... پس از این گفتگوها، من سخن از كودتاى 28 مرداد و دستگیرى ایشان را به میان آوردم و ماجراى مصاحبه ایشان علیه شاه و سپس توقیف و زندانى شدن و بعد هم تبعید ایشان به رم را پرسیدم كه آقاى امینى به علت بیزارى مطلق از سیاست (به مفهوم مصطلح آن) گفت: من سعى دارم كه حوادث دردناك سیاسى را فراموش كنم. البته مرور زمان و كبر سن، تا حدودى به من كمك كرده است و بقیه را هم خودم به فراموشى مى سپارم و من از روز ورود به رم (پس از سال 32) تصمیم گرفتم كه هیچ دخالتى در این امور نكنم و با خود عهد بستم كه چون مسلمانان رم و ایتالیا مسجد و مقبره اى ندارند، این دو فریضه را انجام دهم و خوشبختانه دومى را مدتهاست كه توانسته ام با كسب اجازه و تهیه زمین، آماده كنم، اما اولى با مشكلات ادارى عجیب و غریبى رو به رو شده كه ما مدت دوازده سال است كه با آن دست به گریبانیم و انشاءالله با كمك شما و وعده اى كه عالى جناب پاپ به شما داده است، بتوانیم این مشكل را پشت سر بگذاریم و مسجد را هم بسازیم (داستان گفتگوى ما با پاپ و سرانجام آغاز كار ساختمان مسجد و سوء استفاده تبلیغاتى «رابطه; العالم الاسلامى» در ساختن آن كه با كمك و همكارى همه كشورهاى اسلامى انجام پذیرفته و اكنون رو به اتمام است، در فرصت دیگرى با اسناد و مدارك، شاید براى خوانندگان عزیز، نقل شود.)
من به آقاى امینى گفتم: «بیزارى از سیاست حتى از نوع كثیف و مصطلح آن، منافاتى با اظهار حقایق و شهادت براى ثبت در تاریخ، ندارد. شما در آن بحران، وزیر دربار بودید، با مصدق هم رابطه خویشى داشتید - هر دو از خاندان قاجار بودند!- پس از فرار شاه هم مصاحبه اى علیه او ترتیب دادید كه به همین دلیل پس از كودتا و مراجعت شاه، زندانى شدید و بعد هم تبعید همیشگى به رم و آن هم به این دلیل كه شاه در آن فرار، مجبور شده بود به رم بیاید و چون در رم، این چند ساعت! بر او خوش نگذشته بود، خواسته از شما هم انتقام بگیرد و شما را به اینجا فرستاده است.
آنچه كه مهم است، نقش اخوى شما، على امینى، در این كودتا است. البته از نظر من، به عنوان یك كارشناس و محقق تاریخ معاصر، خود آقاى مصدق السلطنه، پیشاپیش با عملكردهاى انحصار طلبانه، زمینه پیروزى كودتا را فراهم كرده بود. در دوران حكومت این آقایان، در آن زمان، شخصیت ها، گروهها، حركتها و سازمانهاى اسلامى به وجود آورنده نهضت، یكى پس از دیگرى زندانى، متهم، سركوب و منزوى شده بودند. به طور طبیعى هر نهضتى كه پایگاه توده اى خود را از دست بدهد، دیگر «استحضار به پشتیبانى مردم»، سودى نمى تواند داشته باشد همانطور كه دیدیم پس از سركوبى فدائیان اسلام، و زندانى كردن 16 ماهه رهبر آن توسط این آقایان دمكرات منش!، نوبت به متهم ساختن آیت الله كاشانى رسید كه در واقع نقش اصلى را در مردمى ساختن نهضت، به عهده داشتند. و چون ایشان هم توسط این آقایان، متهم و خانه نشین شد و استبداد سیاسى با كسب اختیارات تام، استقرار یافت، دیگر حتى اگر مصدق هم به نامه مورخ 27 مرداد آیت الله كاشانى اهمیت مى داد و آن را با «استحضار از پشتیبانى مردم»! رد نمى كرد، پیروزى كودتا، تقریباً، اجتناب ناپذیر بود، چرا كه زمینه، از لحاظ مقدمات خاص اجتماعى ـ سیاسى براى این كار قبلا با توجه به نوع عملكرد خود این آقایان، آماده شده بود.
