اسنادي درباره لبنان
« قدرت سياسي 8 ساله « بشاره الخوري » ناگهان فرو ريخت و حكومت تازه اي ، بعنوان مبارزه با فساد و براي اصلاح بنياد اجتماعي ، روي كار آمد. رييس اين حكومت جديد، « كاميل شمعون » نام دارد كه در سپتامبر 1952 به مقام رياست جمهوري انتخاب شد. ولي چون نتوانست دولت « وحدت ملي » را تشكيل دهد، فقط با چهار وزير كابينه خود به مجلس معرفي كرد! ولي سياست كلي خارجي لبنان ، همچنان همكاري با غرب خواهد بود، بويژه كه كاميل شمعون معروف به وابستگي كامل به بريتانيا است ».
چهار ماه پس از اين شعبده بازي كه آن روز بنام « وحدت ملي » و امروز بنام « ائتلاف ملي » در لبنان جريان داشته و دارد و صحنه گردانان آن نيز همان كاميل شمعون ها و پير جميل ها هستند، سفير انگليس در بيروت در گزارش ديگري به « انتوني ايدن » وزير خارجه وقت ، اطلاع مي دهد:
«... شمعون فقط بحرف و توصيه دوستان نزديك خود كه صلاحيت و يا ووزنه سياسي لازم را ندارند، گوش مي دهد و اين امر موجب رنجش گروهي ، بويژه شخصيتهاي برجسته مسلمانان شده است . تا آنجا كه آنها با تندي به مسئولين سفارت گفته اند كه با اين انتخاب ها، مصالح مسلمانان مراعات نشده است ... در مجموع ، شمعون چون نمي تواند بوعده هاي اصلاحي خود عمل كند، هواداري بسياري از جوانان مسلمان را از دست داده و آنها از حكومت دور شده اند...»
سفير انگليس در گزارش بعدي خود( مورخ 20 مارس شماره 42 - پرونده شماره 2014/2/8/53 به وزارت خارجه مي نويسد: « اختلافات شديدي ميان مسلمانان و مسيحيان بروز مي كند. براي آنكه مسلمانان در سرنگوني حكومت بشاره الخوري نقش بسزايي را ايفا كردند، ولي آنها عليرغم تلاشهاي وسيع ، به خواستهاي خود در تقسيم عادلانه پستهاي اداري ، نرسيدند، مسلمانان انتظارداشتند كه به موقعيت و اهميت آنها توجه بيشتري بشود، بويژه شمعون پيش ازانتخاب ، مدعي بود كه رفتار منصفانه اي نسبت به همگان خواهد داشت . ولي امروز مسلمانان اعتراض دارند كه در امور اداري و قضايي ، نمايندگان كافي ندارند... آنها مي گويند اگر بنا است براي ايجاد يك زندگي آرام در لبنان گامي برداشته شود، بايد ميان مسلمانان و مسيحيان در تقسيم وظايف اداري توازن لازم مراعات شود و با اينكه اگر آمارگيري بعمل آيد، تعداد كل مسلمانان ( اعم از سني و شيعي و دروز) بيشتر از مسيحيان خواهد بود، ولي آنها به تقسيم بطور تساوي هم راضي نيستند و چون به خواستهاي آنها توجهي نمي شود، آنها مي خواهند يك كنگره اسلامي تشكيل دهند كه هدف عمده آن ايجاد تساوي بين مسلمانان ومسيحيان و محدود ساختن اختيارات رييس جمهوري است . ولي حزب مسيحي كتائب هم بلا فاصله اعلان نموده كه يك كنگره مسيحي براي رسيدگي به اوضاع تشكيل خواهد داد. و من فكر نمي كنم كه اين قبيل برنامه ها بتواند در الغاء نظام برتري مسيحيان ، مؤثر واقع بشود، احساس عمومي در لبنان اينست كه رييس جمهوري وابسته به همه مردم لبنان نيست ، او رهبر ويژه مسيحيان است .»
اين گزارش سري سفير انگليس ، بنحوي نشان مي دهد كه عليرغم كثرت عددي مسلمانان از سي سال قبل ، استعمار همواره كوشيده است كه تفوق عملي و همه جانبه مسيحيان را در لبنان همچنان حفظ كند و مسلمانان را از حقوق طبيعي خودمحروم سازد .
