اين گفتگو را « نورالدين شيرين » ، دبير سياسي هفته نامه « اسلام » چاپ استانبول، با حجت الاسلام و المسلمين آقاي خسروشاهي انجام داده و نخست در تاريخ 25 اوت 1996 م ـ 4/6/75 ـ به زبان تركي در آن هفته نامه منتشر شده است ... و اكنون جهت اطلاع علاقمندان ترجمه فارسي آن در مجله درج مي گردد « تاريخ و فرهنگ معاصر » .
جناب آقاي خسروشاهي بر اساس تخصص جنابعالي، بحث خود را از « حركتهاي اسلامي در جهان معاصر » آغاز مينماييم.بيداري، پايداري و مقاومت در جهان اسلام را، كه تحت عنوان « حركتهاي اسلامي » از آن تعبير ميشود، چگونه ارزيابي ميكنيد؟
نكتهاي كه در آغاز سخن لازم است به آن اشاره نمايم اينست كه حركتهاي اسلامي در جهان معاصر از يك تاريخصد و پنجاه ساله برخوردار ميباشد. آغازگر اين مبارزات سيد جمال الدين اسدآبادي بود كه به نام « افغاني » در تاريخمعاصر مشهور است. در آن زمان جهان اسلام تحت اشغال نيروهاي استعمارگر قرار داشت. سيد جمال الديناسدآبادي در مقابله با استعمار كشورهاي مسلمان، يك نبرد و مبارزه فكري و سياسي را آغاز كرد.
وي در دانشگاهالازهر مصر شروع به تدريس نمود و شخصيت والايي چون شيخ محمد عبده را تربيت كرد. در ايران نيز مبارزات خود را عليه استبداد پادشاهي آغاز كرد. در اين هنگام حركت مشروطه در ايران در حال پيدايش بود. فعاليتهاي سيدجمالتنها در ابعاد مذكور خلاصه نميشد بلكه وي براي آگاهي افكار عمومي جهانيان از اوضاع كشورهاي اسلامي و ظلم وستمي كه بر اين كشورها حاكم بود و براي مبارزه با استعمارگران، به انتشار دو مجله در دو پايتخت مهم اروپايي اقدامنمود. يكي از آن مجلات بنام « عروةالوثقي » در پاريس و بعدها مجله ديگري بنام « ضياءالخافقين » يعني نور دو عالم در لندن منتشر گرديد.
در اين دو مجله سعي مينمود كه علل اصلي درگيري و روياروئي مسلمانان با يكديگر و راهحلهاي اين مشكل عمدهجهان اسلام را مورد تجزيه و تحليل عالمانه قرار دهد. بنظر سيد جمالالدين اسدآبادي در كشورهاي اسلامي حكومتهاي ظالم و ستمگر حاكم بودند و نيروهاي خارجي و دول امپرياليستي هم از آنان حمايت ميكردند.
از سوي ديگر، جوامع اسلامي در خواب غفلت بسر ميبردند و در زمينه مبارزه با قدرتهاي خارجي و حكومتهاي ظالم حاكم بر سرزمينهاي اسلامي هيچگونه تحركي از خود نشان نميدادند. در چنين شرايط و اوضاعي، ميبايست ابتدا جوامع مسلمان را از خواب غفلت بيدار كرد و براي اين كار ميبايستيبرنامه خاص و ويژهاي طرح ريزي نمود و سيد جمال چنين حركتي را در جوامع مسلمان آغاز كرد.
لازمه انجام چنين حركتهايي در جوامع اسلامي نخست پرورش متفكرين و علماي صاحب نفوذ و مبارز بود. سيدجمال الدين اسد آبادي موفق به اجراي چنين برنامهاي شد. گرچه نتايج درخشان چنين اقدامات مهمي را خود شاهدنبود. ولي در جهان معاصر هركجا كه حركت اسلامي وجود داشته باشد، بدون شك متأثر از افكار و اقدامات سيدجمال الدين ميباشد. شهيد شيخ حسن البناء در خاطرات خود كه منتشر شده، در اين خصوص ميگويد: « راه ما راه اصلاح و انقلاب است كه جمال الدين افغاني و عبده پرچمداران اين راه ميباشند. »
حركت علماي ايران در عصر مشروطه نيز تحت تأثير افكار سيد جمالالدين بوده. در الجزاير حركت شيخبن باديس ازثمرات مبارزات شيخ محمد عبده ـ شاگرد سيد جمالالدين ـ ميباشد. جاي بسي تأسف است كه رژيمهاي وابسته و دست نشانده امپرياليزم در كشورهاي اسلامي جلوي قدرتمندي و توسعه اين حركتهاي اسلامي را سد كردند. با توسل به فشار، ترور و توطئه حركتهاي اسلامي را سركوب نمودند.
