پیروزی کنونی مردم مصر، پیروزی نهایی نیست، بلکه صرفا پیروزی بر یک نظام دیکتاتوری سفاک و وابسته است؛ و انشاءالله با تغییر شاکله فعلی و از بین رفتن سلطه ژنرال های ظالم ـ که به جای سرهنگ های قاتل نشسته اند ـ و برگزاری انتخابات و اجرای مواد قانون اساسی اصلاح شده جدید، مردم مصر به پیروزی نهایی و آرمانی خود خواهند رسید… یعنی علاوه بر حذف حسنی مبارک و چند مهره شناخته شده باند مافیایی رژیم وی، باید پس مانده های رژیم، به تدریج و طبق قانون جدید برکنار شوند و نسل جدیدی از فرهیختگان و جوانان مسلمان مصر، اداره امور کشور را در دست بگیرند که در این صورت پیروزی کامل تحقق خواهد یافت.
البته توطئه ها برای استمرار و بقای سلطه عناصر رژیم سابق ادامه دارد ولی واکنش های اخیر انفعالی آمریکا و اسراییل در قبال موضع گیری های مسئولین دولت کنونی نشان دهنده آن است که مسیر حوادث در مصر، بر وفق مراد آنان نیست و این می تواند نکته مثبتی در ارزیابی مسائل کنونی باشد. و به عبارت دیگر: با توجه به موضع انفعالی امریکا و اسرائیل و ارتجاع عرب ـ تبلور یافته در رژیم منحط آل سعود ـ و سردرگمی همۀ آنها در قبال پیدایش چنین موج عظیم مردمی، که هرگز سرکوب آن مقدور نیست، نتایج درخشان بیشماری نصیب ملت های مسلمان منطقه خواهد شد.
توجه به شرایط داخلی کشورهائی نظیر مصر و تونس، در زمینه های عقیدتی و سیاسی یکی از ضروریات رسیدن به یک نتیجه مثبت و منطقی است… توقع داشتن از رهبری حرکت های اسلامی این کشورها، که مانند انقلاب اسلامی ایران وارد میدان شوند، همراه با مصلحت و حکمت نیست… هر کشوری، شرایط ویژه خود را دارد. باید اجازه داده شود که مردم و رهبری حرکت های اسلامی، به دور از شعار و جنجال، در راستای اهداف اسلامی خود به پیش بروند تا با شتاب زدگی و یا چپ گرائی غیرمسئولانه، با آثار نامطلوبی روبرو نشوند…
فکر می کنید نخبگان اسلام گرای مصری به خصوص گروه هایی چون اخوان المسلمین، در شرایط فعلی مصر توانایی تأثیرگذاری مثبت بر روند تحولات این کشور را خواهند داشت؟
به اعتقاد من جمعیت اخوان المسلمین مصر و جمعیت النهضه تونس ـ که هر دو از سازمان یافته ترین گروه های سیاسی این دو کشورند و ریشه در عمق جامعه دارند ـ کارگردان اصلی انقلاب، پس از آغاز قیام خودجوش توده ای مردم بوده اند و هستند.
اخوان و النهضه ـ که شباهت بسیار در اندیشه و عملکرد به سازمان اخوان مصر دارد ـ با استفاده از تجربه های پیشین و در نظر گرفتن علل و عوامل سرکوب پیروزی «جبهه نجات اسلامی» الجزائر توسط ژنرال های فرانکوفیل، این بار نمی خواهند خود در صحنه اصلی ظاهر شوند تا با تثبیت اوضاع و اجرای قانون مورد قبول اکثریت، بتوانند از طرق قانونی به اهداف خود برسند و به اداره امور بپردازند که به نظر من تاکتیک بسیار خوبی است و از «اسلام هراسی» غرب هم می کاهد و از اجرای واکنش های منفی و ضد مردمی آنان، جلوگیری می کند.
در تأثیرگذاری مثبت این دو سازمان در عرصه سیاسی مصر و تونس، جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست، زیرا که علی رغم فشار و اختناق و سرکوب سرهنگ جمال عبدالناصر و حبیب بورقیه در طول دهه های پیشین، این دو حرکت توانسته اند همچنان سازماندهی نیرومند خود را حفظ کنند و اکنون نیز با توجه به پشتیبانی مردم، می توانند نقش اساسی خود را در اداره کشور و تشکیل حکومتی جدید، به خوبی ایفا کنند، به ویژه که هر دو سازمان از کادرهای برجسته و ارزشمندی در داخل و خارج، بهره مند هستند که می توانند با به کارگیری آن ها، به اهداف اصلی و آرمانی خود دست یابند و در سازندگی کشور به نتایج چشم گیری برسند.
