجیه میكرد.
طلبهها آموختههای خود را كه از دریای معارف استاد گرفته بودند، به شهر دیارشان میبردند و از اندیشههای سید سخن میگفتند، به این ترتیب ذهنها بیدار شد، احساسها و اندیشههای نو پدید آمد و عقلانیت اوج گرفت. پرده غفلت وجهل ازدیدهها كنار رفت و دور جدیدی در مصر، به ویژه در شهر قاهره آغاز گردید.
اولین دیدار
یك روز دوستان من در رواق اشراف الازهر، گفتند یك دانشمند افغان به مصر آمده است و در خانالخلیلی سكونت دارد. خوشحال شدم و به استادم شیخ حسنالطویل از آمدن دانشمندی خبر دادم. شیخ طویل در محیط الازهر مردی شناخته شده بود و علم منطق تدریس میكرد. من به درس او میرفتم و به علوم عقلی و مطالعه آن علاقه و اشتیاق داشتم؛ اما روحم با علوم رسمی اقناع نمیشد. وقتی شنیدم سید جمال به مصر آمده است، به شیخ طویل گفتم كه با همدیگر به دیدار او برویم و او را ببینیم و او قبول كرد. شامگاهان به خانهاش رفتیم. سید شام میخورد سلام كردیم، ما را به صرف شام دعوت كرد. معذرت خواهی كردیم و نشستیم.
پس از آنكه شامش را صرف كرد، روی به ما كرد و از معنی و تفسیر برخی آیات قرآنی پرسید و نظر مفسران بعضی از اهل عرفان را درباره آیات جویا شد و ما ترجیح دادیم كه از خود او بشنویم. او لب به سخن گشود. آیات را تفسیر كرد و آنچنان ما را مستفیض نمود كه من عاشقش شدم و قلبم از محبتش پر شد؛ زیرا علم عرفان و تفسیر قرآن گمشده من بودند، نور چشمم و خوشبختیام بودند...
سپس عبده به شرح اصول تدریس و كتابهایی كه در نزد سید خوانده و فرا گرفته است، میپردازد كه به آنها اشاره خواهد شد. عبده شرح حال سید را بیان میكند و از تاریخ ولادت و تحصیل او در كشورها و بیشتر افغانستان و در ایالت كنر سخن میگوید و آنگاه به شرح عمق معلومات و اخلاق سید میپردازد.
پایگاه علمی سید
شیخ محمد در این باره مینویسد: پایگاه علمی و انبوه معلومات و معارف سید، درحدی نیست كه قلم من توانایی بازگویی یا اشاره به آن را داشته باشد. این مرد تسلط عجیبی به دقایق و ظرایف علوم و معارف دارد و آنها را به طرز شایستهای بیان میكند. انگار كه این مفاهیم دقیقاً در همان لحظه به ذهن و خاطرش رسیده است. او استعداد و توان شگفتانگیزی در حل معضلات دارد و بهسان سلطان باهیبتی است كه با یك نگاه، عقدهها و گرهها را میگشاید.
هر موضوعی كه مطرح میشود، او وارد بحث میگردد، انگار كه خود، آن را به وجود آورده است. مسأله را جامعالاطراف و از همه جنبهها مورد بحث قرار میدهد و به ریزه كاریهای مطلب، آگاهی تمام دارد، اسرار را كشف میكند، رازهای آنها را میگشاید. در هر فنی كه حرف میزند، در آن تبحر دارد، توان شعری دارد. انگار كه ذهنش جهان كشف و ابتكار است. او زبانی گویا و فصیح دارد، در جدل، سخنور است و در صناعت حجت و برهان و استدلال، مهارت دارد. با هر كسی سخن میگوید، او را با منطق و استدلال قانع میسازد.
خلاصه اگر بگویم: خداوند از نیروی ذهن و وسعت عقل و اندیشه و نفوذ بصیرت به او به آن مقدار داده است كه از دیگر مردمان به غیر از پیامبران، برتر است، سخن به گزاف نگفتهام. ذلك فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذوالفضل العظیم.»
اخلاق او
اخلاق سید وصف ناكردنی است. او دارای قلبی زلال و صاف و در همه صفات نیك برجسته است. صبر و حلم عظیم دارد و سعه صدری عمیق. او بردبار است مگر آنكه كسی درباره دین یا شرافت او، سخن بگوید و یا تحقیرش نماید كه آنگاه به مانند شیر ژیان میخروشد، حلمش به خشم تبدیل میشود و صبرش را از دست میدهد. او سخاوتمند است، هر چه در دست دارد بذل میكند، به خدا اعتماد دارد، از پیشامدهای روزگار، خم به ابرو نمیآورد. ملایم و بسیار سهل و آسانگیر است؛ ولی با خشونت گران با شدت و صلابت برخورد میكند. به آرمانهای سیاسیاش وفادار است و در راه آنها فداكاری میكند.