***
... اما گفتني است كه اين « تفوق » فقط در قبال مسلمانان است ، و گرنه لبنان مسيحي هم بايد در برابر اسراييل غاصب ، ضعيف و ناتوان باشد تا تنها مزاحمت احتمالي از سوي آن متوجه اين پايگاه نظامي امپرياليستها نشود، بلكه اگر روزي لازم شد كه اسراييل جنوب آنرا اشغال كند و حتي تا قلب بيروت به پيشروي بپردازد، ارتش مسيحي لبنان نتواند مقاومتي از خود نشان دهد و سپس رييس جمهوري تحميلي هم قرار داد صلح با اسراييل را امضاء كند.
اسناد سري انگليس باز نشان مي دهد كه كاميل شمعون « عامل انگليس »درخواست اسلحه و وابستگي نظامي به اردوگاه غرب را مطرح مي كند، ولي پاسخ بريتانياي كبير! منفي است . خلاصه داستان در اسناد سري چنين آمده است :
« ژنرال روبرتسون » وارد بيروت شد و با مقامات لبناني ملاقات و مذاكره نمود. پس از اين ملاقتها شمعون به سفير انگليس اطلاع داد كه « آماده است لبنان را از لحاظ نظامي وابسته به سازمان نظامي انگليس بنمايد» ولي پاسخ تلگرافي وزارتخارجه ، منافع اسراييل را مقدم مي شمارد:
« بيروت : سفارت بريتانياي كبير. در پاسخ تلگراف شماره 714 و 715 مورخ نوامبر 52 در مورد نتايج سفر ژنرال روبرتسون ، به اطلاع مي رسد:
1- ما از آمادگي لبنان براي همكاري با غرب ، متشكريم !
2- در اين زمينه مايل هستيم كه لبنان با دولتهاي غربي ديگر، از جمله فرانسه هم در ارتباط باشد!
3- ما نمي توانيم به لبنان اسلحه مجاني يا ارزان تحويل دهيم ، زيرا كه موجب توقع بيشتر دولتهاي عربي ديگر مي شود!
4- ما اگر هم بتوانيم به لبنان اسلحه بدهيم ، منافع اصولي ما آنرا تاييد نمي كند .
5- ما با اينكه خواهان موفقيت طرح خود در دفاع از خاورميانه هستيم ، ولي اين امر ارتباط مستقيم با روابط آينده اعراب و اسراييل دارد. ما نمي خواهيم به عربهارشوه دهيم تا فردا صلحي را كه مورد نظر خودشان است به اسراييل ديكته كنند!
اين تلگراف سري و فقط جهت اطلاع رييس جمهوري لبنان است »!
بنابراين ، اين تنها اسراييل است كه مورد عنايت و توجه محافل امپرياليستي است و منافع آن مقدم بر منافع همه اعراب ، اعم از مسلمان و مسيحي !... و اگر انگليس بتواند هم ، به اعراب اسلحه نمي دهد، نه مجاني و نه ارزان ! زيرا كه فروختن اسلحه ، در آن شرايط به اعراب نوعي رشوه تلقي مي شود!! و در آينده ممكن است صلحي را بر اسراييل تحميل كنند!!! ولي اگر اين اسلحه در قبال « نفت ارزان » درخواست شود، به « نوكران ويژه » تحويل داده مي شود، و آنهم بشرط آنكه برضد اسراييل بكار نرود! و صد البته اگر براي قتل عام مسلمانان لبنان و فلسطين ، اسلحه لازم شد نه تنها در اختيار اسراييل قرار مي گيرد، بلكه بطور مجاني و كاملا رايگان ، در اختيار اعراب و فالانژهاي همكار صهيونيسم هم قرار مي گيرد تا يكجا70 هزار نفر را در تجاوز علني خود در لبنان قتل عام كنند!
البته رفتار امپرياليسم غرب و سوسيال امپرياليسم شرق ، در رابطه با مسلح ساختن بعث عراق ، بر ضد جمهوري اسلامي ايران و همكاري مسترك ابرقدرتها!، در جنگي تحميلي ، بر ضد نظام اسلامي ، مسئله اي نيست كه نياز به انتظار! و كشف اسناد وزارتخارجه انگليس يا آمريكا داشته باشد...
ظاهراً موشكهاي شوروي ، بمبهاي شيميايي آلمان ، هواپيماهاي مجهز آمريكا،فرانسه ، انگليس و... بعنوان اسناد زنده ، همه ما را از مطالعه اسناد مكتوب !، بي نياز مي سازد.
