اشاره: نوشتهای كه در زیر میخوانید، متن مصاحبه مركز بررسیهای اسلامی قم با حجتالاسلام والمسلمین استاد سیدهادی خسروشاهی درباره ماجرای ناپدیدشدن امام موسی صدر است.
با توجه به وضع اسفبار شیعیان پیش از حضور امام موسی صدر در لبنان، ایشان چند اقدام مهم را انجام مـیدهند كـه از آن جمله میتوان به: 1ـ تأسیس كارگاههای بافندگی و... برای مقابله با فقر 2ـ ایجاد هویت سیاسی، مذهبی و ملی برای شیعیان با برپا ساختن مجلس اعلای شیعیان 3ـ مقاومت دربـرابـر تهدیدات اسرائیل بـا تـأسیس حزب امل 4ـ تربیت نسل آینده با تأسیس «مدرسه صنعتی جبل عامل» و همچنین «بیتالفتاه» برای بانوان، اشاره كرد. خلاصه آنكه امام موسی صدر در چهار محور، اقتصادی، سیاسی، نظامی و تربیتی فعالیت خود را در لبنان آغاز كرد. به نظر شما در نگاه ایشان كدام یك از این محورها اولویت بیشتری دارد و در صدر فعالیتهای اجتماعی ایشان قرار دارد؟
امام موسی صدر پس از استقرار در لبنان و بررسی و ارزیابی اوضاع اسفبار شیعیان در همه زمینههای مورد اشاره اقتصادی، سیاسی، نظامی و تربیتی، به اضافه مسائل عقیدتی و ضعف آن در میان شیعیان، برای ایجاد یك تحول اجتماعی فراگیر، نخست در میان شیعیان لبنان و سپس همه مردم مستضعف آن سامان ـ اعم از شیعی، سنی ،دروز ، ارمنی و... قیام كرد و چون واقعاً فراجناحی فكر میكرد، و در عمل نیز این امر را به خوبی برای عموم مردم نشان داده بود، مورد توجه و استقبال همه گروهها و سازمانها و پیروان مذاهب قرار گرفت در مورد اینكه كدامیك از محورهای مورد نظر شما از اولویت بیشتری برخوردار بود، باید اشاره كرد همه محورهای فوق، با توجه به این نكته كه باهم پیوند مستقیمی دارند، به طور یكسان در اولویت قرار داشتند. ولی شاید بتوان گفت كه تصحیح عقاید شیعیان و نشر اصول اساسی اسلام و تثبیت عملی رهنمودهای ائمه و بزرگان شیعه، در میان شیعیان، به عنوان راهگشای ایجاد تحول و تكامل در زمینههای دیگر و به مثابه یك وظیفه واجب دینی و تكلیف شرعی، در اولویت نخست قرار داشت.
وقتی یك مسلمان شیعه از باورهای اصولی مذهب خود به دور باشد، چه در لبنان و چه در عراق به انحراف كشیده میشود و به همین دلیل میبینیم كه در دهههای پیش از آغاز حركت امام موسی صدر در لبنان و شهید امام محمدباقر صدر در عراق، نسل جوان شیعه گرایشهای گستردهای به فلسفه مادی و اصول اقتصادی ماركسیسم و كمونیسم پیدا كردند تا آنجا كه در عراق و لبنان گفته میشد هر «شیعی» یك «شیوعی» ـ كمونیست ـ است!
امام موسی صدر در لبنان و امام شهید محمدباقر صدر در عراق این انحرافها و گمراهیها را از میان شیعیان برداشتند و با ایجاد تحول فكری ـ عقیدتی و روشنشاختن مبانی فلسفی ـ اقتصادی اسلام، توانستند نسل برومندی را تربیت كنند كه بعدها در سازمان «امل» و سپس «حزبالله» لبنان و در عراق در حزب «الدعوة الاسلامیه»، تمركز یافتند و به مبارزه همه جانبه فكری، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی ـ علیه ظلم و ستم و استعمار و استبداد برخاستند و در این راستا با پیروزی و موفقیت همه همراه شدند.