بهدنیا و زخارف آن، حریص نیست، غرور بیجا ندارد. دارای همت بلندی است. بركارهای بزرگ تصمیم میگیرد و شجاع است. از مرگ نمیهراسد و انگار كه چیزی به نام «مرگ» وجود ندارد، البته سید تند مزاج است و زود از كوره در میرود، آنجا كه به شرافتش اهانت شود. نسب او به حضرت محمد(ص) میرسد و فرزند پیامبر است؛ اما سیادت بدون عمل را برخود فضلیت نمیبیند و فضیلتش مانند علم و كمال است.
شكل و اندام
شكل و اندامش بیشتر به عربی از دیار حجاز و مردم حرمین شباهت دارد. گو اینكه چهره اجدادش هنوز در سیمای او نمایان است. او متوسطالقامه، چهارشانه، قوی هیكل، دارای پوست تیره است. سرش درحد معتدل بزرگ است. پیشانیاش بهطور مناسب گشاد است. چشمانش حدقههای بزرگ دارد. صورتش گرد و گوشت آلود، سینهاش پهن است، نگاهش با ابهت و در برخورد ملاقات، خوش چهره و خندان است. خداوند در خلقتش آن چنان به او كمال بخشیده است كه با اخلاقش انطباق دارد.3
آری، شیخ محمد عبده با چنین عشق و علاقه و شناخت و ارادتی در نزدش تلمّذ میكند، سپس همراه او به اصلاح اجتماعی قیام میكند و رسالت خود را در كنار او انجام میدهد.
در این مقاله بهطور اجمال به این دو زاویه در همكاریهای سید و عبده و به روحیات این دو شخصیت مصلح اجتماعی پرداخته میشود. برای نشان دادن نقش و تأثیر هر معلمی در مورد شاگردانش، ارائه تأثیر هر معلمی در مورد شاگردانش ارائه تصویر اجتماعی جامعه موجود ضرورت دارد تا روشن شود كه نقش آن مصلح اجتماعی در تحول افكار و فرهنگها چگونه بوده است.
دكتر احمد امین در كتاب «زعماء الاصلاح» فضای آن روز جامع مصری ـ از هری و محیط پرورش طلاب آن را نشان میدهد. او مینویسد: «روش آموزشی در الازهر در آن برهه، اینطور بود كه همه مسئولیتها به عهده خود طلبه بود، بیآنكه كس دیگری مسئولیت او را به عهده بگیرد. او باید خود در دفاتر الازهر ثبت نام كند، سپس آزادانه هرچه خود بخواهد، بخواند و انجام دهد تا اینكه آماده امتحان برای دریافت مدرك عالم بودن شود، بدون آنكه او حتماً بر سر درس حاضر بشود و كوشش بكند یا نكند. او در همه چیز به جز خودش مسئولی ندارد و به اصطلاح او بینظم است. البته این روشی است كه میتواند برای خواص و نخبگان مفید باشد؛ ولی نه برای سطح عموم و ای بسا كه برای سطح عمومی این نوع آموزش، ضررهای بیشماری نیز داشته باشد.
از سوی دیگر، همه كتابهای درسی الازهر همان متون قدیمی است كه از گذشتههای بسیار دور به جا مانده و به ارث رسیده است. به همین دلیل اغلب این كتابها مصداقیت و روح خود را از دست دادهاند و تنها به شكل قالبی بینتیجه باقی ماندهاند.
طلبهها علم نحو میخوانند كه متون ادبی را صحیح بخوانند و درست بنویسند و درست حرف بزنند و سخن بگویند؛ اما سعی و تلاش طلاب صرف فهم الفاظ پیچیده مؤلفان علم نحو میشود، بیآنكه بتوانند درست حرف بزنند یا صاحب قلم روانی باشند و یا علم اصول فقه كه منظور و هدف از خواندن آن، تمرین و آزمودن اجتهاد در فقه و تشریع است. اما آنچه تحقق نمییابد، نه اجتهاد است و نه نوآوری در فقه و تشریع و یا هدف از علم بلاغت، این است كه چگونه جمله بلیغ و فصیحی را بنویسند، اما مؤلفان علم بلاغت، خود به بنبست رسیدهاند و از گفتن جملات فصیح و از نوشتن متن ادبی بلیغ و فصیح عاجزند؛ چون علم بلاغت با روشهای دگم و عقیم پیش رفته است و به همین دلیل شیخ احمد رفاعی، مدرس معروف علم بلاغت، بزرگترین كتاب در علم بلاغت (مطول تفتازانی) را تدریس میكند؛ اما خود اعتراف دارد كه نمیتواند كتاب و رسالهای با قلم روان و با بلاغت بنویسد و حتی از نوشتن یك رساله غیر بلیغ نیز عاجز است؛ زیرا تمرین انشا و قلم زدن، از ویژگیهای مدارس جدید است نه حوزههای قدیمی و سنتی.