نخبگان مصر و چهره های علمی و دانشگاهی این کشور که به عنوان مرجع علمی جهان اهل سنت هم مطرح است، چه نگاهی نسبت به روابط با ایران به عنوان قطب علمی و سیاسی جهان تشیع دارند؟
مصری ها اعم از توده های مردمی و نخبگان و اندیشمندان و شیوخ الازهر و حتی سیاستمداران، در اکثریت خود هوادار برقراری روابط حسنه با ایران اسلامی و تقریب بین مذاهب سنی و شیعی هستند و ارزش خاصی برای همکاری و تعاون بین دو کشور، در همه زمینه های علمی و مذهبی قائل هستند... و اگر برنامه ریزی دقیقی با حفظ اصل «احترام متقابل» انجام پذیرد، می توان آینده درخشانی را برای جهان اسلام و مسأله وحدت شیعه و سنی و تقریب بین مذاهب و رفع اختلافاتی که سلفی های وهابی وابسته به آل سعود سعی دارند آنها را در بلاد اسلامی گسترش دهند، پیش بینی کرد.
با توجه به ابراز علاقه طرف مصری برای احیای روابط، جمهوری اسلامی ایران برای ارتباط با دولت آتی مصر چه ملاحظاتی را باید در نظر بگیرد؟
آقای عمرو موسی و مرحوم احمد ماهر، دو وزیر امور خارجه مصر، در دوران حسنی مبارک، در دیدارهای مکرری که با آن ها داشتم، علاقه وافری به برقراری روابط حسنه وسیع با ایران ابراز می کردند و واقعاً هم برای ارتقای روابط سیاسی در سطح سفارت به جای دفتر حفاظت منافع، می کوشیدند و البته آن دو، علاوه بر دیدارهای خصوصی، در مصاحبه های مطبوعاتی خود نیز آن را ابراز می کردند. ولی متأسفانه همواره تلاش و کوشش آنان و دیگر سیاستمداران و شخصیت های خیرخواه و آگاه مصری، با بن بستی به نام سازمان امنیت و عمر سلیمان روبه رو می شد که نتیجه و ثمرۀ همه تلاش ها را خنثی می کرد، و البته باید یادآور شد که شخص حسنی مبارک، به هر دلیل، دربست در اختیار سازمان و سران آن، به ویژه همین «عمر سلیمان» ـ عامل و یا رابط مستقیم موساد و سیا ـ قرار داشت و شاید بتوان گفت که بدون اجازه آن ها آب هم نمی خورد!
برخلاف عمرو موسی و احمد ماهر، وزیر خارجه بعدی حسنی مبارک، به نام احمد ابولغیظ متأسفانه در قبال ایران اسلامی روش منطقی و دوستانه ای انتخاب نکرد. او به هر بهانه ای، به طور ناشایسته و غیراخلاقی، از ایران بدگویی می کرد و حتی در مورد پیشنهاد صریح بعضی از مسئولین کشور ما درباره برقراری روابط سیاسی در سطح بالا، واکنش منفی و طلبکارانه ای از خود نشان داد و مدعی شد که مصر علاوه بر مسأله خیابان خالد اسلامبولی و غیره! شرایط دیگری هم برای مذاکره دارد که ایران باید آن ها را بپذیرد!
البته این لحن، به نظر من ناشی از «عجله» دوستان ما در ایران که علاقمند برای برقراری روابط حسنه کامل بود، زیرا مصری ها خیال کردند که ایران در شرایط و مرحله ای قرار دارد که باید از آن «باج گیری» کرد! در صورتی که پیشنهاد ایران در واقع از روی حسن نیت بود؛ گرچه از نظر من، نتیجه یک شناخت کارشناسی شده از موضع و روش مصر در قبال ایران، نبود.
