البته او فقط اشاره میکند که بخشی از اموال سرقت شده، برای تامین هزینه زندگی 50 نفر از اعضای گروه و نیزخود گودرزی، و تهیه و خرید اسلحه برای فرقه، خرج شده است... ولی روشن است که تامین مخارج اعضاء فرقه و خرید چندین باغ و خانه و ماشین و وسائل چاپ و نشر و تکثیر و غیره، با درآمد محدود! چند جوان دانشجو یا بیکار مقدور نیست... بلکه این تشکیلات فرقه بود که نخست از طریق باجگیری و سپس سرقتهای مسلحانه به تامین هزینهها پرداخت!
آقای ناطق نوری که قاضی محکمه گروه فرقان بود، در خاطرات خود مینویسد: «... فرقانیها پول بسیار در اختیار داشتند و معلوم نشد از کجا این همه پول را آوردهاند؟ نزد امام رفتم و گفتم: از این گروه پول زیادی به دست آمده. اگر اجازه بدهید بدهم این بچههائی که در کشف این گروه زحمت زیادی کشیدند. امام هم اجازه دادند. من هم چند قطعه زمین در ملاصدرا و شیخ بهائی که در آن زمان بیابان بود، تهیه کردم و در اختیار این آقایان گذاشتم. دوستان به من گفتند خودتان هم یک قطعه بردارید، گفتم: من یک خانه دارم و برای من کافی است...»(4)
آقای الویری همچنین در مصاحبه خود با مجله «چشماندازِ» آقای لطفالله میثمی میگوید که اینها با هیچ سازمان خارجی ارتباط نداشتند؟
متاسفانه آقای الویری در همان مصاحبه میگوید: « در گروه فرقان هیچ گونه عامل خارجی دخالت نداشت و کار آنها صرفا بر مبنای اعتقاد و نگرش خاص مذهبیشان بود... اگر عواملی در اینها وجود داشت باید نمودهائی از آنها بروز میکرد و باید از نظر تمکن و امکانات مالی، قدرت مانور بیشتری برای آنها ایجاد میکردند درحالی که آنها در نهایت تنگدستی و کمبود امکانات زندگی میکردند!».
مسلماً بر اساس آماری که ارائه شد، این نظریه هم صحیح نیست و عجیب آنکه سخن از کمبود امکانات! به میان میآید در حالی که در همان مصاحبه، پس از ذکر علت قطع همکاری با آن فرقه، از قول آقای الویری آمده است که: «دیگر برای توزیع و نگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم. به یاد دارم چند صد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم» خوب! سازمانی که امکانات مالی ندارد، چگونه فقط چند صد هزار جلد کتاب با هزینههای گزاف چاپ میکند و آنها را علاوه بر خودشان و دیگران، در اختیار سازمان «فلاح» هم که توسط ایشان و آقایان مهندس محمد رضوی و حمید فغفور مقربی و حسین شیخ عطار و چند نفر دیگر اداره میشد، قرار میدهد؟ آیا با امکانات کم و بادرآمد اضافی چند دانشجو و جوان بیکار، میتوان برای این همه کتاب کاغذ تهیه نمود و آنها را چاپ و صحافی کرد و در اختیار یک گروه دیگر گذاشت که به رایگان توزیع کند؟ و باز عجیبتر آنکه ایشان مدعی میشوند که آنها از جائی درآمد کسب نمیکردند! و درنتیجه تیتر مصاحبه ایشان در مجله «چشمانداز» این میشود که گویا اینها «خلوص مذهبی! و خط مشی نادرست» داشتهاند.
پس از حوادث اوائل انقلاب و کشف کودتای نوژه که توسط سلطنتطلبان پیریزی شده بود و سپس آغاز ترورهای فرقان و سپس خطمشی مسلحانه سازمان منافقین، آیا جنابعالی در جمعبندیهای خود هیچ نوع ارتباطی را بین این حوادث – بهویژه اقدامات تروریستی فرقان- و تحریکات خارجی تصور نمیکنید؟
من در تحلیلها و بررسیهای سیاسی-تاریخی خود به این جمعبندی رسیدهام که بیتردید رهبری این فرقه علاوه بر عناصر و سازمانهای ضد انقلاب داخلی، با عناصر سیا و جاسوسان بیگانه هم ارتباط داشته و از آنها برای اجرای توطئههای خائنانه خط میگرفته و حتی به آنها وعده «ترور هفتگی» داده است.
