درآمد: از جمله خصالی که برخی از تاریخنگاران و خاطرهگویان سعی دارند آن را به فرقان منتسب سازند، یکی پایبندی آنان در دینداری و دیگری تأمین مخارج فعالیتهای ایشان از محل حق عضویت است! این انگارهها که در سایة بیتفاوتی پژوهندگان تاریخ انقلاب طرح و ترویج میشوند، سعی در تطهیر و توجیه تمامی عناصر و جریاناتی دارند که با تلقی رایج از دین و نیز روحانیت شیعه سر ناسازگاری داشتهاند.
در گفتوگوئی که از نظرتان میگذرد، محقق و پژوهنده ارجمند، حجتالاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی به بازبینی پارهای از این تصورات در باره فرقه فرقان پرداخته و با استناداتی روشن، به ابطال آنها پرداخته است. با امتنان از جناب استاد که چون همیشه درخواست یادآور را پذیرفتند و نتیجة این مصاحبه را مورد بازبینی قرار دادند.
جنابعالی با گروه فرقان و پایهگذار آن شیخ علیاکبر گودرزی چگونه آشنا شدید؟
در یکی از ماههای اوائل سال 1352 برای دیدار یکی از دوستان، به مدرسه خان- نزدیک گذرخان قم و مقابل حرم حضرت معصومه(س) که بعدها به نام مدرسه آیتالله بروجردی نامیده شد- رفته بودم. در این هنگام طلبه تقریبا «نوجوانی» که قیافۀ عبوسی داشت به سراغ من آمد و سلام کرد و اظهار ارادت! نمود. نام وی را پرسیدم، گفت: «شیخ اکبر گودرزی هستم و از شما یک خواهش دارم» گفتم: «بفرمائید» گفت: «میخواهم درباره پارهای از مسائل و مشکلات قرآنی با شما مذاکره کنم و در واقع تلمذ داشته باشم!» پرسیدم: «چرا بین این همه اساتید عظام حوزه، به بنده مراجعه میکنید؟ و چرا در دروس تفسیری که هم اکنون در حوزه برقرار است شرکت نمیکنید؟» گفت: «در بعضی از دروس شرکت کردهام، اما دیدم فایده ندارد. بعضی از این دروس تفسیر حوزوی، همان نقل قول قدیمیها و یا غور در ادبیات عرب است و اصل و لبّ مطلب قرآن در این درسها مطرح نیست و به درد نمیخورند!» گفتم: «ولی بدون آشنائی با ادبیات عرب و صرف و نحو و منطق و بیان و بدیع و بلاغت و ... نمیشود به تفسیر قرآن پرداخت. از طرف دیگر چرا من را برای توضیح مشکلات قرآنی خود انتخاب کردهاید؟» گفت: «اولا شما شاگرد آقای طباطبائی هستید. آقای طباطبائی در تفسیر خود روش جدیدی را ابداع کرده و آن، تفسیر آیات قرآنی با آیات دیگر قرآن است و روی همین اصل هم من علاقه دارم با این روش تفسیری نزد شما آشناتر بشوم! چون بقیه همیشه سعی میکنند که برای خودنمائی! لغات کتاب قاموساللغه! را به بهانه تفسیر در دروس یا کتابهای خود نقل کنند. من دنبال این قبیل مطالب و یا حدیث و روایت نیستم! قرآن به لسان عربی مبین نازل شده و برای درک همه است نه یک گروه خاص!».
گفتم: «آقای گودرزی! من تا اینجا گوش کردم که ببینم شما چه میگوئید! حالا بفرمائید که دلیل دوم شما برای انتخاب من چیست؟» با خنده گفت: «ثانیا شما آثار سید قطب را ترجمه کردهاید و حتماً تفسیر فی ظلالالقران را هم مطالعه نمودهاید و ای کاش آن را هم ترجمه میکردید، چون سید قطب هم در تفسیر خود به سراغ روش مفسران پیشین اهل سنت نرفته و خود، نوآوریهائی در تفسیر دارد؛ به همین دلایل میخواستم از خدمت شما استفاده کنم! و ثالثا شما کتاب تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن را تألیف کردهاید و حتما به تفسیر آیات دیگر هم ورود دارید و ..!» در پاسخ گفتم: «اولا حضور در درس استاد، دلیلی بر فهم درس استاد نیست و تازه خود قرآن هم که شفاء و رحمةللمومنین میباشد، برای ظالمین لایزید الا خساراست و انشاءالله که ما و شما شامل بخش دوم آیه نشویم! ».