آقاى ابوالقاسم امینى با كلمات مؤدبانه اى گفت:« قربان! شما ماشاءالله جوان هستید و پرشور و من از این مراحل گذشته ام. به علت عمل قلب، اكنون قلب من با باطرى كار مى كند و در خود، توان شما را نمى بینم كه مسائل تاریخى را تجزیه و تحلیل كنم و یا بتوانم كتابى بنویسم. این، به عهده كسانى است كه قدرت آن را دارند. خداوند هم تكلیف به مالایطاق نفرموده است...». گفتم: «اجازه بدهید. مطلب شما درست است و من از جناب عالى توقع ندارم كه بنشینید و خاطرات روزانه خود را در دوران ولایت و امارت و وزارت و سپس تبعید سى ساله، بنویسید; اما این توقع را دارم كه در یك گفتگوى دوستانه، حقیقت دخالت اخوى، على امینى، را در كودتاى امپریالیستى 28 مرداد توضیح دهید و سپس به من هم این اجازه را بدهید كه آن را آن طور كه خودتان نقل مى كنید، در جایى به مناسبتى نقل كنم. گرچه این دیگر حق شخصى نیست، ولى من اخلاقاً خود را موظف مى دانم از هر كسى كه مطلبى مى پرسم و نقل آن انعكاس خاصى مى یابد، استجازه هم بكنم. به هرحال، مقصودم آن است كه آیا آنچه از قول شما، در سال 1340، در رابطه با نقش برادرتان نقل شده است، صحت دارد یا نه؟ و آیا من مى توانم نامه تاریخى آن زمان شما را كه به دست فراموشى سپرده شده است، چاپ كنم؟»
آقاى امینى گفت: «قربون جدت برم» !من متشكرم كه شما امانت را تا این حد مراعات مى كنید. باید بگویم كه آن مطلب، كاملا صحیح است و برادر من كه البته مشرب سیاسى ما، با ایشان هیچ وقت یكى نبوده است ، متأسفانه واسطه این امر بوده و الآن هم فعالیتهایش را من كاملا بى فایده مى دانم و اخیراً هم به او تلفن كردم كه عملكرد و روشهاى گذشته ایشان براى خاندان ما كافى است و سر پیرى، دیگر این غوغاها چه فایده دارد؟ و او در پاسخ مى گفت: «خود من هم مى دانم كه دیگر وضع برگشته، ولى این كارها را فقط براى مشغولیت انجام مى دهم و در واقع نوعى دلخوش كنك است. به هرحال، من نسخه اى از نامه اى را كه در ژوئن 1961 میلادى براى روزنامه «باختر امروز» چاپ خارج نوشته بودم، براى شما مى فرستم،(12 ) این در واقع، مطلب مورد نظر شما را دارد. البته دوست دیگرى هم از لندن اخیراً طى نامه اى از من خواسته بود كه خاطرات خود را بنویسم كه متأسفانه نتوانستم. اگر براى تكمیل مطلب بخواهید آن نامه را هم مى توانید ضمیمه نامه اول كنید».
پس از این گفتگو، سخن باز به موضوع اصلى، ساختمان مسجد رم، كشیده شد و آقاى امینى با مسرت خاصى درباره آغاز این امر و دفع مشكلات آن، مطالبى نقل كرد. و بعد هم گزارش مشروحى، درباره سابقه امر و اقدامات انجام شده، همراه نامه اى براى من فرستاد كه اصل گزارش ایشان، درباره مسجد رم، همان وقت به مركز ارسال شد.
من به شهادت دوستان و آشنایان كه با هم در سیاست همكارى داشتیم، هیچ وقت با برادرم، دكتر امینى، در یك راه نبودیم. او در طریق سیاست نظرهاى دیگرى دارد و من راه دیگرى پیموده ام، بنابراین، هرگز مدافع سیاست او نیستم، ولى آنچه مى خواهم توضیح دهم مربوط به این قسمت از مقاله است كه مى نویسد: «او وزیر دارایى كابینه زاهدى بود كه پس از بركنارى مصدق قدرت را به دست گرفت. همین كابینه، عاقد قرارداد نفت بود و پنج میلیون دلار از كنسرسیوم به عنوان دستمزد دریافت داشت. نخست وزیركابینه بعد رسماً طى نامه اى كه در پارلمان ایران نیز خوانده شد، ادعا كرد كه تنها دو میلیون دلار از این پول به عنوان دستمزد به امینى پرداخت شده است.»
