این مجموعه آثار را چگونه تنظیم یا جمع آوری کردید؟
چند جلد از این آثار به وسیله خود استاد به فارسی تألیف شده اند و بخشی را هم اینجانب جمع آوری و تنظیم کرده ام و با مختصری ویرایش، نخست به محضر استاد عرضه می کردم که پس از تأیید و موافقت ایشان به دست چاپ سپرده شده است یا اکنون در ضمن «مجموعه آثار» برای نخستین بار چاپ می شود.
مراد از جمع آوری و تنظیم این نیست که همه مطالب آماده و در نزد استاد موجود بود و من فقط آنها را تبویب و ویرایش کرده و به شکل کتاب درآورده ام! نه، این طور نبود بلکه من اغلب مقالات، رساله ها، بحث ها، نامه ها، اشعار، تقریظ ها و اسناد را در طول 25 سال، در زمان حیات استاد علامه و 25 سال پس از رحلت ایشان، از گوشه و کنار ایران و جهان جمع آوری و تنظیم کرده ام که نقل نمونه ای از آن می تواند روشنگر چگونگی مطلب باشد.
40 سال پیش به دعوت انجمن اسلامی دانشجویان، سفری به منچستر انگلستان داشتم. در اتاق یکی از دانشجویان مشهدی به نام آقای محمدحسین غفرانی، پاکتی با دستخط علامه طباطبایی را دیدم. از آقای غفرانی پرسیدم: این پاکت چیست؟ گفت: سؤالاتی از علامه طباطبایی داشتم و ایشان پاسخ را فرستاده اند. پرسیدم: می توانم آنها را ببینم؟ گفت: چرا نه؟ بعد اوراقی را از داخل پاکت درآورد که پاسخ چند سؤال قرآنی در چندین صفحه بود. از ایشان خواستم کپی آنها را به من بدهد که قبول کرد و روز بعد کپی آنها را به من تحویل داد.
پس از مراجعت به ایران و قم، روزی در خدمت استاد بودم و موضوع را عرض کردم و آن صفحات را نشان دادم، به ایشان گفتم متن اصلی این اوراق در منچستر بود! آیا حضرتعالی نسخه ای از اینها دارید؟ فرمودند: نه! و بعد افزودند: من از اغلب نامه ها و سؤال هایی که می رسد تا پاسخ بدهم، نسخه ای برای خود نگه نمی دارم. مثلاً پاسخ 40 سؤالی را که یکی از ایرانیان از آمریکا فرستاده بود، اخیراً تهیه کردم و برای ایشان فرستادم و نسخه ای ندارم. خیلی متأسف شدم و از استاد خواهش کردم که ابتدا آدرس آن فرد را به من بدهند تا مکاتبه کنم و کپی پاسخ ها را بخواهم و بعد از این، هر وقت نامه یا پاسخی مرقوم می دارند، قبل از ارسال به حقیر خبر دهند تا من از روی آن نسخه ای را استنساخ کنم و بعد بفرستم که هر دو پیشنهاد عملی شد و من پس از مکاتبه با دوست ناشناس در آمریکا، آن 40 سؤال و جواب را هم به یاری حق به دست آوردم.
البته آن وقت ها فتوکپی و این امور در قم اصلاً معمول نبود یا شاید وجود نداشت. استاد قبول کردند که هر نامه یا پاسخی را من نخست استنساخ کنم و بعد ایشان بفرستند، ولی پس از مدتی فرمودند: «این برای شما زحمت می شود. من بعد از این ورقه کپی می گذارم و نسخه دوم را به شما می دهم.» که چنین کردند.
البته بخش دیگری هم مقالات متفرقه ایشان در مجلات علمی ـ دینی آن زمان بود که مجموعه آنها را باز خود استاد نداشتند و حتی بعضی ها را به خاطر نمی آوردند که من آنها را به تدریج جمع آوری و تنظیم کردم.
