وضعیت اخوانالمسلمین در مدت زمامداری مبارك چگونه بود و چه فراز و فرودهایی را تجربه كرد؟
در طول این مدت سی ساله، آقای حسنی مبارك توسط همین سرتیپ عمرو سلیمان و سرهنگ حبیبالعدلی – وزیر كشور مخلوع- ظالمانهترین روشها را بر ضد اخوان و سازمانهای وابسته به آن اعمال كردند، اما اخوان هرگز از پا ننشستند و به مبارزه خود ادامه دادند. البته در برههای گروهی از جوانان اخوان از مكتب ارشاد درخواست نمودند كه به مبارزه مسلحانه دست بزنند، ولی رهبری موافقت نكرد و در نتیجه «گروههای جهادی» به وجود آمدند كه جدا از اخوان به كارهایی دست زدند. مبارزه اخوان عمدتاً فكری – فرهنگی بود... و اكنون در جریان انقلاب مردم مصر دخالت مستقیم ندارد، اما به گفته رهبری چون اخوان جزو مردم هستند در درون مردم و در همه تظاهرات شركت دارند، ولی انقلاب را «ویژه خود» نمیدانند، بلكه همه مردم مصر، حتی «قبطیها» را هم در آن سهیم میدانند؛ یعنی حركت اخوان رنگ انحصارگرایی ندارد و راز و رمز موفقیت و محبوبیت آن هم در همین نكته نهفته است. اما در مورد اخذ قدرت یا به دست گرفتن حكومت، اخوان این بار نیز مانند گذشته رسماً اعلام كردهاند كه به دنبال كسب قدرت و اخذ حكومت برای سازمان خود نیستند، ولی آمادگی همكاری با همگان برای تغییر بنیادین و سرنگون ساختن كامل رژیم دیكتاتوری 60 ساله افسران آزاد! را دارند و در این راستا وظیفه خود را بهنحو احسن انجام میدهند. امروز سازمان اخوان بیتردید نیرومندترین تشكیلات با موفقترین سازماندهی و بیشترین اعضا و هوادار در سراسر مصر است، اما این نیرو و قدرت، حكومت را فقط برای خود نمیخواهد.
آیا در گذشته و در زمان رژیم سابق، رهبران مذهبی- سیاسی ایران با اخوانالمسلمین روابطی داشتند؟
تا آنجا كه من اطلاع دارم نخستین رابطه اخوت بین رهبر سیاسی مذهبی ایران، یعنی آیت الله كاشانی و اخوان در مراسم حج در سال 1948 میلادی به وجود آمد... در آن دیدار ضمن گفتوگو در باره مسئله تقریب بین شیعه و سنّی تصمیم گرفته میشود كه یك كنفرانس بینالمللی – اسلامی با شركت شخصیتهای برجسته جهان اسلام در تهران یا قاهره، تشكیل گردد و در آن كنفرانس راه حلهای عملی برای رفع مشكلات دنیای اسلام و رهایی از قید استعمار غربی یا شرقی بررسی شود. یكی از اعضای معروف اخوانالمسلمین مصر در كتاب خود به نام «لما ذا اغتیل حسنالبنا»- چرا حسنالبنا ترور شد؟- به بررسی این موضوع میپردازد و مینویسد :« اگر عمر امام حسنالبنا كوتاه نمیشد، او با همكاری آیتالله كاشانی در از میان بردن اختلاف شیعه و سنی موفق میشد، زیرا این دو در مكه مكرمه به توافق كلی در این زمینه رسیده بودند، اما حسنالبنا پس از مراجعت از حج در فاصله كوتاهی ترور شد و به شهادت رسید.»
باید اشاره كرد كه در همان ایام كوتاه، آیتالله كاشانی برای آمادهسازی مقدمات تشكیل كنفرانس اسلامی تلاش خود را آغاز كرد كه متأسفانه با مخالفت دولت آقای دكتر مصدق موضوع منتفی شد.
چرا دولت دكتر مصدق با این امر مخالفت كرد؟
دولت اعلام كرد كه برای این كار بودجه ندارد! ولی در واقع باید قبول كرد كه مسئله جنبه سیاسی داشت و دكتر مصدق نمیخواسته كه موقعیت آیتالله كاشانی در سطح جهان اسلام تثبیت و تحكیم شود.