براى روشن شدن مطلب، من باید یكى از اسرار عالیه دولتى را فاش كنم; زیرا اگر غیر از این باشد ، متأسفانه سرّى را به گور برده ام كه دور از انصاف و جوانمردى است. وقتى در دربار بودم یكى از دوستان كه نامش را نمى برم و فعلا در اروپاست، حامل پیامى از یكى از سفراى دول بیگانه بود و نزد من آمد. - باید عرض كنم كه این شخص، منظورى جز در میان گذاردن مطالب از لحاظ روابط دوستانه كه با آن سفیر داشت ابراز نداشت - و عنوان كرد كه آنها حاضر هستند پنج میلیون دلار براى مخارج یا براى دستمزد به شرط این كه اقداماتى براى سرنگون كردن دولت شود، بپردازند و عقیده دارند كه این كار باید به وسیله برادر شما، سرتیپ محمود امینى، كه رئیس ژاندارمرى وقت بود، انجام شود. من عنوان كردم تصور نمى كنم سرتیپ محمود امینى، این وظیفه را تعهد كند. او اصرار كرد كه با مشارالیه صحبت شود، زیرا باید جواب داده شود. من با سرتیپ امینى مذاكره كردم و ایشان رد كرد. البته این مذاكرات و مباحثات به این اختصار نیست كه امروز مى نویسم و حاشیه زیاد دارد كه از موضوع روزنامه خارج است.
خلاصه جریان بعدى را همه مى دانند و امروز دیگر مطلبى نیست كه بر كسى نهفته باشد و منجر به سقوط دولت شد. من هم پس از حبس سیاسى به تبعید به رم آمدم تا زمانى كه دكتر امینى به سمت سفیر ایران در آمریكا منصوب شد و در عبور از رم دیدارى دست داد و ضمن بحث از جریان، من اشاره به این مطلب كردم. ایشان گفت: «پنج میلیون دلار پرداختند و بعد نخست وزیر وقت، زاهدى، از من پرسید: پنج میلیون دلار چه شد؟ ایشان فشار آورد كه این براى مخارج بوده است. من ناچار شدم به پرداخت كننده مراجعه كنم. آنها دو میلیون دیگر دادند كه به آقاى زاهدى تحویل شد». پس به عقیده من باید این مطلب روشن شود اگر دكتر امینى خود را نوه امین الدوله، صدراعظم، مى خواند كه زیر نامه دستور پادشاه وقت، همان مظفرالدین شاه، كه نوشته است: «امین الدوله، من ناخوش هستم و ناگزیر باید براى معالجه به مسافرت اروپا بروم شما قرض از روسها بكنید كه من بتوانم این مسافرت را انجام دهم»، نوشته: «اعلیحضرت، راضى نشوید كه ایران زیر بار قرض خارجى رود و من افراد این مملكت را سرانه به یك پول به روسها بفروشم». اگر دكتر امینى خود را زاده این مرد مى داند، باید برحسب وظیفه بگوید كه این پول چه شده و به كى داده شده و به چه مصرفى رسیده است. ولو این كه به ارزش از دست دادن كرسى صدارت ایشان تمام شود. او باید این سرّ را براى مردم ایران روشن سازد و از زیر بار ننگى كه براى اسلاف و اعقاب خواهد گذاشت، خود را برهاند.
باید مخبران جراید دولتى داخلى و خارجى از ایشان سؤال كنند كه موضوع چه بوده و براى روشن شدن افكار عمومى، مطلب را چنانچه بوده توضیح دهند. شما هیأت تحریریه، كه نمى دانم كى هستید و در كجا مى باشید و فقط آدرس شما را در سوییس با شماره بانكى شما كه در روزنامه نوشته اید، مى شناسم، وظیفه دارید در جواب مقاله كه نوشته اید، نامه مرا درج كنید. گو این كه این مطلب براى من گران تمام مى شود و با این كه در این گوشه خود را دور از سیاست نگاه داشته و توقعى از هیچ كس و هیچ مقامى و هیچ جمعیت و جبهه ندارم، ولى ناگزیرم این چند كلمه را نوشته و مطلب را تا آنجا كه مى دانم روشن سازم. فقط توقع من از تمام وطن خواهان و جبهه هاى مختلف، این است كه موضوع را دنبال كنند و انتظار من از دكتر امینى، این است كه از این نصیحت غفلت نكند.
