سید هادی خسروشاهی
استخوان هایش را از استانبول به کابل آوردند و گفتند که او اهل افغانستان است و باید در سرزمین خود دفن شود، بدون آنکه باورهای او را باور داشته باشند. سید جمال الدین اسدآبادی باور داشت که اهل یک شهر، یک کشور و یک فرقه نیست. او ایمان داشت که اهل یک اندیشه بدون مرز و جغرافیاست و از این رو، تبعید برای او فرصتی برای ترویج اندیشه اش در جغرافیایی دور و گسترده بود. درباره زندگی و تجربه های تبعیدی منحصر به فرد سید جمال الدین با استاد سید هادی خسروشاهی به گفتگو نشسته ایم. او معتقد است که سید جمال همیشه در حال مبارزه و همیشه در حال تبعید بوده است. متن این گفتگو را در ادامه بخوانید. «ماهنامه نسیم بیداری، چاپ تهران، شماره 83، مورخ خرداد 1397»
ناصرالدین شاه سید جمال را به ایران دعوت کرده بود، چه اتفاقی منجر به اخراج او از ایران شد؟
ناصرالدین شاه، که تحت تأثیر شهرت و آوازه سید در اروپا واقع شده بود، او را به ایران دعوت کرد. ولی با آن که بزرگان ایران در ابتدا از وی استقبال خوبی کردند، به زودی وجود او را برای خود و موقعیت سیاسی خویش خطرناک یافتند و با اعمال فشار و اجبار مستقیم، وی را وادار کردند تا به روسیه برود که در واقع نوعی تبعید بود.
رفتن سید جمال به ترکیه در مراحل بعدی آیا اخراج از ایران بود؟ آیا از او دعوتی برای حضور در این کشور شده بود؟
البته بعدها سید جمال الدین به دعوت سلطان عبدالحمید دوم، خلیفه عثمانی ـ در سال 1286 قمری ـ به مقر خلافت عثمانی در اسلامبول وارد شد. علما، فرهیختگان، روشنفکران و توده مردم مسلمان از او استقبال کردند.
در زمان اقامت در ترکیه چه اتفاقاتی افتاد که باز هم از این کشور تبعید شد؟
در مدت شش ماه نخستین اقامت سید در اسلامبول، با محافل فرهنگی و علمی، از جمله «انجمن معارف» آشنا شد. به عضویت آن درآمد. در ترکیه حسن فهمی که مقام «شیخ الاسلامی» را داشت، از ترس اینکه سید جمال روزی مقام او را تصاحب کند! به مخالفت با اندیشه های سید پرداخت. او و هم فکرانش سید جمال را «مادی گرا» نامیدند و حتی کتابی هم با نام «کلب العجم» نوشته شد و منتشر گردید که در آن وقیح ترین کلمات و فحش ها و ناسزاها را بر ضد سید به کار بردند. سید جمال برای پاسخگویی به اتهامات اعلام آمادگی کرد؛ اما به طور طبیعی گوش شنوایی در بحران هرج و مرج پیدا نشد و در عوض دامنه اتهامات گسترش یافت و سید به علت تدریس «احیاء علوم الدین» تألیف «امام ابومحمد غزالی» مورد تهمت «ارتداد» و «خروج از دین» قرار گرفت. حسن فهمی که مورد توجه سلطان عثمانی و به اصطلاح آخوند درباری بود، فرصت را برای وارد کردن ضربه نهایی غنیمت شمرد و توانست حکم تبعید سید را پس از 7 ماه اقامت او و تدریس و سخنرانی در استامبول بگیرد و سید از مقر خلافت عثمانی طرد شد!
