استاد سال 1352 ش، «مرکز بررسی های اسلامی» را در قم تأسیس کرد که نشریه دوهفته نامه این مرکز به نام «بعثت» که هم اکنون سی و دومین سال و 1414 شماره انتشار خود را پشت سر نهاده، یکی از فعالیت های آن است. وی پس از انقلاب اسلامی، به مدت شش سال نیز با نشر فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» به روشن ساختن زوایای تاریک تاریخ معاصر ایران و جهان اسلام، مشغول بود.
استاد خسروشاهی که علاوه بر تسلط بر زبان عربی و ترکی ـ آذری و استامبولی ـ با زبان انگلیسی و ایتالیایی هم آشنایی دارد، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، از طرف دولت شهید رجایی به سفارت ایران در واتیکان انتخاب شد و به مدت 5 سال در اروپا به فعالیت پرداخت. وی در سال 1361، «مرکز فرهنگی اسلامی اروپا» را در «رم» بنیان نهاد؛ که تاکنون ده ها اثر ارزشمند در زمینه های اسلامی، از جمله: ترجمه و نشر قرآن مجید و نهج البلاغه به زبان های انگلیسی، ایتالیایی و آلمانی، تأسیس دو ماهنامه انگلیسی زبان به نام های «انکوایری» و «امریکن ایونتس» و مجله هفتگی عربی زبان «العالم» در لندن و نیز ماهنامه «جهان نو» را به ایتالیایی، منتشر نموده است. در مجموع استاد در مدت 5 سال حضور در غرب، 162 نوع کتاب و نشریه به زبان های فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیایی و فرانسوی، در سراسر جهان منتشر کرد.
استاد خسروشاهی علاوه بر نگارش صدها مقاله در نشریات ایران و جهان اسلام، بالغ بر 80 کتاب به زبان فارسی و عربی تألیف نموده است؛ که از جمله آنها می توان به: ترجمه و تحقیق «امام علی(ع) صدای عدالت انسانی» جرج جرداق در 5 جلد (که بیش از ده بار تجدید چاپ شده است)، تدوین، تحقیق و نشر مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی در 10 جلد، مجموعه «حرکت های اسلامی معاصر» در 20 جلد، «اسناد نهضت اسلامی ایران» در 10 جلد و «مجموعه آثار علامه طباطبایی» در 16 جلد، اشاره کرد. علاوه بر این، 120 جلد کتاب دیگر نیز با تحقیق، توضیح و یا مقدمه و اشراف ایشان در ایران، ایتالیا، مصر و... چاپ و منتشر شده است. علاوه بر این، استاد همواره در احیاء، تدوین و نشر آثار اساتیدی چون: آیت الله کاشف الغطا، علامه سید محمد حسین طباطبایی، حاج شیخ سراج انصاری، استاد سید محمد محیط طباطبایی، استاد سید غلامرضا سعیدی و ... کوشا بوده است؛ پس بی مناسبت نیست که استاد محمدرضا حکیمی ایشان را «فرهنگبان کوشا» (1) می نامد.
چند دهه آشنایی نزدیک استاد خسروشاهی با تحولات کشورهای اسلامی، به ویژه تخصص ایشان در جریان شناسی قیام های ضد استعماری و ضد استبدادی مردم مسلمان منطقه، نظام را بر آن داشت تا از ظرفیت بالای وی در دیپلماسی استفاده کند. بر این اساس وی به عنوان اولین رئیس دفتر حافظ منافع تهران در قاهره و ریاست دستگاه دیپلماسی ایران به مصر اعزام شد. استاد در مدت اقامت خود در قاهره، علاوه بر شرکت در کنفرانس ها و کنگره های اسلامی، و حضور در محافل علمی ـ سیاسی و سخنرانی و مصاحبه های تلویزیونی و مطبوعاتی و ملاقات های متعدد با علما و مقامات سیاسی مصر، بالغ بر 50 جلد کتاب و نشریه، درباره انقلاب اسلامی ایران، تشیع و اهل بیت(ع) در مصر تألیف کرد و یا با همکاری و مساعدت ایشان منتشر شد؛ که مهم ترین آنها عبارتند از: نهج البلاغه با مقدمه استاد و شرح شیخ محمد عبده، اهل البیت فی مصر، صحیفه سجادیه، حقیقه علاقه عبدالناصر بالثورة الاسلامیه فی ایران، ادعیه اهل البیت، الامام علی بن ابیطالب، الامام الحسین، الامام جعفر الصادق، الطریق الی مذهب آل البیت، عقیدتنا و... .
استاد از پیشگامان حرکت اصلاحی «تقریب بین مذاهب اسلامی»، به شمار می رود و مکاتبات ایشان با علامه شیخ محمد تقی قمی، مؤسس دارالتقریب قاهره، در نیم قرن پیش، گواه این مهم است.
اینک با سپاس از حجت الاسلام والمسلمین استاد سید هادی خسروشاهی، مشروح گفتگوی مکتوب خود با ایشان را درباره نهضت و شخصیت امام خمینی(ره)، تقدیم شما گرامیان می کنیم.
