روژه گارودی فیلسوف، متفکر و نویسنده مسلمان فرانسوی از جمله روشنفکرانی بود که به خاطر افشاگری ماهیت صهیونیسم، آمریکا و ارتجاع عرب، رنج های فراوانی را متحمل گردید. با درگذشت وی در 24 خرداد، رسانه های غربی درگذشت او را با نوعی سکوت معنادار برگزار کردند و عجیب آن که رسانه های ایران نیز آن گونه که شایسته جایگاه وی بود، با این مسئله برخورد نکردند. در گفتگوی حاضر، استاد خسروشاهی که از نزدیک با این محقق و متفکر مسلمان آشنا بوده اند نکات جالبی را درباره وجوه شخصیتی وی بیان کرده اند.
در ابتدا لطفا از سابقه آشنایی تان با پروفسور روژه گارودی توضیح مختصری بفرمائید؟
بنده در سال 1355 که در سیزدهمین کنفرانس اندیشه اسلامی در شهر «تامنراست» الجزائر برگزار شده بود و دهها نفر از شخصیت های جهان اسلام و غرب در آن شرکت داشتند، با روژه گارودی ـ که هنوز مسلمان نشده بود ـ دیدار داشتم و چند روزی در جلسات کنفرانس و پس از آن، با وی به گفتگو نشستم...
بعد از انقلاب در پاریس به دیدار وی رفتم که در یک منزل معمولی با همسر فلسطینی خود «سلمی» زندگی می کرد و با رسوم هم در کنفرانس بزرگداشت سید جمال الدین در سال 1375 دیدارهای مکرری، در تهران با وی داشتم. روژه گارودی (Rogeh garudy) فیلسوف و پژوهشگر معاصر در ژوئیه 1913 م ـ 1292 شمسی ـ در شهر مارسی فرانسه، در میان یک خانواده لائیک به دنیا آمد، او در نوجوانی مذهب مسیحی ـ پروتستان ـ را انتخاب کرد و به تحصیلات خود ادامه داد و با نوشتن رساله ای تحت عنوان «تئوری ماتریالیستی شناخت» موفق به دریافت درجه دکتری در فلسفه گردید.
.. او پس از شرکت در جنگ جهانی دوم، به عضویت کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست فرانسه، که قوی ترین احزاب چپ در اروپا بود، درآمد و به مجلس مؤسسان و سپس مجلس ملی فرانسه راه یافت و در سال 1956 به علت موقعیت خاصی که از لحاظ فلسفی به دست آورده بود به عضویت کمیته مرکزی و دفتر سیاسی حزب درآمد و سپس «مدیریت مرکز مطالعات و پژوهش های مارکسیسم»، را به عهده گرفت. او درواقع یک ایدئولوک نیرومند مارکسیسم در اروپا به شمار می رفت...
ولی ظاهراً او بعدها از حزب کمونیست فرانسه اخراج شد؟ دلیل این امر، با توجه به موقعیت خاص وی، چه بود؟
گارودی یک فیلسوف برتر در حزب کمونیست فرانسه بود ولی به تدریج به «نقد» روش های استالینی پرداخت.. و پس از حمله ارتش شوروی به «پراک» او به شدت از این اقدام انتقاد نمود و مقالاتی در راستای ضرورت آزادی ملل در بند کمونیسم بین المللی منتشر ساخت و از همینجا بود که او در سال 1970 از دفتر سیاسی حزب برکنار گردید و چیزی نگذشت که از عضویت در حزب هم «اخراج» شد و البته می دانیم که در نظام ها و سازمان های سیاسی توتالیتر، شخصی می تواند وارد آن سازمان بشود، ولی ظاهراً حق اظهارنظر و ابراز عقیده ندارد و در صورت هرگونه تخلفی، «اخراج» می شود!
بهرحال گارودی علیرغم ضربۀ روحی سختی که خورده بود، به پژوهش و تحقیق خود در زمینه های مختلف فلسفی ـ اجتماعی ـ سیاسی ادامه داد و تألیفات ارزشمندی را در این زمینه ها منتشر ساخت که از آن جمله بود:
«مارکسیسم در قرن بیستم»، «الگوئی برای سوسیالیسم در فرانسه»، «آیا امروز می توان یک کمونیست بود؟»، «در شناخت هگل»، «مارکسیست ها و مسیحیان»، «آزادی در تعلیق»، «نقطه عطف بزرگ سوسیالیسم».
