جنبش امل و امام موسي صدر( قسمت اول )
در آغاز سال 1975، و با شروع جنگهاي داخلي در لبنان، خبرنگار هفتهنامة انگليسي اكونوميست گزارشي دربارة طرفهاي درگير در لبنان تهيه كرد، و در آن مفصلاً به نقش شيعيان پرداخت. وي در قسمتي از آن گزارش كه گوياي ديدگاه غربيش دربارة شيعه بود، يادآور شد؛ هر فرد شيعه در لبنان يك كمونيست احتمالي است ... گفته مربوط به نه سال پيش است. هنگام ديدار فيليپ حبيب ــ فرستاده آمريكايي به منطقه ــ با دكتر حسين كنعان، رئيس وقت مجلس جنوب و رئيس دفتر سياسي جنبش امل، حبيب از وي پرسيد؛ كه اهميت شهادت طلبي نزد شيعيان تا چه حد است كه «به اين شكل عجيب!» به آن روي آوردهاند. حبيب نتايج شهادتطلبي را در ايران و سپس در لبنان امروز لمس كردهبود. كنعان پاسخ داد نيل به شهادت از ديدگاه يك مسلمان به معناي رسيدن به بهشت است و بهشت يعني رودهاي عسل و باغهاي ميوه و حورالعين و ... پيش ازآنكه سخن دكتر به پايان برسد، حبيب فرياد برآورد: پس از هماكنون نام مرا به عنوان يك نفر شيعه ثبت كنيد.! ميان اين نظر كه يك شيعه درعرف غرب يك كمونيست احتمالي است، و انتخاب شهادت به عنوان راهي به سوي بهشت، از ديد فرستادة غرب، نه سال فاصله است، به اندازة عمر بحران لبنان. طي اين مدت مبارزه ملي با شيوههاي گوناگون، راههاي متعددي را پيمود. ولي موضع غرب در قبال نيروهاي اصلي، با وجود تعدد ابزارهاي آن، دگرگون نشد. غرب حتي براي يك بار هم تلاش نكرد تا راز واقعي كشمكش را نيك دريابد. از اينرو هر بار راهحلهايي مطرح مي كرد كه با ماهيت ميهن واحد و يكپارچه كاملاَ بيگانه بود. در سال 1976 دين براون به سليمان فرنجيه، رئيسجمهور وقت پيشنهاد كرد، مارونيها از لبنان به آمريكا منتقل شوند تا در برابر خشم مسلمانان در امان باشند. اما لبنانيها با وجود استمرار درگيري و ادامة خونريزي، اين راهحل آمريكايي را به اميد دستيابي به راه حلي لبناني و عربي رد كردند. آمريكا در آن هنگام بر اين پندار بود كه بيماري مشكلزا «ماروني»ها هستند و بايد ريشهكن شوند. امروز نيز آمريكا سفارت خود را در لبنان ميگشايد تا شيعيان را به مهاجرت از لبنان تشويق كند. از نظر آمريكا اين بار بيماري مشكلآفرين «شيعيان» هستند و بايد از ريشه بركنده شوند. حال اين پرسش مطرح است كه آيا آمريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بر نظام شاهنشاهي در 1979م نكوشيده است تا تاريخ مسلمانان و حركتهاي اسلامي را براي نخستين بار در تاريخ خود بررسي و تحليل كند؟ البته غرب هرگز سعي نكرد حركتهاي اسلامي را از خلال آرمانها و واقعيتها مورد بررسي قرار دهد، بلكه همواره كوشيد در پارهاي از آنها رخنه كند تا ــ به قول خود ــ از شر آنها در امان بماند، و رفتهرفته آنها را تجزيه و نابود كند. همچنين تلاشكرد، پارهاي از آنها را در زمان دلخواه در جهت موردنظر خود به كار گيرد. اما چون غرب به جاي شناسايي اين حركتها بيشتر براي مخدوشكردنشان ميكوشد، بنابراين نخواهد توانست آنها را درك كند. بهويژه آن دسته از حركتهايي را كه در خط مشي، رفتار و هدف با غرب ستيز دارند. ترديدي نيست كه غرب همچنان، از نظر فكري و عملي با اسلام دشمني ميورزد. از اين رو با بررسي تاريخي پيدايش جنبش امل و انديشه بنيانگذار آن، امام موسي صدر، و بيان آنچه تا به امروز شناخته شده و روشن است، و آنچه پنهان و ناشناخته مانده است، گذشتهاي نزديك را بهياد ميآوريم كه به تاريخ ديرين انقلاب و عصيانگري پيوند خورده و بخشي از ماهيت انقلابي تشيع است.
