استاد شهید مطهری به انحرافات اعتقادی بشدت حساس بود
استاد شهید مرتضی مطهری بدون شك یكی از مؤثرترین چهرههای تاریخ معاصر ایران است. در زندگی استاد شهید مطهری چند برهه مهم مانند مهاجرت به تهران، عضویت در هیأت علمی دانشگاه تهران و درگیریهای این دانشگاه و اداره كلان مبارزات در سالهای دهه 40 و 50 دیده میشود. آنچه در ادامه میخوانید گفتوگوی مكتوب روزنامه ایران با حجت الاسلام والمسلمین استاد خسروشاهی درباره برهههای مهم زندگی سیاسی استاد شهید مطهری و مبارزات ایشان با انحرافات عقیدتی است.
دلیل هجرت شهید مطهری از قم به تهران چه بود؟
دلیل اصلی هجرت شهید مطهری از حوزه علمیه قم به تهران، مشكل معیشتی بود. یعنی همان مشكلی كه عده دیگری از فرهیختگان و نخبگان حوزه با آن روبهرو بودند... و در طلیعه آنها، علامه سید محمدحسین طباطبایی، شیخ مرتضی مطهری، شیخ محمد مفتح، شیخ محمدجواد باهنر، شیخ علی دوانی، سید جلالالدین آشتیانی و دكتر ابراهیمی دینانی و دهها نفر دیگر قرار داشتند و جز علامه طباطبایی كه حتی تدریس فلسفه در دانشگاههای امریكا را هم نپذیرفت، بقیه اساتید برای ادامه زندگی و تأمین معاش ابتدایی خود و خانوادهشان، به تهران و اصفهان و یا مشهد و... هجرت نمودند. شهید مطهری پس از هجرت به تهران، به دنبال شغل آبرومندی بودند كه ضمن تأمین هزینه زندگی، به كار علمی و فلسفی خود نیز ادامه بدهند و اتفاقاً در همان اوائل هجرت ایشان، دانشكده «معقول و منقول» طی یك آگهی در جراید، خواستار استخدام یك دانشیار در فلسفه شده بود. استاد در تاریخ 10/11/33، طی نامهای خود را به عنوان «داوطلب» به كارگزینی دانشكده معرفی میكند و پس از طی تشریفات اداری و تصویب صلاحیت علمی ایشان در شورای دانشگاه، در اواخر سال 34 با حقوق سیصد تومان! و با عنوان «معلم پیمانی» یا قراردادی، به استخدام دانشكده در میآید!... و سرانجام در سال 47 شهید مطهری به مقام دانشیاری میرسد!... و سالها بعد و پس از طی مراحل اداری، به استادی دانشگاه نائل میآید و بیست و سه سال تمام در دانشگاه به تدریس میپردازد.
دفتر دانشكده محترم معقول و منقول طهران
نظر به آگهی كه از طرف اداره كارگزینی دانشگاه محترم طهران برای استخدام یك نفر دانشیار كلام و فلسفه قدیم در دانشكده محترم شده است، اینجانب مرتضی مطهری كه دارای تصدیق مدرسی در رشته معقول و دارای تألیفات فلسفی هستم كه از آن جمله پاورقیهایی برای جلد اول كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم به طبع رسیده و جلد دوم آن تحت طبع است، و لدی الاقتضا به آن دفتر محترم تقدیم خواهد شد، خود را به عنوان داوطلب به آن اداره محترم معرفی میكنم. خواهشمند است مقرر فرمایید طبق مقررات در مورد اینجانب اقدام شود.
مرتضی مطهری- 10/11/33
دانشگاه تهران
آقای مرتضی مطهری فریمانی، معلم دانشكده علوم معقول و منقول
چون از تاریخ سوم مهرماه 1334 به تدریس اشتغال ورزیدهاید، انتصاب شما به معلمی دانشكده علوم معقول و منقول موضوع پیمان نامه شماره 624-18/10/34 و حكم شماره 31632-12/10/34 از آن تاریخ عملی است و ماهی سه هزار ریال حقوق شما نیز از آن تاریخ پرداخت خواهد شد.