در اینجا گودرزی خواست چیزی بگوید، گفتم: «شما اولا و ثانیا و ثالثاً گفتید و من گوش کردم، بگذارید من ثانیا و ثالثاً را هم پاسخ بدهم. بعد... بفرمائید» و سپس افزودم: «ثانیاً تفسیر فی ظلالالقرآن سید قطب هم البته مانند المیزان جالب است و ابداعاتی دارد و خوشبختانه توسط بعضی از اهل فن، مجلداتی از آن ترجمه و منتشر شده است و انشاءالله که بقیه مجلدات آن هم توسط آنان ترجمه خواهد شد و به نظرم دوبارهکاری صحیح نیست. ثالثاً کتاب «تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن» در واقع تقریر اینجانب از دروس استادم آیتالله حاج شیخ جعفر سبحانی(دام ظله) و یا تفصیل و تکمیل یادداشتهای ایشان در مورد بعضی از آیات است که آقای «یوسف شعار» در کتاب خود – تفسیر آیات مشکله قرآن- متعرض آنها شده است؛ بنابراین من هرگز خود را در حدی نمیبینم که در جای استاد علامه طباطبائی یا سید قطب و آیتالله سبحانی بنشینم و بحث تفسیری داشته باشم، بهویژه که اصولا من علاقهای به تدریس، نه عمومی و نه خصوصی ندارم!».
در اینجا گودرزی کمی مکث کرد و درحالی که قیافه او «گرفتهتر و عبوستر» شده بود، با ناراحتی گفت: «اشکال ندارد، من راه خود را میروم. قرآن وعده داده است که والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و بعد- به نظرم بدون خداحافظی- دور شد و رفت. این سابقه آشنائی و دیدار من با گودرزی در قم بود... البته در آن زمان هنوز از پیدایش فرقه «فرقان» و یا «خوارج نهروان» خبری نبود.
بعد از آن دیگر ارتباطی با او نداشتید؟
نه، من قبل از آن هم با او آشنائی و ارتباطی نداشتم؛ ولی مدتها گذشت و من میدیدم که کسی بدون معرفی خود، در اوقاتی که من در خانه نیستم، کتابهائی را به نام «پیام قرآن» که به اصطلاح تفسیر سورههائی از قرآن بود، به منزل ما تحویل میدهد که خیلی پرحجم بودند و نام واحدی هم برای مؤلف آنها ذکر نمیشد، بلکه اسامی متعدد و گوناگونی به عنوان مؤلف! در روی جلدآنها- که اغلب پلیکپی بود- درج میشد.
شما همان یک بار گودرزی را دیدید؟
نه، یک بار هم در تهران. روزی برای دیدار دوست قدیمیام، آیتالله حاج شیخ حسین گوگانی (حفظهالله) – همدوره شهید مطهری و شهید مفتح در دانشکده الهیات تهران - به مدرسه شیخ عبدالحسین (در بازار کفاشان) رفته بودم. مدیریت مدرسه به عهده مرحوم آیتالله حاج سید هادی خسروشاهی بود و آقای گوگانی هم از اساتید آن مدرسه به شمار میرفت. دم حجره مدیریت مدرسه نشسته بودیم که شیخی عبوس! از حجرهای بیرون آمد و از جلوی ما رد شد و سلام هم نکرد! از آیتالله گوگانی پرسیدم: «این شیخ کیست؟ به نظرم آشنا آمد.» گفت: «این شیخ اکبر گودرزی است» پرسیدم: «پس چرا سلام نکرد و بیادبانه از جلو شما رد شد؟» آقای گوگانی گفت: «آدم مرموزی است. در اتاق خود مینشیند و پرده را میکشد. در دروس مدرسه هم حضور پیدا نمیکند و مدیریت مدرسه قصد دارد که او را بیرون کند.» پرسیدم: «در اتاق تنها مینشیند و درس هم نمیخواند، پس چه کار میکند؟» گفت: «یک بار از او پرسیدیم، گفت مشغول مطالعه قرآن و یادداشتهای تفسیری است!» ... البته بعد هم گویا چیزی نگذشت که از آن مدرسه هم مانند مدرسه چهلستون، اخراج شد!