وی در کتاب «تمامی حقیقت» دلایل اخراج خود از حزب کمونیست را بیان کرده که نکوهش سلب آزادی مردم چکسلواکی با اشغال آن کشور توسط ارتش شوروی بود.
آیا گارودی پس از روی گردانی از مارکسیسم بلافاصله اسلام را پذیرفت؟
نه! آقای گارودی نخست به همان مسیحیت، فرقه پروتستان روی آورد ولی همزمان به تحقیق و بررسی درباره ادیان ابراهیمی و آئین های موجود در هند و دیگر کشورهای آسیایی پرداخت و این تحقیق حدود ده سال طول کشید.. تا گارودی در سال 1982 م در «مرکز اسلامی ژنو» که با مدیریت مرحوم دکتر سعید رمضان، داماد شهید شیخ حسن البنا، اداره می شد، اسلام آورد و مسلمان شدن خود را رسماً اعلام داشت.
گارودی در این دوران، کتاب «هشدار به زندگانی» دوری خود را از اندیشۀ مسیحیگری، به علت فساد و عملکرد پاپ ها و برپا کردن جنگ های مذهبی در اقصی نقاط جهان، دور شد و به انتقاد شدید از قتل عام های مردم توسط پیروان «مسیحیت» و اغلب به دستور مستقیم پاپ ها ـ مانند «جنگ های صلیبی» پرداخت.. و همانطور که اشاره کردم به بررسی ادیان آسمانی و آیین های هندوئیسم، بودائیسم و زردشتیگری، ادامه داد تا به اسلام، به مثابه یک حقیقت جاودانه، رسید. او در سفری به ایران، در گفتگوئی به صراحت اعلام داشت: «اسلام یک اندیشه جهانی است. من که مسیحی و مارکسیست بودم، به این دلیل اسلام را پذیرفتم که یک دین جهانی است و آینده جهان به آن بستگی دارد.»
آیا گارودی پس از گرایش به اسلام به فعالیت سیاسی خود ادامه داد یا از سیاست کناره گرفت؟
گارودی به فعالیت سیاسی خود در سطح جهانی ادامه داد و تألیف کتاب معروف «افسانه های بنیان گذار سیاست اسرائیل» نشان دهنده نوع فعالیت های سیاسی او است. او در این کتاب ضمن برشمردن افسانه هایی که بر اساس آنها، صهیونیست ها، فلسطینی ها را از سرزمین خود بیرون رانده و لانه ای به نام «اسرائیل» به وجود آوردند.. مسئله «هولوکاست» را هم زیر سئوال برد و چگونگی و صحت آن را انکار نمود.. و به همین دلیل هم در کشوری که گویا «مهد آزادی» بوده، او را به دادگاه کشاندند و 120 هزار فرانگ ـ حدود چهل هزار دلار ـ برای او جریمه و چند ماهی زندان! تعیین نمودند.. ولی همین امر باعث شد که کتاب او به بیش از سی زبان از جمله زبان فارسی، ترجمه و منتشر گردد.
رویکرد گارودی در این کتاب چیست؟
گارودی در این کتاب می گوید اصولاً مسئله نسل کشی یهودیان توسط نازی ها در طول جنگ جهانی دوم، ساختگی و جعلی است و توسط دولت های انگلیس و امریکا و فرانسه، برای توجیه حمله به آلمان و اشغال آن انجام گرفته است و صهیونیست ها برای تسلط بر منابع و ذخائر سرزمین های عربی، به اشغال سرزمین فلسطین اقدام نمودند و البته امپریالیسم امریکا و دیگر دول استعمارگر غربی هم به دنبال چاه های نفتی هستند و چاه نفت هزار بار از هزاران فلسطینی برای آنها ارزشمندتر است و همگان دیدیم که در مسئله «کویت» همه اوباش جمع شدند و به عراق حمله کردند و دهها هزار نفر را قتل عام نمودند تا به چاه های نفت در حوزه خلیج ـ فارس ـ صدمه ای نخورد!
