اشاره: علامه سید مرتضی عسکری در سال 1293ش در سامراء در خاندان علم و دانش متولد شد. مقدمات و بخشهایی از سطوح را در همان شهر تحصیل کرد و در سال 1310ش به حوزه علمیه قم مشرف شد. در سن قریب 20 سالگی اولین حرکت اجتماعی خود را با تأسیس مدرسهای کوچک در سامرا شروع کرد و بعدها این کار را در کاظمین ادامه داد. این مدارس بعدها به شهرهای بصره، دیوانیه، حله، کاظمین و نعمانیه گسترش یافت و در مقاطع مختلف مهدکودک، دبستان و دبیرستان دخترانه و پسرانه و مراکزی برای تعلیم و تربیت بزرگسالان گسترش یافت. در سال 1384ق اقدام به تأسیس یک دانشگاه با دو دانشکده علوم اسلامی و ادبیات عربی كرد و به مبارزات سیاسی گستردهای دست زد و تنها هنگامی كه با خطر اعدام روبرو شد، از عراق مهاجرت كردند. عمده اشتهار علامه به سبب کارهای نو و ایجاد روشهای تازه در تحقیقات اسلامی و تبیین تشیع و دفاع از آن بود. اولین نمونه از این گونه تحقیقات به نام «عبدالله بن سبا و اساطیر اخری» نشر یافت که در جهان اسلام آوازه یافت و تاثیرگذار شد. بعد از آن كتابهای دیگری كه به زبانهای انگلیسی، فارسی، ترکی و اردو و بخشی از آنها به زبانهای ایتالیایی، روسی و... ترجمه و نشر شدهاند. علامه پس از ورود به ایران آمد، به ادامه راهی که در عراق آغاز کرده بود، پرداخت و تبلیغ، ترویج، تحقیق و خدمت به محرومان و اقامه جماعت و تاسیس مراکز علمی همچون دانشکده علوم اسلامی را وجهه همت خویش قرار داد. در سومین همایش «چهرههای ماندگار» علامه عسكری به عنوان یکی از نخبگان فرهیخته و برجسته علمی ـ فرهنگی معرفی شد. به مناسبت سومین سالگرد درگذشت ایشان، گفتگویی با استاد خسروشاهی صورت گرفته كه در زیر میآید.
اگر موافق باشید، گفتگو را با سابقه آشنایی جنابعالی با مرحوم علامه سید مرتضی عسكری آغاز كنیم.
حدود چهل سال قبل، پس از اوجگیری مبارزات مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه به رهبری روحانیت و علما، حوزهها كه در طلیعه امامخمینی قدس سره قرار داشت و پرچمدار واقعی مبارزه بود، طلاب حوزه علمیه قم، در غیاب امام كه مدتها پیش از ایران به تركیه تبعید شده بودند، با انتشار بیانیهها و اقدامات منفی علیه رژیم، به مبارزه خود ادامه دادند و از جمله به چاپ و پخش دو نشریه مخفی بهنامهای: «بعثت» و «انتقام» اقدام نمودند كه پس از ماهها، با دستگیری و زندانی شدن یكی دو نفر از مسئولان آنها، از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی و حجتالاسلام والمسلمین مرحوم علی حجتی كرمانی و هجرت اضطراری برادر عزیز سیدمحمود دعائی به نجف اشرف، نوبت به اینجانب رسید كه مجبور شدم شبانه عازم خرمشهر و سپس آبادان بشوم و با یاری مرحوم آیتالله قائمی كه مدیر و مسئول حوزه علمیه آبادان بود و مدرسهاش پناهگاه فضلا و طلاب، قاچاقی به بصره و نجف اشرف بروم.