از من شنو نصیحت خالص ،كه دیگرى *** چندان دلاورى نكند با دلاوران
دانى كه دیر و زود به جاى تو دیگرى*** حادث شود، چنانكه تو برجاى دیگران
راه صواب رو كه به عالم نبرده اند ***بهتر زنام نیك بضاعت، مسافران
رم ـ 15 ژوئن 1961 - ابوالقاسم امینى
این نامه، به خوبى نقش خائنانه على امینى را در رابطه با كودتاى امپریالیستى 28 مرداد در سال 32، نشان مى دهد و چنان كه قبلا اشاره شد، نایگل وست، در كتاب جدید الانتشار «دوستان» توضیح مى دهد كه انگلستان ،چگونه در این امر، سر آمریكا كلاه گذاشت و با این كه طرح اصلى از سازمان «ام. اى. 6» انگلیس بود، هزینه اجراى طرح را آمریكا پرداخت، ولى در نهایت، آمریكا هم در قراردادهاى نفتى ایران، سهم لازم! را دریافت نمود و البته على امینى عاقد كنسرسیوم هم، ارتباط خائنانه خود را با امپریالیسم ادامه داد. در همین راستا بود كه پس از پیروزى انقلاب اسلامى هم در غرب و با پول امپریالیسم، باند «نجات ایران» را در پاریس براى به اصطلاح مبارزه با حاكمیت مردم و تداوم انقلاب اسلامى ایران، راه انداخت كه طبق نوشته روزنامه «واشنگتن پست» با هزینه ماهانه صد هزار دلار، توسط امپریالیسم، اداره مى شد كه اخیراً به علت عدم كارایى آن، هزینه را تقلیل دادند و حقوق بگیران این باند، به گروههاى دیگر نقل مكان كردند. - شرح این داستان باشد براى فرصتى دیگر - جالب است بدانید كه اكنون گروههاى سلطنت طلب هم، على امینى را مهره اى غیر قابل استفاده مى دانند. و در این رابطه كتابها و نشریاتى هم منتشر ساخته اند، رجوع شود به كتاب «نامهاى ننگین» تألیف تراب سلطان پور چاپ پاریس 1365 و على امینى باباقندى شماره یك نوشته سیاوش بشیرى چاپ پاریس 1360.
حوزه - آقاى ابوالقاسم امینى، فقط به خاطر مصاحبه پس از فرار شاه مغضوب شد، یا علت دیگرى هم داشت؟
استاد - آقاى ابوالقاسم امینى پس از فرار شاه از ایران، نخست به اتهام شركت در كودتاى نافرجام دستگیر و زندانى مى شود. و از زندان نامه اى به دكتر مصدق، كه از خویشان وى بود، مى نویسد كه در آن آمده است: «... از حضرت عالى كسب تكلیف كردم كه از این كار گند كناره جویى كنم موافقت نفرمودید. بالاخره، این جوان آن چه را نباید بكند كرد و با حیله و مكر همه را از من پنهان داشت. من چه مسؤولیتى در قبال عمل خلاف كسى كه خود مسؤول بود و فرار اختیار كرده است مى توانم داشته باشم؟ این گندكارى و این عمل ناجوانمردانه، دستورى است كه خود (لابد از آنجا به رییس گارد داده است) آخرین ضربه بى آبرویى را این جوان به من زد خداوند انشاءالله جزاى او را بدهد. به هرحال، هم آبرویى براى من باقى نماند و هم متهم به خیانت هستم». كفیل دربار ابوالقاسم امینى - این نامه هم در تبعید او شاید بى تأثیر نبود.
حوزه - از خود على امینى شخصاً خاطره اى ندارید؟
استاد - من على امینى را یك بار، آن هم در آغاز دوران به اصطلاح فضاى باز سیاسى، در قم و در منزل حضرت امام دیدم. او پس از نخست وزیرى به دنبال جلب رضایت مراجع قم بود و قلم و كاغذ به دست، به منزل یك یك آقایان مى رفت و تذكرات آنان را یادداشت مى كرد. البته به هیچ كدام هم عمل نكرد. ولى بعد كه اربابش «صداى انقلاب مردم» را شنید، او باز به میدان آمد و به مصاحبه تلویزیونى نشست. او در این مصاحبه به مشكلات و راه حلهاى جامعه رسیدگى مى كرد، علل نارضایتى مردم را چنین تبیین كرد: «مردم آبگوشت مى خواهند، چون دیزى آنها خالى است، ناراضى شده اند و روحانیت هم احترام مى خواهد، همین و بس.» این نوع اندیشه ته مانده اشرافیت ایران و نجات دهنده حاكمیت بود. طبیعى بود كه رژیم، با این ایدئولوك هاى پول مغز، سرنوشتى آنچنان هم داشته باشند. البته امینى، در همان مصاحبه تلویزیونى به نكته اى هم اشاره كرد كه اى كاش ملى گرایان متشرع، به آن توجه مى كردند; امینى گفت:«پس از آن كه من وزیر شدم و قرار بود، قرارداد كنسرسیوم را امضاء كنم، شبى آقاى كاشانى به من تلفن كرد و گفت: «به جاى امضاى قرارداد، استعفا كن» و من گفتم كه شما مرا دعا كنید.»
