اشاره: «با آینده سازان» عنوان مجموعه اي از مطالب در نقد و تفسير آراي متفكران ايراني است؛ آناني كه جريان ساز شدند و در گستره تاريخ انديشه ايران نقشي حياتي ايفا كردند. با سيدجمال الدين اسدآبادي و انديشمندان عصر مشروطه آغاز كرده ايم و اميد داريم كه روايت خود را تا امروز ادامه دهيم. همراه ما باشيد.
سید جمال الدین اسدآبادی در مقاله «المهديه» كه بحثي درباره تاريخ مهدويت در اسلام است، وقتي مهدويت از ديدگاه شيعه را مطرح مي كند، موضوع را تحت عنوان «عقيده شيعيان درباره مهدي موعود» مطرح مي سازد.
در قرن نوزدهم ميلادي، هنگامي كه اروپا شاهد تحولات سريع و چشمگير ناشي از صنعتي شدن بود، ايران و ديگر كشورهاي اسلامي همچنان در خواب غفلت بودند. آناني كه با مظاهر پيشرفت تمدن غرب آشنا بودند، اين عقب ماندگي را كاملاً احساس مي كردند و لاجرم در جست وجوي راه چاره اي مي گشتند، بلكه تا حدودي از اين فاصله كاسته شود. از سويي آنها كشور خود را آبستن مسائلي عميق تر مي ديدند كه ريشه در استعمار داشت.
در اين شرايط كه سلطنت عثماني رو به زوال بود و تزلزل سياسي، كارآمدي آن را از بين مي برد و وقتي شاهان قاجار در ايران با ناآگاهي تمام از اوضاع زمانه به جاي واكنش صحيح و معقول نسبت به دسيسه هاي استعمار به فكر حرمسراهاي خويش بودند، مرداني چون سيدجمال الدين اسدآبادي از وضعيت نابسامان و بغرنج مسلمانان جهان به ستوه آمدند و فرياد احياي فكر ديني، وحدت و بازگشت به قرآن را سردادند. سيدجمال هم از آن چهره هاي تأثيرگذار تاريخ است كه ردپايش را در بسياري از تحولات ايران و جهان اسلام مي توان يافت.
در گفت وگو با سيدهادي خسروشاهي به بررسي زندگي و آراي او پرداخته ايم كه مي خوانيد.
***
افكار سيد در زمان خويش داراي تازگي منحصر به فردي است، به طوري كه شايد بتوان گفت ديدگاه او نسبت به بسياري از مسائل همچون توسعه يافتگي، وحدت مسلمين، جايگاه قرآن و... بسيار قابل تأمل تر از همقطاران اوست. با اين مقدمه، به نظر شما آنچه سيدجمال را در عرصه انديشه و نظر از ديگر انديشمندان اسلامي حتي در عصر حاضر متماير مي كند، چيست؟
سيدجمال الدين حسيني، به دنبال تحقيق و بررسي عملي و ميداني، در درون جوامع مسلمين و شناخت عيني مشكلات و دردهاي اين جوامع، انديشه ها و برنامه هاي جديدي را مطرح ساخت؛ در رابطه با ضرورت بازگشت به اصول قرآن و سيره «سلف صالح»، همگام با پيشرفت هاي زمان و لزوم آموزش علوم و فنون جديد و وجوب وحدت مسلمين در همه زمينه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي، براي درمان ريشه اي مشكلات... اين انديشه ها از يك قرن و نيم پيش تاكنون موجب پيدايش حركت هاي انقلابي يا اصلاحي در بسياري از سرزمين هاي اسلامي و در ميان مسلمانان شده است.
به نظر من نوانديشي ديني همراه با تمسك به اصول اساسي ديني، به اضافه توجه به مسئله زمان و مكان و ضرورت باز بودن باب اجتهاد و سپس مبارزه خستگي ناپذير و پيگيري بي وقفه اين آرمان ها كه در طول زندگي سيد شاهد آن هستيم «وجه تمايز» اصلي سيد در عرصه انديشه و نظر است. يعني شناخت دقيق مشكلات، كار كارشناسي براي رفع آنها و اقدام جدي و دائمي در راستاي تحقق هدف، وجوه تمايز سيد را در مقابل ديگر مصلحان اجتماعي و سياسي، به خوبي روشن مي سازد.