اخوان المسلمین با شخصیتهای دیگر شیعه و ایرانی ارتباطی برقرار نكردند؟
شهید حسنالبنا در این راستا بسیار فعال بود روی عقیده و ایمان در ایجاد «دارالتقریب» در قاهره توسط مرحوم علامه شیخ محمدتقی قمی با ایشان همكاری تنگاتنگی داشت و حتی خود یكی از مؤسسین دارالتقریب بود...و شیخ عمر التلمسانی، مرشد اسبق اخوان مصر من نقل كرد كه: «علامه قمی وقتی به قاهره وارد شد، جایی برای اقامت نداشت، لذا مدتی در مكتب اخوان اقامت نمود تا محلی برای سكنی پیدا شود.»
پس از علامه قمی، اخوان روابطی با دیگر فعالان میدان دین و سیاست در ایران نداشتند؟
چرا، این روابط همچنان ادامه یافت و با سفر مرحوم آیتالله طالقانی به اردن برای شركت در كنفرانس فلسطین به دعوت دكتر سعید رمضان، داماد حسنالبنا و سپس سفر ایشان به قاهره و دیدار با رهبران اخوان، این روابط مستحكمتر شد. بعدها با شركت شهید نواب صفوی در كنفرانس قدس در اردن كه به دعوت شهید سید قطب در آن شركت و سخنرانی نمود، روابط ادامه یافت و اتفاقاً پس از پایان كنفرانس قدس، باز به درخواست سید قطب، شهید نواب به قاهره رفت و در آنجا مهمان اخوانالمسلمین بود و در دانشگاه قاهره برای هزاران دانشجوی مصری وابسته به سازمان دانشجویی اخوان سخنرانی كرد كه با حمله چماق به دستان عبدالناصر كه تازه به قدرت رسیده بود، این سخنرانی به هم خورد و شهید نواب هم بهطور موقت دستگیر شد و جمعیت اخوانالمسلمین هم برای بار دیگر- پس از فاروق- در تاریخ خود، غیرقانونی اعلام شد. من داستان این ماجرا را در كتاب «زندگی و مبارزه نواب صفوی» با اسناد و مدارك آوردهام و نقل مجدد آن در این گفتوگو ضرورتی ندارد...البته این موضوع را شهید دكتر فتحی شقاقی هم در كتابی تحت عنوان «الشیعه و السنّه ضجّه مفتعله» در قاهره منتشر ساخته است و بنده متن عربی آن را چندین بار در ایتالیا (رم) چاپ كردم كه در بلاد عربی-اسلامی مختلف منتشر و توزیع گردید. در باره سفر شهید نواب صفوی به اردن، سوریه، قاهره و روابط او با اخوانیها به تفصیل سخن گفته است كه خوشبختانه ترجمه آن توسط حقیر تحت عنوان «شیعه و سنی: غوغای ساختگی» چند بار از سوی «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» در ایران چاپ و منتشر شده است. علاقهمندان به این موضوع میتوانند به آن كتاب مراجعه نمایند.
پس از شهید نواب صفوی چه شد و روابط با علمای ایران و مثلاً خود جنابعالی چگونه آغاز گردید؟
قبل از سركوب فدائیان اسلام در ایران و اعدام شهید نواب صفوی به دست شاه، اقدام مشابهی نیز در مصر انجام گرفته بود و اخوانالمسلمین از نو این بار بهشدت سركوب شده بودند و چند نفر از اعضای مكتب ارشاد – كمیته مركزی اخوان – توسط عبدالناصر در یك دادگاه نظامی محاكمه و اعدام شدند؛ ولی گروهی از آنان از مصر فرار كرده و به كشورهای عربی- اسلامی یا اروپایی مهاجرت نمودند كه یكی از آنها دكتر سعید رمضان، داماد شهید حسنالبنا و مدیر مجله تئوریك اخوان به نام «المسلمون» بود. سعید رمضان در سوریه به انتشار مجله ادامه داد و روابط بنده به عنوان یك طلبه جوان از قم، از راه مكاتبه و ارسال كتاب، با این مجله آغاز شد كه بعد از انقلاب در پرونده حقیر در ساواك معلوم شد كه این «روابط» از دید رژیم شاه مخفی نمانده و فصل خاصی در پرونده اینجانب برای این امر باز شده است! به هر حال ما روابط فرهنگی خود را با ترجمه كتاب شهید سید قطب و دیگران ادامه دادیم و این امر در ایجاد حركت در بین جوانان و دانشجویان در ایران و افغانستان – و بنا به گفته آقای برهانالدین ربّانی كه خود رهبری حركت اخوانی را در افغانستان عهدهدار بود - نقش خاصی داشت.