ماهنامه معارف شماره 89 - (ویژ ه استادان معارف ،مبلغان و امور دفاتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها )
جریان ها و مبادی مختلفی را به عنوان نقطه پیدایی و آغاز نهضت اسلامی امام خمینی برمی شمرند ـ از مشروطه گرفته تا جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت و جریان های اوایل دهه چهل شمسی به ویژه 15 خرداد سال 42 و حوادث دهۀ 50 ـ که البته بدیهی است که این مبادی مختلف با اندیشه و اهداف خاص خود بیان می شوند. نظر حضرتعالی در این رابطه چیست؟ نقش پانزده خرداد در این میانه چه بوده است؟
در ایران نیز مانند بقیه کشورها و در طول تاریخ همۀ آن ها، حرکت ها و جنبش هایی در راستای اهداف خاص مردم و یا رهبران آن ها بوجود آمده است که پیدایش هر کدام درواقع علل و عوامل خاص خود را داشته است.
نهضت های متعدد و مختلف در ایران چه قبل از مشروطیت و چه بعد از آن، علل و مبادی و انگیزه های ویژه خود را داشته است و پیوند زدن میان آن ها و نهضت اسلامی ایران که پس از حوادث 15 خرداد 1342 اوج گرفت و سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی منجر گردید، امری معقول و منطقی بنظر نمی رسد و با توجه به اصول و مبادی آن حرکت ها و «نهضت اسلامی ایران» می توان به تفاوت های اصولی و اساسی بین آنها، پی برد.
بی تردید حرکت امام خمینی از آغاز ماجرای انجمن های ایالتی ـ ولایتی و دیگر مشکلات سیاسی ـ اجتماعی که پس از رحلت آیت الله بروجردی بظهور رسید و یا بوجود آمد و در جامعه مطرح گردید، بویژه در سال 1340 و به بعد، یک حرکت مستقل و اسلامی خالصی بود که با سرکوب آن در حوادث 15 خرداد بظاهر خاموش شد، ولی در واقع در پشت پرده مراحل تکاملی خود را طی نمود تا در سال 57 اوج گرفت و سرانجام به پیروزی انقلاب اسلامی رسید.
و در کل ارتباط دادن این نهضت توسط هواداران بعضی از گروه ها و احزاب و اشخاص به سابقه حرکت بظاهر آزادیخواهانه دیگر، در یک تحلیل علمی ـ منطقی، غیر معقول خواهد بود. و بی تردید رهبری آشتی ناپذیر روحانیت و در رأس آن، امام خمینی، نقش 15 خرداد را برجسته تر کرد. که خود به بحث مستقل و جداگانه ای نیاز دارد.
پس از انقلاب و به ویژه در سال های اخیر، آثار زیادی در زمینه نقش گروه ها و جریانات مختلف در تحقق و پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شده است؛ به راستی سهم دیگر گروه های فعال در دوران مبارزه اعم از سیاسی، مسلحانه، جریانات روشنفکری، چپ و لیبرال در پیروزی این نهضت چقدر بود؟ آیا اینها را می توان به عنوان عوامل مؤثر و اساسی پیروزی نهضت به حساب آورد؟ موضع و برخورد امام نسبت به این گروه ها و جریان ها چه بود؟
در مورد نقش علماء و گروه ها، سازمان ها و جریانات مختلف در حوادث نیم قرن اخیر کشور، باید به «تفکیک» بپردازیم. بعضی آن ها ـ مانند بسیاری از علماء عظام بلاد و حتی حوزه های علمیه ـ در آغاز نهضت اخیر اصولاً نه تنها نقش عمده و اثرگذاری نداشتند بلکه حتی در آن شرکت و همکاری نکردند.