در نجف اشرف، در مدرسه آیتالله بروجردی كه اغلب طلاب ایرانی در آن سكونت داشتند، میهمان ناخوانده آیتالله شیخ عباسعلی عمید زنجانی شدم و چند ماهی كه در نجف اشرف بودم، مزاحم ایشان بودم. دیدار با آیات و مراجع عظام و علمای برجسته حوزه نجف یك فرصت تاریخی و توفیق جبری بود! از جمله شهید آیتالله سیدمحمد باقر صدر، علامه بزرگوار مرحوم آیتالله سیدمحمدحسین فضلالله، آیتالله شیخ محمدمهدی آصفی و غیرهم. نقل خاطرات آن دوران، نیازمند فرصت دیگری است؛ ولی اشاره به یكی از این دیدارها و آثار آن، به مناسبت بزرگداشت یاد و خاطره علامه آیتالله سیدمرتضی عسكری رحمتالله علیه بیمناسبت نخواهد بود.
پس از مدتی اقامت در نجف اشرف، برای زیارت كربلا، كاظمین، سامرا، عازم این شهرها شدم. شهید آیتالله صدر توصیه كردند كه در بغداد ـ كاظمین ـ به دیدار علامه عسكری كه «كلیه اصولالدین»را تأسیس نموده و اداره میكرد، بروم. آیتالله آصفی حفظهالله هم علاوه بر اینكه چون گذرنامه یا مجوز حضور در عراق نداشتم، یك «بطاقه هویت» ـ كارت شناسایی از «مدرسهالتحریر الثقافی» برای من تهیه كردند كه از طلاب آن هستم! نامهای هم خطاب به علامه عسكری، بهعنوان معرفی نوشتند كه همراه خود بردم و در «كلیة اصولالدین» به دیدار علامه عسكری رفتم. این نخستین دیدار و آغاز آشنایی من با علامه عسكری بود.
یادتان هست در این دیدار چه گفتگویی بین شما و ایشان به عمل آمد؟
وقتی علامه عسكری متوجه شدند كه حقیر از طلاب مبارز حوزه علمیه قم هستم، با ترحیب بسیار از حضور بنده در عراق استقبال كردند و ضمن خوشامدگویی، پیشنهاد كردند كه در حوزه نجف بمانم و یا در كلیة اصولالدین در بغداد حضور داشته باشم؛ اما من كه قصد اقامت دائم نداشتم، ضمن تشكر از محبت ایشان، اعلام كردم كه در صورت تغییر شرایط دوستان زندانی در ایران، به حوزه قم برمیگردم. آنگاه ایشان شرح مبسوطی در ضرورت ایجاد تشكیلاتی سیاسی فراگیر و یا یك حزب تكامل یافته اسلامی بیان داشتند و توضیح دادند كه بدون حزب، كادرسازی مقدور و عملی نیست و بدون كادرهای آگاه و فعال و آشنا به امور جامعه، اداره كشور، حتی اگر در اختیار ما قرار گیرد، امكانپذیر نخواهد بود، و بلكه پس از مدتی به علت شكست در اصلاح اوضاع اجتماعی و اقتصادی و سیاسی مردم، شكست اسلامگرایان عملی خواهد شد.
آنگاه پس از اخذ تضمین شرعی، در عدم كشف رازی كه میخواهد مطرح كند، افزود: «ما در عراق حزبی تشكیل دادهایم كه مؤسسان آن چند نفر از علمای نجف و این جانب هستیم و این سازمان بهسرعت بهیاری حق پیش میرود و ما امیدواریم كه در مقابل گسترش نفوذ شیوعیها و بعثیها و قومیها، بتوانیم سپری نیرومند بسازیم و نسل جوان عراقی را اعم از شیعه و سنی، كرد و تركمان و... به این سازمان وارد كنیم و بتوانیم بهیاری خدا، اداره كشور را پس از سقوط كودتاچیان كه همه امور را در اختیار حزب كمونیست عراق قرار دادهاند، بهعهده بگیریم. البته بعثیها هم در ارتش نفوذ دارند؛ ولی در میان مردم عراق محترم نیستند...»
