آیا حسنی مبارک هم در دوره عبدالناصر، نقشی هم در سرکوب و اعدام رهبران اخوانالمسلمین به عهده داشت؟
رهبر و اعضای اخوانالمسلمین در دوره سرهنگ عبدالناصر در دو نوبت در دادگاههای نظامی او محاکمه و اعدام شدند که یکی از آنها سرهنگ عبدالحکیم عامر، رفیق صمیمی ناصر و سرهنگ خالد محیالدین نقشهای اصلی را به عهده داشتند. در سری دوم سرهنگ انور سادات و سرهنگ حسین شافعی، به عنوان مدعی و دادستان و قاضی! جلسات محاکمه را اداره کردند که به گفته شخص آقای حسین الشافعی به اینجانب، دستور اصلی از «قیاده» - یعنی ناصر – صادر شده بود. البته در هر دو این محاکمههای غیرقانونی، گروهی از بهترین و فرهیختهترین و دانشمندترین اعضای مکتب ارشاد-کمیته مرکزی – سازمان اعدام شدند که شیخ محمد فرغلی(از علمای الازهر) و دکتر عبدالقادر عوده (فقیه و حقوقدان معروف و صاحب کتاب فقهی «التشریع الجنائی فی الاسلام»و سید قطب صاحب تفسیر سی جلدی «فی ظلال القرآن» از آن جمله بودند.
اما سرهنگ محمد حسنی مبارک ظاهراً در آن دادگاهها نقشی و سمتی به عهده نداشت، ولی به هر حال جزو «افسران آزاد» و از عمله سرهنگ ناصر بود. البته آقای حسنی مبارک در دوره ریاست جمهوری خود با رهبران حرکتهای اسلامی جهادی که به مبارزه مسلحانه روی آورده بودند، بهشدت برخورد کرد و دهها نفر از آنها به اعدام یا زندانهای درازمدت محکوم شدند که عامل و مسئول اصلی این امر، همین عمرو سلیمان و حبیبالعدلی، وزیر داخله حسنی مبارک بودند، البته باید اشاره کرد که انور سادات مدت کوتاهی برای مبارزه با هواداران چپ سرهنگ ناصر و کمونیستها، رهبران اخوانالمسلمین را از زندان آزاد نمود و آنها به کار فرهنگی – تربیتی مشغول شدند، اما دیری نپایید که پس از سرکوب مخالفان ناصری و چپگراها، مجدداً نوبت به سرکوب اخوانالمسلمین رسید و این فشار و خفقان تا دوران ریاست حسنی مبارک ادامه یافت.
وضعیت اقتصادی کنونی مردم مصر چگونه است؟
وضع اقتصادی اکثریت مردم مصر رقتآور است. طبق آمارهای رسمی 40درصد مردم مصر زیر خط فقر زندگی میکنند، یعنی با درآمدی روزانه یک دلار. و خود تصور بکنید که با یک دلار در روز، چگونه میتوان زندگی کرد؟ نمونهای زنده از وضع مسکن مردم مصر، بهویژه در قاهره که مرکز رفت و آمدهای بینالمللی و دیدارهای توریستها از سراسر دنیاست، میتواند چهره واقعی اقتصاد مصر امروز را نشان دهد.
طبق نوشته جرائد مصری چاپ قاهره، در این شهر حدود صد هزار مقبره خاص – نه گورستانهای عمومی – وجود دارد که بیشتر در اطراف مساجد معروف یا مقابر اهل بیت و اولیا و بزرگان دین ساخته شدهاند و دارای مالکیت خصوصی میباشند. همه این مقابر مملو از انسانها و خانوادههایی هستند که محلی برای سکونت ندارند... یعنی جماعتی بالغ بر یک میلیون نفر – طبق نوشته روزنامه رسمی «الاهرام» - در این مقابر شب را به روز میرسانند! و البته در این مقابر که بنده شخصاً به بازدید و بررسی وضع آنها پرداختهام، هیچگونه امکانات رفاهی اعم از آب شرب و برق و گاز و راههای آسفالته وجود ندارد و در واقع مراکزی از فقر، برای پرورش نسلی منحط میباشند که افراد مجرمی را – در همه زمینهها: دزدی و فساد و فحشا و اعتیاد – تحویل جامعه میدهند! و بهطور کلی باید گفت که بیکاری و بیسوادی و در واقع «بی همه چیزی» مطلق، پدیدهای است فراگیر که سراسر مصر، بهویژه قاهره را در بر گرفته است.