بعبارت روشن تر بعضی از علما نخست با ادامه مبارزه در این شکل موافق نبودند و بعضی از آن گروه ها ـ مانند جبهۀ ملی و... ـ هم هوادار مبارزه از طریق شرکت در انتخابات مجلس شورای ملی بودند و باور داشتند که مانند دیگر کشورها، از مسیر پارلمانتاریسم! می توان به نتیجه مطلوب رسید... و درواقع در عمل خواستار و یا حتی هوادار پیدایش تغییر بنیادی و نهضت ویژه برای تحقق اهداف خارج از چهارچوب قانون اساسی نظام شاهی نبودند. ولی بعضی از آن احزاب، بویژه گروه های مذهبی وابسته به ملی گراها ـ مانند حزب جاما، نهضت آزادی ـ پس از تجربه های سیاسی نتیجۀ مبارزه قانونی!، سرانجام به ضرورت ایجاد نوعی تحول در فضای باز سیاسی، در چهارچوب قانون اساسی کشور، گرایش پیدا کردند. و بعضی دیگر هم که بعدها خود را صاحب انقلاب نامیدند، اصولاً در آن مراحل نخستین یا به دنیا نیامده بودند و یا در زیر پرچم مثلاً نهضت آزادی، گرد آمده بودند که آن هم هوادار «مبارزه قانونی» بود: شاه بماند و سلطنت کند نه حکومت!... ـ
پس از آنکه نهضت از «قم» آغاز شد و رهبری عملی آن در دست آیت الله خمینی قرار گرفت، کم کم علماء بلاد، بویژه شاگردان و تربیت یافتگان حوزه ایشان، و سازمان های سیاسی کوچک، به نهضت جدید و ضرورت استمرار آن پیوستند... در آن شرایط بعضی از مراجع عظام ـ با شناخت عینی و شهادت مستند اینجانب ـ برخلاف عقیده قلبی خود، «مجبور» شدند که در نهضت شرکت کنند و یا در کنار آن باقی بمانند و همراه امام خمینی به مسیر آن ادامه بدهند و بدین ترتیب باید گفت که سرانجام همۀ این ها ـ اعم از مراجع و علماء و سازمان های سیاسی کوچک ـ درواقع به نحوی در پیشبرد اهداف نهضت همکاری نمودند، یا به عبارت دیگر نقشی را در پیشرفت نهضت ایفا نمودند که انکار آن ـ بدون اینکه در کم و کیف آن بحث کنیم ـ دور از حق و انصاف و داوری عادلانه در حوادث تاریخی است...
اما حرکت های کوچک زیرزمینی و یا باصطلاح آنان اقدام مسلحانه! و تحرّکات روشنفکری عناصر چپ و لیبرال و سکولار، نقش تأثیرگذاری در میان توده مردم و متن جامعه نداشتند.. البته بعضی از آن ها در آگاه سازی بخشی از دانشجویان و جوانان نقشی را بعهده گرفته بودند که بدون رهبری کلی روحانیت ـ و در طلیعه آنها امام خمینی ـ هرگز به نتیجه مطلوب نمی رسید و آنها نمی توانستند تحول بنیادی در جامعه بوجود آورند تا چه رسد به اینکه بتوانند رژیم شاهنشاهی را سرنگون سازند.. چراکه در عمق و بطن جامعه و توده مردم ریشه نداشتند.
فعال ترین این عناصر و گروه ها و سازمان ها در گذشته ـ مانند جلال آل احمد، دکتر شریعتی، خلیل ملکی و امثالهم و مانند بعضی از سازمان های وابسته به جبهه ملی و نهضت آزادی مانند: فدائیان خلق، مجاهدین خلق و گروه های مشابه دیگر ـ یا به نحوی خود از صحنه کنار رفته بودند و یا به شدت سرکوب و متلاشی شده بودند ـ مانند فدائیان خلق، مجاهدین خلق و گروه های مشابه دیگر ـ بنابراین اینها نمی توانند مدعی شوند که در مراحل تکاملی نهضت، تأثیرگذار بوده و یا نقش اساسی داشته اند، چراکه اصولاً آن ها در میدان عمل و در صحنه نبودند. اما باید پذیرفت که در مراحلی از نهضت، از آن پشتیبانی کرده و با آن همدردی نمودند و در حد توان خود، به هواداری از اهداف نخستین امام خمینی پرداختند.
اما در مراحل تکاملی نهضت و آغاز دوره پرخطر مبارزه نهایی: «شاه باید برود» و «سرنگونی رژیم سلطنتی» به همان دلایلی که اشاره کردم، آنها صحت و اصالت آن را نمی پذیرفتند و نقش سازنده ای هم نداشتند... بلکه این مرجعیت و روحانیت به رهبری امام خمینی بود که به تمام معنا و با تمام قوا در میدان معرکه بودند و انقلاب را از قم و نجف و سپس پاریس اداره و هدایت می کردند.
البته موضع و برخورد امام با این گروه ها و عناصر اعم از چپ و راست، از همان آغاز در نجف و پاریس، «مثبت» بود تا آنجا که در مصاحبه ای در پاریس، رسماً اعلام کردند که مارکسیست ها هم می توانند وارد صحنه بشوند و در سایه نظام اسلامی حرف های خود را آزادانه بیان کنند... روش امام در برابر عناصر غیرمارکسیست ـ مانند لیبرال ها و ملی گراها ـ نیز چنین بود.. تا آنجا که پس از پیروزی انقلاب، اداره کلیّه امور کشور را به دست کسانی سپردند که بیشتر از عناصر لیبرال و ملی گرای مذهبی تشکیل می شدند...
اما به علت ضعف عملکرد آنها و دولت موقت ـ با همۀ احترامی که امام نخست به آنها قائل بود ـ و سپس عملکرد آشوبگرانه سازمان های چپ گرا که با ترور و اغتشاش، می خواستند «انقلاب را بطور کامل مصادره کنند» و امور را در دست بگیرند که نتیجه قطعی آن سقوط و سلطۀ مجدد امپریالیسم بود، باعث گردید که روش امام خمینی و برخوردشان با آنها تغییر یابد..