در سال 1928 ميلادي امام حسنالبناء حركت اخوان المسلمين را در مصر تأسيس نمود. اين حركت و جنبش اسلاميعلاوه بر مصر در ساير كشورهاي اسلامي از جمله مغرب عربي و ساير كشورهاي عربي منطقه نفوذ نمود. حسن البناء در سن 44 سالگي توسط مزدوران شاه فاروق شهيد شد. دشمنان براي توقف حركتهاي اسلامي در ساير كشورهايمسلمان نيز تلاشهاي زيادي بخرج دادند. بطور خلاصه، در آن زمان، ما با دو جريان متضاد در كشورهاي اسلامي روبرو بوديم: از يك طرف، رشد حركتهاياسلامي به رهبري علما و روحانيت و از سوي ديگر، اتفاق رژيمهاي (دست نشانده) در هدف نابودي اين حركتها...
البته منظور من از عالم (روحاني) در اين بحث كسي نيست كه حتماً در حوزه علوم ديني تحصيل كرده باشد. به عنوانمثال حسنالبناء و مولانا ابو الاعلاء المودودي علمائي نبودند كه در حوزه تحصيل و يا تدريس كنند. ولي يك حركت ديني و روحاني را پايه گذاري نمودند. به علاوه، آثار بسيار ارزنده اسلامي از جمله تفسير نيز از آنان بر جاي مانده است. بنظر من صفت عالم و روحاني تنها مختص كساني نيست كه در حوزههاي علميه نجف و قم و الازهر تحصيل كرده باشند.
دشمنان نيز براي از بين بردن حركت علما و روحانيت، تهمتهاي ناروائي را عليه آغازگران حركت، بويژه سيد جمال الدين افغاني كه بارزترين چهره حركتهاي اسلامي محسوب ميشود، مطرح نمودند. به عنوان مثال گفتند افغانيمسلمان نيست! يا او رافضي و وهابي است؟ حتي او را به عضويت در شبكه فراماسونري نيز متهم كردند... معنا ومفهوم تمامي اين اتهامات اينست كه به افكار عمومي جهان اينگونه القاء نمايند كه حركتهايي كه رهبرش چنين ويژگيهاي منفي داشته باشد، خود حركت نيز زير سؤال است! ولي ما همه ميدانيم كه كليه اين اقدامات جهت نابوديحركتهاي اسلامي است. آنان حتي براي از بين بردن حركتهاي اسلامي به ترور فيزيكي و جنگ رواني هم متوسل شدهاند.
در حال حاضر نيز براي تحت تأثير قرار دادن و نابودي حركتهاي اسلامي، به آنان اتهام تروريست و بنيادگرا وارد ميكنند و همانگونه كه شما اشاره نموديد حتي با انجام ترورهاي فيزيكي افرادي از قبيل محمد باقر صدرها، عارف حسينيها، عباس موسويها و فتحي شقاقيها را شهيد نمودهاند...
بلي، پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و رشد مجدد جنبشها و حركتهاي اسلامي در سراسر جهان، اين دفعه امپرياليستها اتهام جديدي را عليه اين نوع حركتها مطرح كردند و آنها را به تروريست و بنيادگرابودن متهم نمودند. وليحقيقت امر اينست كه اصولا حركتهاي بنيادگرا در اديان مسيحي و يهودي وجود دارد و در اسلام چنين حركتهاييوجود ندارد. در اسلام « حركتهاي سلفي » يعني اعتقاد به بازگشت و رجعت به سلف صالح، وجود دارد. اين نوعحركتها هم در جهان اهل سنت و هم در جهان تشيع وجود دارد. ما همه سلفي هستيم يعني « قصد بازگشت بهخويشتن » را داريم. دكتر شريعتي نيز كتابي با همين عنوان دارد. ما ميخواهيم به اصل خويش برگرديم. ميخواهيم بهسنتهاي ( اصيل اسلامي ) خود برگرديم و ثابت كنيم كه دنياي اسلام با جهان غرب متفاوت است.
امپرياليزم و صهيونيزم و رسانههاي گروهي وابسته به آنان به اين بازگشت به خويشتن يا سلفيگري، نام تروريسمنهادهاند! به عنوان مثال، آنها مبارزات و مقاومت مردم مسلمان فلسطين (با صهيونيستهاي اشغالگر) براي آزادي سرزمينهاي تحت اشغال و بيتالمقدس را تروريسم مينامند.
همانگونه كه استحضار داريد حركتهاي اسلامي با مشكل متد و شيوه روبرو هستند. به عنوان مثال متد انقلابي، متد اصلاحطلب، متدسازشكارانه و متد دمكراتيك از جمله متدهايي است كه از سوي صاحبنظران مطرح ميشود. اين مباحث را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ به عبارتديگر، به نظر جنابعالي متد و شيوه (مبارزاتي) يك حركت اسلامي چگونه بايد باشد؟
بدون شك هر نهضت و حركت اسلامي بايد داراي استراتژي و برنامه باشد. اين برنامه نيز بستگي به شرايطاجتماعي و سياسي جامعهاي دارد كه حركت در آن آغاز شده است. شرايط در مناطق و كشورهاي مختلف، متفاوتاست. به عنوان نمونه، رهبري چون امام خميني (ره) در هر جايي امكان رشدش وجود ندارد. در اين ميان، شهيدحسنالبناء جزو استثناها است. زيرا كه وي از لحاظ عرفان، معنويت و ويژگي كاريزمائي، شخصيتي همانند امامخميني (ره) است و در اين زمينهها به وي شباهت بسياري دارد. وليكن، در ساير كشورها چنين انسانهاي والائي كهخصوصيات آنها را داشته باشند وجود ندارند.