مثلاً بحثی بین ایشان و مرحوم دکتر جواد فلاطوری در مجله «راهنمای کتاب» آن زمان درج شده بود که پس از یکی، دو شماره آقای ایرج افشار، صاحب امتیاز مجله، از درج پاسخ استاد علامه به علت سنگین بودن مطالب خودداری و در مجله از این امر عذرخواهی کرد! من نامه بسیار تندی به آقای افشار نوشتم که «شما خیال می کنید خوانندگان مجله شما فقط عناصر نمایشنامه پسند هستند؟ (چون در همان شماره یک نمایشنامه سی، چهل صفحه ای چاپ کرده بود) و با علم و فلسفه و معقولات سروکاری ندارند؟» بعد اظهار تأسف کرده بودم که استاد علامه وقت خود را برای پاسخ و توضیح تلف کرده و آن را برای آن مجله فرستاده اند و نمی دانستند که در کشور گل و بلبل، نمایشنامه بر بحث علمی و فلسفی تقدم دارد.
آقای ایرج افشار در شماره بعد، ضمن چاپ کامل نامه تند اینجانب، متن مقاله استاد را هم که باز نسخه ای از آن در اختیار ما نبود چاپ کردند... و البته من آن را در مجموعه 2 جلدی «بررسی های اسلامی» عیناً نقل کرده ام و... فقط این مجموعه 2 جلدی بالغ بر 800 صفحه است که به نظرم اگر من در آن موقع اقدام نمی کردم اکنون بخش عمده آن مقالات و مباحث در دسترس نبود. باز به خاطر دارم گاهی استاد ساعت 9 یا 10 شب تلفن می فرمودند که «آقای خسروشاهی! (با کسر خ و لهجه آذری!) یک مقاله یا نامه دیگر میان اوراق و کتاب ها یافته ام، اگر زحمت نیست و فردا از اینجا عبور کردید، آن را بگیرید!» من عرض می کردم: «حاج آقا! من همین الان می آیم!» و ایشان می فرمود: «دیروقت است، فردا تشریف بیاورید» باز من عرض می کردم: «حاج آقا! اگر من امشب نیایم، تا صبح خوابم نمی برد!» و استاد می فرمودند: «پس تشریف بیاورید.» و چون دیروقت بود و خادم پیرمردی که داشتند در منزل نبود، خود استاد با لبخند ملیح و شرم حضور همیشگی دم در می آمدند و مقاله یا نامه را می دادند و عذرخواهی می کردند و من دست استاد را اگر می گذاشتند، می بوسیدم و با خوشحالی بر می گشتم. به هر حال اینگونه بود داستان جمع آوری و تنظیم بخشی از مجموعه آثار ایشان، قبل از ویرایش و عرضه به خود استاد، بی شک این امر، یک توفیق الهی بود که نصیب حقیر شد.
برخورد علامه طباطبایی در مسائل علمی با روشنفکران و اندیشمندان نسل معاصر خود چگونه بود. آیا با آنها ارتباطی داشت یا خیر؟
علامه با دانشمندان معاصر خود که در زمینه های قرآنی، علمی و فلسفی کار می کردند تماس می گرفت و البته بنده هم گاهی در این امر واسطه خیر بودم و با استاد همکاری می کردم. مثلاً یک بار به مرحوم استاد گفتم: ابوالکلام آزاد در تفسیر خود «کوروش» را همان ذوالقرنین معرفی کرده و آقای باستانی پاریزی این بحث را ترجمه کرده و به طور مستقل منتشر ساخته است ولی متأسفانه نسخ آن نایاب شده و من نتوانستم برای جنابعالی تهیه کنم، مگر اینکه از خود ایشان بخواهید.
علامه فرمودند آدرس ایشان را بدهید که تقدیم شد و بعد ایشان در نامه ای بطور مستقیم از آقای باستانی نسخه ای را خواسته بودند که ایشان هم اقدام کرده بود... پس از وصول کتاب، استاد از من خواستند که وصول نامه و کتاب را به ایشان اعلام کنم و من در نامه ای چنین کردم و آقای باستانی در مقدمه چاپ پنجم کتاب خود در این باره نوشتند: «استاد علامه مرحوم طباطبایی در مرقومه ای از من خواسته بودند نسخه ای از کتاب را به ایشان برسانم و مخلص نیز تقدیم کردم. وصول آن نامه و کتاب به امضای حجت الاسلام آقای سید هادی خسروشاهی که ظاهراً در آن ایام با آقای طباطبایی همکاری داشته اند، اعلام شد»!