این وضع كلی مدرسه یا مجتمعی است كه محمد عبده در آن مشغول تحصیل شده است. در آنجا آموزش برمحور «فلسفه لفظی» میچرخد كه طلبه را در دقت بر فهم و درك مطلب یاری نمیكند، بلكه او را با روش جدل و مغالطه میپروراند. البته این روش شاید مطلوب و پسندیده باشد؛ اما متأسفانه وقت و تلاش بیحاصل فقط در الفاظ و حل معضلات لقطی صرف میشود و دانشآموزان در این سیستم غرق در احتملات معانی الفاظ میشوند كه در حواشی و شروع متون لفظی پیجوی آن میشوند و به تعبیر محمد عبده پیدا كردن ضمیر جمله را در پیچهای گنگ جستجو میكنند!
و بدین ترتیب طلبه دوره تحصیل را به اتمام می رساند؛ اما تنها تعدادی كتاب قدیمی و گنگ خوانده است و در آن مرحله حالت روانی پهلوانی را دارد كه خود را بالاتر و برتر از همگان تصور مینماید و خیال میكند هسته اتم را شكافته و با غرور خاصی بیاعتنا به زندگی و دیگر عرصههای علوم، میگردد! در واقع او درباره اوضاع و امور جاری كشورها آگاهی ندارد. نه جغرافیا میشناسد و نه علم تاریخ خوانده، نه از علم طبیعت سر درمیآورد، نه از شیمی و ریاضی. با زبان زنده دنیا هم آشنایی ندارد كه اینها علوم دنیوی است!
او فقط به علوم اخروی اشتغال دارد و دنیا و آخرت هم از دیدگاه او قابل جمع نیستند. او در سایه این آموزشها، دارای تعصب خاصی است و به اندك بهانهای جوش میآورد. هر چیزی كه خارج از عادت معهود اوست، كفر است و حرام و یا مكروه و نامطلوب! البته اگر در چنین محیطی یك مصلح دردآشنا، ندای اصلاح دردهد، صدایش خفه میشود و درست در نقطه آغاز مطرود میگردد و متهم به كفر و زندقه میشود. البته كه چنین محیطهایی فقط تنگنظری و خشكاندیشی بارمیآورد، مگر اینكه خداوند دست كسی را بگیرد و او را از جمود و انجماد رهایی بخشد.
شیخ محمد عبده نیز در چنین محیطی بار آمده است، اما او خواست كه این رسوبات ذهنی را شستشو دهد و محیط را عوض كند و به دنبال حقیقت و آموختن بیشتر در همه زمینههاست.
نقطه تحول
تحول در زندگی عبده همانطور كه خود میگوید، به آن هنگام آغاز شد كه در زمان حضور سید در مصر، با او آشنا شد و در درسش حاضر گشت. سید هنگام حضور در مصر، دو گونه آموزش و تدریس را آغاز كرد:
1ـ آموزش منظمی كه همه روزه در خانه خود در محلهخان خلیلی طبق برنامه، انجام میداد.
2ـ درسهایی كه بهصورت عمومی در قهوهخانه بوسته در نزدیكی القبهالخضراء برای عموم القا میكرد و مطالبی را مطرح میساخت.
سید درسهای ویژه را در خانه خود به گروهی از طلاب الازهر آموزش میداد و شیخ محمد عبده از برجستگان این گروه بود و در واقع او همیشه ملازم سید بود و آموزشهای جدیدی را كه در جامعالازهر وجود نداشت، دریافت میكرد.
كتابهایی كه سید در علوم مختلف آموزشی میداد، عبارت بودند از: كتابهایی در منطق، فلسفه، تصوف، هیئت مانند كتاب الزوراء فاضل دوانی در تصوف، شرح قطب رازی بر الشمسیه در منطق هدایه، اشارات خواجه نصیر طوسی، حكمه العین ابن سینا و حكمه الاشراق سهروردی در فلسفه اشراق. تذكره شیخ طوسی در علم هیئت قدیم و كتاب دیگری در علم هیئت جدید.
آنچه در این آموزشها مهم بود، روش القای دروس بود كه سید جمال آن را مانند روش حوزههای علمیه قم و نجف، نخست به طور آزاد و بدون قرائت متن مطرح میساخت و به اصطلاح، نخست موضوع را بدون متن و از خارج بیان میكرد و سپس متن را میخواند و این بر طلبه و دانشجو بود كه با ذهنی باز و آزاد، مطلب را دریابد و نكات خطا و صواب را از همدیگر باز شناسد، بیآنكه خود را در پیچ و خمها و تعقیدات ظواهر الفاظ و كلمات معطل نماید.