تصریح به این امر، باعث شد که گارودی ضد سامی! نام گرفت و صهیونیست ها کمر به سرکوب او بستند.
رویکرد گارودی در قبال امام خمینی و انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی چگونه بود؟
گارودی در چندین مقاله، که در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی ایران در «ژون افریک» چاپ پاریس و جرائد دیگر منتشر ساخت، به شدت و قوت تمام از امام و انقلاب و جمهوری اسلامی دفاع کرد. او در رساله «انقلاب امام خمینی» به عنوان یک فیلسوف، نخست به بررسی دیدگاه های فلسفی امام می پردازد و سپس اهداف انقلاب و تشکیل جمهوری اسلامی را تبیین می کند او می گوید:
این انقلاب، تبلور عینی تقابل فرهنگ و تمدن اسلامی با فرهنگ و تمدن مادی غربی ـ امریکائی است و به نظر من این انقلاب یکی از مهم ترین جهش های تاریخ بشری است چون یک انقلاب صرفاً در راستای اهداف اقتصادی نیست و حتی انقلاب صرفاً سیاسی هم نیست، بلکه انقلابی ژرف، برضد قدرت های استعماری ـ استبدادی است. چیزی که بشریت امروز به آن نیاز دارد.
فرهنگ و تمدن غربی، با زور و ارعاب و سرکوب، بر مردم ایران تحمیل می شد. فرهنگی که با قدیمی ترین و غنی ترین فرهنگ بشری، در تضاد بود و با فرهنگ و عقیده اسلامی که عصاره و اساس اسلام است، مخالفت جدی دارد. و روی همین اصل بود که غرب در کلیت خود از پیروزی انقلاب اسلامی بیمناک شد بویژه که از توسعه و گسترش آن در بلاد اسلامی دیگر ترس و واهمه دارد.
گارودی سپس بر اساس پژوهش هایی که خود انجام داده است به مسئله چگونگی راه های سیطرۀ بر تمدن مادی غرب از طریق تشکیل جمهوری اسلامی، می پردازد و معتقد است که این انقلاب با چهارچوب استوار و نیرومندی که دارد، می تواند در مقابل غرب مقاومت کند و پیروز شود زیرا که دیدگاه های فکری ـ فلسفی امام خمینی در اصالت و تعمیق اصول و بنیادهای اساسی، نقش بسیار نیرومندی دارد.
گارودی در تحلیل خود، این انقلاب را استمرار راه و مبارزه سید جمال الدین حسینی ـ «افغانی» ـ می نامد که عمری را در نبرد با غرب سپری کرد و سرانجام اهداف او، در پیروزی انقلاب ایران، تحقق و تبلور یافت...
گارودی با مذهب اهل سنت آشنا بود. آیا گرایش او به این امر، موجب جذب وی از سوی الازهر و یا سعودی ها نشد؟
البته گارودی به آن مفهوم مصطلح، سنی نشده بود بلکه به همۀ مذاهب اسلامی احترام می گذاشت بویژه با توجه به انقلاب اسلامی ایران که آرزوهای ضد امپریالیستی گارودی را برآورده می ساخت، نوعی به تشیع گرایش پیدا کرده بود ولی چون شناخت قبلی او از طریق منابع اهل سنت بود، به روش آن برادران گرویده بود!
البته الازهر از اسلام آوردن گارودی استقبال کرد و با احترام با او روبرو گردید. آل سعود هم برای جذب وی به سوی وهابیگری، پس از انتشار کتاب گارودی تحت عنوان: «اسلام، دین آینده جهان» در سال 1985 جایزه ملک فیصل را به او اهدا نمود، ولی گارودی از لحاظ اندیشه سیاسی با آل سعود نه تنها موافق نبود، بلکه با آن به مبارزه پرداخت.گارودی شجاعانه، طی مقالاتی، فساد و تباهی دربار آل سعود را افشا کرد. او در فاجعه قتل عام مسلمانان ایرانی در تظاهرات «برائت از مشرکین» در مکه مکرمه، توسط مزدوران و دژخیمان سعودی، به افشاگری پرداخت و اقدام وحشیانه آنان را تقبیح نمود و مقالات او در این زمینه در مطبوعات اروپائی منتشر گردید.