پس از پیروزی انقلاب روش اخوان با ایران اسلامی چگونه بود؟
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، اخوانالمسلمین در واقع به آرزوی تحقق نیافته خود كه تشكیل یك حكومت و دولت اسلامی در جهان اسلام بود، رسیدند و گروهی از رهبران اخوان و حركتهای اسلامی دیگر با یك هواپیما به ایران آمدند و این پیروزی را به امام خمینی(ره) و ملت ایران تبریك گفتند كه داستان آن در همان موقع در جراید منعكس گردید.
روابط شما با اخوانالمسلمین ظاهراً بیشتر از جنبه فرهنگی بوده است. آیا این امر برای سفرهای جنابعالی به كشورهای مخالف اخوان مثلاً سوریه، عراق، تونس و عربستان سعودی مشكلاتی را ایجاد نكرد؟
نه، ارتباط بنده با رهبری اخوان در مصر و لبنان و حركتهای اسلامی معاصر دیگر مانند جماعت اسلامی پاكستان، جنبش اسلامی افغانستان، جمعیت نورجیها در تركیه، حركت النجاه اسلامی در تونس و جبهه انقاذ اسلامی در الجزایر و غیره... هیچ كدام جنبه سیاسی یا ارتباط سازمانی و تشكیلاتی نداشت و در واقع فقط صبغه تبادل فرهنگی داشت، اما بعدها در اسناد به دست آمده از ساواك یا سفارت عراق در تهران معلوم شد كه این امر برای آنها جنبه سیاسی! هم داشته است و حتی روزی حاج احمد آقا خمینی در اوایل انقلاب برای اینجانب نقل كرد كه ژنرال «حكمت الثهابی» رئیس استخبارات حزب بعث سوریه، توسط شخصی پیام فرستاده است كه مواظب! حقیر باشند چه به تعبیر او گویا بنده « اخوانجیه»! بودهام. البته این امر صحت نداشت، ولی به هر حال برداشت این آقایان، بهویژه پس از بروز اختلاف شدید بین اخوان سوریه و حزب بعث حاكم، چنین بوده است.
در مدت اقامت در مصر چه میكردید؟ آیا با اخوان در تماس بودید؟
بنده چون در مدت اقامت در مصر نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران بودم و میدانستم كه «اخوان» خط قرمز برای حاكمیت مصر است، چنین نبود كه تماس مستقیم و علنی با اخوان داشته باشم. البته در دیدارهای غیر رسمی، در مراسم مختلف عمومی یا افطار معروف اخوان در ماه رمضان، دیدارهایی با مرحوم شیخ مصطفی مشهور و مرحوم مأمون الهیضبی – هر دو مرشد عام – داشتم و با بقیه نیز بهطوری كه موجب حساسیت نشود، روابط بود؛ اما من به آنها شرایط خاص موجود را گفته بودم و آنها هم به من گفتند كه ما شرایط كشور خود را بهخوبی میدانیم و از اینكه نمیتوانیم بهطور علنی و آشكار و مكرر دیدارهایی داشته باشیم، متأسف هستیم، اما امیدواریم كه روزی پس از پیروزی حركت اسلامی در مصر، در دانشگاه قاهره مانند شهید نواب صفوی یك دیدار برادرانه عمومی در حضور هزاران دانشجو با شما داشته باشیم.
و البته من امیدوارم كه این آرزو و پیروزی، تحقق یابد و پس از بركناری كامل مبارك و مافیای حاكمیت كنونی، بتوانیم در «قاهره» به دیدار «برادران» برویم و در دانشگاه قاهره برای دانشجویان و دیگر برادران سخنرانی داشته باشیم.