و آنگاه درباره برنامه و هدف نهایی حزب، بیاناتی افزود و سرانجام، با تجدید شرط شرعی «حفظ راز» از من خواست كه پس از مراجعت به ایران، نخست در حوزه علمیه قم، گروهی را گرد آوریم و هسته مركزی حزب اسلامی را ـ كه لزومی ندارد همنام حزب عراق باشد ـ تشكیل دهیم و بعد به سازماندهی آن توسط علمای بلاد ایران، در سراسر كشور گسترش دهیم؛ چون پس از سقوط طاغوت در ایران، ملیگراها نمیتوانند دوام بیاورند و بهطور طبیعی حزب توده كه تشكیلات سراسری در ایران دارد و از طرف همسایه شمالی شما هم همهجانبه پشتیبانی میشود، و حتی در صورت لزوم با دخالت نظامی، مانند ماجرای فرقه دمكرات در آذربایجان شما، بر قدرت دست مییابد و این امر نه تنها برای ایران، بلكه بر امنیت كل منطقه خطرناك است؛ بهویژه كه حزب شیوعی عراق نیز سازماندهی مخفی نیرومندی دارد.
من گفتم: سازماندهی سیاسی یا تشكیل حزب یكی از آرزوهای نسل جوان حوزه علمیه قم است؛ ولی متأسفانه مسئولان اصلی و رسمی حوزه، بهویژه مراجع عظام ـ برخلاف نجفـ حسن ظنی به تشكل حزب در حوزه ندارند و بلكه بیتردید با آن مخالفت خواهند كرد؛ یعنی شرایط ما در حوزههای علمیه با شرایط شما در حوزههای عراق، بهویژه نجف اشرف و پشتیبانی همهجانبه مرجعیت ـ آیتالله حكیم ـ فرق دارد. از سوی دیگر ما با شعار كه نمیتوانیم در مقابل ایدئولوژی جوان فریب ماركسیسم مقابله كنیم و متأسفانه حوزهها همچنان غرق در مباحث متون قدیم هستند و توجهی به نیازهای فكری ـ فرهنگی نسل جوان ندارند و همین امر هم باعث شده كه چند نفر انگشت شمار از طلاب حوزه قم و مشهد به ترجمه بعضی از آثار نویسندگان مصری و پاكستانی مانند سیدقطب، محمد غزالی، محمد قطب، ابوالاعلی مودودی و غیرهم بپردازند تا بلكه بتوانند گوشهای از خلأ فكری موجود را پر كنند. مرحوم علامه عسكری گفت: «ما این مشكل ایدئولوژی را هم به یاری خدا حل كردهایم. كتابهای جدید فضلای حوزه نجف در زمینههای فلسفه و اقتصاد و مجتمع اسلامی، میتواند راهگشا باشد و شما میتوانید این كتابها را ترجمه و منتشر كنید كه زمینهساز بسیار مساعدی برای گامهای بعدی میتواند باشد.»
علاوه بر علامه عسكری، برادر عالیقدر آیتالله شیخ محمدمهدی آصفی هم كه در آن دوران از اعضای فعال حزب الدعوه بود، روزی در نجف اشرف، همان پیشنهاد علامه عسكری را در مورد لزوم تشكل و سازماندهی حزبی در ایران، به نحو دیگری مطرح ساخت و ضرورت آن را برای آینده ایران یادآور شد كه پاسخ من با توجه به جو حاكم برحوزه علمیه قم در آن زمان، همان بود كه به علامه عسكری گفته بودم و البته ایشان تاكید داشت و در واقع مرا «ملزم شرعی» نمود كه در این باره به طور مثبت و یا منفی، با كس دیگری در ایران صحبت نكنم و بنده هم تا به امروز به عهد خود وفادار ماندم.
