***
آقای عبدخدایی در مجله «شاهد یاران» مدعی شده اند فتوای ترور دکتر فاطمی را آیت الله صدر داده است. شما که با اندیشه های ایشان آشنا بودید تا چه حد این ادعا را منطبق بر واقعیت می دانید؟
آقای عبدخدایی در دوران جوانی یا نوجوانی، یک اقدامی به دستور مرحوم شهید آقا عبدالحسین واحدی انجام داد، چون در آن زمان شهید نواب صفوی در زندان مصدق و ملی گرایان بود که حدود 22 ماه تمام هم، طول کشید.!
یعنی مرحوم نواب در این قصه نقشی نداشت؟
بلی نقشی نداشت چون از داخل زندان نمی توانست دستوری بدهد. البته آقای عبدخدایی مدعی بود که ایشان ]مرحوم نواب [ در آنجا به او گفته بود که یک مأموریتی به تو خواهند داد، آن را اقدام کن.! بدیهی است که پشت آن میله های آهنی در محل ملاقات ها، که پلیس نیز در وسط ایستاده است، شهید نواب نمی توانسته این نوع مسائل را مطرح کند و مثلا داد بزند تا طرف بشنود!، چون ما وقتی به دیدن آیت الله طالقانی و دوستان شان می رفتیم، میان میله ها پلیس ایستاده بود، آن طرف آقای طالقانی و آقای بازرگان و دوستان دیگر بودند و این طرف هم ما... در چنین شرایطی ما تنها می توانستیم احوالپرسی کنیم و یا حرف های کلی درباره کتاب و حوزه و احوال علماء، بزنیم و برگردیم. از این نوع جملات را که «مأموریتی به تو خواهند داد اقدام کن» و امثال آن، در آن شرایط نمی شد بیان کرد و معقول نیست. البته در اینکه این دستور را مرحوم واحدی داده است، تردیدی نیست.
اما با توجه به نوشته های خود شهید نواب ـ که نسخه خطی آن پیش من موجود است ـ ایشان معتقد بود در دفاع از سرزمین و جامعه اسلامی نیازی به اجازه مجتهد نیست. اگر دشمنان بر بلاد اسلامی هجمه کنند بر زن و مرد و کوچک و بزرگ واجب است که همه دفاع کنند. این در تمام کتب فقهی ما هست که در چنین شرایطی احتیاجی به اجازه کسی نیست. مرحوم نواب می گفتند اکنون کفار هجمه بر اسلام کرده اند، و اینهایی که جلو افتاده اند از قبیل رئیس الوزرا و امثال او، مسلمانانی هستند که سپر دفاعی کفار تلقی می شوند. این مطلب در کتاب «شرح لمعه» ما حوزویان هم هست و ایشان آن را از خود نگفته است. «شرح لمعه» اولین کتاب فقهی درسی ما است. در آنجا به صراحت آمده است: اگر کفار در هجوم خود، مسلمین را سپر قرار دادند: «یجب قتلهم جمیعاً». این عین جمله ای است که من نیم قرن پیش و در اوائل در دوران طلبگی در مدرسه حجتیه آن را خوانده ام و هنوز هم عیناً یادم هست. پس در واقع شهید نواب صفوی معتقد بود که اینها یعنی کارگزاران ارشد رژیم شاه، سپر دشمن هستند و هجمه دشمن هم صورت گرفته است.
ایشان معتقد بود وضع کشور ما اکنون این طور است... بنابراین نیاز به کسب اجازه و فتوا نداشتند. در مرحله اول که به کسروی مربوط بود، ایشان خودشان از نجف آمدند و اقدام کردند . البته یک بیست دیناری را هم گویا مرحوم آیت الله شهید سید اسدالله مدنی، مرحوم علامه امینی و بعضی هم می گویند مرحوم آیت الله خویی کمک کرده بودند... ایشان در تهران رفتند و چند جلسه ای با کسروی مباحثه کردند و چون نتیجه مثبت نبود و کسروی بر عقاید خود اصرار ورزید، اقدام کردند. در این زمینه البته مرحوم نواب گفته بودند آقایان نجف فتوا داده اند که اگر کسروی اصلاح و هدایت نشد اعدام او اشکالی ندارد، برای اینکه مهاجم و مرتد است. در بقیه ترورها من فکر نمی کنم که آنها به اجازه خاصی احتیاج داشتند. برای اینکه اجتهاد و برداشت آنها از اسلام این بود که با مهاجم باید برخورد کرد. این مطالب در کتاب اصلی فدائیان اسلام هست و من عین جملات ایشان را نقل کرده ام.
