اشاره: حجتالاسلاموالمسلمين سيدهادي خسروشاهي از اساتيد حوزه و دانشگاه اخيراً به خاطر فعاليتهاي برجسته در معرفي و بزرگداشت دانشمندان، محققان و مفاخر فرهنگ و تمدن اسلام و ايران بهويژه سيد جمالالدين اسدآبادي، جايزه مفاخر بوعلي سينا را در جشنواره بينالمللي سينوي به خود اختصاص داده است. وي در گفتوگويي با خبرگزاري تقريب، به تبيين ديدگاههاي خود در موضوع تقريب مذاهب اسلامي و ضرورتهاي وحدت جهان اسلام پرداخته است كه متن آن در زير ميآيد:
***
اقليتي در جهان اسلام هستند که با بحث وحدت در عمل و تقريب در نظر مخالفت ميکنند و اعتقادي به آن ندارند. نظر شما در اين زمينه چيست؟
با توجه به تعليمات قرآن و احاديث شريفه و عملکرد ائمه هدي عليهمالسلام، جاي هيچ شک و ترديدي نيست که وحدت در عمل و تقريب در انديشه، يکي از ضروريات و واجبات اسلامي در عصر حاضر است. آيه شريفة وجوب «اعتصام» به «حبلالله» و دوري از تفرق و جدايي، براي هر فرد مؤمن و متشرعي، راهنماي عمل است. در روزگاري که دشمنان اسلام و در رأس آنها يهود و نصارا، با تمام توان خود در ايجاد اختلاف بين مسلمانان ميکوشند و بسياري از سرزمينهاي اسلامي را اشغال کردهاند و در عراق و افغانستان و فلسطين و سومالي و يمن و ... به قتل عام مسلمانان مشغول هستند، تنها وحدت اسلامي برادران مسلمان و تعاون و همکاري آنان در دفاع از اسلام و سرزمينهاي اسلامي است که ميتواند راهگشا و نجاتبخش باشد.
اگر وحدت ميان مسلمانان ضرورت به شمار ميآيد، چه کساني و چرا با آن مخالفت ميکنند؟
متأسفانه دشمنان اسلام به طور مستقيم يا توسط ايادي و مزدوران خود، در بلاد اسلامي به ايجاد فتنه و تفرقه ميپردازند و در اين راستا همه وسايل و امکانات موجود در جهان را اعم از فرهنگي، سياسي، اقتصادي و نظامي به کار ميگيرند. ترديدي نيست که آنها با وجود اختلاف بين مسلمانان، در رسيدن به هدف خود موفق خواهند بود، همان طور که هماکنون در نقاط مختلف جهان اسلام شاهد اين مسئله هستيم.
البته در اين راستا عوامل سياسي و حاکمان فاسد و قلم بهمزدان اجارهاي و مفتيان نفتي ارتجاع عرب، نقش اساسي را بهعهده گرفتهاند و با صادر کردن فتاواي تکفيري و يا نوشتن و چاپ کتابهاي تفرقهانگيز در سطح جهاني و به زبانهاي زنده دنيا (که متأسفانه آنها را حتي در مراسم حج هم توزيع و پخش ميکنند) آتش فتنه و تفرقه را روشنتر و داغتر ميکنند.
راهکار حضرتعالي براي نشر فرهنگ تقريب به عنوان يک ضرورت چيست؟
نخبگان، علما و انديشمندان جهان اسلام با روشنگري و آگاهيبخشي به تودههاي مردم و بيان حقايق اسلامي و اعلام ضرورت و وجوب وحدت مسلمانان و حرمت نفاق و اختلاف، ميتوانند به تدريج و با آرامش آثار تلاشهاي تفرقهافکنان را خنثي سازند و البته اين امر با واکنشهاي منفي و اقدامات سلبي و نشر کتب متضاد با همان لحن و ادبيات هرگز سازگار نيست؛ بلکه بايد با دليل و منطق و برهان عموم مردم را با حقايق آشنا ساخت و دشمنان را در عمل خلع سلاح کرد.
افراط و تحجر دو مقوله معروف در تمام اديان و مذاهباند که هر دو را ميتوان از عوامل مهم عقبماندگي جوامع بشري دانست، آموزههاي اسلام براي ايستادگي در برابر اين دو عامل چيست؟
رفع افراط و تحجر با توجه به آموزههاي صحيح و راستين اسلامي کاملاً امکانپذير است و ما اگر حقايق مطرح شده در آيات و احاديث و سيره پيامبر اکرم صليالله عليهوآلهوسلم و ائمه هدي(ع) را روشن و شفاف در جوامع اسلامي و توسط رسانههاي جمعي و در خطبههاي نمازجمعه و مجالس تفسير و تبليغ بيان و اعلام کنيم بيترديد اکثريت افراد غافل و جاهل به راه راست هدايت خواهند شد و افراد اندک باقيمانده هم بايد توسط نيروهاي مسئول تحت کنترل درآيند و به آنها اجازه داده نشود که با سوءاستفاده از آزاديها، به انجام کارهاي خلاف شرع و عقل بپردازند و به اخلال در افکار و انديشههاي مردم ادامه دهند.
