اشاره: استاد سید هادی خسروشاهی، به سال 1317 هـ . ش، در تبریز، متولد شدند؛ در 16 سالگی دروس سطح را در حوزه علمیه قم شروع کرد و از محضر اساتید بزرگی چون امام خمینی و علامه طباطبائی بهره مند گردید. تألیفات و آثار استاد به زبان فارسی و عربی (علاوه بر صدها مقاله در نشریات اسلامی ایران و جهان اسلام) بالغ بر 80 جلد می شود که بیش از 40 جلد آنها تاکنون بارها در داخل و خارج طبع شده و بعضی از آنها بیش از سی بار تجدید چاپ شده است. علاوه بر تألیفات و ترجمه ها، 120 جلد کتاب دیگر نیز با تحقیق، توضیح و یا مقدمه و اشراف ایشان در ایران و ایتالیا و مصر و... چاپ و منتشر شده است.
از جمله آثار استاد ترجمه و تحقیق «امام علی صدای عدالت انسانی» استاد جرج جرداق در 5 جلد و سه هزار صفحه است. همچنین تدوین و تحقیق مجموعه آثار سید جمال الدین حسینی (افغانی) در 10 جلد که محصول نیم قرن تلاش و کوشش و تحقیق و بررسی در کشورهای اسلامی و عربی است. و نیز مجموعه «حرکت های اسلامی معاصر» در 20 جلد (تاکنون 6 جلد آن چاپ شده است) و «اسناد نهضت اسلامی ایران» در 10 جلد (دو جلد آن تاکنون انتشار یافته است) استاد پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان سفیر ایران در واتیکان انتخاب شده و به مدت 5 سال در خارج از کشور به فعالیت پرداخت که تأسیس «مرکز فرهنگی اسلامی اروپا» در رم و تأسیس دو ماهنامه به انگلیسی به نام های: «انکوائری» و «امریکن ایونتس» و مجله ای هفتگی به زبان عربی «العالم» در لندن با همکاری وزارت ارشاد اسلامی از آثار این دوران است.
در ایتالیا، علاوه بر چاپ و نشر ترجمه قرآن مجید و نهج البلاغه به زبان ایتالیایی و نشر ماهنامه ای به نام «جهان نو» به ایتالیایی، جمعاً در مدت 5 سال، 162 نوع کتاب و نشریه به زبان های: فارسی، عربی، انگلیسی، ایتالیائی و فرانسوی، منتشر نموده که در سراسر جهان توزیع گردیده است. در مدت اقامت سه ساله در قاهره به عنوان رئیس دیپلماسی ایران در مصر، نیز علاوه بر حضور در محافل علمی سیاسی و سخنرانی و مصاحبه تلویزیونی و مطبوعاتی و ده ها ملاقات با شیخ الازهر و مقامات علمی سیاسی مصر، بالغ بر 50 جلد کتاب و نشریه، درباره انقلاب اسلامی ایران، تشیع و اهل بیت تألیف و یا با همکاری و مساعدت ایشان در مصر منتشر گردید. از آنجا که جناب استاد خسروشاهی سالها با دو مرکز مهم علمی و دینی مسیحیت و اهل سنت ارتباط داشته اند، از ایشان خواستیم گزارشی از نحوه تعامل این دو نهاد با حکومت ها ارائه بفرمایند. آنچه می خوانید، دست نوشته ایشان در پاسخ به این دو سؤال «خط» است: تعامل واتیکان با دولت های اروپایی علی الخصوص ایتالیا و آسیب شناسی آن؛ تعامل الازهر با دولت مصر و آسیب شناسی آن و تمایزات آن با حرکت اصیل علمای شیعه. (دوماهنامه علمی فرهنگی خانه طلاب جوان ـ خط ـ شماره 4)
پاپ ژان پل دوم، استاد سیدهادی خسروشاهی - واتیکان
واتیکان و دولت ایتالیا
ج 1: واتیکان در واقع خود یکی از دولت های اروپایی است که بر اساس قرارداد «لاتران» در سال 1308 هـ به وجود آمد. مفاد قرارداد لاتران، در سال 1948 م در قانون اساسی ایتالیا، تنفیذ گردید و به رسمیت شناخته شد و این البته یک استثناء در سیستم بین المللی است. یعنی دولت واتیکان پس از امضاء قراردادی بین «کاردینال گاسپاری» از مجمع پدران روحانی کاتولیک، و دولت فاشیستی «موسولینی» تأسیس شد و شخصیت حقوقی پیدا کرد درواقع دستگاه پاپی که قریب به هزار سال بر مسند قدرت حکومتی دنیوی، علاوه بر موقعیت معنوی و مذهبی، تکیه زده بود، پس از کنار گذاشته شدن از قدرت فراگیر دنیوی، به حکومت و دولتی مستقل ولی محصور در محدوده خاکی چند کیلومتر مربعی! در داخل شهر رم، رسمیت پیدا کرد و از آن تاریخ به بعد، مانند بقیه کشورهای اروپایی، وارد صحنه معاملات بین المللی گردید. گرچه در عمل فاقد نفوذ و قدرت دنیوی سابق و قبلی شده بود.