به علاوه ، موضوع درسی، عمدتاً مسائل عقلی ـ فلسفی بود كه ذهن را به سوی جهانشناسی، انسان شناسی و معرفت شناسی هدایت مینمود و طلاب را با دنیای جدیدی آشنا میكرد و این دقیقاً همان نقطه تحولی بود كه در ذهن و فكر طلاب، به ویژه شیخ محمد عبده پدید آمد. اینها بخشی از نكاتی است كه احمد امین، دانشمند مصری در كتاب خود آن را شرح داده است.4
3ـ اما آموزشهای سید در دروس عمومی، آسیبشناسی اجتماعی در جامعه مسلمین، نقد و بررسی عوامل انحطاط، چگونگی رهایی از عناصر انحطاط داخلی و عوامل خارجی، اعتماد به نفس مسلمانان، تحریض و تشویق به نوشتن مقالات و خلق و انشای ادبیات جدید و به كار گرفتن هنر و ادب در سیاست و اجتماع و بالاخره پرورش نخبگانی در زمینه آزاد اندیشی و نشر اندیشه از طریق مطبوعات موجود در جامعه بود واگر استفاده از آنها ممكن نبود، ایجاد و تأسیس روزنامهها و نشریات جدید بود.
سید اصرار داشت كه جوانان باید روزنامه بخوانند و در مجلات و روزنامهها مقاله بنویسند و اصولا خود برای تنویر افكار روزنامه منتشر سازند. با تاریخ جهان آشنا شوند، علوم عصر را یاد بگیرند و درباره مسائل اجتماعی جامعه مسلمانان و علل تسلط استعمار بیندیشند، دانش و فرهنگ عمومی جامعه را ارتقا دهند و مسلمانان را از قید بدعتها، خرافات، قدرگرایی، اوهام و اباطیل دیگر برهانند و با آزادی كامل، سرنوشت خود را رقم بزنند.
پرورش نخبگان
اینك جامعه تغییر یافته و سید توانسته است در مدت تقریباً كوتاهی، گروهی از نخبگان آزاد را تربیت كند و آنها را با دنیای جدید، عصر فرهنگ، فضای ادبیات نو و خلق آثار اجتماعی آشنا سازد. در طلیعه این گروه از جوانان، به طور برجسته محمد عبده قرار دارد. او از درون تحول یافته است و دیگر همان طلبه ذهن بسته دهاتی ازهری خشك اندیش نیست كه جهان را تنها در فضای بسته رواقهای الازهر منحصر سازد و از عالم و آدم بیخبر شود. او اكنون به جوانی فعال با ذهنی پرسشگر مبدل شده است و همانند استاد خود در اندیشه اصلاح جامعه، تغییر فضای حاكم، تعویض روشهای تدریسی و كتابهای آموزشی و افزودن دروس فلسفی ـ عقلانی میباشد و در نتیجه او به تدریج جایگاه خود را تغییر داده و از صورت شاگردی پیرو و مرید ، به صورت همیار و همكار استاد خود درآمده و این آغاز تحول اجتماعی است كه در روابط این دو در سطح عام پدید آمده است. در این قسمت به نحوه همكاریهای سیاسی ـ اجتماعی و علمی شیخ عبده با استادش سید جمال پرداخته میشود و اینكه این همكاریها چگونه به وجود آمد و چگونه صورت گرفت.
الف) در زمینههای علمی
در یك رساله تقریری فلسفی ـ عرفانی عمیق، عبده به صراحت اعلام میدارد كه اندیشههای فلسفی و عرفانی را كه قبلا در محافل الازهری حرام شمرده میشد، در محضر سید جمالالدین فرا گرفته و با ارشادات او به تقریر آنها پرداخته است. اینك به اجمال به اعترافات شیخ عبده اشاره میشود كه به همیاری و همكاری علمی فلسفی كه از خوان نعمت سید بهرهمند گشته و چندین رساله را در زمینه فلسفه، كلام و نقد مذاهب مادی، تقریر یا ترجمه كرده است.
1ـ در زمینه فلسفه: شیخ عبده در مقدمه رساله الواردات مینویسد: «محمد عبده پسر حسن خیرالله، نوجوانی ساكن اقلیم مصر (خطه البحیره) در نزدیكی روستای محله نصر، خادم محضر حكمای كلام و كلمه، تعصبات طائفهگری را كنار نهاده، به فضای كسب معارف اشتغال یافتم و در اطراف زمین میگشتم و به دنبال گمشده خود بودم و به كشف آثار علوم حقیقی كه به آنها دل باخته بودم، اقدام كردم؛ اما متأسفانه نمیتوانستم به آنها دست یابم و گمشدهام را پیدا كنم. حیران و سرگردان شده بودم و گردش فكرم به بنبست رسیده بود. هر وقت سؤالی در این زمینهها مطرح میكردم، میگفتند: «پرداختن به چنین علومی حرام است و علمای كلام از تحصیل و تدریس آن منع كردهاند!»