معاون دانشگاه- مسعود كیهان
44297-29/11/34
در اینجا اشاره كنم كه بعضی از مراجع كنونی قم هم، ماهانه فقط سی تومان - تك تومانی البته - شهریه داشتند و لذا مجبور بودند كه برای تأمین معاش و هزینه زندگی، در ایام تعطیل و یا تبلیغ، به شهرهای مختلف عزیمت كنند و در آنجاها «منبر» بروند، در حالی كه وجود آنها و استمرار اشتغال آنها در حوزه، در صورت تأمین معاش، مفیدتر و پرثمرتر بود. و البته متأسفانه باید گفت كه همان مشكل، گویا هنوز هم دامنگیر فضلا و علمای حوزههای علمیه است و معلوم نیست كه چرا مراجعی كه خود با این مشكل آشنایی كامل دارند، به فكر اصلاح وضع معیشتی افاضل و مدرسین حوزهها نیستند؟ و «شهریهدهی» هم ظاهراً با همان روش نامطلوب و اتلافوقتكن سابق و با مبلغی معادل امروزه همان مبلغهای پیشین، ادامه دارد. اگر معاش شهید مطهری در حوزه تأمین میشد، او مجبور نمیگردید كه برای حقوق ماهانه سیصد تومان به تهران برود و طلاب حوزه از فیض وجود و علوم وی بیبهره بمانند و همان طور كه خود ایشان به من گفتند: برای كسانی در دانشكده درس بگوید كه اغلب آنها ـ مانند طلاب ـ برای «علم» و «درس»، در كلاس حاضر نمیشدند، بلكه برای گذراندن واحدی! در جلسات درسی استاد شركت میكردند و عجیب آنكه باز به گفته خود ایشان، چون لقب «دكتری» یا مدرك «لیسانس» میگرفتند، حقوق آنها، از لحاظ اداری، دوبرابر حقوق استاد مطهری میشد! البته استاد مطهری بهشدت علاقهمند بود كه به حوزه علمیه برگردد و در بین طلاب قم باشد و به همین منظور هم در اواخر، هفتهای دو روز برای تدریس به حوزه میآمد و قصد داشت بهطور كلی به قم برگردد كه مسائل انقلاب و بعد شهادت ایشان مانع از این امر گردید.
این هجرت چه رابطهای با عدم حمایت آیتالله بروجردی از شهید نواب صفوی داشت؟
بیتردید دلیل اصلی هجرت ایشان، همان مسئله معیشتی و علاقهمندی ایشان به زندگی آبرومند و مستقل بدون بهرهگیری از محراب و منبر بود. این هجرت قبل از ماجرای شهادت رهبری فدائیان اسلام در سال 1334 پیش آمد و ربطی به عدم حمایت آیتالله بروجردی از شهید نواب صفوی نداشت و البته این «عدم حمایت» هم از نظر من قابل بررسی است، یعنی بیشك «بهطور مطلق» نبوده و طبق اظهار شهود و علمای بزرگوار حوزه، مرحوم آیتالله بروجردی برای حفظ و بقای حوزه، مانند مرحوم آیتالله شیخ عبدالكریم حائری، نمیخواست از روشهای تند جوانان فدائیان اسلام حمایت كند؛ اما در مورد اعدام شهید نواب صفوی بهطور قطع ایشان اقدام كردند، ولی شاه به دستور اربابان خود، به وعدهای كه در عدم اعدام فدائیان اسلام داده بود، عمل نكرد.