البته من در آن ایام، جزو تلامذه استاد علامه بودم و به امر ایشان نامه اعلام وصول را فرستاده بودم. درواقع، علامه برای روشن شدن یک نکته علمی و برای کشف یک حقیقتی، از ارتباط و مکاتبه با اهل فن خودداری نمی کرد و به همین دلیل «ذوالقرنین یا کوروش کبیر» چندین صفحه از المیزان را به خود اختصاص داد و این مطلب در ترجمه فارسی مرحوم موسوی همدانی، جلد 26، صفحه 304 نقل شده است. به هر حال این نوعی از همکاری و تبادل نظر علمی با استادان بود.
اصولاً برخورد علامه طباطبایی با روشنفکران عصر خود چگونه بود. با آنها تماس، ملاقات یا مکاتبه داشت؟
علاوه بر اشاره ای که درباره ذوالقرنین کردم، کتاب «خلقت انسان» تألیف مرحوم دکتر سحابی را نیز من به ایشان تحویل دادم. یعنی دکتر سحابی در ملاقاتی که اکنون نمی دانم در مسجد هدایت بود یا شرکت انتشار، نسخه ای از کتاب جدیدالانتشار خود را دربارة «خلقت انسان» به من دادند که به استاد علامه تقدیم دارم و من نیز چنین کردم و پس از مدتی به درخواست آقای دکتر سحابی از استاد پرسیدم آیا کتاب را مطالعه فرموده اید یا نه؟ و نظرشان دربارة محتوای آن چیست؟ علامه فرمودند: بلی، آن را مطالعه کردم و در بحث پیدایش انسان، در المیزان به آن خواهم پرداخت.
مدتی گذشت و استاد علامه در جلد شانزدهم تفسیر المیزان با عنوان «کلام فی کینویه الانسان الاولی»، سخنی دربارة چگونگی پیدایش نخستین انسان، در شش صفحه به این مسأله پرداخت و به نظریات جدید آقای دکتر سحابی بدون آنکه نامی از ایشان ببرد، پاسخ داد. پس از انتشار آن مجلد، دکتر سحابی در سال 1348 رساله ای در 30 صفحه در پاسخ استاد علامه منتشر کرد و با کمال احترام که شیوه حسنه دکتر سحابی بود، نظریات علامه را رد کرده و به صحت آرا و فرضیه های مطرح شده در کتاب خلقت انسان تأکید ورزید.
من نسخه ای از این رساله را به استاد دادم و پرسیدم آیا باز پاسخ می دهید، فرمودند: نه، من نظریات خودم را نوشته ام و ایشان هم نظریات خودشان را مجدداً تأیید کرده اند، حرف و مطلب تازه ای قاعدتاً نداریم که مطرح کنیم. هر کسی نظریه خود را دارد و محترم است. ترجمه بحث دربارة پیدایش انسان نخستین و توضیحات مجدد مرحوم دکتر سحابی بر آن بحث را در ضمن «مجموعه آثار» در یکی از مجلدات «مجموعه رسائل» آورده ایم.
علاوه بر اینها موارد دیگری به یاد ندارید؟
چرا موارد متعدد دیگری هم وجود دارد و ظاهراً نقل همه آنها در این گفت و گوی کوتاه مقدور نیست... ولی می دانیم که ایشان در تألیف قرآن در اسلام، شیعه در اسلام و گلچینی از معارف شیعه با آقای دکتر حسین نصر و دکتر ویلیام چینگ مشورت و سپس اقدام کردند و این کتاب ها، به وسیله آن دو بزرگوار به انگلیسی هم ترجمه شد و در سطح جهانی انتشار یافت.