سيد چنين نبود كه از لحاظ تئوري، انديشه اي را در جامعه مطرح سازد و بعد خود به استراحت بپردازد! و يا فقط از مردم و ديگران بخواهد كه در اين راه گام بردارند! بلكه خود در همه جا، علي رغم همه فشارها، تهديدها، تبعيدها، اتهامات و ناملايمات، پيشگام اجراي طرح و كليددار حركت بود.
ايجاد حركت نخستين در مصر، تبعيد از مصر به هند، نهضت فرهنگي در شبه قاره هند، همگام با نهضت سياسي ضداستعماري و تبعيد از آن ديار، شركت در قيام مسلحانه مردم افغانستان عليه نيروهاي اشغالگر انگليس، مبارزه منطقي با ديكتاتوري شاه قجري ايران و سپس اخراج از ايران، آغاز افشاگري عليه رژيم سلطنتي قجري در عراق و دعوت مراجع عظام به خلع شاه از سلطنت، همزمان كوشش براي صدور فتواي تحريم تنباكو و لغو قرارداد رژيم، يا تبعيد به فرانسه و تشكيل جمعيتي سياسي و اصلاح طلب در پاريس و نشر مجله «العروة الوثقي» و آنگاه تبعيد به لندن و تأسيس مجله «ضياءالخافقين» براي افشاي معاندان و تبعيد به استانبول و روشنگري وي در آن سامان و دعوت سلطان عثماني براي ايجاد وحدت اسلامي و سپس كينه ورزي دكانداران مذهبي! و در رأس آنها شيخ حسن فهمي - شيخ الاسلام دربار عثماني- ! و باز تبعيد و آوارگي و... همه و همه نشان مي دهد كه سيد لحظه اي در زندگي خود، آرام نبود و همه ناملايمات و سختي ها و آوارگي ها را در راستاي تحقق اهداف خود، پذيرا بود و هرگز دست از مبارزه با مفاسد و مفسدان، برنمي داشت و در اين ميدان، آنچه براي او مطرح نبود، مقام و ثروت و زن و فرزند بود. و بي شك كسي كه دل به اين زخارف دنيوي نبندد، مي تواند كارهاي ناشدني را انجام دهد و اگر هم خود در حال حيات، شاهد تحقق هدف و به پيروزي رسيدن نباشد، نسل تربيت شده او اين پيروزي را شاهد خواهند بود.
به هر حال سيدجمال الدين حسيني، علاوه بر اينكه صاحب انديشه و طرح بود خود نيز در اين راه صادقانه مي كوشيد و همين مميزات باعث شد كه سيد حتي در عصر حاضر نيز نسبت به اصلاح گران و انديشمندان معاصر، برتري ها و وجوه تمايز بسياري داشته باشد.
در مصاحبه اي با يكي از نشريات علمي - فلسفي گفته بوديد احياگري سيد داراي دو ويژگي برجسته است؛ 1) بازگشت به قرآن، 2) انفتاح باب اجتهاد. مراد شما از اين دو ويژگي چه بوده؟
دو نكته مورد اشاره يعني بازگشت به «قرآن» و باز بودن باب «اجتهاد» در واقع دو اصل اساسي در انديشه همه احياگران و مصلحان اجتماعي بوده است. ويژگي اين دو اصل در اين نكته نهفته است كه قرآن مجيد، به عنوان يك سند قطعي مورد پذيرش پيروان همه مذاهب اسلامي، مي تواند عامل تأثيرگذار در احيا يا تجديد حيات مسلمانان و دور شدن آنان از پرتگاه سقوط و انحطاط باشد و اين ويژگي خاص قرآن است و منابع ديگر چون غيروحياني هستند اغلب مورد اختلافند و اصحاب همه مذاهب اسلامي به همه آنها تمسك و استناد نمي جويند.
اما در مورد اهميت اجتهاد از ديدگاه سيد، در كتاب «خاطرات» تهيه و تنظيم يكي از شاگردان سيد به نام مخزومي پاشا، نكاتي آمده كه قابل توجه است.