به راستی درمانده شده بودم و از غفلت و جهل گویندگان چنین سخنان و اندیشهها، شگفتزده و حیران بودم. همواره در علل و انگیزه چنین جمود و تحجّری فكر میكردم و به خود میگفتم: هر كس چیزی را نداند، دشمنش میشود و هر كس از تأمل و ارتقا بازماند، محروم میگردد. دیدم گویندگان این سخنان در حرمت تحصیل علوم عقلی، كسی را مانند كه زبانش را به برگ درخت غناب بزند، نه تلخی حنظل را میفهمد و نه شیرینی عسل را.
در این میان كه در حیرت فكری به سر میبردم، یكمرتبه دیدم پرتو خورشید حقایق طلوع كرد و همه ظرایف و لطایف حقیقتها را مطرح ساخت و آشكار و روشن نمود. او كلیت كامل و حقیقت ناطق، حضرت استاد سید جمالالدین (الافغانی) بود. استاد ثمرات حقایق درخت معارف را میچید و آنها را در اختیار طالبان ـ از جمله من ـ قرار میداد. امیدوار شدم و از حضرتش خواستم كه از رشحات وجودیاش مرا مستفیض نماید. پاسخ مثبت بود و از دفاتر علمی و هدایای فكریاش بهرهمندم ساخت. او كلیاتی را القا فرمود كه اینها (رساله واردات) جزئیاتی از آنهاست و آیاتی را فراخواند كه اینها شواهد و بینات آنهاست. آن هم در دوران فترت و ركود حكمت و عقلانیت. استاد به سان باران رحمتی بود كه این نعمت را آبیاری و سیراب میكرد. و این رساله (الواردات فی سرّالتجلیات) نمونهای از آن است و این افاضه در سال 1290ق صورت گرفت.»5
2ـ دومین همكاری علمی كه عبده همراه استادش انجام داد، ترجمه «رساله رد بر نیچریه» است كه سید آن را در نقد مادیگری و عقاید الحادی نگاشته است. شیخ عبده این رساله را به عربی ترجمه كرده و با نام «الرّد علی الدهریین» انتشارش داده و در مقدمهاش مینویسد: «از وجود رسالهای به فارسی در رد سلك دهریها (مادیین) از تألیفات عالم كامل محیط به معارف شامل، شیخ جمالالدین حسینی افغانی اطلاع یافتم و شیح استاد دارای زبانی صادق و فكری بلند است كه نیازی به توصیف ندارد. این رساله درعین ایجاز و اختصار خود، جامع حقایقی است كه گمراهان را منكوب میسازد و عقاید مؤمنان را استحكام میبخشد. كتاب شامل براهینی گویا و استدلالهایی رساست كه حتی كتابی مفصّل و طولانی در این موضوع آن حقایق را شامل نمیباشد... اهمیت موضوع رساله، مرا واداشت كه در ترجمهاش بكوشیم و آن را به عربی برگردانم. البته این وظیفه به همیاری و مساعدت عارف افندی افغانی ـ شاگرد سیدجمال ـ صورت گرفت. هدف ما آن بود كه فایده رساله تعمیم یابد و همگان از خواندنش بهرهمند شوند.»
3ـ درضمن كتابهایی كه عبده در علوم عقلی در محضر سید استفاده كرد، علاوه بر الاشارات، حكمهالعین ، الزوراء در تصوف و شرح عقائد عضدیه است كه فاضل دوانی در شرح مواقف عضدالدین ایجی تألیف كرده است. عبده كه در آن هنگام حدود 24 بهار از عمرش نمیگذشت، با استفاده از بیانات سید جمال، تعلیقات مبسوطی بر آن افزود و به تعبیر دیگر نظرات استادش را تقریر و تحریر نمود و آنها را بر شرح عقائد عضدیه اضافه كرد. بیتردید اصل تعلیقات عمیق از سید اسن و تحریر و نقلش از عبده.
این ادعا را این جانب در مقدمه كتاب توضیح داده و اثبات كردهام. استاد دكتر محمد عماره نیز در مقدمه خود بر «التعلیقات» این موضوع را تأیید میكند و میگوید: «این مطالب از سید جمال است و عبده، جامع و تحریركننده آن است و اصولاً برحسب عادت و روشی كه سید جمال در رابطه و علاقه خود با شاگردان و مریدانش داشت، درسها را انشا میكرد و شاگردانش تحریر مینمودند.»