برای مستند ساختن سخن خود، بیمناسبت نیست که از یک شاهد عینی معتبر، نقل قول کنم. برادر عزیزمان، جناب آقای جواد منصوری که در آن ایام مسئولیت فرماندهی سپاه پاسداران را به عهده داشت و سپس معاونت فرهنگی وزارت امور خارجه را اداره میکرد و پس از آن به عنوان سفیر ایران در پاکستان و چین انتخاب شد، در این امر همعقیده اینجانب است و در مصاحبهای میگوید: «اعتقاد قطعی دارم در ترور شهید مطهری، سیا یا موساد اسرائیل به گروه فرقان خط داده است. من مطمئنم که گروه فرقان با سفارت امریکا رابطه داشت. در آن زمان سیا و موساد در تجزیه و تحلیلهای خود به این نتیجه رسیده بودند که پس از امام، به احتمال قریب به یقین آقای مطهری جانشین ایشان خواهد بود، پس بهتر است که ایشان را از میان برداریم. به نظر من گروه فرقان به وجود آمد تا دشمن از این گروه استفاده کند و سران انقلاب را بزند»(5)
آیا در لانه جاسوسی درباره ارتباط این گروه با سفارت امریکا سندی وجود داشته است؟
اتفاقا به دنبال اشغال سفارت امریکا اسنادی به دست آمد که دلیلی روشن بر ارتباط همه جانبه «یک طلبه قدیمی!» با سفارت و وعده ترورهای هفتگی! وی به وزارت خارجه امریکا بوده و بهطور «محرمانه» مخابره شده است. نمونهای از این اسناد، سند زیر است:
«محرمانه:
از سفارت آمریکا در تهران
به وزارت امور خارجه و فوری
یکی از دوستان قدیمی دفتر سیاسی، که یک طلبه قدیمی است و سال گذشته، مسئول مرکز بحثهای ایدئولوژیک برای شاگردانش بود، یک دید خلاصهای از فرقان داد. یازده نفر از شاگردان قدیمی این شخص عضو گروه فرقان در تهران هستند. تعداد اعضای گروه فرقان چهل الی پنجاه نفر میباشد. آنها ترکیبی از چپگراها و راستگراها هستند، اگرچه بیشتر آنها نامتعادل هستند. بهجز بعضی از افراطیون، اغلب آنها اصول اسلامی را قبول دارند و احساس میکنند که ترور راهی است که آنها از دست روحانیونی که با نظرات آنها هماهنگی ندارند خلاص میشوند. یکی از اعضای فرقان افتخار میکرد که آنها در نظر دارند خرابکاری را با ترور هفتهای یک روحانی، شروع کنند و تا رسیدن به موفقیت ادامه دهند. اشکال در این است که در اینکه موفقیت چقدر میتواند باشد به توافق نرسیدند. منبع بیان داشت اعضای گروه فرقان که با آنها در تماس است، توجهشان را به اهداف داخلی معطوف کردهاند.»
در اینجا باید اشاره کنم که رابط سفارت با فرقان شخصی بنام «ویکتور تام ست» بوده که به هنگام اشغال سفارت و گروگانگیری به وزارت خارجه ایران پناهنده شد و بهرغم درخواست رسمی و کتبی دادستانی انقلاب اسلامی از وزارت خارجه برای بازجوئی از وی در رابطه با ماجرای فرقان، سرپرست وقت وزارت خارجه ایران، یعنی آقای صادق قطبزاده از تحویل او به دادستانی خودداری نمود و او که به عضو اصلی و فعال شبکه جاسوسی سیا در ایران و حلقه وصل سیا با فرقان بود، به کمک سفارت کانادا در ایران، «به سلامتی به واشنگتن برگشت»!