سيد به عنوان يك مصلح اجتماعي و يك احياگر و نوانديش ديني به خوبي مي دانست كه با توجه به پيشرفت هاي جوامع بشري، نيازهاي جديد و گوناگون انسان معاصر را نمي توان بدون تكيه بر اجتهاد برطرف ساخت. به عبارت ديگر، مسائل مستحدثه» در زمينه هاي مختلف زندگي بشر، اعم از اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، نظامي، اخلاقي و... نياز به پاسخ دارد و بايد ديدگاه اسلامي، به مثابه يك ايدئولوژي فراگير و هميشگي، در اين زمينه ها روشن شود... و چون همه مسائل و مشكلات و اموري كه بشر امروزي با آنها روبه رو است، در گذشته وجود نداشته، پس يافتن راه حل براي مشكلات جديد نياز به «اجتهاد» دارد تا ضمن عدم خروج از دايره و چارچوب كليات مباني اسلامي، راه حل هاي منطقي و صحيح نيز براي اداره جامعه ارائه شود. ترديدي نيست كه بدون باز بودن باب اجتهاد و محصور ماندن در مسائل قديمي و بدون ارائه رهيافت هاي مناسب و پاسخگو، نمي توان همگام با زمان پيش رفت و در عين حال از لغزش و دوري از اصول، در امان ماند!
پس ويژگي قرآن در اصالت و پذيرش آن توسط اصحاب همه مذاهب اسلامي است و ويژگي اجتهاد در ارزش و موقعيت آن در ارائه رهنمودهاي جديد براي اداره امور گوناگون يك جامعه سالم اسلامي است و سيد جمال الدين به دنبال هر دو امر بود.
تاثير سيد را بر نهضت هاي نوظهور اهل سنت چگونه ارزيابي مي كنيد؟
اگر بگوييم كه تأثيرگذاري سيد در پيدايش حركت ها و نهضت هاي اسلامي در ميان برادران اهل سنت كمتر از تاثيرگذاري آن در دنياي تشيع نبوده - و نيست - سخني به گزاف نگفته ايم و اين دلايل مختلفي دارد از جمله اينكه سيد براي پيشبرد اهداف آرماني خود و نفوذ در عمق جوامع اهل سنت - تا مرحله تدريس در الازهر و تربيت شاگرداني چون شيخ محمد عبده در مصر - خود را «افغان» معرفي كرد بدون آنكه درباره مذهب خود، سخني به صراحت بگويد! ترديدي نيست كه اگر سيد اعلام مي كرد كه يك ايراني و اسدآبادي و شيعه است، نمي توانست در بلاد عربي و اسلامي غيرشيعي و در ميان اهل سنت نفوذ و تاثيري داشته باشد. پس راه منطقي و اصولي از ديدگاه سيد آن بوده كه به «ظواهر» نپردازد و تنها به «هدف» فكر كند و امضاهاي متعدد و گوناگون او، در نوشته ها و نامه ها هم در همين رابطه است.
علاوه بر اين، سيد اصولاً «جهان وطني» فكر مي كرد، لذا در نامه ها و آثار خود از اسامي و امضاهاي متعدد ازجمله الحسيني، الافغاني، الاسدآبادي، السعدآبادي، الاستانبولي، الرومي الطوسي، الكابلي و... استفاده كرده است و راز پيشرفت و نفوذ و تاثير سيد هم در همين نكته - استفاده از تاكتيك هاي مناسب - نهفته است.
متاسفانه ما در عصر خود شاهد و ناظر هستيم كه در كشورهاي عربي و اسلامي غيرشيعي، به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، دكانداران حرفه اي مذاهب، برخوردهاي مغرضانه و دشمنانه اي با شيعه داشته اند و اخيرا هم افسانه «شيعه هراسي» را مطرح كرده اند تا آنجا كه شخصيتي چون شيخ يوسف القرضاوي كه به اعتدال و انصاف معروف بود و يا فرهيخته اي مانند دكتر احمدالطيب، رئيس دانشگاه الازهر، از خطر «تبشير شيعي!» در بلاد عربي اظهار نگراني مي كنند و در اين راستا، متاسفانه از انصاف و اعتدال خارج شده و تهمت هاي پيشينيان را از نو تجديد كرده و تكرار مي كنند.