در جریان ملاقات آقای پروفسور هانری کربن، استاد فلسفه در دانشگاه سوربن فرانسه، استاد باز هم با عده ای از استادان محترم دانشگاه تهران همکاری داشتند و بنده نیز گاهی در آن جلسات که در «درکه» تهران تشکیل می شد و آقای دکتر نصر و آقای مظفری مترجم های اصلی بودند، شرکت داشتم (مراجعه کنید به کتاب در جست و جوی امر قدسی از دکتر نصر) یکی از دستاوردهای این جلسات 2 کتاب، «شیعه» و «رسالت تشیع» بود که با توضیحات آیت الله احمدی میانجی و اینجانب چندین بار چاپ و منتشر شده اند. برای دریافت چگونگی روابط احترام آمیز استاد علامه با بعضی از این استادها که در آن جلسات شرکت می کردند،
مرحوم علامه در مقدمه کتاب شیعه چنین می نویسند:
تشکر
قبلاً خود را موظف می دانم که مراتب سپاسگزاری خود را نسبت به ساحت دانش جمعی از دانشمندان گرامی که در این مصاحبه از مقام علمی شان استفاده می کردم، به ویژه جناب آقای دکتر جزائری و جناب آقای مهندس بازرگان و جناب آقای دکتر معین و جناب آقای دکتر نصر، استادان محترم دانشگاه، تقدیم نمایم.
و همچنین از رفقای دانشمند خود جناب آقای علی احمدی میانجی و جناب آقای سید هادی خسروشاهی که در تهیه و یادداشت و تنظیم مدارک و مصادر تاریخی و روایتی مربوط به ابحاث این کتاب رنج فراوان به خود هموار کرده و اطلاعات گرانبهایی را در آخر کتاب به عنوان «توضیحات» آورده اند، صمیمانه تشکر کنم.
محمد حسن طباطبایی - قم، 1338 شمسی
ظاهراً این نوع تواضع و تشکر محبت آمیز، برای شناخت روحیه و اخلاق علامه طباطبایی و چگونگی روابط دوستانه و همکاری علمی استاد علامه با استادان و دانشمندان و روشنفکران مسلمان عصر خود کافی است! و نیازی به شرح و بسط نیست.
روابط در همین حدود بود یا در مراحل دیگر معنوی و عرفانی هم مطرح می شد؟
در این زمینه من شما را به مطالعه کتاب «زیر آسمان های جهان» تألیف آقای داریوش شایگان دعوت می کنم. در این کتاب مرحله خاصی از روابط عرفانی مطرح می شود که درواقع می توان گفت نوعی علاقه مریدی و مرادی است. اگر به صفحه 70 به بعد این کتاب مراجعه شود نقش و تأثیر معنوی استاد علامه در شخصیت هایی مثل ایشان و دیگران کاملاً روشن می شود.
علامه طباطبایی تا چه حد نسبت به مسائل جهان اسلام توجه و اهتمام داشتند و احیاناً درباره آنها اقدام می کردند؟
قبلاً اشاره کردم علامه طباطبایی به تعبیر خودشان «دل به این نوع امور نداده بودند.» درواقع علامه یک فرد سیاسی به معنی مصطلح آن نبودند ولی علاوه بر مسائل داخلی، درباره مسائل خارجی و جهان اسلام، از جمله فلسطین، نظرات خود را به مناسبت هایی اعلام می داشتند. مثلاً در مورد فلسطین و رژیم صهیونیستی اشغالگر قدس، در سال 1383 هـ ق در پاسخ به پرسشی چنین می نویسند: «... بخش کوچکی از فلسطین یک بندر دریایی و پایگاه نظامی برای دول معظمه انگلیس و فرانسه و آمریکا می باشد و دولت پوشالی و دست نشانده ای به نام دولت اسرائیل در آنجا حکومت می کند و در این مدت کوتاه هرچه توانسته اند به تقویت و تجهیزش پرداخته اند و با تمام نیرو نگذاشته اند که دول اسلامی علیه آن متحد شوند.
این فکر غلط که دولت یهود دولتی است مستقل و مترقی! و به رغم احادیثی که در اسلام وارد شده... اثر نفوذ سیاست هایی است که در گذشته و هم اکنون می خواهد مردم این قسمت از جهان اسلام را در جهل و نفاق و بدبینی به آیین مقدس اسلامی نگه دارد...». این نمونه نشان می دهد که ایشان بی ارتباط با مسائل سیاسی نبودند.