او در مورد دعوت شاه فهد از نیروهای امریکائی و سپس حمله متجاوزین امریکائی به عراق، به شدت این عمل آل سعود را تقبیح نمود و حتی فهد را فردی «نامسلمان» نامید و اقدام او را نوعی «روسپیگری سیاسی» نامید..
واکنش هواداران صهیونیسم و آل سعود، در قبال اقدامات گارودی چگونه بود؟
البته روشن است که آنها چون پای بند مبانی و ارزش های اخلاقی ـ انسانی نیستند و برای کوبیدن مخالف خود، از هر وسیله ای بهره می گیرند. غربی های آزادیخواه! او را به دادگاه بردند و محاکمه کردند... آل سعود و ایادی آنها هم در اسلام آوردن گارودی ایجاد شبهه کردند... یعنی آنهائیکه جایزه «ملک فیصل» را به او اهدا نمودند، چون دیدند که گارودی مدافع «حقیقت» است نه «سیاست»، زود او را طرد کردند و متهم نمودند که گارودی به «ائمۀ مذاهب اربعه» اهانت کرده و آنها را قبول ندارد!! و بدینوسیله خواستند که تأثیر اقدامات ضد استعماری ـ ضد ارتجاعی وی را از بین ببرند..
ممکن است در این زمینه قدری بیشتر توضیح دهید؟
علاوه بر هجمه سیاسی عوامل صهیونیستی در غرب، بویژه اروپا، برضد روژه گارودی، در دنیای اسلام هم مزدوران وابسته به ارتجاع عرب، گارودی را به نوع دیگری مورد حمله قرار دادند تا از تأثیر افکار آزادیخواهانه و ضد صهیونیستی وی در میان نسل جوان دنیای عرب بکاهند. و در همین راستا، بعضی از جرائد و مجلات که از سوی آل سعود در «لندن» و «ریاض» و کشورهای حوزه خلیج فارس منتشر می شدند، گارودی را متهم نمودند که او «سنت نبوی» را قبول ندارد و با فتاوی «ابوحنیفه» و «امام شافعی»، دو فقیه برجسته و معروف جهان تسنن، مخالف است!..
گارودی در پاسخ به این اتهامات، نامه ای به عادل حسین در قاهره فرستاد که با نشر آن، از خود دفاع کند. عادل حسین برادر احمد حسین ـ مؤسس حزب مصرالفتاة ـ از فعالان چپ گرای سیاسی در مصر که به سازمان زیرزمینی جنبش کمونیستی در مصر پیوسته بود، سالیانی دراز ـ جمعاً هشت سال ـ در زندان به سر برده بود ـ ولی در زندان و پس از آزادی، به تحقیق و بررسی پرداخته و مانند روژه گارودی از مارکسیسم به اسلام گرویده بود. عادل حسین همراه ابراهیم شکری و دیگران حزب العمل را فعال ساخت و روزنامه الشعب را مدیریت نمود.. این روزنامه در واقع ارگان آزادگان و ناشر اندیشه های امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران بود.. مثلاً ترجمه وصیت نامه امام خمینی را در دو صفحه کامل منتشر ساخت. درواقع او که از هواداران سرسخت انقلاب اسلامی ایران بود و به دعوت ما سفری هم به جمهوری اسلامی داشت و در «قاهره» نیز همیشه در مراسم رسمی نمایندگی جمهوری اسلامی شرکت می نمود، ـ و متأسفانه در سفری به روستای خود بطور ناگهانی درگذشت ـ نسخه ای از نامه گارودی را که در روزنامه خود ـ الشعب ـ چاپ کرده بود، به اینجانب داد که برای تکمیل موضوع، ترجمه فارس آن نامه را به عنوان یک سند، در پایان این گفتگو نقل می کنیم:
«بسم الله الرحمن الرحیم
در پی انتشار آخرین کتاب من درباره «افسانه های بنیان سیاست اسرائیل» اخطاریه ای از دادگاه پاریس به دست من رسید که در آن به اتهام «تفکر ضد سامی» مرا تهدید به یک سال زندان نموده بودند. در کتاب مزبور بنده نشان داده ام که نه متون توراتی و نه سرکوب های هیتلر نمی توانند سرقت زمین های فلسطینیان و اخراج و ستم و سرکوب خونین علیه آنان را توجیه کند. همچنین نمی توان طرح گسستن و تجزیه کشورهای عرب را که جوهر سیاست اسرائیل است آنچنانکه مجلۀ صهیونیستی «کیفونیم» ارائه نموده توجیه کرد. من این طرح را قبلا در کتابم منتشر کرده و آن را رد نموده ام.