البته اگر رهبران آن سازمان ها به نصایح امام گوش می دادند، من تردیدی ندارم که روش امام در تعامل با آن ها تغییر نمی کرد و همچنان مثبت می ماند... اما وقتی غرور و نخوت و خودخواهی و هژمونی عناصری مانند آقای بنی صدر و مسعود رجوی و گروه های هوادار، اصل انقلاب را در معرض خطر قرار داد، امام خمینی به عنوان امین مردم و رهبر انقلاب، نمی توانست بی تفاوت و یا ساکت باقی بماند..
وقتی رهبری مجاهدین خلق آن دوران، درخواست حضور در «جماران» را مطرح کردند، که به خدمت امام برسند، امام در سخنرانی رسمی خود فرمود: «شما سلاح ها را تحویل دهید، من به دیدار شما می آیم». این کلام از امام خمینی، بی تردید صادقانه و عارفانه بود، اما وقتی آنها به جای عمل به نصیحت ایشان، به اصطلاح به «فاز نظامی! و برخورد مسلحانه»! وارد شدند، امام چه روش دیگری جز برخورد قاطع، می توانست در پیش بگیرد؟.
آیا قدرت های خارجی در ماجرای نهضت مردم ایران سهم ـ کنشی یا واکنشی ـ داشتند؟ به عبارت دیگر آیا کشورهای دیگر تنها تماشاگر وقایع ایران بودند و یا بازیگران پیدا و پنهان آن نیز محسوب می شدند؟
بی تردید قدرت های خارجی، که در کلیت خود تحت عنوان «امپریالیسم غربی» ـ که سوسیال امپریالیسم شرقی را هم به تناسب محتوای ایدئولوژیک آن، در بر می گیرد ـ همراه همۀ مزدوران چپ و راست خود، از ارتجاع عرب بگیرید تا سکولارهای حاکم بر کشورهایی نظیر ترکیه آن دوران، همه و همه، برای جلوگیری از رشد و پیروزی نهضت و در نهایت تبدیل آن به یک «انقلاب اسلامی پیروز» که در عمل الگوی دیگر ملت های مسلمان و بلاد اسلامی خواهد شد، کنش ها و واکنش های منفی متعدد و همه جانبه ای را از خود بروز دادند و درواقع نه تنها نمایشگر بی تفاوت صحنه نبودند، بلکه بازیگران پیدا و نهان مخالف و هوادار براندازی محسوب می شدند.
عملکرد دنیای سلطه و استکبار صلیبی پیوند خورده با صهیونیسم که به تعبیر قرآن «اشد عداوة للذین آمنوا» بودند و اجرای طرح ها و توطئه های گوناگون، برای بازداشت نهضت از پیروزی و یا سرکوب و اسقاط آن پس از پیروزی، با همکاری تنگاتنگ عوامل سرسپرده داخلی و عمله رسمی یا آماتور آنان در منطقه و در داخل کشور اسلامی، نشان دهنده عمق توطئه ها و اقدامات ضد انسانی و ضد اخلاقی آنان در قبال حرکت اسلامی مردم ایران می تواند باشد...
از ترورهای کور و یا حساب شده در درون کشور و حذف شخصیتی یا فیزیکی عناصر تأثیرگذار در نهضت و سپس ایجاد هرج و مرج، اغتشاش و آشوب در سراسر بلاد و توطئه های تجزیه طلبانه در: خوزستان، آذربایجان، کردستان، بلوچستان، تا طرح کودتای نوژه و غیره گرفته تا پیشنهاد استفاده از بمب اتمی، پس از اشغال لانه جاسوسی، به جیمی کارتر، ـ که در کتاب خود به آن اعتراف دارد ـ . همه و همه نشان از نوع کنش ها واکنش های منفی و ضد انقلابی امپریالیسم و عمال آن دارد..
نقش «شخص و شخصیت» حضرت امام خمینی را در پیروزی انقلاب اسلامی به چه حدّ و میزانی می دانید؟ وجوه تمایز و تفاوت ایشان با دیگر مراجع عظام و یا رهبران دینی دوران معاصر، چه بود؟
من با شناخت دقیق عینی و میدانی از جریانات نهضت، در داخل حوزه ها و محافل علماء بلاد، و مجامع سیاسی و احزاب مطرح، مانند سازمان ها و گروه های وابسته به جبهه ملی تا حزب توده و احزاب چپ و راست موجود، یقین دارم که شخص امام خمینی در آغاز و پیدایش نهضت و تداوم بخشی به آن تا پیروزی انقلاب اسلامی و سپس استمرار و تسلیم ناپذیری پس از پیروزی، اصلی ترین و اساسی ترین نقش را به عهده داشت. یعنی به یقین اگر حرکت توسط امام در مسئله لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی آغاز نمی شد و اگر شکل و محتوای جدید تغییر یافته حرکت، در جریان حوادث 15 خرداد و پس از آن، بوجود نمی آمد، و اگر شخص امام خمینی طلیعه دار این حرکت و مبارزه نبود، یا اصولاً حرکتی به مفهوم واقعی کلمه به وجود نمی آمد و یا اگر بوجود می آمد، کاملاً بی رنگ و بی محتوا می بود و به شکل معمولی و سنتی ـ با اظهار تأسف و درخواست عنایت و ابراز مرا هم ملوکانه! ـ پایان می یافت و هرگز نتیجه مطلوب هم بدست نمی آمد..
