روزهای پرالتهاب مصر، تشدید اختلافات میان هواداران و مخالفان محمد المرسی قبل و بعد از برکناری او و قدرت نمایی های خیابانی هر دو طرف، تحولات مصر را در مرکز توجه قرار داده است. مجله مثلث در گفت و گو با حجت الاسلام والمسلمین استاد سید هادی خسروشاهی، سفیر پیشین ایران در واتیکان و رئیس سابق دفتر نمایندگی جمهوری اسلامی ایران در قاهره به بررسی تحولات این روزهای مصر پرداخته. مینا علی اسلام / مجله مثلث / شماره 180 / 22 تیر 92
مخالفان المرسی از چه طیف و گروه هایی بودند؛ هواداران مبارک یا همان هایی که در انقلاب دو سال قبل در میدان تحریر جمع بودند؟
البته توجه داریم که قیام جوانان مصری و سپس شرکت توده های مردمی در آن، خواه نام آن را بیداری اسلامی بنامیم یا بهار عربی، یا فریاد گرسنگان میلیونی و... در واقع یک انقلاب اجتماعی به مفهوم واقعی کلمه نبود. در یک انقلاب واقعی، باید همه ارکان نظام قبلی را کنار گذاشت و با سازماندهی جدید، به اداره کشور پرداخت و نسل جدیدی را به روی کار آورد که همگام با «انقلاب» باشند.
در قیام مردم مصر، پس از پیروزی شکننده، فقط به حذف ظاهری چند نفر معدود از اعضاء حاکمیت پرداخته شد و بدنۀ اصلی آن دست نخورده باقی ماند.
در همان انتخابات نخستین ریاست جمهوری هم دیدیم که ژنرال احمد شفیق، آخرین نخست وزیر آقای حسنی مبارک، با 49 درصد آرا، رقیب آقای المرسی بود و البته قبل از او هم حتی عمرو سلیمان، وزیر امنیتی رژیم مبارک ـ که مسئول اصلی سرکوب و اختناق و فشار در دوران مبارک بود ـ خود را کاندیدا کرد و بنرها و پوسترهای وی، سراسر قاهره را پوشاند، اما چون ارباب او تمایلی نداشت، او را برای معالجه! به آمریکا فراخواندند و پس از مدتی کوتاه، جنازه او را به قاهره بازگرداندند که گویا به علت افسردگی! دچار مرض لاعلاجی شده بوده که منجر به مرگ وی گردید! بدین ترتیب باید پذیرفت که عناصر رژیم قبلی همچنان حاکم اصلی بودند و تغییرات ظاهری و انتخابات دمکراتیک!، ماهیت مسئله را تغییر نداد..
از همه مهمتر، ابقای ژنرال های حسنی مبارک در مصادر امور، بویژه ارتش بود که متأسفانه دولت جدید ـ اخوان و آقای المرسی ـ به آن توجه نکردند و ژنرال ها، این بار همان طرحی را اجرا کردند که پس از کودتای افسران آزاد در 1952 ـ به رهبری ژنرال محمد نجیب و سرهنگ جمال عبدالناصر ـ به اجرا در آمد... یعنی نخست از موقعیت و امکانات اخوان استفاده کردند و سپس نخستین ضربه را به آنان وارد ساختند و مانند امروز، رهبران اخوان دستگیر، اموال آن ها ـ حتی مراکز فرهنگی، بهداشتی و خیریه و... ـ را مصادره کردند و سرانجام هم با اعدام گروهی از اعضای مکتب ارشاد، مسأله را خاتمه یافته تلقی کردند..
این فشار و سرکوب در دوره پس از عبدالناصر، و تا روز آخر حکومت حسنی مبارک بطور رسمی و علنی ادامه داشت و پس از سقوط مبارک هم همانطور که گفتم تحول اساسی در نظام حکومتی به عمل نیامد و غفلت آقای المرسی از قوای ارتش، او را دچار همان سرنوشتی کرد که رهبری اخوان در دوران سرهنگ عبدالناصر دچار آن شده بود..