چند روز پس از این واقعه، برادرانی از فلسطین دو نشریۀ «المجله» و «عکاظ» و چند نشریۀ خلیجی دیگر را که در لابه لای آنها عکس های من به چاپ رسیده است برای من آوردند. از روی ساده اندیشی ابتدا فکر کردم این مقالات از من دفاع می کند، ولی متوجه شدم که برعکس، با بدترین استدلال های جعلی و دروغین اعتبار و حیثیت مرا زیر سئوال برده اند.
این حمله که در معرض آن قرار گرفته ام با موضع گیری ام در قبال جنگ خلیج ـ فارس ـ و ابراز مخالفت با دخالت بیگانه در امور امت اسلامی رابطه ای تنگاتنگ دارد. آنها انتقاد می کنند و با افترا از من خرده می گیرند که در حق ابوحنیفه و شافعی شک و تردید روا می دارم در حالی که من مخصوصاً در تمام کتب و مقاله هایم آن دو را به عنوان الگویی قابل پیروی معرفی کرده ام. این دو فقیه نابغه، که بر اساس اصول جاودانه، شریعت، موفق به تأکید این اصول شده اند که (خدا به تنهایی مالک است، خدا به تنهایی حاکم است و خدا به تنهایی داناست). همچنین موفق شدند فقهی را پی ریزی کنند که پاسخگوی نیاز میهن و زمانه شان باشد، و برای ما الگویی جهت این اندیشه وری و امعان نظر شدند که قرآن بی وقفه ما را به آن فرا می خواند، یعنی برقراری فقهی برای قرن بیستم بر اساس شریعت جاودان و ثابت.
در حالی که در انتقادهایم کوشیده ام اسلام بعضی ها را که مدعی تحمیل قرن دهم بر قرن بیستم هستند برملا سازم، مرا به ردّ سنت متهم می کنند و این هم دروغی دیگر است زیرا آنها را از سوء استفاده و کاربرد سیاسی سنت ملامت نموده ام.
وقتی سادات وحدت عربی را درهم شکست و به کنست (پارلمان) صهیونیستی و سپس به آمریکا و سرانجام به کمپ دیوید رفت تا صلحی جداگانه با اسرائیل امضا کند، فتوایی از الازهر صادر شد که این گام وی را ستود و به آن مشروعیت دینی بخشید.
وقتی استعمارگران قدیمی غرب به سرکردگی آمریکا در شرم الشیخ نمایش بزرگی یعنی گردهمایی سران کشورها برای مبارزه با تروریسم، با همکاری بی رحمترین و بدترین تروریست ها یعنی حاکمان اسرائیل ترتیب دادند و هدف را ایران تعیین کردند، تا بعد نوبت لیبی و... برسد، می بینیم همان حکمرانان عرب برای اجابت خواستۀ سرورشان آمریکا می شتابند و با پای خود می روند تا یکی پس از دیگری (به استثنای سه نفر از رهبران مسلمانان) خودشان را در تل آویو در مقابل حکام اسرائیل خوار کنند.
آیا علمائی که مرا متهم می کنند، برضد کنفرانس سران شرم الشیخ اعتراض نموده اند؟ آیا پس از کشتار تروریستی برضد مسلمانان به هنگام برگزاری نماز بدست اسرائیلی ها، به اجلاس جهانی جهت همبستگی با فلسطینیان دعوت کرده اند؟ «نه متأسفانه بکلی ساکت شدند.
آیا سازمان بین المللی تجارت (گات) را محکوم کرده اند یا صندوق بین المللی پول که دستورالعملهایش تسلیم و وابستگی را بر جهان سوم تحمیل می کند؟ خیر! زیرا سروران آمریکائی شان چنین اجازه ای به آنها نداده اند.