اختلاف شهید مطهری با آریانپور از كجا شروع شد و سرانجامش چه شد؟
استاد مطهری در سال 1350 از سوی ریاست دانشگاه تهران به سمت مدیر گروه فلسفه و حكمت در دانشكده معقول و منقول منصوب گردید. اعضای این گروه عبارت بودند از: دكتر محمد مفتح، شیخ جواد مصلح، دكتر امیرحسین آریانپور، دكتر عزتی و دكتر ملكشاهی. امیرحسین آریانپور كه كتابهایی هم تحت عنوان: «زمینه جامعهشناسی» و «ضرورت هنر در روند تكامل اجتماعی» و «فلسفه علمی»! در هزار صفحه تألیف كرده بود، یكی از تئوریسینهای فلسفه ماركسیستی در آن دوران به شمار میرفت و بسیار عجیب و قابل تأمل است كه این یك چپگرای ماركسیست، استاد دانشكده الهیات میشود و سیر تحول فلسفه اسلامی را تدریس میكند! و در سر كلاس ضمن انتقاد از اصول اساسی اسلام، به تبلیغ فلسفه و ایدئولوژی خود میپردازد و به اعتراض دانشجویان هم توجهی نمیكند. استاد مطهری ضمن انتقاد از روش وی، طی نامه مشروحی از مسئولین دانشكده میخواهد كه یك كرسی رسمی برای تدریس اصول فلسفه ماركسیستی در همان دانشكده تأسیس گردد و نامبرده یا هر كس دیگری، در آن قسمت به تدریس بپردازد و به آقای آریانپور هم پیشنهاد میكند كه در یك مناظره علمیـ فلسفي با حضور اساتيد و دانشجويان دانشكده شركت كند و هر دو نظريات خود را ابراز دارند و كسي مجبور نشود در كلاس سير تحول فلسفه اسلامي، اصول فلسفه ماركسيستي را فرا گيرد؟
اما اين دو پيشنهاد پذيرفته نميشود و آقاي آريانپور، در محوطه دانشكده براي اينكه چپگرايي و وفاداري خود به طبقه پرولتاريا! را ثابت كند، گويا اتومبيلش را هم خودش تميز ميكرده و يا ميشسته و خود رانندگي آن را به عهده داشته و چون استاد مطهري در ماشين دست دومي كه داشت با رانندهاي موقتي كه از سوي دانشكده، ايشان را به دانشكده ميآورد، ضمن انتقاد از سرمايهداري!، از طبقه بورژوا هم كه به نظر وي شهيد مطهري مظهر آن بوده، بدگويي ميكرده و علاوه بر آن، در غياب شهيد مطهري «روحانيت» را هم عامل تحكيم نظام سرمايهداري و ارتجاع معرفي ميكرده است. البته اين وضع، براي استاد مطهري رنجآور و دردناك بود و چون اهل منطق و علم و فلسفه و اخلاق بود، مقابله به مثل نميكرد و ضمن تحمل نامبرده، همچنان بهرغم سمپاشيهاي وي، به تدريس خود ادامه ميدهد... ولي سرانجام كارشكنيهاي نامبرده و ايادي وي، باعث ميگردد كه شهيد مطهري در اوائل سال 54، استعفاي خود را به دكتر محمدي رئيس دانشكده تحويل دهد و البته اين استعفا بلافاصله پذيرفته ميشود و آقاي دكتر ملكشاهي و دكتر آريانپور يكهتاز ميدان و صاحب گروه و كرسي فلسفه و حكمت اسلامي؟! ميگردند.