البته این نوع غفلت، خاص اخوان مصر نیست. به خاطر دارم که وقتی آقای حسن الترابی، رهبر حزب اسلام گرای سودان به ایران آمد، در دیداری به وی گفتم که مواظب ارتش و جناب ژنرال عمر البشیر باشد و او پاسخ داد که: «نه جای نگرانی نیست؛ البشیر هو من ابنائنا ـ أنا ابتیه»! (بشیر از فرزندان ماست. من او را تربیت کرده ام) و دیدیم که طولی نکشید که همین فرزند، شیخ حسن الترابی مرشد خود را بازداشت و زندانی کرد و به محاکمه کشانید و سالیانی چند در زندان نگه داشت..
بهرحال : در مورد مصر، مخالفان آقای المرسی و در واقع اخوان المسلمین، از هر طیف و گروهی بودند؛ قبطی ها، سکولارها، لیبرال ها، ملی گراها، احزاب و سازمان های سیاسی قدیم و جدید (بالغ بر 30 سازمان)، هواداران مبارک، و بخش عمده ای از جوانان و کسانی که در قیام دو سال قبل نقش داشتند ولی پس از پیروزی «سهمی» دریافت نکردند.
بی تجربگی آقای المرسی ـ اخوان ـ در اداره امور کشور باعث شد که دوستان بجای «جذب» افراد و احزاب، به «حذف» همه پرداخته و یک نوع انحصارگرایی ویژه بوجود آوردند و فقط برای استفاده از آرای سلفی ها با آن ها ائتلاف کردند و به آن ها میدان عمل کامل دادند که در ایجاد نفرت عمومی و خشم بقیه جناح ها و طیف ها نقش خاص خود را داشت. البته حزب سلفی ها پس از پیروزی به دو بخش عمده النور و الوطن تقسیم شدند که حزب النور نخست در کنار کودتاچیان قرار گرفت و حزب الوطن گویا اعلان جنگ داد.
طریقه برکناری المرسی که در نوع خود بی بدیل و بی سابقه بود چه تعریفی می توان برای این نوع برکناری داشت؟
برکناری آقای المرسی بی بدیل و بی سابقه نیست. کودتای نظامی در هر کشوری، شرایط خاص خود را دارد و با توجه به وضع موجود وارد عمل می شود. وقتی آقای المرسی، به عنوان فرمانده کل قوا، نتواند دستور آقای محمد بدیع، مرشد عام اخوان المسلمین را در ضرورت برکناری ژنرال عبدالفتاح اجرایی کند، آقای ژنرال می تواند وارد میدان شود و آقای المرسی را برکنار و زندانی سازد و اعضاء مکتب ارشاد را بازداشت و ساختمان اصلی اخوان و حزب الحریه و العدالة را آتش بزند و اموال رهبران اخوان را هم مصادره کند.
بنابراین همه وجوه یک کودتای کامل در این اقدام ارتش وجود دارد و فقط نام آن را «کودتای دمکراتیک»! گذاشته اند که با حضور و مجوز جناب شیخ الازهر ـ رهبر مسیحیان قبطی، رهبر حزب سلفی النور و عده ای دیگر از اعضاء و رهبران نهادهای اپوزیسیون انجام گرفته است.
در واقع باید این اقدام ژنرال های باقیمانده از دوران حسنی مبارک را «کودتای مدرن!» نامید که با همکاری و کمک همه جانبه امریکا و آل سعود انجام گرفته و آغاز حرکت دمکراتیک را پس از شصت سال حکومت سرکوب گر سرهنگ ها می خواهد در نطفه خفه نماید.
