ناصرالدین شاه سید جمال را به ایران دعوت کرده بود، چه اتفاقی منجر به اخراج او از ایران میشود؟
ناصرالدین شاه، که تحت تأثیر شهرت و آوازه سید در اروپا واقع شده بود، او را به ایران دعوت کرد. ولی با آن که سران ایران در ابتدا از وی استقبال خوبی کردند، به زودی وجود او را برای خود و موقعیت سیاسی خویش خطرناک یافتند و با اعمال فشار و اجبار مستقیم، وی را وادار کردند تا به روسیه برود.
رفتن سید جمال به ترکیه اخراج از ایران یا تبعید بود؟ آیا از او دعوتی برای حضور در این کشور شد؟
سید جمال الدین به دعوت سلطان عبدالحمید دوم، خلیفه عثمانی، در سال 1286 قمری به مقر خلافت عثمانی در اسلامبول وارد شد. علما، فرهیختگان، روشنفکران و توده مردم مسلمان از او استقبال کردند.
در زمان اقامت اقامت در ترکیه چه اتفاقاتی افتاد که باز هم از این کشور تبعید شد؟
در مدت شش ماه نخستین اقامت در اسلامبول، با محافل فرهنگی و علمی، از جمله «انجمن معارف» آشنا شد. به عضویت آن درآمد. در ترکیه حسن فهمی که مقام «شیخ الاسلامی» را داشت، از ترس اینکه سید جمال روزی مقام او را تصاحب کند، به مخالفت با اندیشه های سید پرداخت. او و هم فکرانش سید جمال را «مادی گرا» نامیدند و حتی کتابی هم با نام «کلب العجم» نوشتند و منتشر ساختند که در آن وقیح ترین کلمات و فحش ها و ناسزاها را بر ضد سید به کار بردند. سید جمال برای پاسخگویی اعلام آمادگی کرد؛ اما به طور طبیعی گوش شنوایی در بحران هرج و مرج پیدا نشد و در عوض دامنه اتهام گسترش یافت و سید به علت تدریس «احیاء علوم الدین» تألیف «امام ابو احمد غزالی» مورد تهمت «ارتداد» و «خروج از دین» قرار گرفت. حسن فهمی مورد توجه سلطان بود. فرصت را برای وارد کردن ضربه نهایی غنیمت شمرد و توانست حکم تبعید سید را پس از ۷ ماه اقامت او و تدریس و سخنرانی در استامبول، بگیرد و اجرا کند.
در گزارش های مختلف و روایت های موجود از تبعید سید جمال از ترکیه به مسئله «صنعت نبوت» اشاره شده است. این اظهارنظر دلیلی بر تبعید او بود؟
مدیر مدرسه دارالفنون از سید خواست درسی را درباره ترویج صنعت و علم در مدرسه آغاز کند و طلاب را با حقایق پیشرفت های علمی که برای مسلمانان ضرورت دارد، آشنا سازد. سید علی رغم اینکه به زبان ترکی با لهجه همدانی تسلط کامل داشت، از این امر به دلیل عدم آشنایی لازم با ترکی اسلامبولی، عذرخواهی نمود؛ ولی با اصرار مسئولان مدرسه، متنی را آماده کرد و از روز نخست، که با حضور بسیاری از شخصیت های کشوری و وزرا و دانشمندان و نویسندگان تشکیل شده بود، با تکیه بر فصاحت و بلاغت خاص خود، خطابه ای ایراد کرد و به تشبیه انسان با صنعت و لزوم انسجام در سازماندهی هر دو پرداخت و «نبوت» را هم نوعی «صنعت الهی» نامید که خداوند آن را به هر کسی که انتخاب می کند، عطا می نماید. و البته انسان هم نباید تنبل و بیکار بنشیند، بلکه هر کس باید فعال باشد، چون میتواند با تلاش و کوشش به هر مقصدی برسد. اما مسئله در همان جا محدود نماند و به مقام شیخ الاسلامی فشار و اعتراضات شدیدی وارد شد و جمال الدین از کشور اخراج و تبعید شد. درس های مذکور هم به طور کلی تعطیل شد. در نتیجه، علت تبعید جمال الدین افندی به کار بردن کلمه «صنعت» درباره «نبوت» بود که با عرف و اصطلاح مملکت منافی بود و علت دیگری ندارد.
سید جمال الدین اسدآبادی در میان جمعی از مردم و طلاب ایران
بعد از تبعید چگونه زندگی کرد؟
در مورد زندگی تفصیلی جمال الدین بعد از تبعید، اطلاعی ندارم. فقط می دانم که او به اروپا رفت و زبان فرانسه را آموخت. به توسعه معلوماتش پرداخت و در جراید نوشت. جمال الدین در مصر که بود، انگلیسی ها آنجا را اشغال کردند و او مجبور شد آنجا را ترک کند و به جای دیگر برود. پس از آن او با غیرت ملیت در ایران با انحصار تنباکو مخالفت کرد. شاه ایران او را دستگیر و از ایران اخراج و تبعید کرد.