راجع به دكتر آريانپور اطلاعات بيشتري داريد؟
در پاسخ، نخست بايد به نكتهاي اشاره كنم: امام خميني(ره) در تفسير سوره حمد، ضمن انتقاد از انحراف و كجروي احمد كسروي، بهطور ضمني از سبك تاريخنويسي وي تعريف ميكنند...روي همين اصل بايد ضمن انتقاد از روش دكتر آريانپور، به نكات مثبت زندگي وي نيز اشاره شود. اميرحسين آريان پور از خانواده «نايب حسين كاشي» معروف است كه در سال 1303 در تهران به دنيا آمد. بسيار سختكوش بود و توانست در دانشگاههاي ايران و لبنان و امريكا در رشتههاي فلسفه، علوماجتماعي و ادبيات فارسي دكترا بگيرد و سپس به شغل ترجمه و تأليف و كتابداري و معلمي بپردازد و به استادي دانشگاه برسد. او متأسفانه در همه مراحل تدريس، بدون توجه به عنوان و برنامههاي درسي رسمي، به تدريس مواد مورد علاقه خودـ گاهي كاملاً متضاد با برنامه اصليـ ميپرداخت و همين امر هم در دانشكده معقول و منقول «مسئلهساز» گرديد. البته او در توجيه اين روش خود ميگفت كه برنامههاي درسي معمولي، فرع و «تحقق بيداري اجتماعي»، اصل است و التزام عملي! به برنامه رسمي درسي ضرورتي ندارد! كه البته اين توجيه، غيرقابل قبول و دور از منطق و اصول آكادميك بود.
آريان پور با زبانهاي فارسي، فرانسه، عربي، انگليسي، آلماني و يوناني آشنايي و بر آنها تسلط داشت و به همين دليل در تأليف و ترجمه متون سنگين، پيشگام و موفق بود. از جمله آثار تأليفيـ ترجمهاي اوست: جامعه شناسي هنر، فرويديسم و عرفان، زمينه جامعهشناسي، مقدمهاي بر فلسفه جان ديوئي، متدولوژي تحقيق و مأخذشناسي(آئين پژوهش)، سير فلسفه در ايران(ترجمه اثر معروف علامه دكتر اقبال لاهوري)، علم اخلاق(ارسطو)، مجلداتي از تاريخ تمدن(ويل دورانت)...و تهيه هزاران فيش براي تأليف «فرهنگ واژگان چهار زبانه تفصيلي» كه ناتمام ماند. آريانپور در دانشكده ادبيات دانشگاه تهران، دانشگاه ملي، مؤسسه تحقيقات و مطالعات اجتماعي و سرانجام دانشكده الهيات و معارف اسلامي تدريس كرد و در سال 1359 بازنشسته شد.
همان طور كه اشاره شد استاد شهيد مرتضي مطهري با روش تدريس وي مخالف بود، ولي هرگز به فكر طرد يا حذف او نبود، در حالي كه استاد، مدير گروهي بود كه آريان پور عضو آن بود...حتي شهيد مطهري در يكي از يادداشتهاي مربوط به برنامههاي گروه فلسفه دانشكده، از او به عنوان اينكه خود ميگويد مشغول تأليف كتابي در باره «فلسفه» در چهار هزار صفحه است، نام ميبرد و ياد ميكند.(1) و روي همين اصل است كه استاد مطهري خود حاضر شد براي جلوگيري از تضاد، استعفا كند و يا پس از پيروزي انقلاب اسلامي هم اجازه ندهد كه كسي به خاطر عقايد و سوابق، متعرض وي بشود تا اينكه دو سال پس از انقلاب، آريان پور بهطور رسمي بازنشسته شد و در تاريخ 8/5/1380 در گذشت. به هر حال اختلاف شهيد مطهري با وي يك امر شخصي و خصوصي نبود و با او به عنوان يك صاحبنظر ـ نه نوه نايب حسين كاشي ـ و به علت انحراف در روش تدريس و دوري از برنامههاي تحصيلي در دانشكده و تحريف مباحث در گروهي كه او مديريت آن را به عهده داشت، اختلاف نظر داشت و آن را نميپسنديد.