دل مشغولی اساس آنها مخدوش کردن گفته های گارودی است، تنها پاسخ من به آنان کتابی است که در آن تاریخ اسلام را خلاصه کرده ام یعنی کتاب «عظمت و شکست مسلمانان ـ 1996» است که در آن ایمانم به اسلام و ستیز من علیه حکمرانان سیاسی که آن را نجس می کنند، یادآور شده ام.
کشورهای عربی که چنین حکمرانانی بر آنها حکومت می رانند که این قشر از روحانیون را در خدمت خود دارند اسلام را تحریف می کنند. اسلام عظمت و تابش جهانی خود را باز نمی یابد مگر آنگاه که ملت ها آن حکمرانان و حامیان آمریکایی شان را به سوی کشور خودشان اخراج نمایند و به همراه آنان در کیف هایشان، حکمرانان نااهل و ناشایسته و علمایی که با آنها همکاری کردند را حمل کنند.
آنگاه اسلام شادابی و بالندگی خویش را که در قرن اول هجری داشته است باز می یابد و نیروی تجدیدی همیشگی اش را در جهت شکوفایی و احیای علوم دینی بدست می آورد... علوم غزالی بزرگ و نیز تجدید بنای اندیشۀ دینی اسلام محمد اقبال و آقایان گرامی ام چون افغانی، محمد عبده، رشید رضا، حسن البنا، ابن باریس و مالک بن نبی و برادری که تا مرگ با اخلاص است: محمود ابوسعود که سعی می کنم به عنوان شاگردی بااخلاص راهش را ادامه دهم ـ و همزمان ـ در اندلس در قرطبه (کارتاژ) پایتخت خلافت در غرب و در برج کالاهورا تنها موزه ای را در اسپانیا جهت یادآوری چهرۀ واقعی اسلام اندلسی تأسیس نمودم که سالانه 100000 نفر از آن دیدن می کنند، و در فرانسه و ایالات متحده و تمامی کشورهای غربی برضد گروه فشار صهیونیستی مبارزه می کنم و جنایت ها را محکوم و رسوا می سازم.
اینگونه اعتقاد دارم که به عنوان یک مسلمان بااخلاص نسبت به قرآن انجام وظیفه می کنم، قرآنی که بی وقفه ما را به خدمت خدا دعوت می کند، خدایی که از آفرینش و تجدید آفرینش جهان باز نمی ایستد.
وفاداری به اسلام به معنای نگهداری خاکستر نیست بلکه با حمل مشعل و انتقال آن از نسلی به نسلی دیگر است. رجا گارودی»
***
... گارودی در سفری که به دعوت ما برای شرکت در کنگره بزرگداشت سید جمال الدین حسینی به ایران آمده بود، سخنرانی جالبی درباره شخصیت ضد استعماری ـ ضد ارتجاعی سید ایراد نمود که مورد توجه حضار قرار گرفت..
او چند بار دیگر نیز به ایران آمده بود و یک بار هم در سال 1999 م ـ 1377 ش ـ به تهران و قم آمد و مورد استقبال مقام معظم رهبری و در قم آیت الله مصباح قرار گرفت.. و در سال 2006 م هم دانشگاه تهران دکترای افتخاری در رشته تاریخ را به او اهداء کرد. روژه گارودی که نام خود را پس از اسلام آوردن به «رجا گارودی» تغییر داده بود و در جنوب پاریس، در کنار همسر مسلمان فلسطینی خود زندگی می کرد، در تاریخ 24 خرداد 91، در 99 سالگی درگذشت و البته امپریالیسم خبری، در غرب آزاد! درگذشت او را مورد پوشش خبری قرار نداد. از رجا گارودی.
دهها کتاب و صدها مقاله در زمینه های مختلف، به یادگار مانده است که خوشبختانه بعضی از آن ها در سال های اخیر، به فارسی ترجمه شده اند:
«امریکا، سردمدار انحطاط»، «در شناخت اندیشه هگل»، «رقص زندگی»، «زنان چگونه به قدرت می رسند؟»، «امریکا ستیزی چرا؟»، «هشدار به زندگی»، «محاکمه آزادی»، «پرونده اسرائیل و صهیونیسم سیاسی»، «محاکمه صهیونیسم اسرائیل»، «عظمت و شکست مسلمانان»، «حق پاسخ گوئی»، «وعده های اسلام» و «اسلام دین آینده» و...