به اين ترتيب براي بازگرداندن وحدت و عزت اسلامي چه بايدکرد؟
دشمنان اسلام و در رأس آنها يهود و نصارا، که به تعبير قرآن هرگز از ما مسلمانان راضي نخواهند شد مگر آنکه از «ملت» يا همان راه و روش آنها پيروي کنيم، از هرگونه وحدت و تقريب امت اسلامي خشمناک خواهند بود و امت اسلامي نيز خود بر اثر همين تفرقهها، بيشترين ضرر و زيان را در همه زمينههاي زندگي متحمل خواهند شد! براي بازگرداندن عزت اسلامي پيشاپيش، راهي جز بازگشت به خويشتن خويش وجود ندارد و آموزههاي قرآن به ما ياد ميدهد که خداوند وضع هيچ قوم و ملتي را دگرگون نخواهد کرد مگر آنکه آنها روش و وضع خود را تغيير دهند.
همان طور كه ميدانيد، برخي افراد و گروهها در تعامل با ديگران و غير هم مذهبان خود از شيوه دشنام و لعن و تکفير بهره ميبرند. نگاه اسلام به اين شيوه را تبيين بفرماييد.
لعن و سب و تکفير و دشنام از نظر قرآن حتي در مورد کساني که خداوند سبحان را ناسزا ميگويند و سبّ ميکنند، جايز نيست. سيره پيامبر اكرم صليالله عليهوآلهوسلم و ائمه هدي عليهمالسلام هم همين نکته اساسي را نشان ميدهد. بهطور قاطع ميتوان گفت که سب و لعن مقدسات اديان و مذاهب ديگر حقيقتاً برخلاف موازين شرعي است. در جايي که حضرت علي عليهالسلام براي حفظ اسلام و قرآن حاضر ميشود بيست و پنج سال تمام سکوت کند و به خلفاي عصر خود مشورت دهد و با آنها عملاً همکاري کند، معقول به نظر نميرسد که پيروان واقعي آن حضرت به لعن و سب و دشنام به مقدسات مذاهب ديگر بپردازند.
حضرت علي عليهالسلام در نامه ششم نهجالبلاغه در مورد مخالفان خود و در رأس آنها معاويه که خلافت آن حضرت را نميپذيرفتند، مطالبي دارد که متأسفانه در محافل ما کمتر مطرح ميشود و بهنظر من اگر ما در محتواي ديني آن دقت کنيم، زمينههاي بسياري از اختلافات به طور کلي منتفي ميگردد.
من در اينجا ترجيح ميدهم متن کامل آن نامه را بدون ترجمه و براي اهل خرد عيناً نقل کنم تا تکليف همگان در قبال مسائل اختلافي موجود بين شيعه و سني روشن شود. البته مشابه اين نامه از لحاظ محتوا و مضمون و علل عدم مخالفت آن حضرت با خلفا در جاهاي ديگر نهجالبلاغه هم ذکر شده است، ولي ما فقط متن نامه ششم را نقل ميکنيم:
امام علي عليهالسلام ميفرمايد: «انَهُ بَايَعَنی القومُ الَّذینَ بَايَعوا ابَابَکْرٍ و عُمرَ و عثمان عَلَى ما بَايَعُوهُم عَلَيهِ فلَم يَکُن لِلشَّاهِدِ أن يَخْتَارَ وَ لِلغَائِبِ أَن يَرُدَّ وَ إِنّمَا الشُورَى لِلمُهَاجِرینَ و َالأنصَارِ فَاِنِ اجتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَسَموهُ إماماً کَانَ ذَلِکَ لِلهِ رِضا فَإِن خَرج عَن أَمرِهِم خَارِج بِطَعْنٍ أَوْ بِدعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ فَإِنْ أَبَى قَاتلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيرَ سَبیلِ المُؤمِنینَ و َوَلاهُ الله مَا تَوَلَّى» يعني «همانا کسانى با من، بيعت کردهاند که با ابوبکر و عمر و عثمان، با همان شرايط بيعت نمودند، پس آن که در بيعت حضور داشت، نمىتواند خليفهاى ديگر برگزيند، و آن که غايب است، نمىتواند بيعت مردم را نپذيرد، همانا شوراى مسلمين، از آنِ مهاجرين و انصار است، پس اگر بر امامت کسى گرد آمدند، و او را امام خود خواندند، خشنودى خدا هم در آن است. حال اگر کسى کار آنان را نکوهش کند يا بدعتى پديد آورد، او را به جايگاه بيعت قانونى بازمىگردانند، اگر سر باز زد، با او پيکار ميکنند؛ زيرا که به راه مسلمانان درنيامده، خدا هم او را در گمراهيش وامىگذارد».
اين نامه صريح و شفاف مولا علي عليهالسلام در واقع تکليف همه شيعيان و سنيان را در برابر «امر واقع» روشن ميسازد و کساني که بدون توجه به محتواي اين رهنمود همچنان به توسعه اختلاف و تفرقه ميپردازند، بيترديد از راه حق دور شدهاند.
