وي درباره «اخوان المسلمين» مصر در آن ايام سركوب آنها آغاز شده بود با ناراحتي و تأسف شديد گفت: «در اين روزها كه برادران ما در مصر دستگير و مورد ستم قرار مي گيرند، دل هاي ما پر از اندوه و غم شده است. هنگامي كه طغيانگران در نقطه اي از جهان، بر مردان اسلام ستم روا مي دارند، بي ترديد همه مسلمانان اختلاف هاي مذهبي را به فراموشي مي سپارند و با برادران خود احساس همدردي مي كنند و البته شكي نيست كه ما در مبارزه خود، در راه اسلام، مي توانيم توطئه هاي دشمن را كه خواستار تفرقه افكني بين مسلمان ها هستند، خنثي كنيم. البته وجود مذاهب اسلامي اشكالي ندارد و هيچ كس هم نمي تواند آنها را لغو كند؛ اما بهره وري دشمنان از اين امر، بايد توسط همه ما، سركوب شود.» (مجله «المسلمون»، چاپ دمشق، سال پنجم، شماره اول مورخ رمضان 1375 هـ)
شهيد نواب صفوي، طبق نوشته شهيد فتحي شقاقي در كتاب خود: «السنه والشيعه ضجه مفتعله» - غوغاي ساختگي شيعه و سني – نقل مي كند كه: «وقتي نواب صفوي در دمشق با دكتر مصطفي السباعي، رهبر اخوان المسلمين سوريه ملاقات كرد و از او شنيد كه بعضي از جوانان شيعه به جاي همكاري با حركت اسلامي سوريه، به سازمانهاي قومي و لائيك مي پيوندند، در سخنراني خود در دمشق و در حضور جمع كثيري از شيعيان و اهل سنت فرياد زد: «هر كسي كه مي خواهد يك شيعه جعفري راستين باشد، بايد در كنار حركت اخوان المسلمين قرار گيرد.» (السنه والشيعه... چاپ چهارم، رم، ايتاليا، ص 20) و استاد محمدالضنادي در كتاب معروف خود درباره حركت هاي اسلامي مصر از «برنار د لويس» نقل مي كند: «فدائيان اسلام» با اينكه شيعه هستند، ولي خواستار وحدت اسلامي مي باشند و در واقع انديشه آنها به طرز تفكر اخواني ها در مصر نزديك است؛ چرا كه آنها معتقدند اسلام يك نظام كامل براي زندگي است و از طرفي، فرقه گرايي در بين مسلمانان و جدايي شيعه و سني، مفهومي ندارد» و سپس از قول شهيد نواب صفوي نقل مي كند: «همه با هم، متحد شويم و جز جهاد در راه خدا، هر چيز ديگري را فراموش كنيم و جدايي بين شيعه و سني را كنار بگذاريم.» (كتاب: كبري الحركات الاسلاميه في العصر الحديث، صفحه 150 چاپ قاهره) اين نمونه اي از ديدگاه شهيد نواب صفوي در مسئله اختلاف بين شيعه و سني است و اكنون اشاره اي مي كنيم به ديدگاه هاي رهبري اخوان المسلمين درباره اين موضوع حساس و حياتي: استاد شيخ عمر التلمساني، ديدگاه شهيد شيخ حسن البنا مؤسس و نخستين مرشد اخوان المسلمين درباره شيعه و سني چنين بيان مي كند: «امام رضوان الله عليه توجه خاصي براي ايجاد وحدت اسلامي داشت و اخوان المسلمين در گذشته و امروز، و در آينده نيز در راه اين وحدت خواهند كوشيد، ولو اينكه در اين هدف بزرگ، دچار مشكلاتي بشوند.
مسلمانان طبق نص صريح قرآن امت واحدي هستند: «و ان هذه امتكم، امه واحده» من به خاطر دارم كه در سال هاي 40 آقاي قمي كه يك عالم شيعي بود، در ساختمان مركزي اخوان، به عنوان ميهمان اقامت داشت و در آن هنگام امام شهيد، به طور جدي در راه تقريب بين مذاهب اسلامي مي كوشيد تا دشمنان نتوانند از دوري و جدايي مسلمانان، سوء استفاده كرده و وحدت امت، امت اسلامي را، از بين ببرند.