كتابها و رسالههای فكری ـ فرهنگی كه علامه عسكری به آنها اشاره كردند، محصول حوزه علمیه نجف تألیف چه كسانی از علمای نجف اشرف بود؟
در آن دوران فضلای درجه اول حوزه علمیه نجف اشرف، علاوه بر انتشار مجله «الاضواء» و مجله «النجف»، نشریات دورهای و رسالههای فكری كمحجمی تالیف و چاپ میكردند كه در سطح وسیعی در عراق منتشر میگردید.
در طلیعه این اندیشمندان فاضل و جوان، شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر و سپس آیتالله علامه سیدمحمدحسین فضلالله و بعد خود علامه عسكری و در مرحله دوم افاضلی چون شهید آیت الله سیدمحمدباقر حكیم، آیتالله عبدالهادی الفضلی، آیتالله شیخ محمدمهدی آصفی و امثالهم قرار داشتند و آثار آنها در روشنگری اذهان نسل جوان مسلمان نقش تاثیرگذاری داشت. و البته در طلیعه این آثار، كتابهای ارزشمند «فلسفتنا»، «اقتصادنا»، «مجتمعنا» و «رسالتنا» قرار داشت كه جملكی از تألیفات شهیدصدر است و پس از ایشان، كتابها و رسالههای علامه فضلالله مورد توجه بود كه بعضی از آنها عبارت بودند از: «قضایانا علی ضوءالاسلام»، «اسلوب الدعوة فی القرآن»، «خطوات علی طریق الاسلام» و «كلمتنا». البته باید اشاره كنم كه «رسالتنا» سرمقالههای شهید صدر در سال اول مجله الاضواء بود و «كلمتنا»... سرمقالههای علامه فضلالله در سال دوم آن مجله.
در مورد تأسیس حزب الدعوة الاسلامیه و نقش علامه عسكری، بیان توضیحی بیمناسبت نیست.
درباره تاسیس حزب الدعوة الاسلامیه و اركان اصلی و اهداف نهایی آن، كتابهایی را شخصیتهای وابسته و یا آشنا با مسائل آن، تألیف و منتشر كردهاند كه مراجعه به آنها برای شناخت كامل تاریخ و عملكرد و اندیشه حزبالدعوة و رهبری آن ضروری است؛ از جمله: حزب الدعوه الاسلامیه: فصول من تجربة الحركة الاسلامیة فی العراق خلال 40 عاماً است كه توسط استادصالح الخرسان تالیف شده و در سوریه به چاپ رسیده است. علاوه بر آن، كتابهای بسیاری كه درباره زندگی و مبارزه شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر تالیف و منتشر شده است، فصول مبسوطی درباره چگونگی تأسیس حزب الدعوة آوردهاند كه مطالعه آنها، ما را از توضیح بینیاز خواهد ساخت. اما در مورد نقش علامه عسكری در این رابطه، بیمناسبت نیست كه از قول خود استاد علامه عسكری نقل كنیم:
«... زمانی در عراق حزبگرایی به اوج خود رسیده بود؛ یعنی بعد از كودتای عبد الكریم قاسم در تموز 1958م. از آنجا كه او حزبی در اختیار نداشت، كوشید كه بر احزاب چپ عراقی تكیه كند؛ بدین ترتیب احزاب كمونیستی عراق در سطح جامعه به شدت مطرح شد و كمتر جوانی پیدا میشد كه در حزبی نبوده باشد؛ این مسأله مخصوصاً در بغداد محسوس بود.» حضرت استاد برای مقابله با احزاب غربزده و غربگرا، تصمیم گرفتند كه حزبی را تشكیل دهند كه این حزب با همكاری و همفكری شهید آیتالله سیدمحمدباقر صدر رحمهالله و شهید آیتالله سیدمهدی حكیم رحمهالله تشكیل شد.