جنابعالی در مدت اقامت در مصر و به عنوان رئیس هیئت دیپلماتیك جمهوری اسلامی ایران آیا با حسنی مبارك هم دیدار و گفتوگویی داشتید؟
بلی! من دو بار با آقای حسنی مبارك، همراه وزیر محترم امور خارجه وقت، جناب آقای دكتر خرازی ملاقات داشتم. در دیدار اول، من خواستار افزایش تعداد كارمندان ایرانی نمایندگی قاهره شدم كه این پیشنهاد با پاسخ مثبت وی روبهرو شد، به شرط آنكه مصر نیز بتواند به همان تعداد افراد خود را در نمایندگی مصر در تهران افزایش دهد كه ایران نیز آن را پذیرفت. در این دیدار باز من خواستار باز شدن «صفر» تلفن به ایران شدم كه از مدتها قبل «بسته» شده بود و ایرانیها بدون ارتباط با اپراتور مصری، نمیتوانستند با ایران تماس بگیرند. مبارك از این امر تعجب كرد و گویا اصلاً از آن مطلع نبود! من با خنده ضمن اشاره به تلفنی كه روی میز او قرار داشت، گفتم: «آقای رئیس! میتوانید امتحان كنید.» و او به سوی عمرو موسی كه هوادار سرسخت روابط حسنه با ایران بود، برگشت و نگاه كرد. عمرو موسی هم موضوع را تأیید كردو آنگاه آقای مبارك دستور داد كه «صفر» ایران باز شود... و ما نامهای از وزارت امور خارجه مصر برای اداره پست و تلفن قاهره گرفتیم كه دستور شفاهی رئیس جمهور را ابلاغ میكرد! اما پس از شش ماه پیگیری، بالاخره مدیر اداره مربوطه به رابط ما «محرمانه» گفته بود كه «الامن العام»، یعنی همین آقای عمرو سلیمان موافقت نكرده است و در نتیجه صفر ایران تا امروز بسته مانده است.
البته ما در سفارت دستگاه ویژهای داشتیم كه میتوانستیم بهراحتی با ایران و بدون ارتباط با اپراتور! تماس بگیریم و آنها بهظاهر از این امر غافل بودند، چون نتوانستند «صفر» آن را ببندند! یا میخواستند باز بماند تا بتوانند «شنود» كنند!
مبارك در مورد افزایش تعداد كارمندان ایرانی شرط دیگری را مطرح نساخت؟
چرا، اتفاقاً او به شوخی، ولی در واقع بهطور جدی از من خواست كه «عناصر تندرو»! و به قول او «متطرفین» را برای همكاری به قاهره نبرم! كه من گفتم ما همه «اسلامیین» هستیم.
در دیدار دیگر با حسنی مبارك چه گذشت؟
در جریان اجلاس سران هشت كشور اسلامی كه در قاهره برگزار شد – كنفرانس دی 8 – باز آقای دكتر خرازی به نیابت از آقای خاتمی، رویس جمهور وقت، به قاهره آمد و من هم طبعاً در جلسات آن با وزیر و هیئت همراه شركت داشتم.
یكی از برنامههای وزیر، دیدار با آقای حسنی مبارك بود كه من هم طبعاً همراه ایشان رفتم. آقای خرازی دو یا سه بار در مورد «ضرورت دور شدن مصر از قرارداد كمپ دیوید» صحبت كرد، ولی آقای مبارك با تحمل و بردباری توضیح میداد كه سرزمین ما اشغال شده بود و با این قرارداد، اراضی ما پس داده شده و اگر آن را لغو كنیم، به مفهوم آن خواهد بود كه صحرای سینا را به اسرائیل بازگردانیم! البته منطق بیربطی بود و آقای مبارك اصلاً اشاره نكرد كه در این «قرارداد» ننگین چه شرایطی از طرف مصر پذیرفته شده است.
یكی از عمدهترین خیانتها در این قرارداد آن است كه «مصر» حق ندارد در صحرای سینا نیروی نظامی مستقر سازد و این چه نوع بازگشت بخش اشغال شده كشور است كه صاحب آن به دستور اشغالگر، حق نداشته باشد در آنجا حضور واقعی پیدا كند؟
...در این دیدار آقای مبارك بر خلاف نوبت اول با من گرم نگرفت و علت آن هم این بود كه در همان ایام یكی از هفتهنامههای مصری به نام «الملتقی الدولی» یك صفحه كامل، مطلب بر ضد من منتشر كرده بود. این هفتهنامه كه بعدها معلوم شد با كمك مستقیم سفارت عراق و دریافت ماهانه بیست هزار دلار منتشر میشده است، نوشته بود كه: «سفیر ایران در قاهره یكی از اخوانیهای افراطی هوادار سید قطب است! و در مقدمه كتاب «العروه الوثقی» سید جمالالدین افغانی كه آن را در رم – ایتالیا چاپ كرده، از سید قطب و خالد اسلامبولی تجلیل نموده و آرزو كرده است كه نسل تربیت یافته این مكتب، طاغوتها و فرعونها را سرنگون سازد...» این روزنامه این بخش از متن عربی از مقدمه مرا هم عیناً كپی نموده و چاپ كرده بود كه موجب نگرانی عدهای و از جمله وزارت امور خارجه مصر هم گردید!...