69 - 1967م درپي شكست سنگين 1967 اعراب و پيدايش مقاومت فلسطين و حضور آن در لبنان، و به موجب موافقتنامه 1969 قاهره، جنوب لبنان به دليل موقعيت جغرافيايي و هممرزي با فلسطين موقعيت تازهاي يافت. و عمليات چريكي آغازشده از اين منطقه پاسخ سريع اسرائيل را درپي داشت. در اين زمان دو مسأله برسينة جنوبيها سنگيني ميكرد: بمباران و ويرانگري ازسوي اسرائيل، و فقر و بينوايي عمدي از سوي دولت. از اين رو، بار ديگر مهاجرت از داخل و خارج به سمت مركز از سرگرفته شد، و با افزايش فقر و بينوايي در حومة بيروت، اين منطقه به صورت يك دژ جمعيتي درآمد. از سوي ديگر، بيتوجهي به منطقه بقاع و خوي انتقامگيري اجتماعي، پارهاي از مردم اين منطقه را به مهاجرت از بيروت به سوي حومه شهر و نبعه واداشت. بر مبناي اين واقعيت اجتماعي و در پرتو نهضت قومگرايي امت عربي در دوران جمال عبدالناصر، شيعيان پايگاه اصلي سمتگيريهاي سياسي آن برهه را تشكيل دادند. بدين جهت توجه شيعيان ميان جريانهاي قومگرا (ناصريسم و حزب بعث) و فراقومي(چپگرا و اسلامگرا) تقسيم شده بود. گفتني است شيعيان هوادار قوميت گرايي سوري، پيوستن به سوريه عربي را در سر ميپروراندند، اين مسأله با سياست مورد نظر آنتوان سعاده، چندان سازگار نبود. مهم آن است، شيعيان به احزابي پيوستند كه لبنان را به رسميت نميشناختند. اين اقدام به نفع قومگرايي عربي يا سوري يا فرامليگرايي جهاني (كمونيستها و حزب تحرير اسلامي) انجاميد، و زمينه را براي برخورد با دولت لبنان فراهم ساخت؛ بهويژه پس از حمايت اصولي شيعيان از مقاومت فلسطين در جنوب لبنان و بيروت و پيوستن هزاران جوان شيعه به آن. اين جريان زماني رخ داد كه رهبران سنتي شيعه (الاسعد، بيضون، الخليل، الزين، عسيران) به نفع انديشههاي جديد از مواضع خود عقبنشيني كردند. از آن هنگام رفتهرفته نظام ماروني ـ سني در معرض خطر قرار گرفت.
امام موسيصدر و مجلس اعلاي اسلامي شيعيان در 1959 امام موسيصدر براي هميشه از ايران رهسپار لبنان و ساكن شهر صور در جنوب شد. ايشان رفتهرفته خود را براي به دست گرفتن جايگاه مهمي در ميان شيعيان لبنان آماده مي كرد. در بخش ويژهاي مفصلاً به شرح زندگي و فعاليتهاي امام موسيصدر خواهيم پرداخت. با صدور فرمان رياست جمهوري لبنان مبني بر تأسيس مجلس اعلاي شيعيان در 1967م، امام موسيصدر به رياست آن برگزيده شد. اين فرمان در 16/5/1967 به تصويب پارلمان رسيد و سليمان فرنجيه، رئيس جمهور، در فرمان مورخ 12/12/1967 رسميت آن را اعلام كرد. لازم به يادآوري است كه پيشتر به شيخ حسن خالد، مفتي جمهوري لبنان، پيشنهاد تأسيس يك مجلس اسلامي كه دربرگيرندة تمام فرقهها باشد، شده بود ... ولي وي از اين پيشنهاد استقبال نكرد. امام موسي صدر از طريق گردهماييهاي مسلحانه با شركت صدها هزار تن در بسيج شيعيان بر ضد دولت سهيم شد. (نخستين گردهمايي در بعلبك با شركت 300 هزار شهروند كه 70 هزار قبضه سلاح به دست داشتند، و دومين گردهمايي در صور با شركت 150 هزار شهروند با 30 هزار قبضه سلاح تشكيل شد.) قرار بود گردهمايي ديگري در 1974 در بيروت برپا شود، كه با دخالتهاي دولت لغو گرديد. از همان روز امام موسيصدر اعلام كرد وي سخنگوي محرومان تمام فرقهها از جمله شيعيان است، ولي عنوان «محرومان» از همان زمان بر شيعيان اطلاق شد.
صفحات -> 1 - 2 - 3