دو قطبی های دموکراسی و اقتدار، لائیک و ارتشی، اسلام گراها و لائیک ها، امنیت و فرآیندهای ضد امنیتی در مصر چه نقشی در تشدید بحران جاری در مصر دارند؟
جامعه مصری نیز مانند اغلب جوامع و کشورها، دارای قطب های گوناگون و گاهی متضاد است. بعنوان نمونه، طبقه مسیحی ـ قبطی ها ـ همواره در اغلب زمینه ها با اسلامیون، در چالش بوده است. اسلام گراها با سکولارها و ملی گراها و ارتش، همواره در تضاد بوده اند که اغلب جنبۀ ضد امنیتی هم به خود گرفته و گاهی با برخورد سرکوبگرانه روبرو شده است... نمونه بارز آن، همانطور که اشاره کردم سرکوب خشن و بیرحمانه حرکت اخوان المسلمین، توسط سرهنگ های کودتا برضد رژیم سلطنتی ـ بقول خودشان : افسران آزاد! ـ بود که در سال 1952 م رخ داد و با اعدام رهبری اخوان و زندانی و تبعید شدن هزاران نفر از کادرهای سازمان، به ظاهر پایان یافت اما «حرکت» سازمان یافته اخوان، در مصر و بلاد دیگر از «حرکت» باز نماند و البته اگر توطئه ها و تحریکات دشمنان وحدت ملی در مصر نباشد، مردم مصر، با همۀ طوائف و اقوام و مذاهبی که دارند، می توانند در یک چهارچوب عقلانی، زندگی مشترک مسالمت آمیزی داشته باشند و منافع زودگذر و خصوصی افراد و قطب ها، آنها را رو در روی هم قرار ندهد.
طبقه های اجتماعی مصر در جریان تحولات اخیر چه نقشی داشتند؟
عناصری از همه طبقه های اجتماعی مصر در مسئله قیام دو سال قبل و سرنگون سازی رژیم شصت ساله سرهنگ ها دخالت مستقیم داشتند و در تحولات و حوادث اخیر نیز باز نقشی به عهده دارند که ارزیابی دقیق آن به بررسی میدانی، و نه از راه دور، نیاز دارد.
سرنوشت المرسی چه می شود؟ بعد از او مصر به چه سمت و سویی می رود و اسلام گراها و اخوانی ها چه سرنوشتی خواهند داشت؟
پیش بینی آینده آقای محمد المرسی و موضع گیری بعدی اخوان المسلمین و دیگر اسلام گرایان مصری، پس از قتل عام مردم نمازگزار و بی دفاع توسط نیروهای ارتش، کار آسانی نیست و مشکل بنظر می رسد ولی آنچه قطعی است اینکه با زور و قلدری و رگبار مسلسل و قتل عام مردم بی گناه اگر پاسخ می داد، الآن آقای حسنی مبارک و صدام حسین و معمر قذافی و بن علی، در مصر و عراق و لیبی و تونس، بر سر کار بودند..
حماقت فرماندهی ارتش مصر در کشتار بی رحمانه مردم، در واقع تقابل با کل جامعه است. حتی مخالفان سیاسی اخوان ـ لیبرال ها، لائیک ها و ملی گرایان ـ هم این جنایت را تقبیح و محکوم کرده اند و با توجه به شرایط بوجود آمده، بحران در مصر ادامه خواهد یافت و تشکیل دولت موقت کودتا به مقصد و مقصود نخواهد رسید و می دانیم که حتی حزب النور سلفی که به توصیه آل سعود، در کمیتۀ چند نفری کودتاچیان برای ارائه طریق جمع شده بودند، شرکت داشت، ضمن کناره گیری رسمی از کمیتۀ مزبور اعلام کرد که با دولت جدید همکاری نخواهد کرد.
آقای محمد المرسی هم اکنون در بازداشتگاه ارتش نگهداری می شود و ده ها نفر از رهبران اخوان و اعضاء مکتب ارشاد هم دستگیر شده اند ولی «بازجوئی» از آنان که قرار بود همین هفته آغاز شود، به مدت نامعلومی به تأخیر افتاده است.
آقای محمد بدیع، مرشد اخوان هم در سخنرانی خود در میدان مسجد رابعة العدویه، رسماً اعلام کرد که مبارزه ادامه دارد و گفت: «ما تا برگرداندن محمد المرسی ـ رئیس جمهوری قانونی ـ همراه مردم در میدان ها باقی خواهیم ماند: «ثورة الملایین فی المیادین» ـ انقلاب میلیونی در میدان ها ـ آرزوئی که تحقق آن بعید به نظر می رسد.