به هر حال با شناخت عینی كه من از امام موسی صدر در ایران و لبنان دارم، ایشان همة محورهای مورد اشاره را در اولویت میدانست ولی مسأله «عقیده» را اساس همه امور میدانست و روی همین اصل هم تقریباً پس از اصلاح پایههای عقیدتی نسل جوان، همزمان با فعالیتهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی به تشكیل «افواج المقاومة للبنانیة» پرداخت.
البته اشاره كردم كه امام موسی صدر فقط در فكر نجات شیعیان لبنان نبود، بلكه به موازات بیدارسازی و تربیت معنوی و تقویت مادی آنان، در فكر نجات همة مستضعفان لبنان هم بود و فلسطینیان آواره هم كه بیشتر در اردوگاههای جنوب لبنان ساكن بودند، از این امر مستثنی نبودند و امام موسی صدر از انجام هرگونه كمكی نسبت به آنان دریغ نداشت.
با توجه به سیره سیاسی امام موسی صدر میتوان «اصل گفتوگو» را ردیابی كرد. جمع «گفتوگو و مقاومت» را در نگاه امام موسی صدر چگونه ارزیابی میكنید؟
«گفتوگو» با همگان ـ اعم از خودی و غیرخودی! و حتی دشمن ـ یك اصل اساسی و حیاتبخش در پیشرفت همة حركتهای اصلاحی، در طول همة قرون و اعصار بوده است. در تاریخ اسلام، گفتوگوهای ائمه، با دیگران ـ حتی ملحدان و منكران خدا و مذهب ـ نشاندهنده اصالت و اهمیت و ویژگی این اصل ـ گفتوگو ـ است.
مصلحان اجتماعی در دوقرن اخیر ـ از سیدجمالالدین حسینی اسدآبادی، تا شهید حسنالبنا و تا امام موسیصدر و شهید مرتضی مطهری و شهید محمدحسین بهشتی و... همواره در پیشبرد اهداف انسانی خود، از «گفتوگو» بهره میبردندو البته علاوه بر «دوست» گفتوگو با «دشمن» نیز، برای شناخت ماهیت آن، یك ضرورت است و چون بدون شناخت، نمیتوان از توطئههای دشمن آگاه شد و بدون گفتوگو هم، این شناخت به دست نمیآید.
... در شرایط ویژه لبنان «گفتوگو» به مثابه عامل اصلی پیدایش حركت مقاومت و سازماندهی آن، هم تاكتیك بود هم استراتژی... و دیدیم كه در نتیجه آن، شیعیان ـ و سپس كل مسلمانان و مردم لبنان ـ به چه مرحلهای از موفقیت در رهایی از آثار استعمار سیاسی و فرهنگی و ایجاد «مقاومت» رسیدند. به طور كلی، «مقاومت» بدون «گفتوگو» و ایجاد زمینه تفاهم، آغاز و فرجام نیكی نمیتواند داشته باشد و نمیتوان آن دو را از هم جدا دانست.
با توجه به فضای خاصی كه در زمان امام موسی صدر در حوزههای علمیه حكمفرما بود و از نگاه برخی حوزویان، بخشی از رفتارهای ایشان مثبت ارزیابی نمیشد كه از جمله تحصیل در دانشگاه، سخنرانی در كلیسا، برخی دیدارها و گفتوگوها با شخصیتهای فكری، اجتماعی و سیاسی و برخی نظرات و اجتهادات ایشان... و همه اینها در حالی بود كه رابطه ایشان با مراجع نجف و قم هیچگاه سرد و قطع نشد و همواره حمایت بسیاری از علما و مراجع تراز اول پشتوانه حركتهای اجتماعی ایشان بود. این رفتارهای دوگانه با شخصیت ایشان را چگونه تحلیل میكنيد؟
امام موسي صدر در واقع هميشه جلوتر از «زمان» خود بود. اگر در دوران ايشان تحصيل در دانشگاه و نشر مجله و سپس سخنراني در كليسا و محافل مذهبي ديگران، از طرف عدهاي متحجر قابل قبول نبود، در عصر ما كاملاً روشن شده كه راه اصلي اصلاحات اجتماعي و اقتصادي و سياسي و حتي نظامي، مسلح شدن به همة ابزارهاي زمان است.