روش اغلب شاگردان این بود كه نص عبارات و كلمات سید را مینوشتند، حتی اگر شامل امثال و حكم، مصطلحات عامیانه و یا كلماتی به زبانهای دیگر بود؛ اما اغلب آنها را جرأت آن نبود كه در تحریر و تدوین و تنظیم عبارات و ساماندهی جملات دخالت كنند، به جز شیخ محمد عبده كه به استادش بسیار نزدیك بود.
سید به شاگردانش اجازه میداد یا اشاره میكرد كه تقریرات بحثها و دروس او را به نام خود در مجلهها و روزنامهها منتشر سازند و به این جهت است كه بخش عمدهای از تقریرات دروس سید به اسم شاگردان و مریدانش انتشار یافته است؛ عادت مألوفی كه معاصران سید كاملا با آن آشنا بودند و این نحوه اقدام بشارت تأسیس مكتب نوگرایی بود كه انسان افكار خود را با اسم مستعار مثلاً «مزهر بن وضاح» یا به اسم مریدانش انتشار میدهد! این روش را سید به خاطر تشویق شاگردان به نگارش و مقالهنویسی و مشاركت آنها در تنویر افكار عامه در پیش گرفته بود تا بتواند جمعی نخبه و نویسنده تربیت كند.6
جالب توجه اینكه در مطالعه مباحث تعلیقات شرح عقائد عضدیه واژههایی از زبانهای دیگر به كار رفته است كه قطعاً شیخ محمد عبده در آن دوران ، با آنها آشنایی نداشت؛ مانند: هستی (الوجود)، دانا (العالم)، دیو (Deo الله، به فرانسه)، ایزد و یزدان (الله)، خود (النفس)، آینده ( المجیی)و ...7 اینها نمونههایی از كلمات فارسی و فرانسوی است كه در ضمن مباحث تعلیقات به تناسبی آمده است كه بیشك خود سید به هنگام تدریس به كار برده است.
ب)در بعد سیاسی
در تحولات هر جامعهای، ممكن است دوگونه روش و رهبری وجود داشته باشد: نخست روشی كه میخواهد به طور انقلابی و جهشی به پیش برود، نه آرام و تدریجی و گام به گام، دوم روشی كه میخواهد باآرامی و برنامهریزی و گام به گام مشكلات جامعه را حل كند و به قانون «سبب و مسبب» اعتقاد دارد و میگوید اگر میخواهید به نتیجه برسید، باید مقدمات و زمینهها را در نظر گرفت و از در هرخانهای وارد آن شد؛ همان طور كه در قرآن مجید (بقره، 89) به آن تصریح شده است: «واتوا البیوت من ابوابها». این دو نوع رهبری در تحولات جوامع دیده شده است.
به ظاهر سیدجمال از گروه اول و شیخ عبده و شیخ محمدرضا مظفر (در حوزههای شیعی)، از دسته دوم به حساب میآیند و به همین دلیل، راه و روش اصلاحی این دو گروه با هم تفاوت دارد.
راه و روش دسته اول به انقلابی و جهشی است و خواستار تغییر ناگهانی تند و در برخی اوقات به همراه خشونت است؛ اما راه و روش گروه دوم از طریق اجرای برنامههای تدریجی است:
1ـ از راه نشر تعلیم و تربیت در میان آحاد ملت و آگاهسازی جامعه به حقوق و وظایف خود.
2ـ بهرهگیری از مطبوعات: كتاب، مجله و روزنامه. در مبارزه با فساد و روشنگری عموم.
3ـ تلاش در انتخاب دولت صالح و سالم در مبارزه یا فساد و آگاهسازی ملی.
4ـ انتخابات آزاد و گزینش نمایندگان دلسوز و مهار دولت از طریق آنها.
البته ممكن است این دو گروه و رهبران، در پیمودن راههایی با همدیگر اشتراك فكری داشته باشند؛ مانند وحدت نظر در لزوم تأسیس مدارس و نشر مجلات آگاهیدهنده و تنویر افكار و نخبه پروری و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی و ... اهداف و جهتهای مشترك در نهضت سیدجمال و عبده با وجود اختلافهایی كه بعدها در روشها به وجود آمد، همخوانی دارد و هر دو مصلح اجتماعی در اهداف و جهات مشتركی با همدیگر همكاری داشتند و در صدد بیداری ملتها و ساختن بنیادی نو در دنیای اسلام بودند و به همین دلیل میتوان عمدهترین این اهداف مشترك را چنین فهرستبندی كرد:
1ـ تبیین و شرح علل ضعف مسلمانان
2ـ شناخت دشمن مشترك سلطهگر
3ـ رفع شبههها و زدودن بدعتها و دفع خرافات از چهره تابناك اسلام
4ـ ارائه راه حل عملی برای جلوگیری از دوری عالمان صالح از اداره امور جامعه اسلامی
5ـ اثبات عملی عدم تضاد میان علم و اسلام
بیتردید اینها از جمله عواملی هستند كه مسلمانان را عقب نگه داشته بود و باید آسیبشناسی و به رفع عوامل عقبماندگی پرداخته میشد. به طور یقین از مهمترین عواملی كه مانع اتحاد مسلمانان است، حاكمیت حالت ركود و تسلیم و خواری است كه بر آنان تحمیل شده است.