اکنون آقای نبیل العربی، که به عنوان وزیر امور خارجه جدید مصر منصوب شده است، در گفت و گوها و سخنان متعددی به برقراری روابط کامل سیاسی با ایران تصریح کرده و در موردی به طور شفاف گفته است: «ایران یکی از کشورهای همسایه مصر به شمار می رود و ما روابط تاریخی درازمدتی با آن داریم و ما در صدد هستیم که فصل تازه ای بین تهران و قاهره آغاز شود و قاهره آمادگی ارتقای روابط در سطح سفارت را دارد.» در مصاحبه دیگری آقای نبیل العربی می گوید: «ایران پس از انقلاب 1979، در پی ایفای نقش تأثیر گذاری در منطقه بوده و این حق ایران است اما این نقش نباید این کشور را به دشمن تبدیل کند»!
این البته نمونه ای از اظهارات آقای نبیل العربی در رابطه با ایران است و این به خوبی نشان می دهد که مسئولان فعلی وزارت خارجه کشور مصر، تحت تأثیر خواست عمومی مردم، در سیاست قبلی خود نسبت به ایران تجدیدنظر کرده اند و ایران اسلامی هم باید از این فرصت با مراعات اصول: عزت، حکمت و مصلحت، و بدون تعجیل بی مورد، استفاده کند وبا ایجاد مقدماتی متعین و حساب شده در ایجاد این روابط کوشا باشد.
یعنی جنابعالی معتقدید که با سقوط رژیم مبارک و موضع گیری اعضای غرب، مصر آینده در مسیر صحیح و در راستای اهداف مردم مسلمان قرار خواهد گرفت؟
همانطور که اشاره کردم از هم اکنون، و پس از اظهارات دوستانه آقای نبیل العربی، امریکا و اسرائیل به جنب و جوش افتاده و در حال تهیه طرحی برای تخریب وضع هستند. سیا و موساد در گذشته و دوران حسنی مبارک، همیشه در تخریب روابط بین مصر و دیگران و ادامه قطع آن با ایران در تلاش بودند و متأسفانه وابستگی کامل حسنی مبارک و ایادی او، بویژه عمر سلیمان، به دستگاه های اطلاعاتی امریکا و اسرائیل، در موفقیت دشمنان، نقش اصلی را بازی می کرد. تا آنجا که آقای نبیل العربی در گفتگویی با شبکه ماهوره ای «دریم» ـ مصر ـ به این نکته اشاره کرده و به صراحت گفت: «اسرائیل روزگاری خیلی کارها می توانست انجام دهد اما اکنون «گنج مبارک» برای اسرائیل دیگر وجود ندارد!» و البته همه می دانیم که حسنی مبارک با دادن چراغ سبز به اسرائیل در حمله به «غزه» و سپس بستن کامل مرز «رفح» و حتی ایجاد دیوار فولادین سی متری در مرز، برای جلوگیری از تونل سازی جوانان فلسطینی و رسیدن غذا و دارو به مردم محاصره شده در غزه، در قتل عام مردم مظلوم فلسطینی به عنوان شریک جرم و جنایت اسرائیل، نقش اصلی را بازی کرده است...
و در اسنادی که چندی قبل در مطبوعات عربی منتشر گردید، معلوم شد که حسنی مبارک در حمله تجاوزکارانه اسرائیل به لبنان و بمباران شهرها و قتل عام مردم بی گناه آن کشور هم باز نقش تحریک کننده و خائنانه ای را به عهده داشته و حتی پس از آنکه اسرائیل از نتیجه ادامه حمله، به علت مقاومت باور نکردنی حزب الله ناامید شده بود، حسنی مبارک پیام فرستاده بود که: «نصف راه را رفته اید!، بقیه راهم بروید!» اما مقاومت مردم لبنان، اسرائیل و حسنی مبارک را از ادامه راه بازداشت!..
نقش کشورهای غربی و به خصوص همسایه ناشایست مصر یعنی رژیم جعلی اسراییل را در روند روابط این کشور با ایران چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا دولت جدید مصر باید از میان ما و اسراییل یکی را انتخاب کند؟
باید پذیرفت که در گذشته، عدم انسجام در امر دیپلماسی خارجی ما و دخالت های عناصری خارج از کادر مسئول سیاست خارجی کشور ناشی، از عدم مراعات عزت، حکمت و مصلحت بوده است.
به نظر من دیپلماسی ما نه تنها در مسأله تونس و مصر، بلکه در کل تحولات منطقه نتوانست واکنش مثبت و فعالی، با دقت و سرعت لازم از خود نشان دهد و حتی از اعزام عناصری که سوابق دیرینه با مسئولین و کارگردانان کنونی این کشورها دارند، برای گفت و گو و ابراز همدردی و اعلام آمادگی برای همکاری و تعاون در رفع مشکلات به وجود آمده، عاجز و ناتوان ماند!