به هر حال بنابر آنچه اينجانب در مصر، تركيه و بلاد ديگر عربي و اسلامي شاهد بوده ام، تأثير و نقش سيد در پيدايش و استمرار نهضت هاي اسلامي بسيار چشمگير است تا آنجا كه شهيد شيخ حسن البنا، مؤسس و مرشد حركت «اخوان المسلمين» در كتاب خاطرات خود »مذكره الدعوه و الداعيه» حركت خود را استمرار حركت سيد و عبده مي نامد! و هنوز هم سالانه، ده ها كتاب و صدها مقاله در تحليل افكار و انديشه هاي سيد، در مصر و بلاد عربي ديگر، تأليف و منتشر مي شود كه نشان دهنده عمق تاثير معنوي او در دنياي اهل سنت است.
سيد چه نگاهي نسبت به روحانيت شيعه داشته؟ چرا او خود در يكي از مصاحبه هايش براي نهاد روحانيت شيعه نسبت به نهاد روحانيت اهل سنت ارجحيت قایل مي شود؟
همان طور كه اشاره شد، سيد بنا بر مصالح برتر، هرگز نمي خواسته وارد اختلاف عقيدتي شيعه و سني شود و به همين دليل او در تعليقات خود بر كتاب معروف كلامي «شرح عقايد عضدية» هنگام تدريس آن در الازهر، وقتي به مسئله امامت و معاد جسماني و... مي رسد، به تعليقات خود به «علت خستگي»! پايان مي دهد.
اما اين روش در آن بلاد، به مفهوم گرايش وي به «تسنن» نيست و انتخاب اين روش هم هرگز باعث نشد كه او روابط حسنه خود را با روحانيت و مرجعيت شيعه قطع كند، بلكه او از اين رابطه، مثلاً در موضوع لغو قرارداد استعماري رژيم و صدور فتواي تحريم تنباكو، حداكثر استفاده را مي برد و ملاقات يا نامه نويسي سيد به ميرزاي شيرازي و ديگر «حجج اسلام» - كه در نامه هايش اسامي آنها هست - نشان مي دهد كه سيد روابط خوبي با علما و روحانيت شيعه در عراق و ايران داشته، همان طور كه با علماي اهل سنت در مصر و تركيه داشته است.
و باز از همين شناخت و رابطه است كه سيدجمال الدين در يك مصاحبه مطبوعاتي با روزنامه انگليسي «پال مال گازته» (Pall mall Gazatt) چاپ لندن - مورخ دسامبر 1891میلادی - به صراحت مي گويد كه چون استبداد عامل اصلي فساد و تباهي است و متأسفانه اين نوع حكومت در ميان اهل سنت نهادينه شده است، لذا اميد اصلاح در آن بلاد كمتر است، اما در شيعه، يكي از اصول اساسي آن است كه هر نوع حكومتي غيرقانوني و هر نوع سلطان و حاكمي غاصب است، پس چون علماي شيعه، وابستگي به حكومت ها ندارند و سلاطين را «اولي الامر» نمي دانند، امكان پيشرفت اصلاحات در اين قبيل بلاد، بيشتر است.
در اينجا بي مناسبت نيست اشاره كنم كه سيد در كتاب «تاريخ الافغان» خود، فصلي درباره آداب و رسوم شيعيان افغانستان دارد، بدون آنكه نشان دهد كه خود از شيعيان است و يا در مقاله «المهديه» كه بحثي درباره تاريخ مهدويت در اسلام است، وقتي مهدويت از ديدگاه شيعه را مطرح مي كند، موضوع را تحت عنوان «عقيده شيعيان درباره مهدي موعود» مطرح مي سازد.
به هر حال، بدون ترديد در آن زمان با مراعات نكردن اين قبيل تحفظات، نمي شد در قلب عالم اهل سنت به فعاليت پرداخت و در الازهر تدريس كرد. براي نمونه اشاره كنم كه هم اكنون و در عصر «گفت وگوي اديان» كه متاسفانه شيخ الازهر هم در آن شركت مي كند و به نظر من اين مجالس گفت وگو، پوششي براي شركت دادن خاخام هاي اسرائيلي در اين گفت وگوها است (نمونه اجلاس قاهره و نيويورك)!، هنوز نشر كتاب هاي مربوط به شيعه و حتي تاريخ تشيع ممنوع است و تبليغ تشيع در مصر، نوعي جرم محسوب مي شود. و اين البته اختصاص به مصر ندارد، بلكه در عربستان سعودي، سودان، تونس و كشورهاي عربي حوزه خليج فارس هم وضع بر همين منوال است. با اين توضيح، مي توان منطقي بودن تاكتيك سيد را پذيرفت.