در مورد اسناد به دست آمده از سفارت آمریکا، خانم دکتر معصومه ابتکار که در تسخیر سفارت نقشی به عهده داشت، در کتاب خود مینویسد: «... در ساختمان مرکزی دهها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنت طلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و ماموران کمیته دست داشتند. تکاندهندهترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدائیترین شناخت درباره اسلام بیبهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بود که قتل شخصیتهای مذهبی، موقعیت آنها را بهبود میبخشد. با همین تفکر دو تن از رهبران برجسته مذهبی، آیتالله مرتضی مطهری و آیتالله محمد مفتح توسط آنها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت میکنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد، درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان میداد امریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.
حجم هزاران سندی که از فایلها و گاوصندوقهای سفارت بیرون آمد آن قدر زیاد بود که ما را چندین ماه به خود مشغول کرد، با این حال دو بشکه کاغذ رشته رشته شدهای که در اتاق مخابرات وجود داشت، فکرمان را مشغول میکرد. میدانستیم که اکثر اسناد سری و فوق سری را میتوان در آن بشکهها یافت و به هویت صدها ایرانی که در زمینههای استراتژیک به امریکا خدمت کرده بودند، پی برد.»(6) و این اسناد، هرگونه شک و تردیدی را در مورد عدم رابطه رهبری فرقه فرقان با سفارت آمریکا و سیا، منتفی میسازد.
به نوشته یکی از مورخان معاصر، تعداد ترورهای فرقان فقط 7 نفر بوده است؟ آیا آمار دقیقی از ترورهای فرقان در دست هست؟
فرقانیها فهرست بلند و بالائی از شخصیتهای مختلف تهیه کرده بودند که به قول خودشان قرار بوده، هفتهای یکی از آنها را ترور کنند! محصول این توطئه خائنانه ترور 20 نفر بود که از آنها نه نفر، از جمله آیتالله مرتضی مطهری، آیتالله قاضی طباطبائی، دکتر محمد مفتح، سرلشکر محمدولی قرنی، حاج مهدی عراقی، حسام عراقی، تقی حاج طرخانی، شیخ قاسم اسلامی و... شهید شدند و 6 نفراز جمله آیتالله آقا رضی شیرازی، آیتالله هاشمی رفسنجانی، آیتالله ربانی شیرازی، آقای حسین مهدیان و مجروح شدند...پنج نفر دیگر هم که در میان آنها دو کارخانهدار و یک تبعه آلمانی و یک واعظ دوران رژیم قبل (محسن بهبهانی) و یک مداح (سید جواد ذبیحی) که از زندان آزاد شده بود، دیده میشود. اینها هم توسط فرقه فرقان ترور و کشته شدند.
دلیل ترور شهید مطهری از نظر فرقانیها چه بود؟
فرقانیها در اعلامیهای که پس از شهادت آیتالله مرتضی مطهری منتشر ساختند، «دلایل محکومیت مطهری»! را چنین اعلام کردند:
1. همکاری با رژیم طاغوتی قبلی!
2. همکاری با رژیم ضد توحیدی فعلی ... و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم
3. مفسد فیالارض
4. بدعت گذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق»
5. کوشش برای بازسازی ارتش ضد ملی
6. سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و ... توسط ارتش!
البته از این ادعانامه بهخوبی روشن میشود که نظام دموکراتیک غیر دیکتاتوری این آقایان چه مفهومی دارد! یعنی در این نظام، مدعی و قاضی و مجری یک نفر است که با تشخیص خود حکم اعدام صادر میکند و پس از اجرا توسط عناصر فریب خورده خود، اعلامیه نهائی و متن ادعانامه را هم خود مینویسد و منتشر میسازد!
آیا گودرزی تحت تاثیر افکار اشخاصی مانند دکتر شریعتی قرار داشت؟ بعضیها مدعی شدهاند که او پیرو عقاید دکتر شریعتی بود؟
زنده یاد دکتر علی شریعتی افکار افراطی انحرافی نداشت و هرگز به فکر حذف فیزیکی اعضاء روحانیت نبود. اگر هم نقدی و سخنی از «آخوندهای سوء» گفته، این در واقع ترجمهای از کلمات ائمه اطهار(ع) است که در انتقاد از «علماء سوء» آن را به مراتب شدیدتر و تندتر بیان داشتهاند تا آنجا که در بعضی از روایات این قبیل «علماء سوء» دین به دنیا فروخته، زیانبارتر از سربازان یزید نامیده شدهاند: «اولئک اضرّ علی دینالله من جیش یزید بن معاویه، منهم خرجت الفتنه و الیهم تعود» امام معصوم این قبیل علما را منشأ فتنه نامیده است. امام خمینی(ره) هم درباره این قبیل «علما» و «روحانیون»، بیانات شفاف و افشاگرانه ای دارند که به شدت آن نوع از روحانیون را مورد انتقاد و تقبیح قرار داده اند...