پاپ به عنوان رهبر یا عالیترین مقام مذهبی کاتولیسم، ریاست واقعی امور دولت واتیکان را به عهده دارد و تصمیم گیری نهایی درباره مسائل داخلی روابط خارجی دولت به عهده اوست که توسط وی تنظیم و تصویب می گردد و دستگاه نخست وزیری و شورای امور عمومی کلیسا، آن تصمیمات را اجرایی می کنند!
در بافت و ساختار جدید، دولت واتیکان در اغلب کشورهای دنیا به تدریج نمایندگی سیاسی دائر کرد و در اغلب سازمان های بین المللی به صورت عضو رسمی شرکت نمود و در سازمان ملل متحد، یونسکو، سازمان فائو دارای عضوی به عنوان ناظر دائمی است... دولت واتیکان حتی پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای را در «مسکو» امضا کرده و در نشست های امنیت همکاری در اروپا شرکت می کند.
دولت واتیکان در غرب و بویژه کشورهای همجوار اروپایی، علیرغم اعلام «بیطرفی»!، در امور سیاسی داخلی و جهانی موردنظر دخالت و حضور دارد، ولی چون در اغلب موضع گیری ها در جناح سیاست های امپریالیستی غربی ها قرار دارد، حتی در همان کشورها، روش سیاسی آن مورد استقبال توده های مردم و یا جناح های جوان و دانشجو و روشنفکر قرار نمی گیرد بویژه که واتیکان خود را مدافع ارزش های الهی و اخلاقی اعلام و معرفی می کند! ولی آن ها می بینند که در عمل پای بند به آن ارزش ها نیست. همین مسئله، در آسیب شناسی واتیکان، می تواند به عنوان یک نکته اساسی و محوری مورد توجه قرار گیرد...
از سوی دیگر، زندگی شاهانه! و فوق اشرافی پاپ و کاردینال ها، موجب بدبینی طبقات محروم ملت ها شده است... و آن را با مشی و روش زاهدانه عیسی مسیح سازگار نمی یابند..
و از همه زشت تر، انحراف اکثریت کشیش های کاتولیک که بی دلیل منطقی ازدواج را بر خود حرام کرده اند، باعث نفرت و انزجار مردم معتقد به آئین کاتولیسم گشته است.. یعنی رسوایی های «پدران روحانی!» تجاوز به کودکان و نوجوانانی که برای عبادت و قداس! در کلیساهای اروپا، امریکا و حتی افریقا و آسیا حضور می یابند ـ یعنی در سطح جهانی ـ باعث دوری مردم و تنفر شدید همگان در کشورهای بلاد گوناگون شده است...
یک روشنفکر سکولار ایتالیایی در مقدمه کتاب ضد مذهبی خود نوشته است: ما این بی دینی خود را، مدیون کلیسا می دانیم»! یعنی گرایش ضد مذهبی روشنفکران غربی را محصول عملکرد کلیسا و پدران روحانی معرفی می کند.