اکبر گودرزی در دوره طلبگی
و همین دو دیدار؟
در واقع تنها دیدار همان یک دیدار نخست در قم بود وگرنه در مدرسه شیخ عبدالحسین، دیدار یکطرفه و از راه دور صورت گرفت! یک بار دیگر هم او را در روز تاسوعا یا عاشورای معروف قبل از انقلاب، در تظاهرات میلیونی مردم تهران که من هم در بخشی از آن راهپیمائی شرکت داشتم، او را دیدم. در آن روز، همراه مردم از جلوی دانشگاه تهران رد میشدم که دیدم همان شخص، در کنار شخصی که به نظرم اخوی مرحوم شهید هاشمینژاد بود -که در آن دوران وابسته به سازمان مجاهدین به شمار میرفت- در صفّه جلوی دانشگاه نشسته و آرم سازمان را که آیهای بود و سلاح و داس و چکشی! و شاخة زیتون و خوشه گندمی! و ... برای مردم تشریح میکرد و توضیح میداد. زیاد توقف نکردم و رد شدم. همین موضوع نشان میدهد که شاید گودرزی ارتباط تشکیلاتی با آن سازمان داشت. البته من از حقیقت امر مطلع نیستم.
مگر میزان تحصیلات گودرزی در حوزههای علمیه تا چه پایه بود که تفسیر مینوشت؟
گودرزی تحصیلات کلاسیک را ظاهراً تا چند کلاس ابتدائی آن زمان خوانده بود و در تحصیلات حوزوی هم چند سالی در خوانسار و قم و تهران به ظاهر مقدمات و ادبیات را خواند و در واقع به مرحله قابل ذکری نرسید، اما به مطالعات تفسیری خود ادامه داد و از سال 43 و یا 1354 به تالیف و نشر «پیام قرآن» و تشکیل جلسات تفسیری در مساجد مناطق مختلف شهر تهران از جمله: جوادیه، خزانه، نازیآباد، سلسبیل و خیابان شوش و سپس در مناطق بالای شهر مثل: قلهک، دولت و... پرداخت و در این مدت شاید برای نصف قرآن یا بیشتر، 10تا 15 جلد به نام تفسیر نوشت! و منتشر ساخت.
چه بخشها و یا سورههائی از قرآن را تفسیر کرد و محتوای آنها چه بود؟
مجلدات تفسیری وی به نام: «پیام قرآن» شامل سورههای مختلفی چون: روم، لقمان، شوری، فتح، حجرات، یس، صافات، مومن، احقاف، کهف، انبیاء، مریم، یوسف و فرقان و نور میگردد. البته در آنها از محتوا خبری نبود و بیشتر جملهپردازی و به کار گرفتن اصطلاحات چپگرایانه بود. مثلاً در تفسیر سوره یوسف، «گرگ» را به معنای «ضد انقلاب» تفسیر کرده است و گویا حضرت یعقوب و یوسف برای سرکوب این ضد انقلاب فرستاده شده بود! و یا در تفسیر سوره بقره، «گاو» بنی اسرائیل را سیستم سرمایهداری معرفی کرده و نتیجه گرفته است این گاو که شامل واسطهها و سرمایهداران و صاحبان کارخانهها و امثال اینها میشود، باید «ذبح» شود تا جامعه آسوده گردد! و «روح» را که خداوند آن را «من امر ربی» مینامد، «تراکم حیات رسالت یافته از فرمان پروردگار» معنی کرده است، و شاید خودش هم نفهمیده که چه میگوید!