سود درآمدهای ویژه از گاز و توریسم و کشاورزی و کارخانهها، نصیب مافیای ثروت و قدرت در اطرافیان مبارک و میان حاکمیت، بهویژه حزب دموکراتیک! ملی! تمرکز یافته است یعنی یک طرف فقر مطلق و یک طرف تکاثر مطلق و این وضع عمومی اقتصاد مصر در 50 سال گذشته بهویژه در دوران آقای حسنی مبارک است.
سیاست کلی داخلی و خارجی مصر بر چه پایهای استوار است؛ منافع ملی یا طبقه حاکمه یا بیگانگان؟ و اصولا وضع کلی جامعه مصر چگونه است؟
سیاست کلی داخلی کشور مصر توسط مافیای قدرت و ثروت تنظیم و اداره میشود. وزارت داخله و الامنالعام کشور - سازمان امنیت - مجری و طراح یا پشتیبان چگونگی اجرای این سیاست است و نتیجه نهایی آن هم البته و پیشاپیش روشن است.
اما سیاست خارجی که بهظاهر زیر نظر رئیس جمهور و دولت است، سیاستی بر اساس برنامه «کمپدیوید» و حفظ منافع امریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه عربی است و نتیجه این نوع سیاست خائنانه، تحقیر کامل ملت و دور کردن مردم مصر از عزت کرامت و تهی ساختن آنان از احترام و سربلندی و تسلیم شدن در مقابل دشمن خارجی است.
در اجرای این سیاست رذیلانه، نه تنها اسلامگرایان تند و بلکه عناصر معقولی را هم که در یک تشکیلات سالم مردمی، تحت عنوان اخوانالمسلمین میخواهند فعال بمانند، سرکوب شدهاند و اصولاً این نوع احزاب و سازمانهای وابسته به آنها «غیرقانونی» و «منحله» اعلام شدهاند و در نتیجه «اسلامگرایان» بهطور مطلق، حق فعالیت اجتماعی و سیاسی ندارند و مراکز فرهنگی و آموزشی یا اقتصادی آنها هم به بهانههای گوناگون تعطیل میگردد یا به نفع دولت مصادره میشود که این روش ضد انسانی و ضد اخلاقی، از دوران نخستین حکومت «افسران آزاد!» به ریاست سرهنگ عبدالناصر آغاز گردید و تمامی متملکات اخوان، حتی کتابخانههای عمومی و مدارس آموزشی آنها تعطیل شدند یا به نفع دولت مصادره گردیدند!
محصول نهایی این سیاست داخلی – خارجی، چیزی جز سرکوب مردم و سلطه دیکتاتوری مطلق نیست که در مصر توسط همین آقای عمرو سلیمان، رئیس امنیت کشور، بهطور کامل به مرحله اجرا در آمده بود.
در انتخابات اخیر مجلس شورای مصر، با دستگیری و توقیف کاندیداهای اخوانالمسلمین و بعضی از عناصر دیگر اپوزیسیون، حتی امکان ثبتنام از آنها سلب شد و مجلسی تشکیل گردید که اکثریت قاطع اعضای آن از حزب حاکم بودند! در سیاست خارجی، تبعیت از امریکا به آن مرحله از رسوایی رسید که مصر مبارک در همه جنایتهای جنگی در غزه و لبنان عملاً شریک رژیم صهیونیستی بود؛ یعنی آقای مبارک و عمرو سلیمان علاوه بر موافقت با حمله به غزه و لبنان، در مورد غزه حتی از رسیدن وسایل معیشتی روزانه مردم عادی از طریق مرز «رفح» که تنها راه اتصال غزه از طریق خشکی به دنیای خارج است، جلوگیری نمودند و برای آنکه فلسطینیها نتوانند از طریق صحرای سینا و رفح به حفر «نفق»- تونل- بپردازند و غذا و دارو به مردم برسانند، با تصویب قانونی! در طول مرز رفح، «دیوار فولادین» احداث کردند تا فلسطینیها – حماس – نتوانند به زنان و کودکان محاصره شده در غزه دارو و غذا برسانند!