بطور خلاصه باید آسیب شناسی دولت کنونی کشیشان در واتیکان را، با صرف نظر از تاریخ سیاه آن ها در قرون وسطی و رفتار ضد بشری شان با دانشمندان غربی و یا آتش افروزی وحشیانه جنگ های صلیبی، باید در چند نکته زیر بررسی کرد:
همکاری سیاسی با امپریالیسم و سرمایه داری غربی و دوری عملی از خواست های مشروع ملت های تحت ستم و محروم..
زندگی اشرافی متضاد با زهد عیسائی معروف.
انحراف اخلاقی کشیشان در زندگی فردی و خصوصی و در سطوح مختلف... با رسوائی های بسیار در سطح جهانی...
اصرار بر استمرار احکامی که با فطرت بشری سازگار نیست مانند: حرمت ازدواج پدران روحانی و خواهران راهبه، حرمت مطلق طلاق ـ که در میان جدا شده های کاتولیک در غرب، عامل فساد بسیاری می شود ـ افسانه هایی نظیر اعتراف و گناه بخشی! و خرافاتی که متأسفانه در محافل مذهبی کاتولیک، بطور باورنکردنی گسترش یافته است و در واقع این امور و این قبیل احکام و فتاوی غیر عقلانی، باعث روگردانی روزافزون مسیحیان غربی از دین و مذهب می گردد تا آنجا که نسل جوان مسیحی، در اروپا و امریکا هم در کل از مسیحیت فقط «نام» و «عنوان» آن را می شناسند و از مسیحی بودن فقط «شناسنامه» آن را دارند..
البته تعامل دولت واتیکان با دولت های اروپایی کاملاً دوستانه و عادی است و با دولت ایتالیا هم روابط حسنه و تعامل محترمانه و رسمی دارد تا آنجا که در ایتالیا ـ شهر رم ـ سفارت خاص و سفیر ویژه دارد و دولت ایتالیا هم در گوشۀ دیگری از این شهر، سفارت خانه، در نزد دولت واتیکان دایر کرده و سفیر خاص خود را دارد!
از راست: شیخ محمد سید طنطاوی (شیخ الازهر)، استاد سیدهادی خسروشاهی، شیخ فرید نصر واصل (مفتی مصر)، شیخ محمود عاشور (قائم مقام شیخ الازهر)، شیخ شعیشع ابوالعنین (قاری معروف مصری)
ج 2: بررسی تاریخ هزارساله الازهر، نشان می دهد که این مؤسسه دینی همواره دارای استقلال مطلوبی بوده و جز در مواردی ـ مانند دوران سلطه صلاح الدین ایوبی پس از سرنگونی حکومت فاطمی ها و قتل عام شیعیان و آتش زدن محلات مسکونی آنان توسط وی ـ این استقلال را در روش و منش خود حفظ کرده است... و همین استقلال عامل اصلی نفوذ معنوی و محبوبیت الازهر و شیوخ آن در مصر و دنیای عرب و اسلام بود.
با به روی کار آمدن سرهنگ عبدالناصر در مصر، پس از کودتای افسران آزاد ـ که بعدها آن را «انقلاب»! نامیدند ـ سرکوب وحشیانه حرکت اسلامی تبلور یافته در بزرگترین سازمان سیاسی مصر ـ اخوان المسلمین ـ آغاز شد.. و به دنبال قلع و قمع اخوان و اعدام و یا تبعید رهبری و حتی اعضاء ساده سازمان، نوبت به الازهری ها رسید و عبدالناصر، در یک سخنرانی، در «جامع الازهر» ـ مسجد بزرگ ـ خواستار اشراف کامل دولت بر الازهر و مؤسسات آن گردید و بلافاصله این هدف را اجرا و عملیاتی نمود!..
البته الازهر در دوران پرسابقه و تاریخی بیش از هزار سالۀ خود، همیشه شخصیت های علمی فرهیخته، فهمیده و آگاهی را تربیت کرده است و شیوخ الازهر نیز نوعاً توسط مشایخ عظام و از بین عناصر برجسته فارغ التحصیل شده از الازهر، انتخاب می گردید.. حتی در دورانی نه چندان دور، ما شاهد درخشش شخصیت هایی چون شیخ سلیم البشری، شیخ عبدالمجید سلیم، شیخ محمود شلتوت و امثال این ها بودیم که موضع گیری های آنان در مسائل مربوط به جهان اسلام، بویژه مسئله تقریب بین مذاهب شیعه و سنی، قابل تقدیر و تقدیس است.