نقش شهيد مطهري در ايجاد و تأسيس حسينيه ارشاد چه بود؟
آنچه را كه ما درباره تأسيس حسينيه ارشاد ميگوييم و شهيد مطهري را مؤسس اصلي و واقعي آن نهاد ميدانيم، در واقع از روي برداشتهاي ذهني نيست، بلكه همراه با واقعيتهاي عيني و همگام با شناخت حوادث آن دوران است و اكنون هم كه اسناد ساواك و شهرباني در اختيار همگان قرار گرفته است، ميبينيم كه آنها در مكاتبات خود، استاد شهيد مرتضي مطهري را مؤسس حسينيه مينامند و نام بقيه را به دنبال نام ايشان كه درخواستكننده تأسيس مؤسسه است، ميآورند. در اين باره ميتوان به دو سند كاملاً گويا و شفاف زير كه متن مكاتبه واحدهاي مربوطه در ساواك است، استناد كرد. در اين دو سند چنين آمده است:
از بخش 321
شماره 5125
نخستوزيري
تاريخ 28/1/46
سازمان اطلاعات و امنيت كشور
به رياست بخش 316
س.ا.و.ا.ك
درباره شيخ مرتضي مطهري
نامبرده بالا باتفاق آقايان ناصر ميناچي مقدم و محمد همايون از طريق شهرباني تقاضاي تأسيس مؤسسه خيريه تعليماتي و تحقيقاتي علمي و ديني حسينيه ارشاد را نموده است. لذا خواهشمند است دستور فرماييد با توجه به پرونده م-ط- 12 كه مربوط به مشاراليه ميباشد، در اين مورد نظريه اعلام فرمايند.م
رئيس بخش 321- معيني
22/1/45
از بخش 316
نخستوزيري
به رياست بخش 321
سازمان اطلاعات و امنيت كشور
درباره: شيخ مرتضي مطهري فرزند شيخ حسين
عطف 5125-28/1/46
تأسيس مؤسسه خيريه تعليماتي و تحقيقاتي علمي و ديني حسينيه ارشاد توسط نامبرده بالا از نظر بخش 316 بلامانع ميباشد، خواهشمند است دستور فرماييد يك نسخه رونوشت اساسنامه مؤسسه مورد بحث را جهت انعكاس در پرونده وي به اين بخش ارسال نمايند. ه
از طرف رئيس بخش 316 - باصري نيا
4590/316-19/2/46
با توجه به متن صريح و روشن اين دو سند رسمي ساواك، مؤسس اصلي حسينيه ارشاد كاملاً روشن ميگردد (اصلاً دو سند ضميمه است) اما متأسفانه آقاي ناصر ميناچي مقدم با بافتن آسمان به ريسمان؟ هنوز هم تلاش ميكند كه واقعيتهاي تاريخ معاصر را، علي روس الاشهاد، وارونه منعكس كند و به جاي آنكه مانند آزاد مردان و احرار عالم، از عملكرد خود در رابطه با شهيد مطهري و حوادث اسفبار حسينيه ارشاد، اظهار ندامت كند و از روح آن شهيد و بقيه مردمي كه در اين حوادث حداقل از لحاظ فكري آسيب ديده و يا آزردهخاطر شدهاند، بهطور رسمي و علني عذرخواهي كند و اين اقدامات خود را ناشي از اشتباه در تشخيص! معرفي نمايد؛ همچنان بر صحت افسانههاي واهي خودبافته پافشاري ميكند و پرونده استدلالها و شواهد و اسناد همه مخالفان نظريه خود را با بهرهگيري از فوت و فن وكلاي دادگستري - شغل اصلي و رسمي نامبرده وكالت دادگستري است- ميخواهد ببندد، البته همانند ماست و دروازه كه هر دو را ميبندند! غافل از آنكه هنوز برخي از شهود عيني ماجراها زنده هستند و او نميتواند حقايق را تحريف كند. گويا جنابعالي در دوراني كه طي حكم رسمي حضرت امام خميني رحمهالله عليه، نماينده ايشان در وزارت ارشاد ملي اوايل انقلاب بوديد، باز نامبرده برخوردهاي غيرمنطقي با جنابعالي داشته و بهرغم دستور صريح امام بر لزوم همكاري اعضاي وزارت ارشاد، عملاً به جاي همكاري، كارشكني هم ميكرده است.