آخرین دیدار شما با علامه طباطبایی چه موقع بود و چه خاطره ای از آن دیدار دارید؟
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و اشتغال اینجانب به امور سیاسی و سپس نمایندگی حضرت امام(ره) در وزارت ارشاد، متأسفانه توفیق زیارت ایشان کمتر شد و به یکی، دو بار در ماه رسید تا آنکه به عنوان نماینده جمهوری اسلامی ایران در واتیکان عازم آن دیار شدم. ضروری بود که قبل از سفر به زیارت استاد بروم و با ایشان خداحافظی کنم. در این دیدار ضمن کسب اجازه از ایشان خواستم که توصیه ای بفرمایند.
استاد گفتند: «شما به مرکز روحانیت مسیحیت می روید. دقت کنید که روابط صمیمانه تر بشود و آنها به اموری که موجب ناراحتی مسلمین می گردد، نپردازند و البته این بدون تفاهم میسر نیست، پس سعی کنید تفاهمی بین ادیان و نشر اصول اخلاقی همه آنها در مقابل مادی گری شرق و غرب به وجود آید» بعد افزودند: «حتماً دقت داشته باشید که قرآن مجید درباره روحانیت مسیحیت تعریفی خاص دارد و می فرماید: «ولتجدّن اقربهم موده للذین آمنوا الذین قالوا انا نصاری ذلک بان منهم قسیسین و رهبانا وانهم لا یستکبرون...» به این ترتیب خداوند مسیحیان را نزدیک تر از مؤمنان معرفی می کند و سپس در تحلیل آن می فرماید که در بین آنها کشیشان و راهب هایی هستند که تکبر ندارند! بنابراین می توان از همین آیه برای ملاقات ها استفاده کرد و به آنها ابلاغ کرد که از نظر مسلمانان، آنها نزدیک تر از دیگران هستند».
اتفاقاً این توصیه علامه طباطبایی در طول اقامت پنج ساله من در واتیکان، از آغاز تا پایان، مورد استناد و استفاده بود و البته صرف نظر از روش های سیاسی واتیکان، واقعاً دیدم که اغلب کشیشان و پدران روحانی، آدم های سلیمی هستند و تکبّر و خودبرتربینی ندارند. خاطره ای از نخستین دیدار با پاپ ژان پل دوم هم دارم.
من پس از تسلیم استوارنامه و ابلاغ پیام شفاهی حضرت امام خمینی(ره) که به ایشان توصیه کرده بودند در کنار ملت ها باشند نه طاغوت ها و اصحاب زر و زور، خواستم خداحافظی بکنم و بروم که پاپ از کرسی خاص خود برخاست و دست مرا گرفت و به سالن روبه رو، که کتابخانه شخصی وی در آنجا بود، برد و به عکاس ها گفت که یک عکس یادگاری با جناب سفیر، هیزاکسلانسی! بگیرید که آن عکس ها دیدنی است! در اینجا باید اشاره کنم روش پاپ قبلی در تفاهم با ادیان و مذاهب دیگر، به ویژه اسلام، با پاپ فعلی، جناب بندیکت تفاوت کلی و اساسی دارد و ظاهراً سابقه عضویت پاپ فعلی در گارد جوانان هیتلری، لایه هایی از روحیه فاشیستی را در درون او به یادگار گذاشته که متأسفانه موجب آن سخنرانی غیرمنطقی در آغاز کار، بر ضد پیامبر اسلام شد.
در دیدار آخر، علامه طباطبایی شما را به نکته دیگری توجه ندادند؟
البته توصیه فوق در واقع شکل عام داشت، ولی من پس از بیانات ایشان، عرض کردم: «استاد چه نصیحتی برای خود حقیر می فرمایید؟»
علامه طباطبایی لبخند ملیحی زدند و با توجه به آشنایی قبلی و حضور در جلسات اخلاقی و اخذ تعلیمات معنوی از ایشان، ضمن اینکه برخلاف روش همیشگی به من نگاه می کردند، فرمودند: «در همه جا و همه وقت، مراقبه و محاسبه فراموش نشود.» و البته این توصیه و در عمق آن نگاه، در طول اقامت در خارج تأثیر خاص خود را داشت. دست استاد را بوسیدم و رفتم و این آخرین دیدار بود.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر می کنیم.
بنده نیز از شما سپاسگزارم که با پیگیری های خود توفیق این گفت و گو را به مناسبت سالروز رحلت استاد عالیقدر، علامه طباطبایی (روحی فداه) نصیب بنده کردید. اجرکم علی الله.