روزي از امام درباره مسئله اختلاف بين شيعه و سني سئوال كرديم. ايشان ما را از ورود در اين قبيل مسائل منع كرد و گفت كه مسلمانان نبايد خود را با اين قبيل مسائل مشغول كنند و بايد متوجه باشند كه دشمنان اسلام، از اين قبيل مسائل براي آتش افروزي و ايجاد فتنه بهره مي گيرند! به حضرت ايشان گفتيم: ما از روي تعصب و يا گسترش دامنه اختلاف بين مسلمانان، اين موضوع را مطرح نكرديم، بلكه هدف آگاهي از حقيقت است؛ چون مطالبي كه در كتاب ها درباره شيعه و سني مطرح هست، قابل شمارش نيست و ما به طور طبيعي نمي توانيم به بررسي اين كتاب ها و منابع بپردازيم؟!
امام حسن البنا رضوان الله عليه فرمود: بدانيد كه اهل سنت و شيعه همگي مسلمانند و كلمه توحيد: لا اله الاالله و اشهد ان محمدرسول الله همه آنان را گرد هم مي آورد و در اين اصل اساسي عقيدتي، شيعه و سني يكسانند و به هم مي رسند؛ اما اختلاف در ميان اين دو جناح، در فروع و در مسائلي است كه مي توانيم آنها را به هم نزديك كنيم. پرسيديم: مي توانيد نمونه اي ذكر كنيد؟ امام گفت: شيعه نيز مانند مذاهب چهارگانه اهل سنت، داراي فرقه هاي گوناگوني است؛ مثلاً شيعه اماميه مسئله امامت را يك اصل ضروري در اسلام مي دانند كه حتماً بايد تحقق يابد براي اينكه امام حافظ شريعت است و سخن او درباره احكام شرعي، كلمه فصل و حكم نهايي است و اطاعت وي به طور مطلق، واجب است.
در بعضي مسائل فقهي هم اختلاف هست كه مي توان آنها را برطرف كرد؛ مانند مسله ازدواج موقت و يا تعداد همسران در نزد بعضي از فرق شيعه و امثال اينها، كه ما نبايد اينها را وسيله اي براي جدايي بين اهل سنت و شيعه قرار دهيم، بلكه بايد توجه داشته باشيم كه هر دو مذهب، صدها سال در كنار همديگر و بدون هيچ گونه برخوردي، مگر در كتاب ها و نوشته جات، با يكديگر نداشته اند و باز مي دانيم كه امامان و پيشوايان شيعه آثار بسياري از خود به يادگار گذاشته اند كه در واقع ثروت گران بهايي در كتابخانه هاي مسلمانان است.
خلاصه گفتار بعضي از آنها را كه در ديدارهاي اينجانب بيان داشتهاند، در اينجا نقل ميكنم. در ربيع الاول 1406هـ .ق با مرحوم شيخ عمر التلمساني، سومين مرشد اخوان مصر، در «لوگانو»- محلي بين سوئيس و ايتاليا - كه براي معالجه به آنجا آمده بود، ديدار كردم و با وي گفتگوي مفصلي داشتيم كه نخست در مجله «العالم» چاپ لندن شماره 91 مورخ نوامبر 1985م درج گرديد و سپس بهطور مستقل هم در ايتاليا – رم - منتشر شد و بعدها ترجمه فارسي آن در روزنامه اطلاعات منتشر شد، وي ضمن تأكيد بر اينكه: «من همواره، مانند امام شهيد حسنالبنا گفتهام كه اختلاف بين شيعه و سني هرگز در اصول و ريشه نيست و مادامي كه هر دو جناح در مسئله توحيد و نبوت، عقيده واحدي دارند، مسائل ديگر اهميتي ندارد...» در مورد شهيد نواب صفوي گفت: «من او را در قاهره در منزل استاد سعيد رمضان كه اكنون در ژنو به سر ميبرد، ديدم و در كنارش نشستم و با او گفتگو كردم و او را شخصيتي دلسوز اسلام و داراي شهامت اسلامي يافتم.» (كتاب آراءفي الدين والسياسه، چاپ دوم، ايتاليا 1406 هـ، ص14 و16) در ديداري با مرحوم دكتر سعيد رمضان، داماد شهيد حسنالبنا، در ژنو، همراه آقاي طالع- سركنسول وقت ايران در ژنو - او با شور و شوق خاصي از شهيد نواب صفوي نام برد و گفت: شهيد نواب به دعوت سيد قطب به قاهره آمد و در دفتر مجله «المسلمون» كه من منتشر ميساختم، ميهمان اخوان بود و ملاقاتهاي او با شخصيتهاي اسلامي هم در همانجا انجام گرفت و پس از آنكه سخنراني وي در دانشگاه قاهره توسط ناصريها به هم خورد، و جمعيت اخوانالمسلمين از طرف ناصر «منحله» اعلام گرديد، او يك لحظه هم آرام و قرار نداشت و با ژنرال نجيب و سرهنگ عبدالناصر تماس گرفت و با آنها ملاقات كرد تا بلكه بتواند