امام موسي صدر عليرغم همة بداخلاقيهاي بعضي از حوزويان، به راه خود كه حق بود ادامه داد و در نهايت نيز با موفقيت همراه شد.
البته همگان شاهد و ناظر بودند كه امام موسي صدر هيچگاه از اصول اعتقادي و باورهاي قطعي، دور نشد و استفاده از ابزارهاي روز هم در واقع در راه هدف بود... و چون مراجع نجف و قم فرزند خود ـ امام موسي صدر ـ را به خوبي ميشناختند، به همين دليل كارهاي به ظاهر «دوگانه»! ايشان را «يگانه» ميدانستند و لذا هيچوقت روابط ايشان با مراجع عراق و ايران، عليرغم توطئههاي ساواك ـ و سرهنگ قدر، سفير شاه در لبنان ـآسيب نديد. به ويژه كه شرايط لبنان و كثرت احزاب و تعدد پيروان مذاهب، اين را ايجاب ميكرد كه همگام با «گفتوگو» امام موسي صدر در كنار آنان باشد و حتي در «كليسا» هم سخنراني كند!
يادم ميآيد در سفري كه همراه ايشان عازم «صور» بوديم، شب در منزل يكي از شيعيان «صيدا» مانديم تا فردا براي ديدار با «شهيد چمران» و فلسطينيان مبارز، راهي «صور» شويم. امام موسي صدر در طول راه وضع عقيدتي شيعيان را براي من توضيح ميداد و در جمعبندي آن گفت: شيعيان فقط از لحاظ مادي و اقتصادي تحت سلطة استعمار غرب نبودند بلكه از لحاظ عقيدتي هم «غرب زده» بودند و اغلب فقط نام «شَيعه» را با خود همراه داشتند و بعد افزود: «همين امشب كه به منزل يكي از خانوادههاي اصيل شيعه در صيدا ميرويم، همسر و دختران وي، با حجاب نيستند! و با شوخي به من يادآور شد كه با توجه به شرايط محيط، قصد «امر به معروف!» نداشته باشم!»
و بعد در صور، قبل از آغاز تظاهرات فلسطينيهاكه امام موسيصدر سخنران اصلي آن بود، به من گفتند كه اسقف اين شهر، وقتي به عنوان يك طلبه! از قم، به اينجا آمدم، به ديدن من آمد و امروز كه مصادف با يكي از اعياد مسيحيان است و او در منزل خود «جلوس» دارد، بيمناسبت نيست كه به ديدار او برويم تا او فكر نكند حالا كه مردم به ما لقب «امام» دادهاند، او را فراموش كردهام. همراه ايشان به منزل اسقف شهر رفتيم كه با استقبال پرشور وي و حضار ـكه اغلب مسيحي بودند ـ روبرو شديم.
به هرحال اين روش به اصطلاح شما «دوگانه» در راه ايجاد وحدت و هماهنگي در كارهاي اجتماعي كشور يك ضرورت بود. و هم اكنون هم اگر تلويزيون «المنار» حزبالله را پيگيري كنيد، ميبينيد كه با شخصيتهاي مسيحي، دروز و ارمني و حتي زنان كاملاً بيحجاب، مصاحبه ميكند و به گفتوگو مينشيند و افكار آنان را از تلويزيون حزبالله پخش ميكند. به هرحال رسيدن به هدف، در هر كشور و محيطي، الزامات خاص خود را دارد كه پرداختن به آنها، نه فقط «مستحب» بلكه گاهي «واجب» ميشود و تشخيص نوع آن مربوط به «صاحبان خرد» و مراعات شرايط زمان و مكان است.