«جوان سید عالمزادهای را دیدم كه در یك حزب كمونیستی ثبت نام كرده بود. یك روز از ایام ماه مبارك رمضان در خیابان او را دیدم، گفتم: تو از اسلام چه دیدی كه از آن خارج شده و در حزب كمونیست ثبتنام كردی؟ گفت: من مسلمانم و الان هم روزه هستم؛ اما چون فكر میكنم در اسلام طرحی برای حكومت و مقابله با استعمارگران وجود ندارد، ما باید یا حكومت كاپیتالیسم را بپذیریم و یا حكومت كمونیستی را؛ و من حكومت كمونیستی را بهتر دیدم؛ لذا به این حزب پیوستم! این مسأله مرا به فكر واداشت كه استعمار شرق و غرب چگونه روی جوانان ما مستقیم یا غیرمستقیم كار میكنند و جوانهای ما را شستشوی مغزی میدهند كه اسلام، برنامهای در زمینه حكومت ندارد، به عبارت دیگر دین از سیاست جداست.
در همین ایام بود كه شهید سیدمهدی حكیم رحمهالله نامهای از طرف آیتالله شهید سیدمحمدباقر صدررحمهالله آورد، در نامه نوشته شده بود كه آقا سیدمهدی زبان من است، هرچه او میگوید حرف من است. یادم هست ایشان موقعی كه میخواست پیشنهاد آقای صدر را مطرح كند، میلرزید. من به آقا سیدمهدی حكیم گفتم: بفرمائید صحبت كنید. ایشان گفت: من و آقای سیدمحمدباقر صدر فكر كردیم و دیدیم كه ما نیازمند حكومت اسلامی هستیم و آقای صدر فرمودند اگر آقای عسكری قبول كنند، ما قادریم این كار را انجام دهیم و اگر نكرد، نمیتوانیم.
من دیدم كه با این آقایان در این مسأله همفكر هستم، به سیدمهدی حكیم گفتم: برو كه من برای انجام این كار پشت سر شما میآیم. سیدمهدی حكیم از این تصمیم فوری علامه تعجب کرد و من گفتم: تعجب نكن، مدتی است در این موضوع (حكومت اسلامی) فكر میكنم؛ ولی كسی را پیدا نكردم تا پیرامون آن با او صحبت كنم. لذا جلسهای را با حضور چند نفر تشكیل دادیم و در آن مجلس «حزب الدعوه الاسلامیه» را تاسیس كردیم (17 ربیع الاول 1377ق مطابق با 12/10/1957م) هدف اولیه و اصلی این حزب تشكیل حكومت اسلامی و مقابله با احزاب سیاسی غربگرا بود. ما شروع به كار كردیم و آیتالله العظمی حكیم رحمهالله از ما و حزب حمایت میكردند، جوانان به ما ملحق میشدند؛ اما استعمار در مقابل ما، حزب بعث را روی كار آورد و زمانی كه صدام حسین به حكومت رسید، دستور داد هر كسی كه در حزبالدعوه بود، باید اعدام شود ولو اینكه قبلاً در این حزب بوده!»
یکی از دوستان ما (عبدالصاحب دُخیل) در حزب الدعوه، پس از خطرات و مشکلاتی که به طور جدی برای حزب پدید آمده بود، به صورت مخفیانه مشغول کار شد و برای ادامه فعالیت مغازه ای باز کرده بود، مغازه او مرکز ارتباط حزبی شد؛ ولی حزب بعث جاسوسی را در لباس شاگردی به مغازه او فرستاد و او تمام گزارش ها را به استخبارات صدام فرستاد... و سرانجام همین شاگرد! در لباس مأمور رژیم به سراغ وی آمد و او را دستگیر کردند و پس از شکنجه بسیار، چون اعترافی نکرد، در حوض اسید نیتریک انداختند و شهید شد. محمد باقر، صدر السیرة والمسیره، ج 1، ص 255. و مصاحبه با علامه عسکری در مجله شاهد یاران، ش 18، ص 20 و 21 و مرزدار مکتب اهل بیت(ع) تألیف: محمدباقر ادیبی لاریجانی، چاپ قم، ص 138 و 139، از انتشارات کلیه اصول الدین.)