اگر مسائل نهضت و حرکت توسط امام پی گیری نمی شد و استمرار نمی یافت، بسیار بعید می دانم که حتی اغلب مراجع عظام بلاد ـ رحمهم الله ـ روی اجتهادها و برداشت ها و تشخیص های ذهنی متداول، به مبارزه بنیادی و ریشه ای ادامه می دادند، بلکه با عقب نشینی ظاهری حاکمیت، ـ و اجرای عملی اهداف شوم ـ ماجرا پایان می یافت.. کما اینکه در ماجرای لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی این نوع عملکرد کاملاً مشهود بود و اگر مقاومت امام خمینی(ره) نبود، با یک عذرخواهی سیاسی حاکمیت، غائله پایان می یافت و این امام خمینی بود که حاضر نشد عقب نشینی ظاهری نخست وزیر شاه ـ اسدالله علم ـ را بپذیرد و خواستار عملی شدن اهداف روحانیت گردید.
البته امام خمینی به ما آموخت که در مقابل تشخیص و اجتهاد مراجع عظام، هیچگونه عکس العمل اعتراضی و منفی یا مقاومتی از خود نشان ندهیم و حتی اجازه ندادند که در محضر ایشان، کسی از عملکرد و یا نظریه احدی از مراجع، انتقادی مطرح کند و در صورت اقدام اعتراضی فردی، بنده خود شاهد بودم که بلافاصله از ادامه کلام او جلوگیری می کرد و می فرمود: «شما با مراجع چه کار دارید؟ آن ها به تشخیص خود عمل می کنند.. شما اگر تکلیف دیگری دارید به آن عمل کنید..»
در مورد نکته اخیر در پرسش، ضمن حفظ احترام مراجع عظام معاصر، در قم و مشهد و تهران و نجف و کربلا و... باید اشاره کرد که وجوه تمایز بسیاری بین ایشان و مراجع دیگر وجود داشت که مطرح کردن آن برجستگی ها و ویژگی ها، چون احتمال تجریح دیگران را دارد، طبق دستور کلی امام، در زمان حیات، ـ و عدم رضایت قطعی در زمان ممات ـ هم از شرح و بیان آن وجوه تمایز و تفاوت ها، حقیر معذور هستم... کسانی که آن برهه از تاریخ معاصر ایران را درک کرده اند و حضور عینی در مسائل و حوادث داشتند، بخوبی از کم و کیف آن نکات آگاه هستند.. ولی بطور کلی باید گفت: فللمصیب اجران و للمخطئی أجر واحد.
با توجه به حضور چند ساله شمال در واتیکان به عنوان سفیر جمهوری اسلامی، نوع و میزان شناخت غرب، به ویژه رهبران دینی و نیز سیاسی آن از امام خمینی(ره) چگونه بود؟
پس از آغاز نهضت اسلامی ایران و حوادث 15 خرداد سیاستمداران غرب و به موازات آنها رهبران دینی مذاهب گوناگون، با نام و هدف امام که احیاء ارزش های اسلامی بود آشنا شدند. اما این آشنایی درواقع «ابتدائی» و «سطحی» بود و غرب و شرق شناخت دقیقی از امام و اندیشه های وی نداشتند ... بعدها، و با استمرار مبارزه امام و بویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی و روشن شدن نقش شخصیت امام، بطور طبیعی شناخت ها بیشتر شد و البته در مجامع مستقل و غیروابسته به محافل امپریالیستی، دیدگاه ها نسبت به امام و راه و هدف وی در راه آزادی و استقلال ملت ها و حاکمیت ارزش های انسانی مثبت بود، ولی باز بطور طبیعی، یهود و نصارائی که خواستار تبعیت بدون چون و چرا از آنان بودند و به جز آن، به چیز دیگری رضایت نمی دادند، به دشمنی و توطئه پرداختند که اشکال گوناگون آن را همگان شاهد بوده ایم.
در تداوم این دشمنی ها، و برای جلوگیری از صدور انقلاب، یعنی گسترش اندیشه های امام، به تعمیق پدیده «اسلام هراسی» ـ در کلیت آن ـ پرداختند و در این راستا عملکرد افراط گرایانی چون طالبان و القاعده و سلفی های وابسته به آل سعود، به کمک آنان شتافت و تحریف حقایق و وارونه جلوه دادن سیمای اسلام و نظام اسلامی اوج گرفت که تاکنون نیز این پدیده در غرب ادامه دارد، ولی با بیداری اسلامی نشأت گرفته از اصول و مبانی انقلاب اسلامی ایران، توطئه های دشمنان با بن بست روبرو گردیده و آن ها، در فکر طرح ها و برنامه های دیگری هستند که عمده ترین آن ها ایجاد اختلاف مذهبی بین شیعه و سنی و یا تقویت روحیه جاهلی میهن گرائی کور و ایجاد مکتب های جعلی ـ مانند پدیدۀ مجهول الهویه مکتب ایرانی ـ است ... اما تجربه های سی سال اخیر نشان داده است که همۀ این توطئه ها محکوم به شکست بوده اند، زیرا که نصرت الهی پشتیبان کسانی است که در راه حق و اعتلاء «کلمة الله» تلاش و مبارزه می کنند و این درواقع وعده الهی و فتوای محتوم تاریخ است که ملت ها بر نظام سلطه و هژمونی استکبار، قائق آیند: و «إِنَّ الله لایُخلِفُ المیعَاد».