در گزارش های مختلف و روایت های موجود از تبعید سید جمال از ترکیه به مسئله «صنعت نبوت»اشاره شده است. این اظهار نظر دلیلی بر تبعید او بود؟
مدیر مدرسه «دارالفنون» از سید خواست درسی را درباره ترویج صنعت و علم در مدرسه آغاز کند و طلاب را با حقایق پیشرفت های علمی که برای مسلمانان ضرورت دارد، آشنا سازد. سید، علی رغم اینکه به زبان ترکی با لهجه همدانی تسلط کامل داشت، از این امر به دلیل عدم آشنایی لازم با ترکی اسلامبولی، عذرخواهی نمود؛ ولی با اصرار مسئولان مدرسه، متنی را آماده کرد که با حضور بسیاری از شخصیت های کشوری و وزرا و دانشمندان و نویسندگان تشکیل شده بود، با تکیه بر فصاحت و بلاغت خاص خود، خطابه ای ایراد کرد و به تشبیه انسان با صنعت و لزوم انسجام در سازماندهی هر دو پرداخت و «نبوت» را هم نوعی «صنعت الهی» نامید که خداوند آن را به هر کسی که انتخاب می کند، عطا می نماید و البته انسان هم نباید تنبل و بیکار بنشیند، بلکه هر کس باید فعال باشد، چون می تواند با تلاش و کوشش به هر مقصدی برسد. اما مسئله در همان جا محدود نماند و گویا به مقام شیخ الاسلامی فشار و اعتراضات شدیدی وارد شد که سید «نبوت» را نوعی «صنعت» می داند و این در حکم «ارتداد»! است و همین امر باعث شد که جمال الدین بار دیگر از کشور اخراج و تبعید شد. البته درس های مذکور هم به طور کلی تعطیل گردید. در نتیجه، علت تبعید «جمال الدین افندی» به کار بردن کلمه «صنعت» درباره «نبوت» بود که گویا با عرف و اصطلاح آخوندهای درباری مملکت منافات داشت.
سید بعد از تبعید به کجا رفت و چگونه زندگی می کرد؟
در مورد زندگی تفصیلی جمال الدین بعد از تبعید، اطلاع خاصی ندارم. ولی می دانم که او این بار هم به اروپا رفت و زبان فرانسه را آموخت. به توسعه معلوماتش پرداخت و در جراید مقالاتی نوشت. البته جمال الدین در مصر هم که بود و انگلیسی ها آنجا را اشغال کرده بودند، به علت مخالفت با حضور اشغالگران انگلیسی او مجبور شده بود که آنجا را هم ترک کند و به جای دیگر برود.
سید باز مدتی طولانی در مصر اقامت داشت؟
سید در سفر به حجاز و شامات و هند، از طریق کانال سوئز، وارد مصر شد و با توجه به شهرت جهانی که داشت، مورد توجه و استقبال علمای الازهر و روشنفکران مصری قرار گرفت. تدریس کتاب «شرح الاطهار» را در منزل خود در «خان الخلیلی» آغاز کرد. سخنرانی می کرد و در همه جا باز از ادامه سلطه انگلیس در مصر، به شدت انتقاد کرد و خواستار آزادی و حریت مردم مصر گردید. این اقدام موجب نگرانی سفیر انگلیس در مصر شد و به دنبال بهانه ای بود که به نحوی او را از مصر دور سازد. در همین ایام یکی از قبطیان معروف مصر نزد سید جمال اسلام آورد و نشر این خبر در جراید، موجب سر و صدا و اعتراض قبطیان شد و سفیر انگلیس به دولت مصر هشدار داد که ادامه این روش به صلاح کشور نیست و باید سید از مصر برود. این بود که محترمانه به سید ابلاغ شد که پس از اقامت تقریبا دو ماهه، از مصر بیرون برود و او به اسلامبول رفت.
به هند هم رفت. دلیل رفتن او به هند چه بود؟
سید جمال، پس از حرکت از بندر سوئز، در راه، به هندوستان رسید و به حیدرآباد رفت. وی اقامت در حیدرآباد را بر حرکت به سوی بوشهر ایران ترجیح داد. زیرا سلطان ایران مستبد و ظالم بود. سید با این که در آنجا تحت نظر و به حال تبعید بود و اجازه خروج از حیدرآباد و فعالیت را نداشت، پرچم دعوت به آزادی و دینداری را به دوش گرفت. تأثیر کلام سید در طبقه جوان و تحصیلکرده هندوستان بسیار بود. او در سخن و نگارش، مردم را به مطالبی آشنا می نمود که با مصالح و سیاست کشورداری انگلستان سازگار نبود. از این رو، ارتباط سابق او را با سران انقلاب مصر بهانه قرار داده، وی را از حیدرآباد به کلکته بردند و در تمام مدتی که آتش انقلاب در دره نیل افروخته بود، او را از رفت و آمد و گفت و شنید و انتقال از محل، بازداشتند. سید جمال در هند به همکاری با مطبوعات نیز پرداخت و طبق نقل، جمعیتی سری تشکیل داد.