برای رفع حل این مشكل، باید نخست علل ضعف بیان گردد و سپس به درمان آن پرداخته شود؛ زیرا بدون تشخیص درد، درمان آن امكانپذیر نیست. سید میگفت: آیا ممكن است كه دوا را تجویز و معین كرد، بدون اینكه اصل درد و عوامل و عوارض آن شناخته شود؟
اگر یك بیماری اجتماعی در میان امتی ریشه دواند، چگونه ممكن است به علل و اسباب آن واقف شد؟ بدون شك باید نخست مدت ابتلا به بیماری و عوارض آن، از تغییر حالات و دگرگونی احوال شناخته شود.8 و در همین رابطه، به عقیده سید و شیخ، علل اصلی ضعف مسلمین این عوامل سهگانه است: توهم، تقلید، عدم تمسك به دین.
1ـ وهم و خیال: آدم خیالپرداز همواره از روی ضعف روانی، در عامل فردی كارهای كوچك را بزرگ و كارهای بزرگ را كوچك میشمارد. در حالت اجتماعی و وضع ملتها نیز مسأله چنین است. انسان وهمگرا و خیالپرداز، همیشه ضعف را قوت میپندارد؛ نزدیك را دور؛ ترس را امنیت حساب میكند و همواره واهمه دارد و از سایه خود نیز میترسد! و این مسأله سبب عقب ماندگی و عدم تحرك و قیام آنها خواهد بود.
2ـ تقلید و از خود بیگانه شدن یك جامعه و باختن شخصیت خود و پیروی كردن از دیگران، عامل دوم عقبماندگی است. راه چاره این مسأله تنها بازگشت به خویشتن خویش و احیای اتكا به شخصیت روانی و اجتماعی است.
3ـ عدم تمسك به اسلام و احیای ارزشهای آن، عامل اساسی دیگری است كه فقدان شخصیت اجتماعی مسلمین را سبب شده است.
حاكمیت اسلام ظاهری خلفا و ملوك در طول قرنها به صورت سنت اجتماعی درآمد و مسلمانان را از فهم و جرای اصول تابناك اسلام بازداشت و در نتیجه ذهن مسلمانان به جمود كشانده شد.
پنداری خرافات و بدعتها به جای اصول مذهب، جایگزینی رسوم و عادات منسوخ به جای اصول روشن، به دلیل ساختن عقاید منحط قدرگرایی، جبرگرایی به جای اقدام به انتخاب سرنوشت، غبارهایی هستند كه چهره تابناك اسلام را كدر ساختهاند و بر مسلمانان روشن بین و روشنگر است كه چهره اسلام را از بدعتها و خرافات پاك سازند و به فضای پاك اسلام ناب برگردند.
این امر آنگاه تحقق مییابد كه مسلمانان با فرهنگ اسلام و علوم عصری آشنا شوند و قدرت علمی را بر قوت ایمان خود بیفزایند. فاصله و جدایی عالمان دین را از دانشمندان علوم جدید بشری، از بین ببرند و پردههای ضخیم جدایی سیاست از دین را كه بر تاریخ اروپای مسیحی پس از قرون وسطی حاكم بوده است، از فضای كشورهای اسلامی پاك سازند و تئوری همسانی علوم دینی و علوم بشری را عملی سازند.
این نكات از جمله اهدافی بود كه شیخ و سید را با همدیگر متحد ساخت و آن دو با همكاری و همیاری به اصلاح جامعه اسلامی پرداختند.
برای ارزیابی نوع فعالیتهای شیخ و سید در این زمینه میتوان اشاره كرد كه سید پس از تبعید از مصر، به فرانسه رفت و شیخ را برای همكاری به پاریس فراخواند و به تشكیل «جمعیت العروهالوثقی» و نشر مجلهای به همین نام آغاز كردند؛ یعنی در واقع عمدهترین گام اصلاحی ـ اجتماعی شیخ و سید نشر مجله العروهالوثقی در فرانسه بوده است. نشر این مجله زیر نظر و مدیریت سیدجمال و سردبیری شیخ محمد عبده از 15 جمادیالاولی 1301 تا ذیالحجه 1301 ادامه یافت.