در مورد شناخت رهبران دینی در واتیکان نسبت به امام خمینی، بد نیست اشاره ای داشته باشم. بنده پس از آنکه از سوی دولت شهید رجائی انتخاب شدم که عازم واتیکان شوم، چون در آن ایام نماینده حضرت امام خمینی قدس سره در وزارت ارشاد بودم، خدمت ایشان رفتم که ضمن «استجازه» و پس از موافقت ایشان، عازم بشوم و در ضمن خداحافظی هم بکنم.
وقتی خدمت امام موضوع را گزارش کردم، ایشان ضمن موافقت برای توفیق حقیر دعا کردند. آنگاه من پرسیدم که آیا اجازه دارم که سلام حضرتعالی را به جناب پاپ برسانم؟ امام فرمودند: هم سلام برسانید و هم پیام و پیام من اینست که اگر جناب پاپ بر ضد استکبار قیام کنند به یقین ملت های مظلوم و محروم سلیمی هم پشتیبان ایشان خواهند بود و بعد افزودند: بگویید اگر حضرت مسیح علیه السلام الان حضور داشتند، آیا در کنار مردم قرار می گرفتند یا کارتر؟..
... من به واتیکان رفتم و در نخستین دیدار با پاپ، برای تسلیم استوارنامه، سلام و پیام امام را هم به ایشان رساندم. پاپ ضمن تشکر گفت: عالیجناب آقای خمینی، مرد بزرگی است و ایمان او باعث قیام مردم مسلمان برضد ظلم در کشور شما شد و من آرزو می کنم که مردم مسیحی هم در ایمان خود مانند مردم ایران استوار باشند.
البته بنده دیگر اضافه نکردم که وقتی جنابعالی در کنار کارتر و بطور کلی سیاست امپریالیستی غرب قرار می گیرید، مردم محروم مسیحی کشورهای اروپایی یا افریقایی، چگونه و با رهبری کدام مقامی می توانند برضد ظلم قیام کنند و آن وقت در ایمان خود هم مانند مردم مسلمان ایران، محکم و استوار باشند؟
یک نویسنده معروف ایتالیایی در آغاز کتاب خود می نویسد: «ما این بی دینی را مدیون کلیسا هستیم»! و این یک واقعیت را نشان می دهد و آن اینکه ارباب کلیسا به عنوان رهبران پیروان عیسی مسیح(ع)، هیچ وقت در عمل در کنار ملت های مظلوم و محروم مسیحی قرار نگرفته اند تا ما شاهد استواری مردم مسیحی در ایمان خودشان باشیم.
بهرحال: امام خمینی ره، احترام پاپ و اصحاب دیانات دیگر را نگه می داشت و به همین دلیل در مورد گروگان های امریکائی، امام فقط نماینده پاپ را به حضور پذیرفت و آن پیام روشنگر و شفاف را توسط نماینده پاپ، به او ابلاغ نمود.
البته در یکی دو مورد هم مکاتبه ای بین امام خمینی و پاپ ژان پل دوم، بعمل آمد که متن و ترجمه ایتالیائی این نامه ها و آن پیام را بنده در رساله ای، تحت عنوان پیام امام به پاپ، به زبان ایتالیائی به هنگام اقامت در واتیکان، در ایتالیا چاپ و منتشر ساختم و متأسفانه علیرغم اشتیاق وافر، ترجمۀ فارسی آن برای نشر در ایران تاکنون چاپ نشده است که امیدوارم روزی توفیق نشر آن نیز حاصل گردد.
با توجه به چند دهه مراودات نزدیک و مستمر شما با شماری از متفکران جهان عرب و نیز حضور رسمی چند ساله شما به عنوان رئیس دیپلماسی جمهوری اسلامی در مصر، ارزیابی شما از دیدگاه اندیشمندان و نیز رهبران جهان عرب از انقلاب اسلامی ایران و به ویژه شخصیت امام خمینی(ره) چیست؟
شاید بتوان توضیح مربوط به سؤال پیشین را تعمیم داد و گفت که بطور کلی اندیشمندان جهان عرب و اسلام، نخست شناختی از امام و اندیشه و اهداف اصلی ایشان نداشتند، ولی پس از آغاز حرکت و توسعه روابط بین اندیشمندان مسلمان ایران و حرکت های اسلامی، آشنائی با امام خمینی و آرمان های ایشان نیز گسترش یافت... و اینجانب با شناخت عینی و میدانی نیم قرنی و در رابطۀ مستقیم و مداوم با رهبری حرکت های اسلامی جهان اسلام و عرب، می توانم ادعا کنم که اکثریت آنان احترام خاصی به امام خمینی قائل بودند و هستند و حتی اگر در بعضی از مسائل عقیدتی ـ فکری، هم اندیشه نباشند، در کل دیدگاه مثبتی به شخصیت امام و تأثیرگذاری وی در بیداری اسلامی و نهضت های آزادی بخش در بلاد اسلامی و عربی دارند.