و اکنون هدف اصلی قیام کنندگان چیست و در واقع مردم مصر چه میخواهند و پیشنهاد اصولی آنها چیست؟
پس از سی سال دیکتاتوری و سرکوب و یأس از تحرک واقعی احزاب سیاسی مصر، سرانجام خود مردم که به ستوه آمده بودند، بهطور خودجوش قیام کردند. آنها بهوضوح خواستار سرنگونی رژیم مبارک، بهطور کامل هستند. راه پیشنهادی مردم آن است که قانون اساسی کنونی تغییر یابد، حزب حاکم منحله اعلام شود. یک دولت انتقالی با شرکت «حکما» و «نخبگان» و «دادستان کل» تشکیل شود، مجلس قلابی فعلی منحل گردد و در مدت قانونی محدود، انتخابات آزاد مجلس و ریاست جمهوری انجام پذیرد. این خلاصه خواست مردم است. البته اغلب احزاب و سازمانهای سیاسی هم به دنبال مردم، خواستار این تغییرات شدهاند؛ اما متأسفانه آقای حسنی مبارک با تکیه بر دویست هزار مأمور امنیتی خود، بهرغم خواست مردم و حتی «دستور!» ظاهری اربابها، مقاومت میکند و برای ترساندن غرب، رسماً اعلام کرده که اگر من بروم «هرج و مرج» میشود و «اخوانالمسلمین» قدرت را در دست میگیرند و در همین رابطه، او سرلشکر احمد شفیق را به عنوان نخستوزیر و سرتیپ عمروسلیمان را به عنوان قائممقام و یک ژنرال دیگر را به عنوان وزیر کشور منصوب نموده که هیچ کدام سابقهای در امور کشوری یا سیاست خارجی ندارند و فقط میتوانند در سرکوب مردم فعال باشند و سابقه و تجربه درخشانی! هم در این زمینه دارند.
امریکا هم به علت غافلگیر شدن هر روز موضعی را اعلام میکند. در واقع امریکاییها نمیخواهند «مبارک» که سی سال تمام سرسپردگی خود را اثبات کرده است، برکنار شود، ولی چون نمیتواند قیام مردم را سرکوب کند، موضعگیریهای متضادی را اعلام میدارد.
بهطور کلی باید گفت مشکل امریکا و غرب در منطقه این است که درک درستی از حقایق منطقه ندارند و با تکیه به چند مزدور سرکوبگر میخواهند در عالم خیال «خاورمیانه جدید» را به وجود آورند که البته در این امر موفق نشدهاند و وابستگان آنها هم هر کدام بهنحوی سرنگون میشوند. مثلاً در تونس 23 سال تمام ژنرال بن علی را بر سر کار نگه داشتند و نیروهای مردمی- اسلامی را بهشدت سرکوب کردند و وقتی مردم قیام کردند و بن علی فرار کرد، تازه این آقایان ! هوادار دموکراسی و حقوق بشر و مردم شدند! و البته در روی کار نگه داشتن باقیماندههای رژیم بن علی، میخواهند بهنحوی به وضع موجود ادامه دهند.
نقش احزاب و سازمانهای سیاسی مصر در این میان چیست؟
همانطور که خود رهبران احزاب گروههای سیاسی مصر رسماً اعلام کردهاند، آنها نقش اساسی در این قیام نداشتهاند و بلکه پس از قیام مردم به آنها پیوستهاند و اهداف آنان را تعقیب میکنند. بعضی از این گروهها هم مانند گروه آقای البرادعی فرصتطلبانه وارد میدان شدهاند و سابقهای در میان مردم مصر ندارند. به هر حال نقش اساسی به عهده خود مردم است و در واقع این یک انقلاب مردمی است حتی قبطیها – مسیحیان مصر – که حدود 15 درصد جمعیت مصر را تشکیل میدهند، در این قیام شرکت دارند و بهرغم درخواست پاپ شنوده! رهبر مذهبی قبطیها، مسیحیها هم در کنار مسلمانان به عنوان همراهی و پشتیبانی از آنها، در تظاهرات میلیونی شرکت دارند و مراسم مذهبی برای ارواح شهدا در میدان التحریر و کلیساها انجام دادند.