به هر حال برخورد آقای مبارك در این دیدار نشان میداد كه از موضوع مقاله مطلع شده و تازه فهمیده است كه این آقایی كه از او میخواست افراطگرایان ایرانی را به سفارت ایران نیاورد! خود گویا یكی از همان «متظرفین» سید قطبی! بوده است.البته ظاهراً از موضوع اصلی گفتوگو خیلی دور شدیم.
البته این نكات هم شنیدنی بودند، اما برمیگردیم به موضوع اصلی! ملاقات بعضی از اعضای اخوانالمسلمین با قائممقام مبارك، به رغم عدم موافقت جوانان را چگونه ارزیابی میكنید؟
چند نفر از دوستان ما از رهبری اخوان از جمله دكتر عبدالنعم ابوالفتوح، دكتر عصام العریان و شیخ محمود عزت - قائم مقام كنونی مرشد عام- رسماً اعلام كردند كه هدف نهایی ما همان خواست جوانان میدانهای مصر است و ما خواستار بركناری مبارك و حذف اركان مافیای حاكم بر كشور هستیم كه در حزب دموكراتیك ملی متمركز شدهاند و ظاهراً آنها برای شناخت ماهیت اندیشه عناصر فعلی و افشای كذب و نفاق آنان حاضر شدند در جلسه ملاقات عمروسلیمان با اپوزیسیون حضور یابند و شرایط خود را در جلسه رسمی به آنها ابلاغ كنند و اگر آنان آمادگی پذیرفتن ندارند، تنها گزینه برای اداره كشور، اجرای قانون رسمی در مورد جانشین رئیس جمهوری است كه رئیس كل قوه قضائیه است نه مسئول سازمان امنیت مصر سرتیپ عمرو سلیمان یا سرلشكر احمد شفیق. این آخرین اطلاعات من از دیدگاه «مكتب ارشاد» سازمان اخوان است. و البته به نظر من این دیدار با حكومتی غیرمشروع كار درست نبود و در واقع گرفتار شدن در «تله» غرب برای تحكیم موقعیت باند باقیمانده حاكم بود.
آیا شیعیان مصر هم در این حركت و قیام شركت و حضور دارند؟
بیتردید شیعیان هم مانند بقیه اقشار مردم مصر در این قیام شركت دارند و آن طور كه بعضی از شخصیتهای شیعی مانند دكتر احمد راسم النفیس اعلام نمودند، آنها در تظاهرات میلیونی میدان التحریر حضور دارند و با اهداف و خواستهای جوانان و مردم مصر، در ضرورت سرنگونی رژیم مبارك، موافقت كامل دارند و در این راه تا آخر، همراه برادران سنی و مسیحی مصر خواهند بود.
البته میدانیم كه در مصر، شیعیان مانند سعودی، بیشتر از بقیه فرق و مذاهب، تحت فشار و ظلم و ستم هستند و بهطور طبیعی با چنین حكومتی مخالف هستند...
بالاخره آینده مصر را چگونه پیشبینی میكنید و در صورت تغییر رژیم، روابط ایران با دولت بعدی چگونه خواهد بود؟
البته در مورد تغییر رژیم مصر هیچ گونه تردیدی نباید داشت. در واقع هم اكنون هم رژیم مبارك سرنگون شده است، ولو اینكه ایشان با تكیه بر نیروهای امنیتی خود چند صباحی به عنوان «دكور» در گوشهای با دولت انتصابی خود تشكیل جلسه بدهد. دولت انتقالی فعلی هم البته دوام نخواهد آورد و مجبور است كنار برود و با «كودتا» هم نمیتواند بر سر كار بماند، چون بدنه ارتش مصر هوادار رژیم كنونی و مافیای وابسته به آن نیست؛ ولی اگر دولت بعدی مصر با شركت افراد و شخصیتهای پاك و شناخته شده مصری تشكیل گردد، بیتردید اخوانالمسلمین در آن سهم عمدهای خواهند داشت و در این صورت روابط مصر با ایران در سطح بالایی برقرار خواهد شد كه در نتیجه آن میتوان به تشكیل خاورمیانه جدید اسلامی امیدوار بود.
ایران در شرایط كنونی باید در موضعگیریها احتیاط لازم را داشته باشد تا دشمنان و امپریالیسم برای سركوب قیام مردم بهانهتراشی نكند...یعنی دوستان و بعضی از مقامات غیرمسئول باید در اظهارنظرها شرایط جامعه مصر و تونس را در نظر داشته باشند و قیام مردم این دو كشور را طوری معرفی نكنند كه موجب واكنش منفی گردد.