به نظر شما بالاخره مسئول اصلي ربوده شدن امام موسي صدر كيست؟ و سرانجام چه بايد كرد:
امام موسي صدر به پيشنهاد بومدين رئيس جمهوري الجزاير، براي شركت در جشن فاقح(!) به دعوت سرهنگ قذافي همراه دو نفر از يارانش عازم ليبي شد...
پس از چند روز اخبار ايشان قطع و دولت لبنان پيگير موضوع شد. ليبي ادعا كرد كه امام موسي صدر و همراهان به ايتاليا ـ رم ـ سفر كردهاند... پاسپورت و لباسهاي ايشان و همراهان هم در هتلي در «رم» پيدا شد. ولي از خود آنان خبري نبود.
بيترديد اين توطئه از سوي مثلث شوم: امپرياليسم + صهيونيسم + ارتجاع عرب طراحي و اجرا شد و سرهنگ قذافي، مسئول اصلي و عامل مستقيم اين فاجعه است.
من هنگامي كه در اوائل انقلاب ـدر سال 1360 ـ عازم «واتيكان» بودم، براي خداحافظي و كسب اجازه، خدمت امام خميني(ره) رسيدم. در ضمن رهنمودها و توصيههايي كه داشتند فرمودند: از طريق آقاي پاپ، قضيه آقاي صدر را پيگيري كنيد كه آيا ايشان وارد ايتاليا شدهاند يا نه؟
در نخستين ملاقات، پس از تسليم استوارنامه به عاليجناب پاپ ژانپل دوم، مطلبي را كه امام فرموده بودند، به ايشان گفتم، پاپ گفت: شما اين مطلب را به طور رسمي براي ما بنويسيد تا ما پيگيري كنيم. دو روز بعد من به عنوان سفير جمهوري اسلامي ايران در واتيكان طي يك نامه رسمي، موضوع را مطرح كردم و به دفتر جناب پاپ فرستادم.
پس از مدتي طولاني ـ شايد دو سه ماه بعد ـ نامهاي محرمانه از واتيكان رسيد كه: ما موضوع امام موسيصدر را از «طرق خودمان» پيگيري كرديم و از دوستانمان نيز پرسيديم، آنچه كه مسلم است نامبرده و همراهان، هرگز وارد ايتاليا نشدهاند. بعد در آخر نامه اضافه شده بود كه: «در اين زمينه به دوستان ليبيايي خود تذكر لازم داده ميشود»! و اين تذكار ديپلماتيك اشاره بر اين بود كه امام موسي صدر از ليبي خارج نشده است.
بيمناسبت نيست اشاره كنم كه طبق اسناد موجود مقامات امنيتي يكي از دولتهاي عربي همجوار لبنان، همان وقت به ساواك شاه اطلاع داده است كه «به زودي مسأله موسي صدر منتفي خواهد شد» و اين سند به خوبي نشان ميدهد كه ارتجاع عرب نيز براي جلب رضايت شاه، در ربوده شدن امام موسي صدر دخالت داشته و حتي براي اجراي آن برنامهريزي كرده و سپس موضوع را به دوست خود اعليحضرت! شاه اطلاع داده است تا خاطر مبارك ملوكانه آسوده شود.
باز بيمناسبت نيست در پايان اشاره كنم كه عملكرد قذافي در اين زمينههافقط در اين دوره پايان نميپذيرد. قذافي با اصرار زياد شهيد فتحي شقاقي، رهبر حركت جهاداسلامي را براي حل قضيه كارگران فلسطيني كه خود ميخواست آنها را از ليبي اخراج كند، به ليبي دعوت كرد، ولي به او يادآور شد كه «محافظينش همراه نباشند، چون در ليبي حفاظت! كامل به عمل خواهد آمد.