مشكل را حل كند... و با اينكه ميهمان بود و براي دولت مصر پذيرش درخواستهاي ا و كمي سخت به نظر ميرسيد اما شهيد نواب از آنها قول گرفت كه اين حكم ظالمانه را لغو كنند و اخوان بتوانند به فعاليت خود ادامه دهند. البته اين كار براي مدتي انجام گرفت، ولي چون هدف، سركوب حركت اسلامي در مصر بود، بعدها به طرز وحشيانه و ضدانساني به سركوب حركت و اعدام رهبران اخوان، پرداختند كه همه چگونگي آن را ميدانيم. به هر حال شهيد نواب صفوي در همان چند روزي كه ميهمان ما بود به خوبي نشان داد كه يك مسلمان با اخلاص و يك مؤمن فداكار، با روحيهاي سرشار از عشق و علاقه به اسلام و مسلمين، بود. رحمهالله عليه»
شيخ مصطفي مشهور از جمله رهبران اخوانالمسلمين، مرحوم «شيخ مصطفي مشهور» بود كه پنجمين مرشد جمعيت، پس از: حسنالبنا، حسنالهضيبي، عمر التلمساني و حامد ابوالنصر بود. «مشهور» يك شخصيت مسلمان بااخلاق و روش اسلامي به تمام معني كلمه بود و حتي نماز صبح خود را هم به «جماعت» در مسجد محله خود، با امام مسجد اقامه ميكرد، چندين بار در مصر و خارج با او ملاقات داشتم كه در يكي از آنها سخن ما درباره «نواب صفوي» و در ديگري بحث درباره مسئله تقريب بين مذاهب اسلامي بود.
مصطفي مشهور آنچه را كه مربوط به تقريب بين مذاهب است، بهطور مكتوب در پاسخ نامه من نوشته كه در آن آمده است: «موضوع اخوانالمسلمين درباره سني و شيعي و تقريب بين مذاهب روشن است. دعوت اخوانالمسلمين از روز نخست پيدايش توسط مرشد اول، الامام حسنالبنا، دعوت براي وحدت مسلمانان، عليرغم اختلاف مذهبي است. عامل اصلي شكست و بدبختي مسلمانان تفرقه و دشمني و نفرت است. ما هيچ مسلماني را كه شهادتين را بر زبان آورد، تكليف نميكنيم و «تعاون در امور متفق عليه و معذور داشتن يكديگر در امور اختلافي» يك اصل طلايي در ميان ماست.روابط عملي اخوانالمسلمين با شيعيان ايران و جاهاي ديگر، قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و بعد از آن، روشن است.
امروز مسلمانان نياز مبرم به وحدت كلمه و كنار گذاشتن تفرقه و جدايي است كه موجب سلطه دشمنان ميگردد. اختلاف ميان اهل سنت و شيعه زيديه يا اثنيعشريه، منحصر در بعضي از فروع و همگان به وحدانيت خداوند و نبوت پيامبر شهادت ميدهند. و امروز، وقت آن فرا رسيده كه آتش اين فتنه خاموش شود و از بين برود...» (نامه شيخ مصطفي به اينجانب در تاريخ 22 رجب 1422 هـ. ق در قاهره نوشته شده كه متن كامل آن با ترجمه كامل، بعداً منتشر خواهد شد).
اما ديدار ديگري كه با شيخ مصطفي مشهور داشتم او درباره نواب صفوي و عظمت اين مرد سخناني گفت كه تقريباً مشابه سخنان دكتر رمضان بود و خلاصه آنچه قبلاً ياداشت كردهام به قرار زير است: «نواب صفوی به دعوت اخوان، پس از مؤتمر قدس در عمان، به مصرآمد و ميهمان اخوان بود و در دفتر مجله «المسلمون» نشريه فكري- فرهنگي اخوان اقامت گزيد. او به دعوت جوانان اخوان در دانشگاه قاهره به سخنراني پرداخت كه من هم حضور داشتم... سخنراني او آنچنان پـُر شور و آتشين بود كه فضاي دانشگاه و خيابانهاي اطراف را به لرزه درآورده بود؛ اما ناگهان در وسط سخنراني وي كه به وحدت مسلمانان و جهاد بر ضد دشمنان دعوت ميكرد، نيروهاي دولتي به دانشگاه ريختند و با تيراندازي و آغاز زد و خورد با جوانان و دانشجويان، آن اجتماع بزرگ را به هم ريختند و نواب صفوي را هم كه ميهمان ما بود با خود بردند و با توجه به توطئه از پيش تنظيمشده، جمعيت اخوانالمسلمين را هم منحله اعلام كردند... اما تا آنجا كه ما اطلاع داريم و دوستان ما گزارش دادند، نواب در مقابل آنها مقاومت كرد و با تـُندي و منطق اسلامي به آنها پاسخ داد و اخطار كرد كه در غير اين صورت، پس از برگشت به ايران، حقايق را براي همه مسلمانان بيان خواهد نمود.