مهمترین عناوین مقالات این مجله را میتوان چنین فهرستبندی نمود:
1- الجنسیه و الدیانه الاسلامیه: در باره اینكه تعصب به خاك، گرایشی اصلی نیست؛ بلكه یك امر عارضی است.
2ـ ماضی الامه و حاضرها و علاج عللها: اشاره به عامل وحدت مسلمین وتبعات دوری آنها از تمسك به مذهب
3ـ انحطاط المسلمین و سكوتهم: بیان عامل اصلی سقوط و انحطاط مسلمانان
4ـ التعصب (اتبعوا ما انزل الیكم من ربكم و لا تتبعوا من دونه اولیاء): در اینكه تعصبورزی سبب انحطاط میشود.
5ـ القضاء و القدر: بررسی سوء برداشت از مسئله قضا و قدر
6ـ الوحده الاسلامیه: در ضرورت ایجاد وحدت بین مسلمانان
7ـ الوحده الاسلامیه: درباره ضرورت وحدت حاكمیت مسلمین
8ـ الامل و طلب المجد: دربازسازی اندیشه و شخصیت اسلامی
9ـ رجال الدوله و بطانه الملك كیف یجب ان یكونوا: در چگونگی اوصاف زمامداران و رجال وابسته به آنها
10ـ دعوه الفرس الی الاتحاد مع الافغان: ضرورت اتحاد ایران و افغانستان
11ـ الامه و سلطه الحاكم المستبد: درباره اینكه در صورت فقدان حاكمیت عالمان اسلامی، حاكمان مستبد زمام امور را در دست خواهند گرفت.
12ـ الشرق و جهات الدفاع عن المسلمین: در مبارزه با استعمار و دفاع از استقلال
13ـ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فیالارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین: در باره اینكه مستضعفان وارث زمین خواهند شد.
14ـ ولاتكونوا كالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاءتهم البینات: در ضرورت ترك اختلافات
15ـ سنن الله فی الامم و تطبیقها علی المسلمین: درباره اینكه طبق سنتهای الهی، امتهای اسلامی اگر متحد شوند، عقب ماندگیها جبران میگردد.
16ـ الوهم: در اینكه وهم و خیال پردازی عامل ضعف اجتماعی است. البته دهها مقاله دیگر در همین زمینهها در مجله العروه الوثقی چاپ شده است كه علاقهمندان میتوانند به آن رجوع كنند.
نتیجهگیری
گرچه راه اصلاحی این دو مصلح اجتماعی در اواخر با هم دیگر تفاوت پیدا كرد و سید آزادی سیاسی مسلمانان را گام نخست میدانست و عبده بیشتر اندیشه تربیت اخلاقی و دینی مسلمانان را داشت، ولی حاصل و نتیجه كار هر دو تكمیل كننده هدفها بود؛ به ویژه كه آنان در ضرورت بازگشت مستقیم به منابع اصلی فكر دینی و توجیه عقلانی احكام شریعت و ایجاد هماهنگی بینشان و مسائل عصر و پرهیز از پراكندگی و فرقهسازی و پافشاری بر سر احیای اجتهاد و كوشش برای شناخت روح و جوهر دین اسلام در ورای قواعد خشك و بینش قشری علمای وابسته به حكومتها و سلاطین، همداستان بودند و همین خواستها و هدفها بود كه به عنوان اصول اساسی تجددخواهی و اصلاح دینی در عصر ما پذیرفته شد كه پایهگذاران اصلی آنها سید و شیخ بودهاند: سیدجمالالدین حسینی و شیخ محمد عبده رضوان الله علیهما.
---------------------------------------------------------------------
1ـ نامهای از شیخ محمد عبده كه از تونس برای استادش سید جمالالدین فرستاده است.
2ـ السید جمالالدین الحسینی، داعیهالتقریب والتجدید، مقالة استادی جمالالدین، تهران، مجمع جهانی تقریب، ص 55 ـ 69
3- رجوع شود به مقاله «استاذی جمال الدین» به قلم محمد عبده – در كتاب السید جمال الدین الحسینی، «داعیه التقریب و التجدید الاسلامی»، تحقیق سیدهادی خسرو شاهی، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه. الطبعه الاولی – 1431 هـ.، صص 55-69.
5. عبده، محمد، رسائل فیالفلسفه و العرفان ، رساله الواردات، سیدهادی خسروشاهی، القاهره، مكتبة الشروق الدولیه، چاپ اول، 1423 هـ صص، 50-49.
6.عماره محمد، التعلیقات علی شرح العقائد العضویه، القاهره، مكتبه شروق الدولیه، الطبعه 2002 م، ص 30.