اما با سلطۀ دیکتاتوری سرهنگ عبدالناصر، و به دستور شخص وی!، انتخاب شیخ الازهر، جزء وظایف! «ریاست جمهوری» محسوب شد و با اجرای آن از سال 1952 میلادی، دوران ضعف و سقوط معنوی الازهر آغاز گردید و متأسفانه این روش غیرمنطقی و غیر مشروع، علیرغم درخواست رسمی و علنی و مکرر بسیاری از مشایخ عظام الازهر در سال های اخیر، همچنان ادامه دارد و در نتیجه، مرکز «مشیخه الازهر» و تمامی نهادهای مربوط به آن، به نحوی وابسته به «وزارت اوقاف» مصر شده اند بویژه که امور مالی و تأمین هزینه های الازهر و مدارس آن عمدتاً از طریق این وزارت تنظیم و پرداخت می گردد.
در دوران اقامت سه ساله اینجانب در مصر ـ قاهره ـ که روابط صمیمانه ای تقریباً با اغلب شیوخ «الازهر» و «جامعه الازهر» و علماء «مجمع البحوث الاسلامیه» وابسته به آن داشتم، اهتمام آن ها به امر انتخابی شدن شیخ الازهر، از سوی علماء الازهر و بازگشت استقلال آن ـ در اظهارنظرها و فتاوی در مسائل روز ـ کاملاً روشن و آشکار بود، اما حاکمیت کنونی مصر ـ استمرار دیکتاتوری ناصر و سادات ـ حاضر نشده که به این خواست علماء پاسخ مثبت بدهد..
دکتر شیخ محمد سید طنطاوی شیخ پیشین الازهر، که چندی پیش پس از شرکت در کنفرانسی در «ریاض» ـ عربستان سعودی ـ درگذشت فردی عالم و فقیه و مفسر و دارای اخلاق و معرفت خاصی بود.. علائق ویژه ای به اهل بیت و شیعه داشت و خواستار تقریب علمی بین مذاهب اسلامی بود... اما متأسفانه در بسیاری از مسائل روز، فقهی یا سیاسی، عملاً دنباله رو نظریه و خواست حاکمیت کنونی مصر شد.. و به همین دلیل هم علیرغم کبر سن، همچنان مدت مدیدی در مقام خود ابقاء شده بود..
من ملاقات های خصوصی مکرری با وی در «مشیخه الازهر» داشتم و محترمانه به او یادآور می شدم که استقلال کامل الازهر آبرویی برای اسلام و مسلمین خواهد بود و موقعیت پیشین آن در جهان اسلام زنده خواهد شد.. و او سعی می کرد محترمانه توضیح دهد که الازهر همچنان استقلال دارد!. اما ما می دیدیم که او مجبور است در جلسات رسمی دولتی و حتی حزبی ـ حزب الوطنی الدیمقراطی! ـ شرکت کند... و متأسفانه در یکی از این سمینارهای حزبی، که من خود شاهد بودم، شیخ در ردیف جلو، و در کنار یک خانم کاملاً بی حجاب، نشانده شده بود!، و در موقع سخنرانی آقای حسنی مبارک وقتی اعضاء حزب!، برای او کف می زدند، شیخ نیز کف می زد که حداقل برای من، که شاهد عینی مراسم اجلاس بودم، دردناک بود!... البته در اینجا بی مناسبت نیست به این نکته هم اشاره کنم که در ملاقات چند ماه قبل حسنی مبارک و شاه اردن و محمود عباس ـ ابومازن ـ با باراک اوباما در واشنگتن که نخست وزیر رژیم صهیونیستی ـ ناتانیاهو ـ هم حضور داشت، در موقع حرکت به سوی اطاق مذاکره، آنطور تلویزیون های بین المللی تصویر آن را بطور مکرر پخش و پوشش دادند، آقای حسنی مبارک در موقع حرکت، با کمال شرمندگی به پشت سر نتانیاهو گام بر می داشت که این امر باز برای من، علیرغم عدم موافقت با آقای مبارک و رژیم حاکم بر مصر ـ بسیار دردناک تر از کف زدن شیخ بود!