همانگونه كه شخصيتي همانند امام خميني (ره) در هيچ كشوري يافت نميشود، در هيچ كشور ديگري شرايط وزمينههاي وقوع انقلاب اسلامي همانند آنچه در ايران انجام شد نيز وجود ندارد. در ساير كشورها با توجه به شرايطحاكم بر آن كشور، و حتي از طريق انتخابات دمكراتيك ميتوان به مقصود رسيد.
برخي از جوانان به مسلماناني كه در بعضي از كشورها از طريق انتخابات مبارزه ميكنند، اعتراض مينمايند و اتهامات ناروائي را عليه آنان مطرح ميكنند. گاهي بقدري در اين زمينه افراط ميشود كه حد ندارد! به عنوان مثال: در الجزايريكي از گروههاي مسلح به جبهه نجات اسلامي و به برخي از رهبران اين جبهه از جمله مرحوم محمدسعيد وشخصيتهاي مهم ديگر اين جبهه اعتراض كرد كه « چرا در انتخابات يك رژيم طاغوتي شركت ميكنيد؟ » و در همين رابطه به قتل آنها فتوي داد و متأسفانه بعضيها را هم به شهادت رساند!
البته رژيم الجزاير طاغوتي است و هيچ شكي در آن نيست و مسلمانان آن سامان ميخواهند حق و حقوق خود را ازاين طريق اعاده نمايند. راه ديگري هم وجود ندارد. شرايط آن كشور چنين اقتضاء ميكند. استراتژيها و هدف در هركشور و در هر زمان منحصر به همان كشور و همان زمان است. و همة اين راهها، براي برقراري حاكميت اسلام و اجرايشريعت حضرت محمد (ص) است.
از صحبتهاي شما اينگونه استنباط ميشود كه با توجه به شرايط سياسي و اجتماعي جوامع مسلمان و شرايطي كه مسلمانان در آن قرار دارندشكل مبارزات با يكديگر متفاوت خواهد بود و مفهوم اين جمله يعني شركت در انتخابات دمكراتيك كه در اكثر كشورها برگزار ميشود. وليكن شركتدر اين انتخابات و پس از انتخاب براي شروع رسمي نمايندگي پارلمان ميبايست نماينده انتخابي به الفاظ كفرآميزي كه اصول اصلي آن رژيمطاغوتي بشمار ميرود قسم بخورد و اين موضوع از نظر شرعي جائز نميباشد. اين ديدگاه را چگونه تحليل ميكنيد؟
در فقه سياسي اسلام دو مطلب وجود دارد. يكي « استراتژي » و ديگري « تاكتيك » است. استراتژي به هيچوجهقابل تغيير و تحول نيست و يكي است، ولي تاكتيكها بر حسب شرايط زمان و مكان قابل تغييرند. استراتژي ماچيست؟ استراژي همة ما تشكيل حكومت اسلامي و اجراي شريعت محمدي (ص) است. تاكتيكهاي ما راههايياست كه براي رسيدن به اين هدف طراحي شده است. مثلا انقلاب مردمي، مقاومت و پايداري سياسي، مبارزه مسلحانه و يا شركت در انتخابات، از جمله اين تاكتيكها بشمارميروند.
هنگامي كه تاكتيكها معلوم گردد، مسلمانان بر اساس شرايط جامعهاي كه در آن بسر ميبرند، و امكاناتي كه در اختياردارند و نوع مشكلاتي كه در پيشرو دارند، تصميم خواهند گرفت كه از كداميك از تاكتيكها استفاده نمايند؟ در اينخصوص ميتوانيم به تاكتيكهايي كه حضرت رسول اكرم (ص) و اهل بيت آن حضرت (ع) و خلفاي راشدين از آنبهرهبرداري كردهاند، استفاده كنيم. كتاب « الوثائق النبويه » به قلم محمد حميدالله از جمله آثار ارزشمند در اين زمينهمحسوب ميشود. در همين خصوص آيت الله احمدي كتابي تحت عنوان « مكاتيب الرسول » تأليف نموده است. دراين دو كتاب كليه نامههاي حضرت رسول اكرم موجود ميباشد و با بررسي آنها ميتوان استنباط نمود كه حضرت دربرخورد با مسائل گوناگون از چه تاكتيكهايي استفاده مينمودهاند.
سيد قطب در تفسير خود « في ظلالالقرآن » مساله حرام بودن شراب بطور مرحلهاي و تدريجي را بصورت بسيارزيبايي بيان كرده است. اين مراحل بر اساس شرايط ميباشد. از توضيحات مذكور اين نتيجه حاصل ميگردد كه برايتشكيل حكومت اسلامي و اجراي شريعت محمدي نيز ميبايست بصورت مرحلهاي اقدام نمود.