همين تهديد جدي باعث شد كه «حكم اخراج فوري نواب صفوي» را دولت لغو كرد و او را بهعنوان ميهمان نگهداشت و شيخ باقوري پذيرايي از وي را بهعهده داشت و حتي براي دلجويي از توقیف و اهانتي كه به وي شده بود، او را در رژه رسمي ارتش در مقابل ژنرال نجيب و عبدالناصر و عبدالحكيم عامر و حسينالشافعي و ديگر افسران آزاد، در كنار افسران آزاد نشاندند و به احترام و تجليل به او پرداختند. اما نواب صفوي دنبال احترام ظاهري و تشريفات نبود. او، همانطور كه بعدها به ما گزارش شد، خواستار ملاقات خصوصي با نجيب و ناصر گرديد و در اين ملاقات طولاني، به آنها هشدار داد كه مخالفت با اخوانالمسلمين، به صلاح كشور مصر نيست. اخوان، نيروي فعال و رزمنده بر ضد دشمنان داخلي و خارجي است و «نظام خاص» كه من هم عضو آن بودم، نيروهاي مبارزي را تربيت كرده كه مي تواند در مقابل هجوم احتمالي دشمن مقاومت كند و به كمك و ياري دولت بشتابد...اين مذاكره با افسران آزاد باعث آزادي برادران دستگير شده و اعلام لغو انحلال جمعيت گرديد، ولي پس از مراجعت نواب صفوي به ايران، اين بار با نقشه جديدتر و كاملتري وارد ميدان شدند و به سركوب كامل اخوان پرداختند كه داستان چگونگي آن را دوست و دشمن ميداند.
به هر حال من شخصاً نواب صفوي را مردي با عظمت و شجاعت و شهامت اسلامي يافتم... او مرد ايمان و عقيده بود و خود را يك «فدايي اخواني» ميدانست كه حاضر است در راه اسلام و آزادي قدس شريف و جهاد عليه دشمنان جانش را فدا كند و همانطور كه مي دانيم سرانجام نيز چنين شد و او به درجۀ شهادت رسيد. من شهادت ميدهم كه نواب صفوي در همان حالي كه يك شيعه باايمان و محكم و استوار بود، برادران سني خود را هم مثل خود ميدانست و فرقي ميان اهل سنت و شيعه قائل نبود. او در ايامي كه ميهمان ما بود، نماز جماعت را در دفتر «المسلمون» اقامه مي كرد كه گاهي او امامت جماعت را بهعهده داشت و در نمازی ديگر، يكي از برادران ما... او در ملاقات با شيخ الازهر، عبدالرحمن تاج هم خواستار وحدت اسلامي و نزديكي مذاهب اسلامي گرديد و ماجراي اين ملاقات را شيخ حسن باقوري، وزير اوقاف وقت و عضو سابق مكتب ارشاد اخوان، براي ما تعريف كرد و از وسعت اطلاع و غيرت و حميت او تمجيد كرد... افسوس كه عبدالناصر اين ميهمان ما را ربود و نگذاشت كه جوانان اخوان روحيۀ سلحشوري شجاعت را بيش از پيش از او ياد بگيرند.او مسلماني واقعي بود و هدفي جز عزت اسلام و آزادي و استقلال مسلمانان نداشت سرانجام هم مانند امام شهيد حسنالبنا، او هم به قافله شهداي اسلام پيوست «رضوان الله تعالي عليه».
اين خلاصهاي از گفتههاي شيخ مصطفي مشهور به اينجانب درباره شهيد نواب صفوي بود كه براي ثبت در تاريخ زندگي نواب صفوي، در اين يادواره نقل گرديد. ...سخن مشروح درباره تأثير سفر كوتاهمدت شهيد نواب صفوي به كشورهاي: اردن، سوريه، لبنان، مصر، نياز به فرصت ديگري است.
تهران: 29/10/85 سيدهادي خسروشاهي