در آیه دوم سوره بقره، «ایمان به غیب» را به معنای «ایمان به غیب انقلاب» تفسیر نموده و در رابطه میان غیب و صلاة هم میگوید: «بهطور کلی همه اصول تئوریک حزب توحیدی در مرحله غیب انقلاب در کلمه صلاة جمع شدهاند.» و با همین جملات نامفهوم و «قلمبه و سلمبه» «مرحله غیب انقلاب و شهود» آن را مرحله پیش از انقلاب و پس از پیروزی آن! نامیده است.
نگرش او درباره مسائل قرآنی و معنوی، یک نگرش مادی و دیالکتیکی است و همه چیز را به «انقلاب و ضد انقلاب»! «سرمایهداری» و «ضد سرمایهداری» و «زندگی در حال تحول و تکامل دائمی»! نسبت میدهد. حتی «دجال» در دوره آخرالزمان را هم «امپریالیسم» مینامد. جالب اینجاست که وقتی در دادگاه از او درباره مسائل مانند: تز و آنتیتز و سنتز و دیالکتیک و مفاهیمی از این قبیل سئوال کردند، اطلاعی از این مفاهیم نداشته! و پاسخ لازم را هم نتوانسته ارائه کند.
گودرزی حتی در ترجمه ظاهر آیات هم دچار اشکال بود.. او آیۀ شریفه «ان الانسان لربه لکنود» را چنین ترجمه و یا تفسیر می کند: «پیدا است که انسان در مرحله بودن، موجودی است رسوبی و یا به تعبیر قرآن کندرو، آیه 6 سوره عادیات بیانگر این معنی است که ان الانسان لربه لکنود یعنی قطعاً آدمی برای پروردگار خویش کند! است.
وقتی از او در دادگاه می پرسند که مراد از «کنود» یعنی کندرو؟ می گوید: یعنی، انسان در جهت پروردگارش آن شتابی را که باید داشته باشد، ندارد. وقتی می پرسند که کنود یک کلمه عربی است، در کدام کتاب لغت دیده اید که کنود یعنی کندرو؛ که یک کلمه فارسی است می گوید: الآن یادم نیست در کدام کتاب لغت دیده ام.
درباره محتوای تفاسیر گودرزی توضیح بیشتری بدهید؟
بررسی کامل محتوای کتابهای گودرزی که به عنوان پیام قرآن و با عناوین مختلف و با اسامی نویسندگان گوناگون منتشر میگردید، نیازمند فرصت مفصلی است و در یک گفتگوی کوتاه طبعاً نمیتوان به آنها پرداخت، من فقط به نمونههائی از این «تأویلهای شخصی» یا تفسیر به رای اشاره کردم. اشکال اساسی کار وی این است که او در جای جای کتابهائی که به نام تفسیر منتشر ساخت، بهرغم ادعای استفاده از تفسیر مجمعالبیان، تفسیر طبری و تفسیر المیزان و یا حتی ادعای تلمذ در محضر علامه طباطبائی! - من هرگز او را در جلسه درس استاد علامه ندیدم - میکوشید تفاسیر شیعه را منتسب به شخصی به نام «کعب بن ابی» نماید که گویا یک «یهودی سرمایهدار منافق» بوده و به ظاهر اسلام را پذیرفته بود و این را مانند یک ترجیعبند در آثار خود تکرار میکرد؛ همان طور که شیوخ وهابی وابسته به آلسعود - پترو دلارها! - اصل تشیع را زائیده ذهنیت شخصی به نام «عبدالله بن سبا»، باز یک یهودی منافق! مینامند! که طبق تحقیق تاریخی و عمیق علامه سید مرتضی عسکری در کتاب «اسطوره عبدالله بن سبا» چاپ تهران، بیروت، قاهره و ... و نیز تحقیق اینجانب که در قاهره و تحت عنوان: «عبدالله بن سبا بینالواقع و الخیال» توسط «دارالهدف» به چاپ رسید و در تهران هم توسط مجمعالتقریب تجدید چاپ شد! به اثبات رسیده است که اصولا شخصی به نام عبدالله بن سبا وجود خارجی نداشته است که پایهگزار تشیع باشد! اتفاقا «کعب بن ابی» ادعائی گودرزی هم که گویا پایهگذار تفاسیر شیعه است، وجود خارجی ندارد و در هیچ کتابی وجود شخصی به این نام ذکر نشده است؛ البته در تاریخ اسلام سه نفر وجود دارند که نام آنها به ظاهر شباهتی به فرد مورد ادعای گودرزی دارد، ولی اینها شخص مورد ادعای وی نیستند.