در آخرین دفاعیه ایشان هم که در زندان شاه آن را در زندان و پس از محاکمه در دادگاه نظامی و صدور حکم اعدام نوشته است: هست که من اینها را مهاجم می دانستم و چنین و چنان، و به همین دلیل قدم کوچکی برداشتیم. بهرحال: واحدی هم آن طور که شهید مهدی عراقی در خاطرات خود می نویسد با تحریکات دیگران بود که ایشان را تشویق کردند برای این اقدام. حالا چرا مرحوم دکتر فاطمی را انتخاب کردند؟ نمی دانم؟ می گویند چون مصدق را گیر نیاوردیم، این را زدیم! ولی آیا این حرف منطقی است! که چون آن را گیر نیاوردیم، این را زدیم؟!... اگر علت چنین باشد این اقدام طبق موازین شرعی نبوده است.
به نظر می رسد با شخصیت آیت الله صدر سازگار نیست که چنین اجازه ای دهند؟
مرحوم آیت الله صدر یا آیت الله خوانساری در عین اینکه فدائیان اسلام را تأیید می کردند، در امر این گونه اقدامات قطعاً هیچ گونه دخالتی نداشتند. چندی قبل در این باره یک دوست عرب می گفت: میلیون مره فی المائه! یعنی یک میلیون درصد! من نیز می گویم میلیون فی المائه، چنین اجازه ای از آیت الله صدر صادر نشده است. البته آقای عبدخدایی به دستور شهید واحدی یک اقدامی کرده و بعد هم پشیمان شده است و در دو سه جا، از جمله در مجله «شهروند» نیز عذرخواهی کرده که «من موجب ناراحتی ایشان شدم»! البته اینکه کسی را بخواهیم بکشیم و بعد عذرخواهی کنیم که موجب ناراحتی او شده ایم!، منطق جدیدی است.
ببخشید حاج آقا، خود امام موسی صدر آن زمان موضع شان در قبال دکتر مصدق، آیت الله کاشانی، فدائیان اسلام و اختلافات فیمابین آنها چگونه بود؟
گرایش ایشان گرایش صدری بود. یعنی گرایش والد ایشان هرجور بود، گرایش ایشان نیز همان طور بود، البته مرحوم آیت الله حاج آقا رضا صدر یک بار که خدمت شان بودیم، فرمودند: چه کسی گفته است آقا موسی طرفدار فدائیان اسلام بود؟ آقا موسی «مصدق»ی بود. آن کسی که طرفدار فدائیان اسلام بود، من بودم. درواقع باید گفت: مرحوم آیت الله صدر، چون طرفدار کلّ نهضت ملی بودند، آقازاده های ایشان نیز چنین بودند. بعداً که اختلاف بین آقایان ایجاد شد، یا ایجاد کردند ـ و به قول مرحوم آیت الله طالقانی هر دو طرف در دام افتادند و نتیجه اش را همه دیدیم و همه دیدند! ـ عده ای با مرحوم آیت الله کاشانی مخالف شدند، اما عده زیاد دیگری هم احترام ایشان را داشتند، اگرچه ممکن بود در عین حال اعتقاد هم داشته باشند که نهضت ملی که توسط دکتر مصدق ادامه داشت، باید با آن نیز همکاری کرد.
بی تردید روش امام موسی صدر هرگز این نبود که به ظاهر مسائلی سیاسی با کسی طرف شود و بجنگد.! انسان وقتی بر می دارد به اسدالله علم نامه می نویسد که در مصر شنیدم راجع به شاه چنین کردند و چنان گفتند و من مسرور شدم، چنین آدمی را ما می گوییم «صلح کل» یا «فوق الخطوط». یعنی با همه خط ها ایشان در ارتباط بود. البته کسی که می خواهد کار بکند، باید هم این طور باشد. مثل آقای شیخ محمد تقی... وقتی در قاهره با فاروق یا عبدالناصر می خواهد درباره تقریب بین مذاهب اسلامی کار کند و در ایران با شاه، باید با اینها ارتباط داشته باشد، نمی تواند نداشته باشد و چاره ای هم جز این نیست. البته اینکه انسان خودش را در مقابل آنها ببازد یا خودش را در اختیار آنها قرار دهد، طبیعتاً غلط و غیر مشروع است و البته هیچ کدام این آقایان هم این طور نبودند؛ نه امام موسی صدر این طور بود، نه آقای قمی. خود آقای صدر به من گفتند در ملاقاتی قرار شد شاه برای یک بیمارستانی در لبنان که می خواستیم بسازیم، پولی بدهد. بعد سرهنگ قدر ـ سفیر شاه در بیروت ـ آمد و گفت شما باید بالای سر در بیمارستان بنویسید «به کمک شاهنشاه آریامهر اعلیحضرت همایونی». گفتیم ما چنین کاری را نمی کنیم. از جاهای مختلف کمک گرفته ایم، حتی از سنگال نیز کمک گرفته ایم، حالا اگر مبلغی را هم اعلیحضرت قرار است بدهند. لطف کنند ولی ما چنین چیزی را نمی نویسیم. البته امام موسی گفتند که بالاخره آن پول را هم به ما ندادند.