البته در این میان اگر شخصیت هایی هم با افکار و اهداف امام، با بهانه های واهی، مخالفت کرده اند، درواقع انگیزه اصلی آن ها ناشی از وابستگی شان به حکومت های ارتجاعی و ضد مردمی سرچشمه می گیرد و در این زمینه نمونه های مختلفی از «وعاظ السلاطین» یا «فقهاء البترول» داریم که تا حد «تکفیر» امام، پیش رفتند!، ولی به یاری خدا این برخورد غیرمشروع و این فریب و نیرنگ آنان در میان ملت ها کارساز نبود...
اما در مورد مصر، بطور خاص، باید بگویم که اکثریت مردم و هواداران بیش از 70 طریقه صوفیه و گروه های سیاسی، ـ حتی سکولارها و ملی گراها ـ به شدت به امام خمینی و انقلاب اسلامی ایران علاقمند هستند و با توجه به محبتی که مصری ها به اهل بیت پیامبر(ص) دارند، این علاقه به امام و ایران را می توان کاملاً عقیدتی و مثبت ارزیابی نمود.
تأثیر انقلاب اسلامی ایران در خیزش بیداری ملت های جهان عرب را چگونه ارزیابی می کنید؟
تأثیر انقلاب اسلامی در خیزش های ملت های مسلمان قابل انکار نیست.. گرچه بعضی از تحلیل گران سیاسی می کوشند این پیوند را نپذیرند، ولی واقعیت آنست که این بیداری اسلامی، ریشه در پیروزی انقلاب اسلامی ایران دارد اگرچه حاکمیت های دیکتاتوری و مزدور در بلاد عربی ـ اسلامی، با سرکوب کامل حرکت ها و اعدام دسته جمعی رهبران اسلام گرا ـ در اغلب بلاد ـ سالیانی دراز از رشد و تکامل این خیزش و بیداری جلوگیری کردند، ولی سرانجام، سرنوشت خود آنان همان شد که در تونس و مصر دیدیم و در یمن و لیبی و بحرین و غیره هم خواهیم دید. و می توان باز تکرار کرد که: این یک وعدۀ الهی و فتوای محتوم تاریخ است.
ارزیابی شما از آثار و افرادی که در زمینۀ تحولات انقلاب و نهضت امام خمینی(ره)، قدم و قلم زده اند چیست؟ آیا اساساً در این زمینه خلأهایی مشاهده می شود یا نه؟ همانگونه که مستحضرید، درس انقلاب اسلامی و ریشه های آن، عنوانی است که تدریس آن بر عهدۀ استادان معارف است، با توجه به اینکه مخاطب اصلی این گفتگو، همین استادان هستند، شما چه توصیه ای به آنها دارید؟
دوستان متعددی در این زمینه قلم به دست گرفته و زحمت کشیده و مطالبی نوشته و منتشر ساخته اند... ولی در کل می توان گفت که متأسفانه تاکنون حق مطلب ادا نشده است و آثار منتشر شده نوعاً آکادمیک و مستند و قابل عرضه در سطح جهانی نیست و گاهی حتی در مطالب مندرجه تحریفاتی بعمل آمده و حب و بغض های شخصی اعمال شده و حق کسی ضایع گشته و حق دیگری بیشتر و بطور مضاعف! ذکر شده و بهرحال این نوع عملکرد نمی تواند چهره واقعی انگیزه و زمینه و رهبری را آنطور که لازم است، بطور شفاف و قابل قبول، عرضه کند.
من پیشنهاد می کنم که این کار علمی ـ تحقیقی، مستند، بطور آکادمیک ـ قابل ترجمه به زبان های دیگر دنیا ـ بطور جمعی در حوزه علمیه قم و با مشورت با اساتید و بزرگان حاضر در صحنه به طور جمعی آغاز و انجام شود و از آثار منتشر شده تاکنون هم در حدی که مورد نیاز است، استفاده گردد.
در کار جمعی، نواقص و خلاء های طبیعی حداقل آنست که معدود و محدود می گردد.. اما در آثار فردی، با صرف نظر از احتمال اعمال غرض ها، اشتباهات بیشتر خواهد بود و در نتیجه آن هدفی که از این امر انتظار می رود، تحقق نخواهد یافت...