اسناد سري وزارت خارجه انگليس نشان مي دهد كه « ارچي روس » از لندن به « جفري ورلونگ » سفير انگليس در « عمان » مي نويسد: « نامه شما و يادداشت ژنرال كلوب - گلوب پاشا- در مورد نگراني از بين المللي شدن قدس و احتمال عكس العمل اعراب ، دريافت شد. اين نگراني بدلايلي موردي ندارد... از نقطه نظر ما اداره بين المللي اماكن مقدسه در بيت المقدس ، يك عامل تعيين كننده درجنگ را مرتفع خواهد ساخت و مشكل آينده ما در انتقال وزارت خارجه اسراييل به قدس را هم بر طرف خواهد نمود»؟!
پس توطئه بين المللي كردن قدس هم سابقه اي به قدمت توطئه تسلط صهيونيسم بر فلسطين دارد و مورد حمايت بريتانيا نيز هست . ودليلي هم بر نگراني از عكس العمل اعراب ! وجود ندارد، زيرا كه وزارت خارجه انگليس خود رهبران اعراب را بهتر از جناب سفير مي شناسد و اصولا طبيعي است كه وقتي ارتجاع عرب درلجن زار خيانت غوطه ور شود و همه چيز خود را در اختيار غرب بگذارد، ديگرنه تنها ترس و نگراني موردي نخواهد داشت ، بلكه اداره بين المللي قدس هم بسياري از مشكلات و خطرات را بر طرف خواهد ساخت !
ولي بنظر من آقاي « ارچي روس » از ميزان خيانت ارتجاع عرب آگاهي نداشت و نمي دانست كه سي سال بعد، همزامان با انتشار اسناد سري او، نه تنها در پناه خيانت اعراب قسمت ديگر قدس هم به اسراييل ملحق خواهد شد، بلكه اسراييل بطور رسمي قدس را پايتخت خود خواهد ناميد و مزدوري بنام « سادات » در همين شهر مقدس با تروريستي بنام « بگين » قرار داد صلح و آشتي وهمكاري خواهد بست و ديگر اعراب هم در كنفرانس فاس بآن خواهند پيوست تا انتقال سفارتهاي شرق و غرب به بيت المقدس آسانتر شود و « مشكل » در پايان بر طرف گردد!.
اسناد ديگر وزارت امور خارجه انگليس نشان مي دهدكه « شقيري » قبل از« ياسرعرفات » به فكر مذاكره با اسراييل بوده تا راه صلح را بيابند و حتي شقيري بين المللي شدن قدس را هم مي پذيرد؟... ولي چون هم اكنون شقيري هاي بدتري در سطح به اصطلاح رهبري فلسطيني ها وجود دارند، ديگر لزومي ندارد كه ما مذاكرات شقيري با سفير انگليس را در اينجا مطرح كنيم ! باميد آنكه خود فلسطيني ها در تحليل تاريخ خيانت رهبران خود، باين اسناد هم مراجعه كنند.
اسناد وزارت خارجه انگليس در رابطه با فلسطين باز نشان مي دهد كه « چرچيل » نخست وزير وقت انگليس ، همكاري كامل با صهيونيسم داشت و لذابه مردم فلسطين بشدت كينه مي ورزيد و حتي خواهان پايان دادن به حركتي بنام « مقاومت فلسطين » بود. و از همين جا است كه بريتانيا حاضر نيست كه وجود«حاج امين الحسيني » مفتي ، قدس را در منطقه تحمل كند و خواستار تبعيد اومي گردد.
گزارش سري شماره 10033/5/53 از سفير انگليس در اردن چگونگي امر رانشان مي دهد: « با توجه به نامه شماره 1012 مورخ 2 دسامبر درباره مفتي سابق قدس ، ياد آور مي شويم كه نخست وزير اردن به من اطلاعات داد كه او در ملاقات اخيرش با اديب شيشكلي در دمشق ، با او درباره اين توطئه گر كه اكنون در دمشق بسر مي برد، گفتگو كرده و بطور صريح از او خواسته است كه مفتي از سوريه بيرون رانده شود، چون اقامت او در اين نزديكي ، خطري براي شاهنشاهي اردن تلقي مي شود و احساسات مردم را بر ضد انگليسي هاي مقيم كرانه غربي اردن ، تحريك مي كند و دولت اردن نمي تواند آنرا تحميل كند. نخست وزير اردن مدعي شد كه شيشكلي با او ابراز همدردي كرده است ».