از سوی دیگر، دفاعی که مرحوم دکتر شریعتی از علمای راستین به عمل آورده، شاید هیچ روشنفکر دیگری غیر از مرحوم جلال آل احمد، به عمل نیاورده است.
من در تاریخ ربیعالاول 1399 ضمن مقدمهای، گفتههای دکتر شریعتی را درباره علمای راستین اسلامی، همراه مقاله نامبرده درباره «اجتهاد یا نظریه انقلاب دائمی» تحت عنوان «روحانیت یا علمای اسلامی» آوردهام و در دوران قبل از انقلاب منتشر شده است. در یکی از سخنان خود دکتر شریعتی چنین آمده است. «… از میان نویسندگان و سخنرانان و حتی علماء و فضلای اسلامی معاصر هیچ کس به اندازه من افتخار دفاع جدی و مؤثر عملی و فکری از این جامعه گرانقدر را که امید بزرگ و سرمایه عزیز ماست، نداشته است…»
دکتر شریعتی در «تاریخ ادیان» میگوید: «علمای شیعه پاکترین گروه طبقه روحانی، از میان همه ادیان و مذاهب عالم در گذشته و حال به شمار میروند.» دکتر شریعتی در درس «اسلامشناسی» حسینیه ارشاد نقل میکند: «در سال 1338، در جلسه انجمن دانشجویان ایرانی فرانسه، جهانگیر تفضلی در سخنرانی خود گفت این آخوندها عامل بدبختی مملکت و پایگاه استعمار بودهاند. من اینها را دوست ندارم. دکتر شریعتی ادامه میداد که من در آن لحظه بلند شدم و با داد و قال، خودم را بر جلسه تحمیل کردم و گفتم: من تعجب میکنم، امروز به دورترین قبیله آفریقایی هم اگر سر بزنید، این اصل بدیهی اخلاق و تمدن را آموختهاند که به عقیده دیگران ظاهرا احترام بگذارند. شما تا چه حد امپرمآبل هستید که سالها در مرکز تمدن و آزادی عقیده، و احترام به عقاید دیگران زندگی کردهاید و هنوز نم رطوبتی از مدنیت به درزتان نرفته است؟ شما که از همه دعوت کردهاید، احتمال نمیدهید که کسانی چون من، هنوز خیلی روشنفکر نشده باشند که بتوانند فرمایشهای شما را تحمل کنند؟ چگونه بدون رعایت حرمت عقیده امثال من، این چنین هتاکی و اهانت میکنید؟ ثانیا، آقاجان! مذهب که کلوچه قندی نیست که با ادا و اطوار خاص زنان آبستنی که ویار کردهاند و برای شوهرانشان ناز میکنند بگوئید من مذهب را اصلا دوست ندارم! ثالثا گفتید آخوندها پایگاه استعمار بودهاند. این یک مسئله ذوقی نیست که بگوئید من آخوند دوست دارم، من آخوند دوست ندارم. این یک مسئله عینی و تاریخی است. باید سند نشان دهید و مدرک. تا آنجا که من میدانم زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی امضاء گذاشتهاند که همگی از میان ما تحصیلکردههای دکتر و مهندس و لیسانسیه بودهاند و همین ما از فرنگ برگشتهها. یک آخوند، یک از نجف برگشته اگر امضایش بود، من هم مثل شما اعلام میکنم که آخوند دوست ندارم! اما از آن طرف، پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی، چهره یک یا چند آخوند را در این یک قرن میبینیم. از سید جمال بگیر و میرزا حسن شیرازی و بشمار تا مشروطه و نهضت اخیر».(7)