حضرت در نامه 62 نهجالبلاغه هم خطاب به مالک اشتر ميفرمايد: «من دست خود را از خلافت پس کشيدم؛ چون ديدم که گروهي از مردم از اسلام برگشتهاند و مردم را به نابودي دين محمدصليالله عليهوآلهوسلم ميخوانند و ترسيدم که اگر به ياري اسلام نشتابم، شاهد شکاف و صدمهاي در اسلام خواهم بود که مصيبت آن از فقدان ولايت شماها که چند روزي بيش نخواهد بود دردناکتر است؟! فامسکت يدي حتي رأيت راجعة الناس قد رجعت ....فخشيت أن لم انصر الاسلام و اهله... تکون المصيبة به علي اعظم من فوت ولايتکم...»
بنابراين رهنمودها، ما نه تنها حق نداريم که به سب و لعن مقدسات ديگران بپردازيم، بلکه بايد به ياري اسلام بشتابيم که در غير اينصورت مصيبت خيلي بزرگتر و دردناکتر از فوت مسئله حق و ولايت چند روزه امام خواهد بود.
آيا خطر انهدام قدس شريف و سلطه امپرياليسم بر جهان اسلام و ادامه اشغال فلسطين و هجمه همهجانبه بر بلاد اسلامي چون عراق و افغانستان کمتر از خطرهاي موجود در عصر خلفاست؟ انهدام اسلام و دين محمدصليالله عليهوآلهوسلم که علي عليه السلام از آن ترس و بيم داشت، در عصر ما چگونه خواهد بود؟ ما بايد در قبال اين هجمهها و يورشها بيدار شده و به خاطر مصلحت برتر و حفظ اساس اسلام متحد شويم.
برخي ميگويند ما نبايد با مخالفان مذهب خود، رفتار دوستانهاي داشته باشيم؛ چون آنها با ما هم عقيده نيستند و ولايت اهل بيت را قبول ندارند.
اين ادعا نيز در مكتب اهل بيت بياساس بوده و با روش ائمه هدي(ع) تضاد آشکار دارد. بيمناسبت نيست در اين رابطه روايتي از امام صادقعليه السلام بياوريم که در رابطه با رفتار با مخالفان و در پاسخ پيروان آن حضرت مطرح شده است. «کيف ينبغي لنا أن نضع فيما بيننا و بين قومنا و بين خلطائنا من الناس ممّن ليسوا علي امرنا؟ قال: تنظرون الي أئمتکم الذين تقتدون بهم فتصنعون ما يصنعون فوالله انهّم ليعودون مرضاهم و يشهدون جنائزهم و يقيمون الشهادة لهم و عليهم و يردون الامانة اليهم...» يعني «چگونه رفتار کنيم با مردمي که با آنها معاشرت داريم، ولي هم مذهب ما نيستند؟ فرمود: به روش امامان خود نگاه کنيد که از آنها پيروي نماييد و همان کاري را انجام دهيد که آنها انجام ميدهند. به خداوند سوگند که پيشوايان شما از بيماران آنها عيادت ميکنند و در تشييع جنازه آنها شرکت مينمايند و شهادت حق را بر سود يا زيان آنها ادا ميکنند و امانت آنها را بازپس ميدهند...» (مراجعه کنيد به اصول کافي، شيخ کليني، ج2،کتاب العشره، ص 636).
پس شيعه علي و ائمه، هدف را فداي مصلحت نميکند و از هر وسيله نامشروعي براي رسيدن به آن استفاده نمينمايد و با اين فرهنگ ولايي راستين، راه خود را از شيعه آل ابيسفيان جدا ميسازد. به طور کلي هر نوع تخلف از اين رهنمودها و دستورالعملها نشان خواهد داد که عامل آن شيعه تكسبي است و پيرو واقعي ولايت نيست و راهروي راه حق ائمه هدي محسوب نميشود.
کنفرانسها و تبادل نظر علما و دانشمندان و بحثهاي علمي تا چه حد در روند تقريب مؤثر بوده است؟
تشکيل کنفرانسها و همايشها و شرکت انديشمندان و علما در آنها و انجام مکاتبه دوستانه و روشنگر و هدفمند و تشکيل جلسات علمي براي بحث در مسائل مختلف و رسيدن به جمعبنديهاي متفقعليه و ارزشمند براي جامعه اسلامي يک ضرورت حتمي است و اين ديدارها و گفتارها و مباحثات، بيترديد در روشن شدن افکار طرفين نقش اساسي و سازندهاي دارد و در حد بسيار بالايي در اصلاح امور و برطرف کردن اختلافات تأثيرگذار است. بر اثر اين ديدارها و همايشها در نهايت همگان به اين نتيجه ميرسيم که در آنچه اتفاقنظر داريم متحد شويم و در آنچه همعقيده نيستيم همديگر را معذور بداريم؛ به قول شهيد شيخ حسن البناء «فلنتحد فيما نتفق وليعذر بعضنا البعض فيما نختلف».