ملاحظه مي كنيد كه مفتي فلسطين از ديدگاه سفير انگليس « يك توطئه گر» است و وجود او در منطقه هم ، از ديدگاه شاهنشاهي اردن ، خطري براي عليحضرت وانگليسي هاي مقيم كرانه غربي است ؟... آيا بنظر شما رابطه ارگانيك و تنگاتنگ بين دو موضوع وجود ندارد؟ متأسفانه كليه گزارشهاي مربوط به مفتي فلسطين - مرحوم حاج امين الحسيني - در ضمن اسناد سري سال 1953 در اختيارمراجعين قرار داده نشده و بررسي « نامه هاي پيوستي » در پرونده هاي موجودنشان مي دهد كه « اصل گزارش سري » موجود نيست . در نامه پيوستي سفيرانگليس در بيروت به « انتوني ايدن » چنين مي خوانيم :
« عطف به گزارش سري شماره 17818 مورخ 16 دسامبر 53 به مستر والا، درمورد مفتي سابق قدس ، به اطلاع مي رسد كه من امروز اعتراض شفاهي شديد خود را به وزير امور خارجه لبنان و سپس به شخص نخست وزير، ابلاغ كردم ، من نسبت به آنچه كه در روزنامه « النضال » مورخ 22 دسامبر از قول مفتي سابق قدس حاج امين الحسيني نقل شده ، بشدت اعتراض كردم . مفتي سابق گفته است :« جنگ سال 1948 پايان دردناكي داشت و آنهاييكه نقشه آنرا كشيدند وفرماندهي و تبليغات آنرا هم بعهده گرفتند، انگليسي ها بودند». من خواستارتعقيب رسمي روزنامه شدم و در ضمن از نخست وزير بطور مؤكد خواستم كه اگرمفتي بخواهد در اينجا بماند و يا مجدداً برگردد، بايد از هر گونه فعاليت سياسي ممنوع شود. نخست وزير به من گفت كه در مورد نظارت روزنامه النضال ، دستورلازم را به وزير اطلاعات خواهد داد. و در مورد مفتي سابق قدس هم گفت بايد به شما بگويم ما از اقامت طولاني او در اينجا خوشحال نخواهيم بود و اگر حكومت ما ادامه يابد، من بشما اطمينان مي دهم كه مفتي تحت نظر خواهد ماند»...!
آري مفتي قدس چون همكار كاشاني و مخالف با سلطه امپرياليسم و صهيونيسم بر فلسطين است ، وجود او، هم براي شاهنشاهي اردن خطرناك مي شود و هم براي انگليس و اگر در منطقه بماند، بايد از فعاليت سياسي ممنوع شود تا « رجال سياسي » مانند شاه حسين اردن به حل و فصل امور بپردازند و قسمت ديگر قدس را هم تحويل اسراييل بدهند و جالبست كه نخست وزير لبنان ، مانند ديگر نوكران وابسته ، باطلاع مي رساند كه « اگر اجازه دهند كه او چند صباح ديگري بر سر كارباشد»، طبعاً مفتي قدس تحت نظر خواهد ماند. و اين نوع وابستگي و مزدوري ،تنها عامل بقاي مزدوراني از قماش جناب نخست وزير است ... و البته بر بريتانيا بود كه سلامتي و حكومت چنين نوكراني را تضمين كند، همانطور كه بقاي شاه حسين را تضمين كرده بود! ولي با پيدايش نسل انقلابي مسلمان ، آيا بريتانياي كبير سابق و فرانسه مهد آزادي ! و ديگر ابر قدرتهاي پوشالي كه با يك اقدام «استشهادي » يك جوان مسلمان ، كل تشكيلات آنها با صدها مزدور جنگي ، به هوا مي پرد! هنوز مي خواهند با مردم ما، با لحن دوران برده داري قرون وسطي سخن بگويند؟!
بنظر ما، اين احمقانه ترين روش سياسي است كه غرب امروز آنرا دنبال مي كند... وبي ترديد مسئوليت پي آمدهاي آنرا هم ، در كوتاه مدت و دراز مدت ، بعهده خواهد داشت !...