پس از ملاقات بيثمر، احمد جبرئيل و چند نفر ديگر از رهبران فلسطينيها، با هواپيمايي سوريه عازم «دمشق» شدند، اما شهيد شقاقي، حتي بدون يك محافظ، به جزيره «مالت» فرستاده شد و در هتلي كه متعلق به ليبياييها است، سكونت كرد و عصر كه براي قدم زدن به بيرون از هتل رفته بود، از سوي گروه ترور موساد كه مستقيماً از اسرائيل به جزيره مالت رفته بودند، به شهادت رسيد. و هنوز، مانند حادثه مفقود شدن امام موسيصدر، قذافي پاسخي به فلسطيني ها نداده است كه چرا شهيد شقاقي را همراه ديگر فلسطينيها به سوريه بازنگرداند؟ و چرا او را تنها، به جزيره مالت فرستاد؟ و چه كسي به اسرائيل خبر داد كه شهيد شقاقي در هتل سرهنگ در «مالت» سكونت دارد؟به هرحال بدون شك مسئول اول و آخر ربوده شدن امام موسي صدر، سرهنگ قذافي است و راه روشن شدن حقيقت پيگيري جدي و مستقيم و قاطع ايران و لبنان و ديگر كشورهاي عربي و اسلامي است و البته ما را اميدي به سازمانها و كشورهاي آزاديخواه! حقوق بشري! غربي نيست.
به نظر شما علت اينكه ليبي مرتكب چنين روش غيرانساني بر ضد امام موسي صدر شد، چيست؟
تشريح اين موضوع نيازمند بحث مستقل و مفصلي است و پرداختن به آن ظاهراً در يك گفتوگوي كوتاه مقدور نيست ولي ميتوان اشاره كرد كه بخشي از آن مربوط به مسائل داخلي لبنان و بخش ديگر مربوط به اهداف قذافي در منطقة عربي خاورميانه بود و از سوي ديگر، امپرياليسم + صهيونيسم و ارتجاع عرب حركتهاي سرنوشتساز امام موسيصدر در منطقه را زيرنظر داشتند و چون بر عمق موضوع و تاثير شگرف كارهاي امام موسيصدر پي بردند، خيال كردند كه با از ميان برداشتن رهبري، مساله پايان مييابد. غافل از آنكه ريشههاي نهضت مقاومت استوار شده بود و آثار آن، بعدها روشن کرد كه طرح امام موسيصدر براي رهايي شيعيان و همه مردم لبنان، بنيادي بوده است.
ليبي پس از ربودن امام موسيصدر، چون با واكنش عظيمي در لبنان، ايران و عراق روبرو شد ـ و به هنگامي كه با «فتح» نيز اختلاف پيدا كرد ـ مدعي شد كه «سازمان آزاديبخش فلسطين» ـ به رهبري عرفات ـ در ربوده شدن امام موسي صدر دخالت داشته است... همانطور كه بعدها و پس از كشته شدن ابونضال در عراق، مدعي شد كه او امام موسي صدر را در فرودگاه ليبي ربوده و به شهادت رسانده است، اما همة اينها افسانه و خود قذافي مسئول اصلي و ابدي اين تراژدي است و در همان زمان، نشريه «الثوره» ارگان رسمي «ساف» ـ در شماره مورخ 11 دسامبر 1979م ـ در مقالهاي تحت عنوان: «جناب سرهنگ! چرا؟» قذافي را عامل ترور امام موسيصدر معرفي كرد.
البته من اين موضوع را در مقالهاي تحت عنوان «علل ناپديد شدن امام موسيصدر» در «يادنامه امام موسيصدر» (صفحه 807 و به بعد)،آوردهام.
اين كتاب در چه تاريخي منتشر شده است؟
كتاب «يادنامه امام موسي صدر» در 934 صفحه در قطع بزرگ، سال قبل ـ 1387 ـ از سوي «مؤسسه فرهنگي ـ تحقيقاتي امام موسيصدر» در تهران منتشر شد و شامل 80 مقاله و يادداشت و خاطره از شخصيتهاي برجسته ايراني و لبناني بوده كه به كوشش اينجانب تهيه، تنظيم و ترجمه و آماده نشر شده است.