آیا در هند هم با محدودیت هایی مواجه شد؟
سید جمال در هند نیز با محدودیت ها و ممنوعیت های زیادی مواجه شد. نفوذ فوق العاده اندیشه های اصلاح گرانه او در هند موجب شد که انگلستان و ایادی داخلی آن، عرصه را بر وی تنگ کنند. در نتیجه، سید جمال باز رهسپار اروپا شد تا بار دیگر، آزادتر به فعالیت های اصلاحی خود بپردازد. او این بار به پاریس رفت. شیخ محمد عبده، شاگرد و دوست صمیمی وی نیز در پاریس به او ملحق شد و این دو، بار دیگر فعالیت های خود را آغاز کردند و با انتشار مجله «العروه الوثقی» به نشر اندیشه های اصلاح گرانه خویش در کشورهای اسلامی پرداختند. اما دیری نپایید که سید جمال از پاریس نیز تبعید شد. دولت استعماری انگلستان وجود سید را در پاریس نیز به ضرر منافع استعماری خود دید و با فشار به دولت فرانسه، مانع اقامت و فعالیت های او در پاریس شد. مجله تعطیل گردید و سید جمال بار دیگر عرصه را بر خود تنگ یافت.
اقامت دیگری هم در مصر داشت؟
سید جمال الدین پس از مدتی آوارگی در محرم 1287 هـ ق مجدداً به مصر بازگشت و این بار ظاهرا قصد اقامت طولانی تر داشت. سید جمال پس از اطمینان از تحکیم موقعیت خود به تدریس فقه، فلسفه، نجوم، «اشارات»، «حکمة العین» و «تلویح الاصول» پرداخت. این بار او به مدت تقریبا هشت سال و نیم در مصر اقامت کرد. به موازات تدریس به فعالیت های اجتماعی، از جمله ایراد سخنرانی در مجامع عمومی و محافل رسمی اقدام کرد و سپس با همکاری چند نفر از فرهیختگان مصری و جمعی از شاگردان «حزب الوطنی الحرّ» ـ حزب ملی آزاد ـ را تأسیس کرد و به فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، خیریه وسیع و گوناگون در سراسر مصر دست زد و البته انتقاد از ادامه سلطه انگلیس بر یک کشور بزرگ اسلامی چون مصر، در طلیعه اقداماتش قرار داشت. این امر البته از چشم سفارت انگلستان دور نماند و بی تردید و طبق اسنادی که بعدها منتشر گردید، سفارت انگلستان در قاهره نقش اصلی را در اخراج سید از این کشور داشت و این بود که در تاریخ 28 آگوست 1879 میلادی سید جمال الدین به دستور توفیق پاشا از آن کشور اخراج و تبعید شد.
در آن زمان، برخورد سیاسی شدیدی بین نیروهای ملی و خدیو که با پشتیبانی اجانب و به حکم سلطان عثمانی به قدرت رسیده بود، در جریان بود. توفیق پاشا، با اعمال فشار سیاسی و اقتصادی بر مردم، آنها را به اطاعت از حکومت واداشت و سرانجام هم در خیانتی آشکار، سرزمین «کنانه» را در اختیار اشغالگران استعمارگر انگلیسی قرار داد.
سید جمال در این بحران، به طور طبیعی کنار نیروهای ملی و مردم مسلمان مصر قرار داشت و در همین راستا، «حزب الوطنی الحرّ» را تأسیس کرده بود که گروه کثیری از جوانان متدین و روشن بین، در آن فعالیت می کردند. البته هدف سید از این اقدام فقط سیاسی نبود، بلکه او در نوشته ها، جلسات درس و به ویژه در سخنرانی های عمومی، در مرکز قاهره، به افشار توطئه های استعمار و سلطه اجانب و خیانت حکام می پرداخت.