و باز باید اشاره کنم که این وابستگی «مشیخه الازهر» به مفهوم تبعیت کورکورانه همۀ علمای الازهر از موضع گیری های حاکمیت در مسائل داخلی یا خارجی نیست.. شخصیت های عالم و آگاه و شجاع و برجسته ای چون «شیخ دکتر نصر فرید واصل» ـ مفتی سابق مصر ـ که از دوستان بسیار ارجمند اینجانب بود، به علت اصدار فتاوی حادی بر ضد شرکت های خارجی که در مصر سرمایه گذاری کرده و موجب غارت ثروت مردم و جامعه می شدند، مورد حمله رسمی آقای حسنی مبارک قرار گرفت و او در یک سخنرانی عمومی، بدون آنکه نامی از مفتی ببرد، از فتاوی رنّانه! پهلوانیه! انتقاد کرد و آن فتاوی را برخلاف مصالح «مردم مصر» نامید.. و در واکنش عملی و مثبت! وابستگان حاکمیت به این سخنرانی، در محفل افطاری ماه مبارک رمضان که شیخ واصل «در دارالافتاء» برگزار کرده بود و بنده نیز حضور داشتم، اکثریت رجال و معارف دعوت شده دولتی و الازهری، شرکت نکردند و حضور نیافتند.. و چند روز بعد، شیخ دکتر نصر فرید واصل، مفتی اعظم طبق نوشته جرائد مصری به «افتخار! بازنشستگی»! نایل آمد!. و این به وضوح نشان می دهد که حاکمیت مصر تا چه میزان در امور مربوط به «الازهر» دخالت می کند!، دوست دیگر من که بی تردید از شخصیت های علمی ـ فرهنگی برجسته الازهر است و مدت ها پس از حضور در دارالافتاء ریاست دانشگاه الازهر را به عهده داشت و پس از فوت شیخ طنطاوی، به ریاست الازهر «منصوب»! گردید، خود عضو حزب الوطنی حاکم بود که پس از پذیرفتن ریاست الازهر، از عضویت در حزب، استعفا داد... بهرحال این بهم ریختگی و نابسامانی درونی ناشی از ارتباط حکومتی، یکی از علل اصلی آسیب پذیر شدن الازهر به شمار می آید. و از سوی دیگر، صدور فتاوی عجیب و غریب از سوی بعضی از علماء وابسته به الازهر، درباره مسائلی مانند مسئله ربا در بانک های مصری، حجاب در فرانسه، حرمت نقاب در دانشگاه های مصر و یا امور مربوط به زندگی عادی مردم، موجب «وهن الازهر» می گردد و علیرغم اخطار «مجمع البحوث الاسلامیه» بر ضرورت حفظ مقام و موقعیت افتاء، صدور فتواهای نقل نشدنی کتبی یا حتی تلفنی، بعضی دیگر از علماء الازهر مثلا در مورد خواهر رضاعی شدن بزرگسالان و نوشیدن شیر زنان نامحرم!، و یا امور مشابه دیگر که بعدها در جرائد مصر منتشر می گردد، موجب آسیب پذیرتر شدن الازهر گشته است...
عدم توانایی الازهر در قیام به وظیفه خود در عمل به رسالت تاریخی که بر عهده دارد، عامل دیگری در آسیب پذیر بودن الازهر شده است..
و در کل باید گفت تعامل همه جانبه الازهر با دولت مصر، به علت آنکه خود از طریق اوقاف، واحدی وابسته به آن شده است بظاهر حسنه و اوضاع بر وفق مراد حاکمیت است.. اما با تغییر این وضع، می توان به آینده درخشان الازهر غیردولتی، امیدوار بود...
... با توجه به این تجربه های تاریخی معاصر، اینجانب با جمع کردن بخشنامه ای و یا دستوری علما و طلاب در بلاد ایران، برای حضور در سخنرانی فلان مقام دولتی، در مساجد یا گاهی در ورزشگاه ها و مراکز دیگر، به شدت مخالف هستم و این البته به مفهوم مخالفت با اشخاصی مسئول و یا برنامه های مربوطه نیست، بلکه برای حفظ استقلال حوزه ها و علماء عظام است... تا عناصری نتوانند علما رؤس الاشهاد، حتی در محفل علما، از «مکتب ایرانی» دفاع کنند و کسی هم جرأت یا حق اعتراض نداشته باشد..