خوب، همین نكته نشان مى دهد كه مرحوم آیت الله كاشانى، علاوه بر اعلامیه اى كه علیه حكومت زاهدى و نظام كودتا داد، و علاوه بر ارسال تلگرف شكایت به مجامع بین المللى در این زمینه حتى به طور فردى هم در فكر جدا كردن عناصر عمده، از حاكمیت بود كه طبعاً موفق نشد.
حوزه - اشاره اى به «باختر امروز» شد، این همان روزنامه مرحوم دكتر فاطمى نبود؟
استاد - اصل روزنامه كه در دوران ملى شدن صنعت نفت، در ایران منتشر مى شد متعلق به مرحوم دكتر فاطمى بود، ولى پس از كودتا و اعدام وى طبعاً تعطیل شد. اما «باختر امروز» خارج از كشور در سال 1340 در اروپا شروع به كار كرد، ولى زیر عنوان: «مؤسس: شادروان دكتر حسین فاطمى، ارگان جبهه ملى ایرانیان مقیم خارجه». مى توان مطمئن بود از ایرانیان مقیم آمریكا نیز، كسانى دستشان در كار اداره آن بود. در آن زمان، هنوز سازمانهاى جبهه ملى در اروپا و آمریكا تشكیل نشده بودند. این نشریه هم از جانب جبهه ملى در ایران رسمیتى نداشت و ناشرین، آن را «ارگان جبهه ملى ایرانیان» مى نامیدند. وقتى سازمان جبهه ملى در اروپا درست شد، كار از دست «باختر امروز» درآمد و «ایران آزاد» به عنوان ارگان این سازمان شروع به كار كرد. پشتوانه مالى باختر امروز، خسرو قشقایى بود. سردبیر و گرداننده آن هم محمد عاصمى كه پیش از آن تاریخ، عضو حزب توده بود و در آن زمان هم به عنوان توده اى، یا سمپاتیزان حزب توده، شناخته مى شد، اما تظاهر به هواخواهى از جبهه ملى مى كرد.
آقاى عاصمى یكى دو سال بعد به رژیم سابق ملحق شد. درباره میزان مشاركت آقاى شاهین فاطمى، در انتشار باختر امروز، من اطلاعات دقیقى ندارم، ولى با توجه به موقعیتى كه هم از نظر خانوادگى و هم از نظر شهرتى كه به عنوان رهبر «جناح چپ جبهه ملى» - در آن زمان - در آمریكا داشت، مى توانست در جریان كار باشد. بعضى از مقالات باختر امروز در آن زمان بدون تردید توسط اعضاء و رهبران رسمى حزب توده نوشته مى شد، به خصوص، «داود نوروزى» كه در آن سوى اروپا بود و از روشنفكران و رهبران حزب توده به شمار مى رفت. قابل توجه است كه ناشران همین روزنامه مدیران بعدى «ایران وجهان» ارگان باند ضدانقلاب على امینى شدند، با این تفاوت كه دیگر از سوابق على امینى ذكرى به میان نیاوردند، بلكه او رهبرى «جبهه نجات ایران!» شده بود و این روشنفكرنمایان، قلم به مزدان او، كه بعد هم سر از آخور دیگران درآورده اند.
حوزه - به روابط على امینى با آمریكا اشاره داشتید، مدارك خاصى در این زمینه چیست؟
استاد - سولیوان، جملاتى درباره على امینى دارد كه نقل آن، براى شناخت هرچه بیشتر وى، بى مناسبت نخواهد بود و البته با توجه به این جملات، و سوابق على امینى در مسأله كودتا و قرارداد كنسرسیوم و عملكرد او پس از پیروزى انقلاب، ظاهراً دیگر نیازى به مدرك معتبر دیگرى نباشد. سولیوان مى نویسد: «... همزمان با ملاقات هایى كه با شاه داشتم، امینى، را هم ملاقات مى كردم. امینى از این كه شایع شده او مأمور آمریكایى است، ناراحت بود و به همین علت مایل نبود كه ملاقاتها در سفارت یا در منزل او انجام بگیرد. در نتیجه، ما به طور تقریباً محرمانه در خانه یكى از كارمندان قسمت اطلاعات آمریكا ملاقات مى كردیم. این ملاقات هاى «مخفى»، البته از نظر مأموران و همچنین پلیس كه همراه من بودند، پنهان نمى ماند و این سوء ظن را كه امینى واقعاً عامل آمریكاست تقویت مى نمود. و در حالیكه اگر این ملاقاتها به طور علنى در سفارت یا در خانه خود امینى صورت مى گرفت، كمتر ایجاد سوء ظن مى كرد».(13 )
---------------------------------------------------------------------------------