علت اصلی تبعیدهای سید جمال الدین اسدآبادی چه بود؟ آیا اگر او امروز حضور داشت، تاریخ به شکل دیگری رقم می خورد؟
علت اصلی این اتهام ها و تبعیدها، به نظر ما یک چیز بود و آن اینکه سید جمال الدین و افکار انقلابی و اجتماعی او برای قرن پیش قابل هضم نبود و خیلی زود بود. رجال و مردم یک قرن پیش نمی توانستند مسائلی را که او درک می کرد و پیش بینی های او را درک کنند و بفهمند. از این رو، همه جا او را کوبیدند و طرد کردند. سید جمال الدین اگر در قرن ما بود، می توانست یک رهبر انقلابی برای جهان اسلام و مردم مشرق زمین به شمار آید. گو اینکه اگر در عصر ما هم بود به جرم ارتجاع، اخلالگری، آشوب، جنجال طلبی و ارتباط با این و آن او را می گرفتند و شاید هم مثل شیخ فضل الله نوری و سید قطب به دارش می زدند.
زندگی سید جمال به دلیل روحیات شخصی همیشه همراه با مبارزه و همواره با تبعید و آوارگی بود. نحوه رابطه او با حاکمان را چگونه می بینید؟
حکام و پادشاهان در مصر، ایران، عثمانی و جاهای دیگر، همواره سعی می کردند از موقعیت اجتماعی ممتاز سید حسینی در بلاد مشرق زمین، به نفع خودشان استفاده کنند و به همین دلیل از سید دعوت می کردند. ولی تماس سید با علما و مردم با نقشه حکام و سلاطین هماهنگ نبود؛ چندی نمی گذشت که سید مغضوب می شد و از آن کشور اخراج و تبعید می گردید. البته تماس سید با این ها هم در راستای تحقق اهداف عالی وی در اصلاح جامعه بود که اغلب در درازمدت با موفقیت همراه بود. سید جمال هر جا رفت، تهمت شنید. تبعید شد، با درد و رنج همراه گشت و سرانجام هم او را به دست جمیل پاشا طبیب مخصوص سلطان عثمانی از راه دندان و دهان به جای کشیدن دندان، مسموم کردند و دهان و حلق او به قدری ورم کرد که درگذشت و دولت عثمانی مدعی شد که او به علت ابتلاء به سرطان درگذشته است در حالی که طبق اظهارنظر شاهدان، او در روزهای قبل کاملاً سالم و سرحال بوده و فقط از درد دندان شکایت داشته است.
بعد از مرگ او چه تلاش هایی علیه او انجام شد؟
دشمنان سید حتی پس از یک قرن و نیم، هنوز دست از او برنداشته اند و اتهامات گوناگونی را به او نسبت می دهند تا آنجا که آرامگاه او را می خواستند ساخته اجانب نشان دهند و نوشتند: «هرگاه یک جوانمرد آمریکایی آرامگاهی برای سید نمی ساخت، نشانی از او باقی نمی ماند.» در حالی که آقای خان ملک ساسانی با آقای شیخ اسدالله ممقانی در استامبول مقبره سید را ساخته اند و البته بعدها برخلاف دستور اسلام، دوستان! نبش قبر کردند و استخوان های سید را از مقبره بیرون آورده و به کابل بردند و در محیط دانشگاه به خاک سپردند.
به نوع اتهاماتی که به سید زدند اشاره بفرمایید؟
اجازه بدهید که نوع اتهامات را از قول خود سید نقل کنم که با دستخط خود وی در کتاب «اسناد و مدارک سید» چاپ دانشگاه تهران آمده است. سید می گوید:
هو العالم بالسرائر
معلوم خلّان بهتر از جان بوده باشد که طائفه انکرزیّه، اروسم می خوانند و فرقه اسلامیّه، مجوسم می دانند، سنی رافضی و شیعه ناصبی، بعضی از اخیار چهار یاریّه، وهّابیم گمان کرده اند و برخی از ابرار امامیّه بابیم پنداشته اند، الهیان دهری و متقیان فاسق از تقوی بری، عالمان جاهل نادان و مؤمنان فاجر بی ایمان انگاشته اند، نه کافرم به خود می خواند و نه مسلمم از خود می داند. از مسجد مطرود و از دیر مردود، حیران شده ام که با کدام به مجادله برخیزم؟...
... الغریب فی البلدان و الطرید عن الاوطان!
زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست هر چه گوید در حق ما جای هیچ اکراه نیست
جمال الدین الحسینی