دفاع از برنامه های مفید و سازنده دولت ها، در نظام اسلامی بدون آنکه در مورد اشخاص به قضاوت بنشینیم، یک ضرورت بوده و پشتیبانی از برنامه های اسلامی در اصلاح جامعه و پیشرفت امور بلاد و بهبود وضع مردم و توسعه در زمینه های مختلف در کشور، یک وظیفه و تکلیف شرعی است... اما جمع کردن طلاب و فضلا و متأسفانه حتی علما ـ نه حضور عادی و از روی رضا و رغبت ـ برای استماع کلمات سخنرانانی که حتی گاهی در تلفظ و بیان آیات و یا جملات عربی ـ که سعی دارند آن ها را به کار ببرند!! ـ دچار اشتباه می شوند، یک عمل اشتباه و موجب تداخل در امور و مشتبه شدن امر، بر بعضی از مسئولین است که اخیراً حتی خود را صاحب نظر در تبیین مبادی اسلامی می دانند!... آسیب پذیری الازهر، پس از هزار سال، از آنجا آغاز شد که سرهنگ عبدالناصر، در مسجد الازهر سخنرانی کرد و استقلال آن را ربود و پس از سقوط وی هم، متأسفانه ادامه یافت... تا آنجا که شیخ الازهر سابق، نه تنها مجبور شد «خاخام اسرائیلی» را در مشیخه الازهر ـ در قاهره ـ به حضور بپذیرد، بلکه با جنایتکاری بنام «شمعون پرز!» در کنفرانش ادیان و مذاهب!! که با هزینه آل سعود برگذار شده بود، مصافحه نماید و برای سفر به «قدس» تحت اشغال هم اعلام آمادگی کند!..
البته به نظر من این، نشان دهنده سقوط عملی نهادی است که در روزگاری نه چندان دور، در شرق و غرب عالم اسلامی، از قدرت و نفوذ معنوی و مذهبی ویژه ای برخوردار بود.. و حتی بعضی از علمای آن در مبارزات مسلحانه بر ضد استعمارگران انگلیسی و اشغالگران یهودی در منطقه فلسطین، و رهبری گروه های رزمنده مجاهد را به عهده داشتند (و البته بعضی از آن ها مانند شیخ محمد فرغلی توسط ناصر اعدام شدند) بررسی علل آسیب پذیری الازهر، می تواند درسی آموزنده برای ما هم باشد! اگرچه استقلال ذاتی مرجعیت شیعه هرگز اجازه حدوث امر مشابهی در حوزه های شیعه نخواهد داد و اصولاً با توجه به اینکه حد و مرز و چگونگی این امور ـ آخوند حکومتی و یا حکومت آخوندی ـ را مقام معظم رهبری، آیت الله خامنه ای(حفظه الله) در سخنرانی تاریخی خود در سفر اخیر به حوزه علمیه قم، به طور مبسوط و منطقی بیان و تبیین کردند، در اینجا نیازی به شرح و بسط مراد نیست ولی خلاصۀ آن چنین است:
حفظ استقلال حوزه و مراجع و علماء عظام ضروری است و تبعیت دولتمردان از رهنمودهای آنان، ضرورتی دیگر... دخالت دولت ها در امور مالی و معیشتی طلاب و حوزه ها ممنوع.. شرکت دولت ها در امر توسعه و پیشرفت و ساخت و ساز مدارس و تکمیل بناها و کتابخانه ها و امور دیگر حوزه ها بدون توقعی خاص و هیچگونه دخالت مستقیم از سوی دولت ها و فقط با اشراف عام مقام معظم رهبری و تحت نظارت مراجع و علما، امری واجب و در واقع انجام یک وظیفه از سوی دولت ها است... خروج از این چهارچوب، تخلفی آشکار و امری غیرمقبول خواهد بود که بی تردید با مخالفت مرجعیت و روحانیت و حوزه ها روبرو خواهد شد.
والسلام علیکم و رحمه الله