البته اعزام چند خبرنگار و گزارشگر تلویزیون به یکی دو کشور بسیار مفید و ستودنی است، ولی این امر، با شرکت و حضور عینی در صحنه سیاسی تفاوت آشکاری دارد. تحولات منطقه از تونس و مصر و بحرین و یمن، تا الجزائر و لیبی و... به نوعی سونامی اجتماعی پس از یک زلزله سیاسی حداقل 10 ریشتری! بود. بنابراین به یک تحرک سریع و اساسی برای پیش گیری از صدمه های احتمالی نیاز داشت ـ و دارد ـ .
به عبارت روشن تر: در مقابل توطئه دشمن، اعم از محافل امپریالیستی ـ صهیونیستی و یا عناصر ارتجاع فاسد عرب، که به تعبیر قرآن «اشد کفرا و نفاقا» هستند، ما باید علاوه بر دیپلماسی رسمی به نوعی دیپلماسی فعال غیر علنی که مشکل ملموس عینی ـ حضوری می داشت، روی می آوردیم و با تلفیق پشتیبانی و پوشش خبری مناسب، با سیاست تعاون عملی، در همه زمینه ها، به یک مرحله تکمیلی تأثیرگذار می رسیدیم.
متأسفانه عدم توجه به نظریات کارشناسی کسانی که سالیان دراز علاوه بر حضور عینی، درباره مسائل منطقه تحقیق و مطالعه میدانی داشته اند، موجب شد که در عمل دیپلماسی ایران اسلامی به میزان کافی و کامل فعال و تأثیرگذار نباشد. و از سوی دیگر اظهارنظرهای متضاد و یا تحریک آمیز بعضی از مقامات غیرمسئول، نتیجه معکوس نصیب ما ساخت.
امیدوارم دوستان مسئول کنونی دیپلماسی کشور، که البته با ایجاد دگرگونی غیرمنتظره در ساختار آن، به طور موقت دچار رکودی خاص گردیده، از این صراحت ما نرنجند که دیپلماسی ما از تحولات منطقه اصولا عقب ماند و حتی در عمل نتوانست تحلیل جامع و کاملی برای جلوگیری از اجرای توطئه ها و مصادره انقلاب ها، تهیّه و ارائه دهد!
ایران، مصر و ترکیه سه کشور بزرگ حوزه تمدن اسلامی هستند. در سال های اخیر شاهد رشد روزافزون روابط ایران و ترکیه به عنوان دو دولت اسلام گرای منطقه بوده ایم. اگر با این تحلیل موافقید، به نظر شما پیوستن یک ضلع دیگر تمدن اسلامی یعنی دولت اسلام گرای احتمالی در مصر به ایران و ترکیه چه تأثیری در شرایط خاورمیانه خواهد گذاشت؟
همکاری ایران با کشورهای اسلامی مهم منطقه، مانند مصر و ترکیه، با توجه به گرایش های جدید آن دو کشور، می تواند نقش تأثیرگذاری در زمینه های گوناگون مذهبی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی در جهان اسلام و عرب داشته باشد. حداقل ثمر این همکاری، خنثی کردن توطئه های دشمنانی است که می خواهند با نفوذ در ارکان بعضی از دولت ها، به اهداف نامشروع و ضد مردمی خود در منطقه برسند. اگر نوعی وحدت منطقی و همکاری فعال بین این سه کشور به وجود آید، نه تنها شرایط منطقه خاورمیانه بلکه شرایط عمومی جهان عرب و اسلام ـ در آفریقا و آسیا ـ به نفع ملت های آن، تغییر خواهد یافت. امیدواریم که پس از تشکیل دولت جدید اسلام گرای مصر، و تعدیل بعضی از مواد قانون اساسی دولت ترکیه، اتحادی موفق بین این سه کشور به وجود آید و به تدریج کشورهای دیگر ـ مانند تونس و لیبی و یمن و... ـ نیز به آن بپیوندند.
گویا آقای نبیل العربی هم خواستار تغییر نام خیابان «خالد اسلامبولی» شده است؟ نظر شما در این زمینه چیست؟
در مورد انتخاب بین تغییر نام خیابان خالد اسلامبولی و یا ادامه قطع روابط 150 میلیون مسلمان مصر و ایران، بی تردید بنده با آن تغییر موافق خواهم بود.