«کعبالاحبار» یک یهودی جدیدالاسلام بوده که در جعل یا تحریف احادیث، ید طولائی داشته است و دیگری «عبدالله بن ابی» است که او هم یک منافق مرتبط با یهود مکه و مدینه بوده است. سومی هم «ابی بن کعب» از طلیعه داران تفسیر شیعی است و پایهگذار بخش عظیمی از تفاسیر شیعه است. این شخص طبق اذعان مفسران شیعه و سنی بهطور متفق، مورد وثوق است و «یهودی و سرمایهدار و منافق» هم نیست. ظاهراً گودرزی برای تخریب بنیادین تفاسیر شیعه و آغاز تفسیر نوین و خودسر! میخواسته با تکرار نام شخصی که وجود خارجی ندارد، تفاسیر شیعه را از اساس مبتنی بر پایه اندیشههای یک یهودی! معرفی کند.
یکی از دوستان این نکته را به شهید مطهری منتسب نموده بود که گویا در مقدمه «علل گرایش به مادیگری» و ضمن انتقاد از کتابهای جدید تفسیری! و تحت عنوان «ماتریالیسم در ایران» به این امر پرداختهاند، که این نکته در مقدمه کتاب ایشان نیست، بلکه شهید مطهری در مقدمه آن کتاب فقط از «ماتریالیسم منافق» نام میبرد و انتقاد میکند که بیتردید مقصود ایشان، گودرزی و فرقه فرقان بوده و همین هم در ادعانامه فرقان علیه ایشان، یکی از ادله وجوب ترور ایشان شمرده شده است!
درباره زندگی و سوابق تحصیلی اکبر گودرزی و میزان معلومات او توضیح بیشتری دارید؟
اکبر گودرزی همان طور که در سند به جا مانده از او، آمده است، در سال 1335 در روستای «دوزان» الگودرز به دنیا آمد و در مدارس جدید، چند کلاس بیشتر درس نخواند و در سال 1351 به خوانسار رفت و چند صباحی دروس ابتدائی طلبگی را در آنجا فرا گرفت. پس از چند ماه عازم «قم» گردید و یک سال و اندی در قم ماند و در مدرسه خان و مدرسه آیتالله نجفی رفت و آمد داشت و بیشتر در کتابخانه این دو مدرسه به مطالعه میپرداخت... سپس راهی تهران شد و به مدرسه چهلستون رفت، پس از اخراج از آن مدرسه، چند صباحی در مدرسه شیخ عبدالحسین درس خواند، ولی آنجا را هم ترک کرد و یا بیرونش کردند و از سال1354 به تشکیل رسمی کلاسهای تفسیر قرآن در نقاط مختلف تهران از نازیآباد تا قلهک و شمیرانات پرداخت... و سپس فرقه فرقان را تاسیس کرد. او استعدد خاصی داشت، اما متاسفانه آن را در راه درست به کار نبرد و بهرغم صغر سن، کتابهائی در تفسیر بعضی از سورههای قرآن نوشت که از لحاظ جملهپردازی جالب بود. او بهشدت با فلسفه و عرفان مخالف بود و به همین دلیل علیرغم ادعای استفاده از تفسیر المیزان، از علامه طباطبائی و شهید مطهری بدگوئی میکرد و حتی آنها را عوامل خارجی میدانست!