البته دشمنان ایشان متأسفانه آمدند و گفتند ایشان چند میلیون دلار از شاه پول گرفته است، که خلاف واقع بود. به هر حال آقای صدر یک انسان «صلح کل» به معنای «ارتباط مصلحتی با همه» بود. یعنی نوعی روش و اخلاق حضرت رسول را داشت که می خواستند همه را جمع کنند. اگر می خواستند این را طرد کنند، آن را طرد کنند، کسی نمی ماند و تنها خودشان می ماندند.! بله. ما درباره فدائیان اسلام صحبت می کردیم که شما رفتید سراغ جبهه ملی و موضوعات دیگر. طبیعتاً بحث درباره هر کدام از اینها فرصت بیشتری را می طلبد که الان وقتش نیست. به هر حال من معتقدم مرحوم ایت الله صدر میلیون فی المائه در این امر صدور فتوای ترور دکتر فاطمی ـ دخالتی نداشتند. مرحوم نواب هم اصولاً نیازی نمی دیدند بر این اجازه ها و تشخیص خودشان را حجت می دانستند. و در این دستور مرحوم واحدی نیز قطعاً شهید نواب دخالتی نداشتند و خود شهید واحدی مسؤول آن بودند. اگر کسی مدعی شده که مرحوم نواب درباره مأموریت به آقای عبدخدائی دستور داده اند و یا آقای صدر فتوا و اجازه داده اند، ما حجتی نداریم بر صحت این حرف ها و من فکر نمی کنم که صحت داشته باشد.
در مورد آن نامه ای که آقای عبدخدایی مدعی هستند مرحوم پدرشان برای مرحوم آیت الله صدر نوشتند، چه نظری دارید؟
نامه ای که ایشان مدعی هستند پدرشان برای آیت الله صدر نوشتند، بنده شدیداً می توانم آن را تکذیب کنم. به دلیل اینکه فتوای مثلاً قیام به امری از سوی یک مرجع، برای فرد خاصی نیست. بنابراین ایشان ـ آیت الله صدر ـ اگر یک حکم کلی در این زمینه داده بودند ـ البته اگر داده بودند که نداده بودند ـ می تواند هم پسر ایشان اقدام کند، هم هرکس دیگری... بنابراین اینکه ابوی ایشان بنویسد چرا برای پسر من چنین فتوایی داده اید، منطقی نیست، چرا که در مورد اقدام پسر ایشان کسی چیزی نگفته است! من فکر می کنم این موضوع نیز مثل موضوع قبلی است و صحت ندارد، چون فاقد دلیل و سند است.
یعنی باید میلیون فی المائه نادرست باشد؟
بلی، حتما.. من مرحوم آیت الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی را از نزدیک می شناختم و با پدر بنده خیلی رفیق بودند و هر وقت ما با پدر به مشهد مقدس می رفتیم به دیدن ایشان می آمد. ایشان عالمی نبود که بردارد و به مرجعی چنین نامه ای بنویسد که چرا برای پسر خود فتوا ندادی که برود اقدام کند... این لحن سخن اصولاً در بین علما ما وجود نداشت.... البته این را می دانم که ایشان نامه ای برای دکتر فاطمی نوشتند و از اقدام فرزندش عذرخواهی کردند که در روزنامه ها هم همان وقت چاپ شد و اشاره ای هم به این نیست که مرجعی به فرزند ایشان، چنین اجازه داده یا نداده بود. (نقل از روزنامه شرق مورخ: 24/3/89 صفحه: 12)
-------------------------------------------------------------------------------------