در این رابطه مراجعه به کتاب ها و تاریخ هایی که مخالفان نظام اسلامی نوشته اند ـ بویژه خاطرات شفاهی آنان ـ ضروری است تا نقاط قوت و ضعف امور روشن شود و حقایق توسط آگاهان بطور شفاف، آنطور که بوده و هست، با اسناد و مدارک مکتوب گردد و در اختیار اساتید محترم معارف قرار گیرد.
بنده به عنوان یک طلبه قدیمی از حوزه علمیه قم، از اساتید محترم انتظار دارم که برای تکمیل بحث ها و تنظیم کتابی مستدل و مستند، قابل عرضه در سطح جهانی، پیشنهادها و نظریات و انتقادهای منطقی خود را بطور مکتوب ـ و مستند ـ در اختیار هیئتی قرار دهند که آمادگی کار جمعی در این رابطه را دارند و می خواهند برای حفظ اصالت امر، با ایثار و فداکاری، آنچه که حق است تهیه و تنظیم کنند و حق هر گروه یا سازمان و یا هر فردی را تا هر مرحله ای که با انقلاب بود و همراهی داشته است، ادا کنند و به علت تخلف و زاویه دار شدن کسی، در مراحل بعدی، همه محسنات او را زیر پا نگذارند و فراموش نکنند و با هجمه های نامشروع حقایق را وارونه جلوه ندهند و خدای نکرده با این اقدام، آبروی روحانیت و مرجعیت و اصحاب سابقه دار در امور نهضت و انقلاب ـ و پس از آن ـ بر باد داده نشود که جبران آن تقریباً محال و غیرممکن خواهد بود.
جریان ثبت «تاریخ شفاهی انقلاب» و انتشار خاطرات مبارزان انقلابی را چگونه ارزیابی می کنید؟ فرصت ها و آسیب های محتمل آن را چه می دانید؟
در جریان ثبت تاریخ شفاهی و انتشار خاطرات مبارزان انقلابی مراعات اموری چند ضروری است.
اولاً : جمع آوری و نقل و چاپ خاطره همۀ افرادی که مدعی هستند در انقلاب نقشی داشته اند، ضروری نیست و اگر تهیه آن برای بررسی ضروری باشد، نشر همۀ آن ها مورد نیاز جامعه ما نیست.
در این رابطه باید خاطرات عناصر اصلی تأثیرگذار را تهیه و تنظیم کرد و با توضیحاتی در موارد ابهام، چاپ و در اختیار عموم قرار داد.
ثانیاً : بوضوح در بعضی از این خاطرات ادعاهای واهی که سابقاً آن را «اصل مثبت»! می نامیدند، دیده می شود که با بیان صادق حقیقت تاریخ سازگار نیست.
شخص محترمی در کتاب تاریخ خود، در موردی نام کسی را که امضائی در اعلامیه های حوزه علمیه دارد، برداشته و امضای خود را بجای آن گذاشته است! این دیگر تحریف نیست بل عدم رعایت امانت است... ولی متأسفانه در بعضی موارد عملی شده است.
برادر دیگری در نقل تایپی گزارش های ساواک، همه جا نام خود را همراه با لقب «آیت الله»! ذکر کرده است در حالیکه آن فرد، واعظ محترمی بیش نبوده و ما هم همه می دانیم که ساواک حتی آیت الله های رسمی را هم فقط با لقب «واعظ»! در پرونده ها و گزارش ها مطرح می کند... و ناگهان واعظی، لقب آیت الله می گیرد! که معلوم است جعلی است.
برادر محترمی می نویسد که من پس از پایان درس امام همراه او می رفتم و در مسیر، اشکالات خود را می پرسیدم! در حالیکه همه می دانیم امام اجازه نمی داد کسی همراه او و یا به دنبال او راه برود تا چه رسد به اینکه در طول راه، پاسخگوی سئوالات علمی باشد..
منزل اینجانب در قم، در یخچال قاضی، درست متصل و دیوار به دیوار با بیت امام بود.. در دو مورد خروج من از منزل برای حضور در درس اصول ایشان، در مسجد سلماسی، مصادف با خروج و حرکت امام شد... اینجانب به احترام، قدم ها را آهسته کردم که عقب بمانم و جلوتر از امام حرکت نکنم.. ولی ایشان که گویا متوجه صدای نعلین! بنده شده بودند، توقف کرده و برگشته و به من فرمودند که شما بیایید و جلوتر بروید! و وقتی استنکاف احترامی مرا دیدند، فرمودند اگر شما نروید، من هم متوقف می شوم و آنوقت وقت آقایانی که در مسجد منتظرند، ضایع می شود... بدین ترتیب چگونه می توان ادعا کرد که ما! همراه امام تا محل درس یا از مسجد تا منزل، همراه ایشان می رفتیم. البته بعدها فقط جناب شیخ حسن صانعی به عنوان پیشکار، ایشان را در رفت و آمدها و مجالس همراهی می کرد.
----------------------------------------------------------------------
1. محمدرضا حکیمی، مقدمه مکتب تفکیک، چاپ اول، مرکز بررسی های اسلامی، قم.