سيره عملي سيد ما را سردرگم مي كند؟ در جايي او در نامه تاريخي اش به ميرزاي شيرازي و علماي شيعه، مي خواهد ايشان با استفاده از جايگاه خويش عليه ناصرالدين شاه برآشوبند و از طرفي ديگر او دائما به فكر اصلاح وضع دولت هاي اسلامي در مقايسه با كشورهاي اروپايي بوده است. در نهايت امر، سيد اصلاح طلب است يا انقلابي؟
موضعگيري هاي سيد درباره مسائل، با توجه به نتايج مثبت و يا منفي به دست آمده در بعضي كشورها بود. مثلادر ايران نخست به ناصرالدين شاه نامه مي نويسد و از او <دو گوش شنوا> مي خواهد تا بگويد كه مملكت نياز به قانون دارد، ولي چون به همين «جرم!» محترمانه! از ميهن خود اخراج مي شود، سيد موضع ديگري را انتخاب مي كند و به مبارزه ادامه مي دهد تا آنكه سرانجام خواستار عزل شاه مي گردد.
پس سيد هم اصلاح طلب بود و هم انقلابي و اين شرايط زمان و مكان بود كه تصميم گيري يا عملكرد سيد را تغيير مي داد و البته اين به آن معني نيست كه سيد فردي معصوم و به دور از اشتباه بوده، نه! او هم مانند همه ابناي بشر، دچار اشتباه و خطا مي شد و نمي توان همه مواضع اشخاص را، به طور مطلق مورد پذيرش قرار داد. اما بايد توجه داشت كه در عصر ما نيز نمونه روشني از اين موضعگيري ها، توسط امام خميني (قدس سره) اتخاذ شده است.
ايشان در نخستين نامه خطاب به شاه، نخست وزير وقت را مورد انتقاد قرار دادند و اينكه لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي بايد اصلاح يا لغو شود و حتي در سخنراني معروف مدرسه فيضيه هم باز با زبان نصيحت با شاه سخن گفتند... اما وقتي كه ديدند شاه اصلاح پذير نيست، خواستار بركناري او شدند و با توجه به موقعيت و مرجعيت ايشان - كه سيدجمال الدين فاقد آن بود - و بيداري مردم اين زمان، امام خميني (قدس سره) در حركت خود و رهبري انقلاب موفق شدند و بدين ترتيب مي توان گفت كه امام خميني (قدس سره) هم اصلاح طلب بودند و هم انقلابي و همواره، مانند سيدجمال الدين در فكر مردم و اصلاح امور ايران و كشورهاي اسلامي ديگر بودند. حتي بالاتر از اين، به گفته حاج احمدآقا - در مجله «حضور» نشريه موسسه تنظيم و نشر آثار امام - در دوران هاي پيشين، امام با شاه ملاقات هم داشته است كه البته بعضي ها مي گويند اين ملاقات براي ابلاغ پيام آيت الله بروجردي به شاه بوده است. يا شهيد نواب صفوي كه موضع او نسبت به شاه كاملاروشن است و در كتاب «برنامه فداييان اسلام» صريحا او را غاصب و خائن مي نامد، براي نجات جان جواني كه در تبريز محكوم به اعدام شده بود و شهيد نواب صفوي فكر مي كرده كه او بي گناه است، به ملاقات شاه رفت و جان آن جوان را نجات داد، اما وقتي از كاخ شاه بيرون آمد و خبرنگاران از او پرسيدند كه اين شرفيابي شما به حضور شاه چه نتيجه اي داشت؟ پاسخ داد: من شرفياب نشدم، شاه به حضور من شرفياب شد و به هر حال اين قبيل اقدامات و روش ها، بستگي به مصلحت عليائي دارد كه انسان مسوول آن را تشخيص مي دهد، بدون آنكه مشروعيتي براي آن شخص يا رژيم قائل شود.