نقش و موقعیت فعلی اخوانالمسلمین در حوادث کنونی مصر چیست و آنها برای در دست گرفتن قدرت چه برنامهای دارند و سابقه تاریخی آن چیست؟
نخست باید اشاره کنم که سازمان یا جمعیت اخوانالمسلمین در سال 1307 ش( 1928 میلادی) توسط شیخ حسنالبنا در مصر تأسیس گردید. پدر شیخ حسنالبنا یکی از علمای الازهر به نام شیخ احمدالبنا معروف به شیخ احمد الساعاتی بود. این شیخ، فقیه و حدیثشناس معروفی بود ، ولی برای امرار معاش خود، در اوقات فراغت به تعمیر ساعت میپرداخت و به همین دلیل به «ساعاتی» معروف شده بود.
در کنار او شخصی به نام حاج محمد سلطان هم مغازه آموزش تعمیر ساعت داشت که شاگردان بسیاری را تعلیم داد. یکی از این شاگردان وی «حسنالبنا» بود. مغازه او و شیخ احمد، مرکز تجمع و رفت و آمد «سلفیها» - هواداران بازگشت به خویشتن – به شمار میرفت و میگویند که سید جمالالدین اسدآبادی - معروف به افغانی – در مدت اقامت خود در قاهره، از جمله افرادی بود که اغلب در این محل حضور مییافت و به سخن گفتن میپرداخت و به همین دلیل، بهرغم فاصله زمانی، بعضیها مدعی هستند که حسنالبنا از طریق حاج سلطان و پدر خود با افکار سید آشنا شده و راه جدیدی را در پیش گرفته است. خود شیخ حسنالبنا در کتاب خاطراتش به نام «مذکره الدعوه و الداعیه» تصریح میکند که راه او «استمرار راه جمالالدین و محمد عبده» است.
به هر حال سازمان اخوانالمسلمین پس از تأسیس بهسرعت و در عرض پنج سال در سراسر مصر گسترش یافت و شعبههای آن حتی در روستاها نیز گشوده شد، زیرا رهبری، یعنی خود شیخ حسنالبنا به شرق و غرب و جنوب و شمال مصر و به روستاهای دورافتاده سفر میکرد و در همه جا مردم را به خیر و نیکی و صلاح و ارشاد دعوت مینمود و در تأسیس مدرسه، مسجد، حمام و...به آنها کمک میکرد. نفوذ معنوی و توسعه فعالیت اخوانالمسلمین برای سفارتهای امریکا و انگلیس نگران کننده بود، بهویژه که اخوان در نخستین «جنگ فلسطین» نیروهای مجاهد خود را به میدان نبرد فرستاد که در همه جا با موفقیت کامل اقدام کردند و به نبرد و دفاع پرداختند، سپس در جریان مبارزات چریکی «کانال سوئز» برای اخراج نیروهای اشغالگر انگلیس، این فدائیان اخوان بودند که معرکه را اداره میکردند و رهبری آن گروه هم به عهده یک شیخ الازهری به نام شیخ محمد فرغلی، عضو جمعیت اخوان بود و انگلیس برای یافتن مرده یا زنده او، جایزه هنگفتی را تعیین کرده بود.
در کودتای افسران آزاد به سال 1952 سازمان نظامی اخوان نقش ویژهای را به عهده داشت و حتی عبدالناصر و انور سادات و یکی دو نفر دیگر از این گروه افسران، خود از اعضای رسمی و مخفی سازمان نظامی اخوان به شمار میرفتند و با رهبری- شیخ حسنالبنا- بیعت کرده بودند. پس از پیروزی ژنرال محمد نجیب، نخستین رئیس جمهور مصر، هوادار اخوان بود و عبدالناصر برای کسب کامل قدرت، نجیب و اخوان را متهم به همکاری برای «ترور» خود نمود و ناجوانمردانه هر دو را سرکوب کرد اما بهرغم سرکوب او که از همان زمان و تا کنون ادامه یافته است و اخوان جمعیتی غیرقانونی! و به اصطلاح «منحله» باقی مانده است، فعالیتها و خدمات فرهنگی – آموزشی و خیریهای آن هرگز تعطیل نگشته و بر خلاف تصور دولت، اخوان قدرت و نفوذ معنوی خود را حفظ کرده و بلکه گسترش دادهاند. در انتخابات دور قبل که اینجانب در قاهره بودم، اخوان بهرغم فشار حکومت، بهتنهایی بیش از 80 نماینده به مجلس فرستادند، در حالی که کل احزاب مخالف مانند: الوفد، التجمع، الاحرار، الناصری و ...فقط 15 نفر را به مجلس فرستادند که تنها یک نفر از آنها نماینده حزب ناصری! بود...