انور سادات عنصر خائن و مزدوری که قرارداد کمپ دیوید را امضاء کرد و امام خمینی (رحمت الله علیه) برای تقبیح این عمل زشت و ننگین، بحق دستور قطع رابطه را داد، به سزای عمل نکبت بار خود رسید و سپس ادامه دهنده راه او، یعنی حسنی مبارک نیز با خفت و ذلت از کار برکنار شد، دیگر چه توجیه منطقی برای ادامه امر (اگر موجب ادامه قطع رابطه 150 میلیون مسلمان می شود) می توان ارائه کرد؟ اگر ما آثار مثبت و فراوان ارتباط رسمی و در سطح بالا با مصر را داشته باشیم، می توانیم اولا برادران مصری را در تصحیح مسیر خود یاری دهیم و ثانیاً در جلوگیری از اجرای نقشه های آمریکا و اسراییل در آفریقا و جهان عرب و اسلام نقش عمده ای داشته باشیم و ثالثا با همکاری فرهنگی ـ مذهبی مشترک، توطئه تبشیر ـ مسیحی گری غربی ها و یا سلفی گری وهابیان آل سعود را خنثی کنیم.
از سوی دیگر باید متأسفانه اشاره کنیم که رهبران اصلی این گروه جهادی که خالد اسلامبولی عضو آن بود، پس از تحمل سالیانی دراز زندان، گویا به بازنگری افکار خود پرداختند و به قول خودشان ضمن تصحیح مواضع خود و پذیرش «حاکم» در کشور، به عنوان «اولی الأمر»! ، چندین جلد کتاب در اثبات صحت راه جدید خود، تألیف و منتشر ساختند.
از جمله افکار انحرافی گروه «جماعت اسلامی»، «رافضی» نامیدن شیعیان بود که در واقع با نوعی «تکفیر»! همراه بود و از سوی دیگر «شیخ کرم زهدی» ـ رئیس مجلس شورای جماعت ـ همراه دکتر ناحج ابراهیم، از اعضای برجسته و مرکزی گروه، در یک مصاحبه رادیویی مفصل با خانم لولاخرساء، در برنامه «الحیاة والناس» اعدام انور سادات را اشتباه خوانده و ضمن تبرئه او به عنوان «اولی الامر» حتی او را شهید نامیدند این موضوع در تاریخ 24 تیر ماه 1382 (15 جولای 2003 میلادی) در هفته نامه «الیوم السابع» چاپ قاهره هم که به سردبیری ولید مصطفی منتشر می گردید، منعکس شد که: «الرئیس محمد انور السادات، مات شهیداً»!. البته باید اشاره کرد که عبودالزّمر و برادر ایمن الظواهری از اعضاء برجسته جماعت اسلامی که علیرغم پایان یافتن دوره سی ساله محکومیت، همچنان به دستور حسنی مبارک در زندان مانده بودند و پس از انقلاب اخیر توسط مردم آزاد شدند، با تغییر مواضع دوستان خود موافقت نکردند و در مورد اعدام سادات، گفتند که «به وظیفه شرعی خود عمل کرده اند...»
البته این نوع تغییر موضع و ابراز عقیده متضاد با اندیشه قبلی، به هیچوجه توجیه نیست و بهرحال من فکر نمی کنم که ادامه قطع روابط، آن هم به خاطر نام یک خیابان، که دیگر تأثیر مثبت سابق را در ایران و جهان اسلام ندارد، صحیح باشد، بلکه نوعی، صدمه زدن به اهداف وحدت طلبانه نظام اسلامی ایران خواهد بود.
همکاری و تعاون همه جانبه با مسلمانان مصری، پس از سقوط باند مافیایی باقیمانده از رژیم مبارک و به روی کار آمدن دولتی مستقل و آزاد، که بی تردید اسلام گرایان در آن نقش عمده و اساسی خواهند داشت، یک ضرورت تاریخی است و هرگونه مقدمه و بسترسازی مشروع را واجب می سازد.
البته این یک نظریه کارشناسی، پس از حضور عینی در مصر و تماس مستقیم با گردهمایی سیاسی ـ مذهبی و پی گیری و بررسی امور مصر به مدت نیم قرن! است… و تصمیم گیری نهایی به عهده کسانی خواهد بود که «یستمعون القول فیتبعون احسنه». والله العالم!