سید جمال به اروپا رفت.
به اروپا رفت و به تبلیغ علیه شاه ایران پرداخت. در آن ایام سفیر عثمانی در انگلیس به کمک رستم پاشا خواست که جمال الدین دوباره به اسلامبول برگردد. به این ترتیب، با دسیسه و توطئه ارتجاع، سید از مقر خلافت عثمانی تبعید شد. پس از خروج از عراق و سفر به حجاز و شامات و هند، از طریق کانال سوئز، وارد مصر شد و با توجه به شهرت جهانی که داشت، مورد توجه و استقبال علمای الازهر و روشنفکران مصری قرار گرفت. تدریس کتاب «شرح الاطهار» را در منزل خود در «خان الخلیلی» آغاز کرد. سخنرانی می کرد و در آنها از ادامه سلطه انگلیس در مصر، انتقاد کرد و خواستار آزادی و حریت مردم مصر گردید. این اقدام موجب نگرانی سفیر انگلیس در مصر شد و به دنبال بهانه ای بود که به نحوی او را از مصر دور سازد. در همین ایام یکی از قبطیان معروف مصر نزد سید جمال اسلام آورد و نشر این خبر در جرائد، موجب سر و صدا و اعتراض قبطیان شد و سفیر انگلیس به دولت مصر هشدار داد که ادامه این روش به صلاح کشور نیست و باید سید از مصر برود. این بود که محترمانه به سید ابلاغ شد که پس از اقامت تقریبا دو ماهه، از مصر بیرون برود و او به اسلامبول رفت.
به هند هم رفت. دلیل رفتن او به هند چه بود؟
سید جمال، پس از حرکت از بندر سوئز، در راه، به هندوستان رسید و به حیدرآباد رفت. وی اقامت در حیدرآباد را بر حرکت به سوی بوشهر ایران ترجیح داد. زیرا سلطان ایران مستبد و ظالم بود. سید با این که در آنجا تحت نظر و به حال تبعید بود و اجازه خروج از حیدرآباد و فعالیت را نداشت، پرچم دعوت به آزادی و دینداری را به دوش گرفت. تأثیر کلام سید در طبقه جوان و تحصیلکرده هندوستان بسیار بود. او در سخن و نگارش، مردم را با مطالبی آشنا می نمود که با مصالح و سیاست کشورداری انگلستان سازگار نبود. از این رو، ارتباط سابق او را با سران انقلاب مصر بهانه قرار داده، وی را از حیدرآباد به کلکته بردند و در تمام مدتی که آتش انقلاب در دره نیل افروخته بود، او را از رفت و آمد و گفت و شنید و انتقال از محل بازداشتند. سید جمال در هند به همکاری با مطبوعات نیز پرداخت و طبق نقل، جمعیتی سری به نام «العروه» را تشکیل داد.
آیا در هند هم با محدودیت هایی مواجه شد؟
سید جمال در هند نیز با محدودیت ها و ممنوعیت های زیادی مواجه شد. نفوذ فوق العاده اندیشه های اصلاح گرانه او در هند موجب شد که انگلستان و ایادی داخلی آن، عرصه را بر وی تنگ کنند. در نتیجه، سید جمال رهسپار اروپا شد تا بار دیگر، آزادتر به فعالیت های اصلاحی خود بپردازد. او به پاریس رفت. شیخ محمد عبده، شاگرد و دوست صمیمی وی، نیز در پاریس به او ملحق شد و این دو، بار دیگر فعالیت های خود را آغاز کردند و با انتشار مجله عروه الوثقی به نشر اندیشه های اصلاح گرانه خویش در کشورهای اسلامی پرداختند. اما دیری نپایید که سید جمال از پاریس نیز تبعید شد. دولت استعماری انگلستان وجود سید را در پاریس نیز به ضرر منافع استعماری خود دید و با فشار به دولت فرانسه، مانع فعالیت های او در پاریس شد. مجله تعطیل شد و سید جمال بار دیگر عرصه را بر خود تنگ یافت. ناصرالدین شاه، که تحت تأثیر شهرت و آوازه سید در اروپا واقع شده بود، او را به ایران دعوت کرد، ولی بعد از مدتی هم او را به روسیه فرستادند.