در خاتمه اين بحث كوتاه بي مناسب نيست كه اشاره اي هم به حوادث مصر سي سال قبل بنماييم :
« چايمان اندروس » سفير انگليس در بيروت ، در يك گفتگوي محرمانه با ديپلماتهاي انگليسي ، در « مركز بررسي مسائل خاورميانه » درباره اوضاع مصرمي گويد:
« نقراشي پاشا در يك جلسه سري پارلمان مصر گفت كه بريتانيا مايل بود « مصردرسي به يهوديان بدهد» ولي وقتي شكست پيش آمد، روشن گرديد كه هدف بريتانيا آن بود كه مصر در دام افتد، چرا كه اصولا ارتش مصر آمادگي جنگي نداشت و اسلحه كافي هم در اختيارش نبود در حاليكه يهوديان از همه جا اسلحه دريافت مي داشتند و از طرف ديگر « گلوب پاشا» به نيروهاي تحت فرمان خود، درست بهنگامي كه تل ابيب در محاصره بود دستور عقب نشيني داد و در نتيجه نيروها آسيب پذير شده و ضربه خوردند و شكست آغاز شد».
سفير انگليس پس از نقل مطالب فوق از « نقراشي پاشا» مدعي مي شود كه : اين اتهامات كلا بي اساس است زيرا كه اين مرحله از تاريخ مصر، مصادف با پيدايش نهضت اخوان المسلمين در مصر بود كه دشمني آنها با غرب آشكار بود. عليرغم هشدارهاي ما، دولت مصر در مقابله با اخوان المسلمين كوتاهي كرد، تا آنكه سرانجام نقراشي پاشا بدستور ملك فارق جلو فعاليت آنها را گرفته و سپس دولت ابراهيم عبدالهادي پاشا با اعلام وضعيت فوق العاده با قاطعيت ، با مسئله برخورد نمود و بر اوضاع مسلط شد و در اين ميان حسن البنا هم جان خود را ازدست داد...»!
ملاحظه مي كنيد كه جناب سفير، چقدر در گفتار محرمانه ، بسادگي مسئله رامطرح مي سازد؟... پس انگليس در وارد كردن مصر بدون سلاح لازم به جنگ نابرابر، خيانت نكرده ، بلكه اين دولت مصر است كه عليرغم هشدارهاي بريتانيابا آزاد گذاشتن فعاليت اخوان المسلمين كه در جنگ با يهود نقش عمده اي را بعهده داشتند، خود را دچار ناراحتي كرده است .
و مي دانيم كه در بحراني ترين شرايط جنگ با يهود ده هزار داوطلب رزمنده وابسته به اخوان المسلمين كه در ميدان جنگ بودند، به دستور فاروق خلع سلاح شده و به قاهره برگردانده شدند و سپس بدستور شاه فاروق « عبدالهادي پاشا» سازمان اخوان المسلمين را منحله اعلام نمود و « حسن البنا هم در اين ميان جان خود را از دست داد» و باز مي دانيم كه حسن البنا، در روز روشن ، ظاهراً بدستورفاروق و در باطن بدستور اربابان ، توسط يك افسر پليس مخفي ترور شد و پرونده اين جنايت هنوز در دادگاه مصر، خاك مي خورد... زيرا آنها كه پس از شاه فاروق روي كار آمدند، نسبت به اخوان المسلمين ، بدتر از آن كردند كه شاه فاروق كرد، ولي اين بار بنام انقلاب ملي - عربي - سوسياليستي !!، تا كسي نتواند اعتراض كند...
و جالبتر آنكه ، پس از پيروزي افسران آزاد در كودتاي خود بر ضد رژيم فاروق ، كه با همكاري همه جانبه اخوان المسلمين صورت گرفت ، رهبران افسران آزاد -نجيب و ناصر - بر سر قبر حسن البناء حضور يافته و سوگند ياد كردند كه انتقام خون وي را بگيرند. و البته باقي داستان را خود مي دانيد .
اينها نمونه هايي از محتويات اسناد سري وزارت امور خارجه انگليس است ... به اميد آنكه اهل تحقيق و علاقمندان بتاريخ سياسي معاصر، براي كشف همه حقايق ، همه اين اسناد را ترجمه و منتشر سازند.
مرداد 1362 - رم ، ايتاليا
سيد هادي خسروشاهي