اقامت دیگری هم در مصر داشت؟
سید جمال الدین پس از مدتی آوارگی در محرم 1287 ق مجدداً به مصر بازگشت و این بار ظاهراً قصد اقامت طولانی تر داشت. سید جمال پس از اطمینان از تحکیم موقعیت خود، به تدریس فقه، فلسفه، نجوم، «اشارات»، «حکمه العین» و «تلویح الاصول» پرداخت. این بار او به مدت تقریبا هشت سال و نیم در مصر اقامت کرد. به موازات تدریس به فعالیت های اجتماعی، از جمله ایراد سخنرانی در مجامع عمومی و محافل رسمی اقدام می کرد و سپس با همکاری چند نفر از فرهیختگان مصری و جمعی از شاگردان «حزب الوطن» را تأسیس کرد و به فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، خیریه وسیع و گوناگون در سراسر مصر دست زد و البته انتقاد از ادامه سلطه انگلیس بر یک کشور بزرگ اسلامی چون مصر، در طلیعه اقداماتش قرار داشت. این امر از چشم سفارت انگلستان دور نماند و بی تردید و طبق اسنادی که بعدها منتشر گردید، سفارت انگلستان در مصر نقش اصلی را در اخراج سید از این کشور داشت و این بود که در تاریخ 28 آگوست 1879 میلادی سید جمال الدین به دستور توفیق پاشا از آن کشور اخراج و تبعید شد. در آن زمان، برخورد سیاسی شدیدی بین نیروهای ملی و خدیو که با پشتیبانی اجانب و به حکم سلطان عثمانی به قدرت رسیده بود، در جریان بود. توفیق پاشا، با اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر مردم، آنها را به اطاعت از حکومت واداشت و سرانجام هم در خیانتی آشکار، سرزمین «کنانه» را در اختیار اشغالگران استعمارگر انگلیسی قرار داد.
سید جمال در این بحران، به طور طبیعی کنار نیروهای ملی و مردم مسلمان مصر قرار داشت و در همین راستا، «حزب الوطن» را تأسیس کرده بود که گروه کثیری از جوانان متدین و روشن بین، در آن فعالیت می کردند. البته هدف سید از این اقدام فقط سیاسی نبود، بلکه او در نوشته ها، جلسات درس و به ویژه در سخنرانی های عمومی، در مراکز قاهره، به افشای توطئه های استعمار و سلطه اجانب و خیانت حکام می پرداخت.
علت اصلی تبعیدهای سید جمال الدین اسدآبادی چه بود؟ آیا اگر او امروز حضور داشت، تاریخ به شکل دیگری رقم می خورد؟
علت اصلی این اتهام ها و تبعیدها، به نظر ما یک چیز بود و آن اینکه سید جمال الدین و افکار انقلابی و اجتماعی او برای قرن پیش قابل هضم نبود و خیلی زود بود. رجال و مردم یک قرن پیش نمی توانستند مسائلی را که او درک می کرد و پیش بینی های او را درک کنند و بفهمند. از این رو، همه جا او را کوبیدند و طرد کردند. سید جمال الدین اگر در قرن ما بود، می توانست یک رهبر انقلابی برای جهان اسلام و مردم مشرق زمین به شمار آید. مانند لنین و مائو برای جهان کمونیسم... گو اینکه اگر در عصر ما هم بود به جرم ارتجاع، اخلالگری، آشوب، جنجال طلبی و ارتباط با این و آن او را می گرفتند و شاید هم مثل شیخ فضل الله نوری و سید قطب به دارش می زدند.
زندگی سید جمال به دلیل روحیات شخصی همیشه همراه با مبارزه و همواره با تبعید و آوارگی بود. نحوه رابطه او با حاکمان را چگونه می بینید؟
حکام و پادشاهان در مصر، ایران، عثمانی و جاهای دیگر، همواره سعی می کردند از موقعیت اجتماعی ممتاز سید حسینی در بلاد مشرق زمین، به نفع خودشان استفاده کنند و به همین دلیل از سید دعوت می کردند. ولی تماس سید با علما و و مردم با نقشه حکام و سلاطین هماهنگ نبود؛ چندی نمی گذشت که سید مغضوب می شد و از آن کشور اخراج و تبعید می گردید. البته تماس سید با این ها هم در راستای تحقق اهداف عالی وی در اصلاح جامعه بود که اغلب در دراز مدت با موفقیت همراه بود. سید جمال هر جا رفت، تهمت شنید، تبعید شد، با درد و رنج همراه گشت و سرانجام هم او را به دست جمیل پاشا طبیب مخصوص سلطان عثمانی از راه دندان و دهان به جای کشیدن دندان مسموم کردند و دهان و حلق او به قدری ورم کرد که خفه شد.
بعد از مرگ او چه تلاش هایی علیه او انجام شد؟
دشمنان سید حتی آرامگاه او را می خواستند ساخته اجانب نشان دهند و مینویسند: «هرگاه یک جوانمرد آمریکایی آرامگاهی برای سید نمی خواست، نشانی از او نمی ماند.» ولی آقای خان ملک ساسانی با آقای شیخ اسدالله ممقانی در استامبول مقبره سید را ساخته اند. بعدها برخلاف دستور اسلام، نبش قبر کرده و استخوان های سید را از مقبره بیرون آورده و به کابل بردند. (1)